# ---
stringlengths
5
627
آنها ویدیوی اصلی را بازیابی کردند، محتوای آن را به فرمت مدرن منتقل کردند و قسمت‌های فرسوده نوار را با فیلم‌های کینسکوپ پر کردند.
آستیر از سال 1957 تا 1969 در سه فیلم دیگر و چندین سریال تلویزیونی در نقش‌های غیررقصی ظاهر شد.
شریک رقص آستیر، پتولا کلارک بود که نقش دختر شکاک شخصیت او را بازی می‌کرد.
آستیر در دهه 1970 به بازیگری ادامه داد.
او در مجموعه دوم، در سن هفتاد و شش سالگی، توالی‌های رقص کوتاه متصل به کلی، آخرین اجرای رقص خود را در یک فیلم موزیکال، انجام داد.
او در سال 1978، با هلن هیز در فیلم تلویزیونی "خانواده‌ای وارونه" که در آن نقش یک زوج مسن را بازی می‌کردند که با مشکلات سلامتی دست و پنجه نرم می‌کردند، همبازی شد.
آستیر از نماینده خود خواست تا برای او نقشی در "گالکتیکا" بگیرد، به خاطر علاقه نوه‌هایش به این مجموعه و تهیه‌کنندگان، از این فرصت برای ساخت یک قسمت کامل برای نمایش او، خوشحال بودند.
مدت‌ها پس از اتمام فیلمبرداری برای شماره رقص انفرادی "می‌خواهم یک مرد رقصنده باشم" برای فیلم "دختر زیبای نیویورک" در سال 1952، تصمیم گرفته شد که لباس ساده آستیر و صحنه رقص کهنه، کافی نیست و تمام توالی دوباره فیلمبرداری شد.
هر فریم از دو اجرای به طور دقیق، از ظریف‌ترین حرکات گرفته تا جزئی‌ترین جزئیات، یکسان است.
او صاحب سبک رقص منحصر به فرد و قابل شناسایی بود که تأثیر زیادی بر سبک رقص سالن آمریکایی داشت و معیارهایی را تعیین کرد که فیلم‌های موزیکال رقص بعدی بر اساس آنها قضاوت می‌شدند.
او خاطرنشان می‌کند که سبک رقص آستایر در فیلم‌های بعدی که با یا بدون کمک پن ساخته شده بود، ثابت بود.
با این حال، این تقریباً همیشه به حوزه توالی‌های فانتزی گسترده یا "باله‌های رویا" محدود می‌شد.
او بعدها در زندگی اعتراف کرد: "من مجبور بودم بیشتر آن را خودم انجام دهم."
بسیاری از روال‌های رقص حول یک "حقه" ساخته شده بودند، مانند رقص روی دیوارها در عروسی سلطنتی یا رقص با سایه‌هایش در زمان سوییگ.
آن‌ها با یک پیانیست تمرین (اغلب آهنگساز هال بورن) کار می‌کردند که به نوبه خود تغییرات را به ارکسترهای موسیقی منتقل می‌کرد.
با انجام تمام آماده‌سازی‌ها، فیلمبرداری واقعی به سرعت انجام می‌شد و هزینه‌ها را حفظ می‌کرد.
او حتی برای دیدن فیلم‌های خودش نمی‌رود... او همیشه فکر می‌کند که خوب نیست."
مایکل کید، همکار آستایر در فیلم واگن گروه موسیقی در سال 1953، متوجه شد که نگرانی خود او در مورد انگیزه احساسی پشت رقص توسط آستایر به اشتراک گذاشته نشده است.
"بیایید بعداً ظاهرش را اضافه کنیم."
آرلینگ برلین آستایر را برابر با هر تفسیر کننده مرد از آهنگ‌هایش می‌دانست - "به خوبی جولسون، کراسبی یا سیناترا، نه لزوماً به دلیل صدای او، بلکه به خاطر تصور او در مورد نمایش یک آهنگ.
در اوج شهرت خود، آستایر در اشعار ترانه‌سرایان کول پورت، لورنس هارت و اریک مچویتز مورد اشاره قرار گرفت و همچنان الهام‌بخش ترانه‌سرایان مدرن است.
در طول سال 1952، آستایر داستان آستایر، یک آلبوم چهار جلدی با یک گروه پنج نفره به رهبری اسکار پیترسون را ضبط کرد.
