text
stringlengths
2
364
label
class label
5 classes
باز داری شروع می‎کنیا
0anger
من کارایی دارم می‎کنم که همیشه دوست داشتم انجام بدم ولی هرگز فرصت و موقعیت انجامشو نداشتم
2neutral
تو می‎تونستی کمی صبر کنی
0anger
واقعاً؟
4surprise
درست مثل اینکه در حرفه خودم، با کسی برخورد کنم که از من تواناتر باشه که بی‎شک وظایف خودمو به اون واگذار می‎کنم تا با افتخار و پیروزی انجام بده
2neutral
تازه خونهه رو بفروشه و پولشو بده به آقا
0anger
خانم مونرو قبل از اینکه به سنت آنسل بیان مدتی در بیمارستان اشکوپ‎هاس به عنوان پرستار مشغول کار بودن
2neutral
چطور خدا رو خوش میاد من بیچاره تو دردسر بی‌افتم و صبح تا شوم تنم بلرزه؟
0anger
با یه چیز سنگین به سر و گردنش ضربه وارد شده
2neutral
آره، یه همچین چیزی
1happiness
این حرفا دروغه، تمامش دروغه، هر کی گفته غلط کرده.
0anger
تمام ده‌کوره‎های ایتالیا رو نگشتیم ولی شهرهای اصلیشو چرا
2neutral
با گردن‌کلفتی حرفشو به کرسی می‎شونه
0anger
قصد دارم محلی رو که هواپیما در اون سقوط کرده و آتش گرفته پیدا کنم.
3sadness
فکرشو بکن، کرم کبد بود همه اشتباه می‎کردن حتی خود من
1happiness
و از اعمال زشت و خودخواهانۀ اون به شدت رنج میکشه
2neutral
غلط می‌کنه خان داداش، غلط می‌کنه. اون کیه که بخواد پای شما رو از این خونه ببرونه؟
0anger
همونطور که می‎دونید ایشون از شهرت و اعتبار اجتماعی بالایی برخوردارند
2neutral
می‎دونید کجاست؟
4surprise
خب آره، بد هدفی نیست با یک ماشین باید خوب رفتار کرد
2neutral
خوب می‌خوره، خوب می‌پوشه، خوب هم یله می‌ندازه. دیگه چی می‌خواد؟
0anger
دورانت؟
4surprise
هرمان هسه، بعد از نگارش مهره‎های شیشه‎ای در سال 1946 موفق به اخذ جایزه نوبل شد
2neutral
اینک باید امید داشت که زن سرانجام پس از قرن‎ها درماندگی، حق فکری و ادبی خود را بدست آورد و به شأن حقیقی خود نزدیک شود.
2neutral
هی می‌گم کم بخور، یقین باز شیکم‌به‌آب‌زنی کردی، آره.
0anger
سپاسگزارم
2neutral
حالا می‎خوام با یوری تنها باشم
3sadness
مثل اینکه انتظار دیدن منو نداشتی؟
1happiness
من هیچ دینی به اون ندارم، دوستان اون هم دوستان من نیستند.
0anger
در پی این تصمیم به تمام دوستانش نامه می‎نویسه و از اون‎ها می‎خواد که در روزی معین در ضیافت باشکوهی که به مناسبتی ویژه ترتیب داده، شرکت کنن
2neutral
شما می‌دونستین که من عاشق مایکل بودم، اون همۀ هستی من بود.
3sadness
شکوه در وضع حمل یکی از زنان محلی به خاتون کمک می‌کنه و سپس به انتظار بازگشت آمبولانس می‌مونه.
2neutral
و آسمان هنوز ابری بود
3sadness
میسی مدتی عوض شده، اون جدیداً رفتارهایی میکنه که در تمام زندگیش چنین رفتارهایی نکرده
0anger
مستخدمت به طور قطع همکار تو رو نمی‎شناسه، خودت باید بگی
0anger
سلام دوستان در قسمت قبل شنیدیم جمال در سردشت یه بار دیگه با پیرعلی روبرو می‌شه و مشخص می‌شه پیرعلی هم به‌خوبی جمال رو به یاد می‌آره.
2neutral
تو این قابلمه رو فرستاده بودی واسه مولود
0anger
اون قرار بود خودش تصمیم بگیره.
3sadness
من حقیقتو بهتون گفتم درصورتی‌که می‌تونستم یه چیز دیگه‎ای بگم مثلاً حافظشو از دست داده ولی من حقیقتو گفتم و شما ازش سوءاستفاده کردید.
0anger
بجز خیاطی کردن هیچ کار دیگه‎ای نداری؟ صدای این چرخ لعنتی اعصاب منو می‎ریزه به هم
0anger
ساعت چهار بعد از ظهره، اما هنوز از این دختر خبری نشده
0anger
اِوا یاسی تو چرا این ریختی شدی؟
4surprise
و نخواستی صدقه‎ای بهش بدی.
0anger
نفهمیدم
2neutral
والتر عزیز، این بار قصد چنین کاری رو ندارم به هیچ‎وجه
3sadness
وقتی خلقش تنگ می‎شه دیوونه‎ام می‎کنه
3sadness
چون با برادر خودت نمی‌تونی یک صحبت کوتاه و ساده بکنی.
0anger
طبق یک سنّت قدیمی که در کشور ما مرسوم بوده، همیشه بعد از جنگ‎هایی که به پیروزی ختم می‎شده، به ژنرال‎ها پاداش‎های مناسبی می‎دادن
2neutral
برو بیرون، برو بیرون تا مثل سگ بیرونت نکردم.
