text
stringlengths 3
299
| label
class label 5
classes |
---|---|
هنوز خاطرجمع نیستم اما فکر میکنم کاسهای زیر نیمکاسشونه | 2neutral
|
دفعۀ دیگه بیای جلو میکوبمش تو صورتت | 0anger
|
اما پروین نمیپذیرد. | 2neutral
|
کارتون چیه خانم تامسند | 2neutral
|
فرض کنیم این شخص به اتفاق دو نفر از هموطنانش که تازگیا وارد پاریس شدن بخوان جایی مخفی بشن | 2neutral
|
اون زندگیشو هرروز برای تو و امثال تو به خطر انداخته | 0anger
|
من همیشه خانم پاولر رو یه دختر معمولی میدونستم ولی این دختر کار رخشوییخانه رو فلج کرد | 2neutral
|
و این برات خیلی گرون تموم شد | 0anger
|
اگه اونها بلایی به سر او بیارن، درست مثل اونه که نور چشمهای من و فلینا رو بگیرن | 3sadness
|
مگه چی شده؟ | 4surprise
|
من خوب میدونم که چقدر به پول نیاز داری. | 0anger
|
عجالتاً من فقط دارم عصبهای احساس درد میسازم، ما باید رنج رو به رباتها بشناسونیم | 2neutral
|
اما آیا آهاب به مقصدش که گرفتن موبیدیک باشه، میرسه؟ | 2neutral
|
به ریختگری و لحیمکاری میپرداختند | 2neutral
|
چرا با خواهرت به اروپا نمیری؟ | 2neutral
|
من مری رو خیلی دوست دارم، همه کار براش میکنم | 1happiness
|
من 12 سال دلباخته زنی بودم که از زمان آشناییمون بیمار بود | 3sadness
|
د آخه این دختره معلوم نیست باباش کیه، ننهاش کیه، چی کارهست. | 0anger
|
از کی رفیق برزا رو میشناسی؟ | 0anger
|
در قسمتهای قبلی این نمایش شنیدیم که قلب امیررضا شریفی به شرط ناشناس ماندن به امیرشفق پیوند میشه اما امیر به مرور زمان اطلاعاتی از زمان جنگ هشت ساله به زبان میآره. | 2neutral
|
رکود؟ من و رکود؟ | 4surprise
|
خیلی خب بابا. بیاد ورش داره ببرتش ما که حرفی نداریم. | 0anger
|
یا داری کتاب میخوونی یا داری مقاله مینویسی. | 0anger
|
من کرامتونو نکشتم، شما هم نمیتونید خلافشو ثابت کنید | 0anger
|
زمستان فصل عجیبیه، همه چیز ناگهان عوض میشه، همه برگها ناپدید میشن و زمین زیر پامون سرد میشه | 3sadness
|
کسی که بتواند از آن سیاهچال بگریزد و همه را فریب دهد پس بسیار آسان هم میتواند حکومت مرا منقرض کند | 0anger
|
گاهی اوقات تعجب میکنم. | 3sadness
|
وقتی با یوستاس رایت ازدواج کردم، احساس میکردم خوشبختترین دختر سراسر بایرون میشم، کی فکر میکرد که یوستاس دچار بیماری سل میشه، ها؟ | 1happiness
|
این نمایش آمیختهای از خیال صرف و واقعیات محضه خیالی که بیشتر به یک آرزو میمونه آرزوی ثبت منصفانۀ وقایع گمشده در طول زمان. | 2neutral
|
میخوای منم باهاش حرف بزنم و خواهش کنم باهامون بیاد؟ | 2neutral
|
این وقفه حتماً موقتی خواهد بود. | 1happiness
|
بدبخت دورانت، که ارباب تو بوده، این همه به تو محبت کرده و تو اینطور پاداش محبتهای او رو دادی | 0anger
|
همهچی در اسرع وقت حل میشه | 2neutral
|
ممکنه تلویزیون خیلی پرمخاطب باشه. | 2neutral
|
بله؟ | 4surprise
|
بچه مال منه، هیچکس هم حق نداره حرفی بزنه. | 0anger
|
توی این زمان دکتر بهشتی درس خارج فقه و اصول رو نزد استادان بزرگواری مثل مرحوم آیتالله محقق داماد، امام خمینی و همچنین آیتالله بروجردی و آیتالله کوهکمری گذروندن | 2neutral
|
باید به عرض سرکار خانم برسونم که این درست نیست، درست نیست که من پولمو از کس دیگهای بگیرم، خدمت کس دیگهای رو بکنم | 0anger
|
نماینده قانون | 0anger
|
من هیچ قولی به شما نمیدم | 2neutral
|
تحصیل در مدرسۀ ایران بتل و آشنایی با مدیرۀ آگاهش میس شولر برای او فرصتی فراهم آورد تا با ادبیات جهان نیز آشنایی یابد. | 2neutral
|
عقلم به همه چی قد میده. | 2neutral
|
جدال پنهان امیر و قلبش در حالی ادامه داره که امیر ناگزیر از سروساماندادن اوضاع کارگاه و وصول مطالبات خودش از زندیه. | 2neutral
|
به همون اندازه که ناگهانیه، ثابت هم هست | 2neutral
|
ای بابا تو هم چقدر خورده فرمایش داریا، عباس آقا آب بریز دستم، عباس آقا جارو بیار، عباس آقا پارو بیار، عباس آقا نفت بریز توی چراغ | 0anger
|
لطف نکردم خواهرزادۀ عزیزم چون مادرت مصممه در ازای اونها به من پول بده. | 1happiness
|