بوگارت بازیگری در نمایش‌های برادوی را آغاز کرد و کار خود را در فیلم‌های سینمایی با بالا رفتن از رودخانه (1930) برای فاکس آغاز کرد و در یک دهه بعد در نقش‌های مکمل ظاهر شد، گاهی اوقات نقش خلافکاران را بازی می‌کرد.
کارآگاهان خصوصی بوگارت، سم اسپید (در فالکون مالت) و فیلیپ مارلو (در فیلم خواب بزرگ در سال 1946)، به الگو برای کارآگاهان در سایر فیلم‌های نوآر تبدیل شدند.
به زودی پس از فیلمبرداری اصلی فیلم خواب بزرگ (1946، دومین فیلم مشترک آنها)، او درخواست طلاق از همسر سوم خود را داد و با باکال ازدواج کرد.
او آن شخصیت‌های آشفته و ناپایدار را به عنوان فرمانده کشتی جنگی نیروی دریایی در جنگ جهانی دوم در فیلم شورش کین (1954) دوباره بازی کرد که یک موفقیت انتقادی و تجاری بود و نامزدی دیگری برای بهترین بازیگر را برای او به ارمغان آورد.
نام "بوگارت" از نام خانوادگی هلندی "بوگارت" گرفته شده است.
ماد یک اسقفی از تبار انگلیسی و نواده‌ی جان هاولند، مسافر می فلاور بود.
کلیفورد مک کارتی نوشت که بخش تبلیغات برادران وارنر آن را به 23 ژانویه 1900 تغییر داده است "تا دیدگاه اینکه مردی که در روز کریسمس متولد شده است، نمی‌تواند واقعاً به اندازه ای که روی پرده به نظر می‌رسد، شرور باشد، را تقویت کند".
لورن باکال در خاطراتش نوشت که تولد بوگارت همیشه در روز کریسمس جشن گرفته می‌شد و گفت که او در مورد تقلب در دریافت هدیه هر سال شوخی می‌کرد.
ماد یک تصویرگر تجاری بود که آموزش هنری خود را در نیویورک و فرانسه دید، از جمله تحصیل در کنار جیمز ابوت مک نیل ویستلر.
او در اوج دوران حرفه‌ای خود بیش از 50000 دلار در سال درآمد داشت - که در آن زمان مبلغ بسیار زیادی بود و به طور قابل توجهی بیشتر از 20000 دلار درآمد شوهرش بود.
او دو خواهر کوچکتر داشت: فرانسیس ("پت") و کاترین الیزابت ("کای").
بوسیدن، در خانواده ما، یک رویداد بود.
او تمایل به سوزن زدن، علاقه به ماهیگیری، عشق مادام العمر به قایقرانی و جذابیت به زنانی با اراده قوی را از پدرش به ارث برد.
بوگارت بعداً در آکادمی فیلیپس، یک مدرسه شبانه روزی که به دلیل ارتباطات خانوادگی به آنجا راه پیدا کرد، تحصیل کرد.
چندین دلیل ذکر شده است. طبق یکی از آنها، او به دلیل پرتاب مدیر مدرسه (یا یک نگهبان) به حوضه خرگوش در محوطه دانشگاه، اخراج شد.
سپس در سال 1944 داوطلبانه به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست و در ساحل کالیفرنیا با قایق تفریحی خود، سانتانا گشت زنی می‌کرد.
در یکی از آنها، لب او در اثر ترکش هنگام بمباران کشتی‌اش ( ) بریده شد.
در حالی که در بوستون در حال تعویض قطار بود، زندانی دستبند زده ظاهراً از بوگارت سیگار خواست.
در زمانیکه بوگارت توسط پزشک معالجه می‌شد، یک زخم تشکیل شده بود.
به جای بخیه زدن، آن را خراب کرد."
شخصیت و ارزش‌های او در دوران حضورش در نیروی دریایی جدا از خانواده‌اش شکل گرفت و او شروع به عصیان کرد.
بوگارت دوستی خود را با بیل بردی جونیور (که پدرش ارتباطات نمایشی داشت) از سر گرفت و شغل دفتری در شرکت جدید فیلم‌های جهانی ویلیام ای بردی به دست آورد.
او چند ماه بعد اولین بازی خود را به عنوان یک خدمتکار ژاپنی در نمایش نامه "سرگردان" آلیس در سال 1921 (با اضطراب یک خط دیالوگ را ارائه می‌دهد) انجام داد و در چندین نمایش بعدی او ظاهر شد.