0anger
تو این ماجرا، اون بی‎تقصیره برزا
1happiness
آره، خلاصه دماغش چاق چاقه
1happiness
خدای من
0anger
آدم عجیبی هستی.
0anger
یه روز دم بازار اونو دیدم.
2neutral
من همون روز اونو ترک کردم و شنیدم سه روز بعد از دنیا رفت
3sadness
می‌گم برق ساختمون به مشکل برخورده، منم خیر سرم زن مدیر ساختمونم باید خونه باشم تا اوضاعو سروسامون بدم.
0anger
نباید می‎گذاشتید آقام این کارو بکنه. این ظلمه، تجاوز به حق دیگرانه
0anger
از وقتی که دلیلی براش نباشه.
3sadness
از خیالبافی متنفرم، متنفرم، متنفرم، بفهم شادی، بفهم.
0anger
بهتره دیگه حرفشم نزنین
0anger
معلوم می‎شه من برای شما هیچ خرجی ندارم
1happiness
جواب نمی‌ده دیگه، وگرنه الان همه نویسنده بودن غیر از اونهایی که باید نویسنده باشن.
0anger
راستی تو اوآنا رو می‎شناسی؟
4surprise
اینجا خونۀ یه سبزی‌پاک‌کن آماتوره.
0anger
چرا گذاشتید این خائن فرار کنه
2neutral
خانم‎ها، آقایون، شما رو به کتابخونه دعوت کردم تا خبر تأسف‎باری رو اطلاع بدم، شب گذشته جنایتی شیطانی در جمع ما اتفاق افتاده
3sadness
بخصوص که احساس می‎کنم وجود من خاطرۀ تئودور رو برای شما زنده می‎کنه
2neutral
نخیر، من تو خواب راه نمی‌رم، چطور این همه وقت راه نرفتم.
0anger
ما وظیفۀ خودمونو می‌دونیم.
2neutral
دورانت همین الان با من حرف زد، من دشمنش بودم اما حالا دیگه نیستم، چون همه چیزو به من گفت، اون هرگز منو ندیده بود، دورانت هیچ گناهی نداشت.
3sadness
به محض دیدن من مشعل‎های خودتون رو خاموش کردید
0anger
موهای سرتو چرا چیدی دختر جون؟
4surprise
یوز پسر خاخام تو آب افتاد و دیگه هم بیرون نیومد
2neutral
آره راحت بگو
3sadness
منم همین الان تصمیم گرفتم کاپیتان کشتی بشم، باشه، باشه، بشه، بشه، نویسنده بشه
1happiness
پسر شما صحیح و سالمه، عقلشم از دست نداده، اگه منو به قصر برگردونین، پدرم فوراً تمو به شما پس می‎ده
2neutral
شبی که جسد اون مرد رو انداختن تو پیاده‎رو متوجه حضور من در تاریکی شدند و حدس زدن که احتمال داره شمارۀ اتوموبیلشون رو برداشته باشم
2neutral
بزودی من امپراطور خواهم شد
0anger
کمک کردنو خانوم
0anger
با شما هستم. من مردی هستم که برای سرش 1000 سکۀ طلا جایزه تعیین شده
0anger
هی دیکی تو چته؟ زیادی محتاط شدی یا حرف منو باور نمی‎کنی؟
0anger
بله خانوم البته که می‌تونین شما صاحب اختیارین، شما مثل مادرش هستین.
1happiness
به شما گفتم که من هرنانی خائن و محکوم هستم
0anger
یادداشتی به سه زبان لاتین، یونانی و انگلیسی می‎نویسم و شما فردا صبح اونو به لندن ببرید و به دست دایی من لرد هرتفورد برسونید، اون فوراً خط منو می‎شناسه
2neutral
اونو به زور بُرد؟
0anger
اگه، اگه این مرد بی‌فکر، جگر‌گوشۀ منو آواره کوچه‎ها و خیابون‎ها کرد خدا که ازش نمی‎گذره.
3sadness
شما اون مردی رو که اومده بود دنبال خانم پرکینز خوب دیدید؟
2neutral
من الان می‎رم به رستوران پوزو اگه خبری شد اونجا با من تماس بگیر
2neutral
اِی خانوم ما هم سرگذشتی داشتیم. قسمت ما این بود چه می‌شه کرد. خدا این‌طور می‌خواست که من تو زندگی حتی یه روز دلخوشی نداشته باشم، یه آب راحت از گلوم پایین نره.
3sadness
نشونی من رو از کجا گیر آوردید؟
2neutral
آخه اون قبلاً هم منو می‎شناخته و در خانۀ آقای رمی منو دیده
1happiness
تو خبر نداری که تورانس اسلحه همراش داره یا نه؟
2neutral
اون موضوع رو به من گفته
1happiness
من برای امر مهمی تو رو به اینجا خواستم
2neutral
اما هنوز نتوانسته بود به زورخانۀ دانگی و نزد پهلوان شازده عزیز برود
2neutral
جسدو پیروشکین تشریح کرد
2neutral
وقتی نور از مثلاً اون صحنه، به درون عدسی و بعد به داخل جعبه می‎تابه اون صحنه رو بازتاب می‌ده جوری که ما می‎تونیم تصویر اون رو ببینیم
2neutral
در این خصوص هم که امری بس عظیم و دشوار است باید مطالعه شود
2neutral
خانم برام مشکله که حرف بزنم، این بدبختی نفس منو بند آورده
3sadness
می‎دید چی می‎خوای، بهت می‎داد
0anger