هرنانی تو قلب منو پاره میکنی، خورد میکنی، تو منو دوست نداری. | 3sadness
|
مثل همۀ آدمها یه دهن داره، دو تا گوش، یه دماغ که وسط صورتشه. | 1happiness
|
برید دورانت، هر کسی از رنج و اندوه سهمی داره | 3sadness
|
حالا دیگه واسم شاخ و شونه میکشی؟ | 0anger
|
آره فرزندخواندۀ عزیز | 2neutral
|
حالا که بخشیده چی میگی؟ | 0anger
|
اون مریض شده و به علاوه ترس شدیدی از رعد و برق و طوفان داره، این ترس از هفت سالگی که در یک شب طوفانی مادرشو از دست داده براش مونده | 2neutral
|
سلام به شما دوستان عزیز | 2neutral
|
من زن بدبختی هستم. | 3sadness
|
حرفتون شده؟ | 2neutral
|
تا حالا چند دفه پولتو بالا کشیدم؟ | 0anger
|
بله؟ | 4surprise
|
تو واقعاً داری آدم میشی چون داری چیزهایی رو میفهمی، عین بچهای که وقتی به دنیا میآد گریه میکنه چون تازه چیزهایی رو فهمیده. | 1happiness
|
چه رنگ خوبیه، همون رنگیه که من دوست دارم. | 1happiness
|
این شخص چه کسیه؟ | 2neutral
|
این انتقام خدا بود. | 0anger
|
منظور من نه دبستانه و نه دوستیشون با اوآنا و زانفیرا و بقیه | 0anger
|
خیرندیده، هنوز هیچی نشده میخوای دست بال پسر منو بند بکنی؟ | 0anger
|
مادرت نبود که جلوشو بگیره؟ | 4surprise
|
آخه دردش میآد. | 1happiness
|
و در مورد مشتریها باید تسلیم نظر اونها بشم. | 2neutral
|
چیزی که مسلمه اینه که این پسر قوه تشخیص و تمییز خودشو از دست نداده | 2neutral
|
زنی که تا امروز صبح اونا پیشش بودن به من گفت که لارنر بین سوارکارا و مربیان اسب رفیق زیاد داره | 2neutral
|
کارا چطور میگذره؟ | 2neutral
|
بعدها فهمیدیم که آهاب میخواد هر طور شده نهنگ سفید رو پیدا کنه و بکشه | 2neutral
|
برای همین هم پلیس گفت به یه کاراگاه خصوصی مراجعه کنم. | 3sadness
|
بر سر راه به شهر نیوبدفورد رسیدم و به مهمونخونۀ ارزونقیمتی رفتم تا اتاقی بگیرم | 2neutral
|
اگر دیر برمیگشتیم و در بسته شده بود از دیوار داخل میشدیم | 2neutral
|
این یک مصاحبۀ غیررسمیه | 2neutral
|
آرتا قول میدهد که همۀ همّ خود را معطوف به آرامش همسر کند. | 2neutral
|
خودشو میخواد | 0anger
|
با شوور شما؟ | 4surprise
|
شلوغش نکن. | 0anger
|
موضوع نمایش امروز جنابعالی | 0anger
|
اول باید عرض کنم که غرض از این لشکرکشی هرگز حمله یا جنگ نبوده و نیست فقط پادشاه شام دستههای مختلف سپاهشونو رو فرستادن که بگردن و شاهزاده همای رو پیدا کنن | 2neutral
|
نصف بیشتر مردم دنیا از ارتفاع میترسن. | 2neutral
|
در قسمتهای قبلی نمایش شنیدیم که قلب امیررضا شریفی به شرط ناشناسبودن به امیرشفق که سالهاست در لیست انتظار اهدای عضو به سر میبره پیوند میشه اما امیر به مرور زمان در صحبتهایی که با مادر و دوستانش داره اطلاعاتی از زمان جنگ هشت ساله به زبان میآره. | 2neutral
|
چه سفارشی؟ | 2neutral
|
و با جعل اسناد و زدوبند و خیانت صاحب ثروت و املاک و قصر باشکوهی میشه | 2neutral
|
هتلهای کوچیک رو چک کنین، اون همیشه عاشق هتلهای کوچیک بوده حتی مسافرخونهها | 0anger
|
من مری آدامسون هم که باشم همون پرورشگاهی بیاصلونسبم. | 0anger
|
همین امروز من چند نفر از دوستان موافق خوب خودم رو به خانۀ او میفرستم | 2neutral
|
من تصمیم گرفته بودم به سوفی پیشنهاد ازدواج بدم | 3sadness
|
همونطور که تئودور به شما اعتماد داشت، منم به شما اطمینان دارم. | 3sadness
|
مردک ابله تو تصور میکنی که من وضع زندان سیاهچال را نمیدانم | 0anger
|
بنجی بیچارۀ من | 3sadness
|
با ایشون مکاتبه هم میکردین؟ | 2neutral
|
چون وضع پیش آمده اهانتی است به من همین اساعه دستور میدم اون مردی رو که برای جانشینیِ شما اومده از اینجا بیرون کنن تا کسانی که بدون مشورت من او رو برای من آوردن، حساب کار خودشونو بکنن | 0anger
|
یعنی تو هیچ مشکلی با من نداری؟ | 4surprise
|
لطفاً تنهامون بزار. | 0anger
|
هی به این پسره گفتم زنی بگیر که اسم و رسمو ایل و طایفشو بدونی، یکاره رفت تو بیسروپا رو آورد خونه هم منو گرفتار کرد هم خودشو. | 0anger
|
اینجا؟ | 4surprise
|
نه جونم کور خوندی، باید بمیری و بدمی. | 0anger
|
تو اون زنو میشناسی؟ | 4surprise
|