یک نزاع در میخانه در این زمان نیز یک دلیل احتمالی برای آسیب لب بوگارت بود که با داستان لوئیز بروکس هماهنگ بود.
بوگارت از نقش‌های ابتدایی و زنانه خود در ابتدای دوران حرفه‌ای خود بیزار بود و آنها را نقش‌های "ویلی با شلوار سفید" می‌نامید.
منکن در پرونده طلاق خود گفت که بوگارت حرفه خود را بیشتر از ازدواج ارزش می‌گذاشت و غفلت و سوء استفاده را ذکر کرد.
او در آنجا با اسپنسر تریسی، بازیگر برادوی که بوگارت او را دوست داشت و تحسین می‌کرد، آشنا شد و آنها دوستان صمیمی و همدم نوشیدنی شدند.
تریسی در صدر لیست قرار داشت، اما بوگارت در پوسترهای فیلم ظاهر شد.
یک ربع قرن بعد، این دو مرد برنامه ریزی می‌کردند که فیلم ساعات ناامید کننده را با هم بسازند.
بوگارت از سال 1930 تا 1935 بین هالیوود و صحنه نیویورک رفت و آمد می‌کرد و برای مدت طولانی بیکار بود.
اگرچه لسلی هاوارد ستاره فیلم بود، اما بروکس اتکینسون، منتقد نیویورک تایمز، گفت که این نمایش "یک شاهکار... یک ملودرام غربی خروشان... همفری بوگارت بهترین کار بازیگری خود را به عنوان یک بازیگر انجام می‌دهد."
برادران وارنر در سال 1935 حق نمایش فیلم "جنگل سنگی" را خرید.
هاوارد که حقوق تولید را در اختیار داشت، صریحاً اعلام کرد که می‌خواهد بوگارت در کنار او بازی کند.
وقتی برادران وارنر دیدند که هاوارد کوتاه نمی‌آید، تسلیم شدند و بوگارت را به نقش انتخاب کردند.
طبق گفته ورایتی، "تهدید بوگارت هیچ چیزی را کم نمی‌گذارد."
مطمئناً چیزی در لحن صدای من وجود دارد، یا این چهره مغرور - چیزی که همه را تحریک می‌کند.
با وجود موفقیت خود، برادران وارنر هیچ علاقه‌ای به بالا بردن سطح بوگارت نداشتند.
بوگارت از این سال‌ها برای شروع توسعه شخصیت فیلم خود استفاده کرد: یک تنهای زخمی، stoical، بدبین، جذاب، آسیب‌پذیر، طعنه‌آمیز با کد افتخار.
اختلافات او با برادران وارنر در مورد نقش‌ها و پول شبیه به اختلافاتی بود که این استودیو با ستاره‌های مشهورتر و انعطاف‌ناپذیرتر مانند بت دیویس و جیمز کیگنی داشت.
تنها نقش اصلی او در این دوره در فیلم بن بست (1937، با وام به ساموئل گلدوین) بود، به عنوان یک گانگستر که از روی بیبی فیس نلسون مدل شده بود.
در فیلم لژیون سیاه (1937)، فیلمی که گراهام گرین آن را "هوشمند و هیجان‌انگیز، اگر کمی جدی" توصیف کرد، او نقش یک مرد خوب را بازی می‌کرد که گرفتار (و توسط) یک سازمان نژادپرست شده بود.
مشکل این بود که آنها شراب مرا می‌نوشیدند و من این فیلم نفرت انگیز را می‌ساختم."
در 21 آگوست 1938، بوگارت وارد سومین ازدواج پر آشوب خود با بازیگر زن میو متوت، زنی پر جنب و جوش و دوستانه وقتی هوشیار بود، اما پارانوئید و پرخاشگر وقتی مست بود، شد.
او خانه آنها را به آتش کشید، با چاقو به او ضربه زد و چند بار رگ‌های خود را برید.
طبق گفته دوست آنها، جولیوس اپشتاین، "ازدواج بوگارت-متوت دنباله جنگ داخلی بود."
با این حال، نفوذ متوت به طور فزاینده‌ای مخرب بود و بوگارت نیز به نوشیدن ادامه داد.
وقتی فکر می‌کرد یک بازیگر، کارگردان یا استودیو کاری را به طور نامناسب انجام داده است، علناً در مورد آن صحبت می‌کرد.
پل مونی، جورج رافت، کیگنی و رابینسون نقش اصلی را رد کردند و به بوگارت فرصت دادند تا شخصیتی با عمق خاصی را بازی کند.
او با ایزا لوپینو به خوبی کار می‌کرد و باعث حسادت میو متوت می‌شد.
او می‌توانست از افلاطون، پاپ، رالف والدو امرسون و بیش از هزار خط از شکسپیر نقل قول کند و مشترک مجله حقوقی هاروارد بود.
این فیلم که بر اساس رمان داشیل همت ساخته شده بود، برای اولین بار در سال 1929 در مجله پالپ بلک ماسک منتشر شد و اساس دو فیلم نسخه قبلی بود. دومین نسخه، شیطان با یک زن آشنا شد (1936) بود که بت دیویس در آن بازی می‌کرد.
سپس هاستون با اشتیاق بوگارت را به عنوان سم اسپید خود پذیرفت.
این فیلم که به کارگردانی مایکل کورتیز و تهیه‌کنندگی هال والیس بود، اینگرید برگمن، کلود رینز، سیدنی گرین استریت، پل هنرید، کنراد ویدت، پیتر لوره و دولی ویلسون را به نمایش گذاشت.
گزارش شده است که بوگارت مسئول این ایده بود که ریک بلین باید به عنوان یک بازیکن شطرنج به تصویر کشیده شود، استعاره ای برای روابطی که او با دوستان، دشمنان و متحدان خود حفظ کرد.
بوگارت برای بهترین بازیگر نقش اول مرد نامزد دریافت جایزه اسکار شد، اما جایزه را به پل لوکاس برای بازی در فیلم چشم به راین داد.
بوگارت با متوت در سال‌های 1943 و 1944 به تورهای سازمان‌های خدمات متحد و جنگ‌های تعهدی رفت و سفرهای طاقت‌فرسایی به ایتالیا و شمال آفریقا (از جمله کازابلانکا) انجام داد.
وقتی آنها با هم آشنا شدند، باکال 19 ساله و بوگارت 44 ساله بود. او لقب "بچه" را برای او انتخاب کرد.
با هم خیلی خوش می‌گذرانیم."
با خودم و سپس برخی دیگر، هارپر کالن، نیویورک، 2005.
او خود را محافظ و مربی باکال می‌دانست و بوگارت در حال تصاحب آن نقش بود.
همچنین، او دارای حس شوخ طبعی است که حاوی آن زیرمتن ناخوشایند از تحقیر است."
دیالوگ، به ویژه در صحنه‌های اضافه شده توسط هاکس، پر از اشارات جنسی بود، و بوگارت به عنوان کارآگاه خصوصی فیلیپ مارلو متقاعد کننده است.
این ازدواج شاد بود، با تنش‌هایی به دلیل تفاوت‌های آنها.
طبق گفته زندگینامه نویس بوگارت، استفان کانفر، این "یک فیلم نوآر خط تولید بدون هیچ تمایز خاصی" بود.
این فیلم فاقد عشق و پایان خوش بود و یک پروژه پرخطر محسوب می‌شد.
جیمز اگی نوشت: "بوگارت با این شخصیت کار شگفت‌انگیزی انجام می‌دهد... مایل‌ها جلوتر از کار بسیار خوبی که قبلاً انجام داده است."
بوگارت در آخرین فیلم‌های خود برای برادران وارنر، رعد و برق زنجیره ای (1950) و مجری (1951) ظاهر شد.
سانتانا همچنین دو فیلم بدون او ساخت: و بچه سه تا می‌شود (1949) و راز خانواده (1951).
چندین زندگینامه نویس بوگارت و لوئیز بروکس، بازیگر و نویسنده، احساس می‌کنند که این نقش به بوگارت واقعی نزدیک‌تر است.
"بکش شیطان" یک نوع پارودی از "فالکون مالت" بود که آخرین فیلم بوگارت و جان هاستون بود.
عشق هاستون به ماجراجویی، دوستی عمیق و طولانی مدت او (و موفقیت) با بوگارت و فرصت کار با هپبورن، این بازیگر را متقاعد کرد که هالیوود را برای یک فیلمبرداری دشوار در محل در کنگو بلژیک ترک کند.
باکال برای مدت بیش از چهار ماه به آنجا رفت و پسر جوان آنها را در لس آنجلس رها کرد.
او لباس زیر من را در تاریک ترین نقاط آفریقا شست."
هپبورن (که عادت به نوشیدن نداشت) در شرایط دشوار وضعیت بدتری داشت، وزن کم کرد و در یک نقطه بسیار بیمار شد.
با وجود ناراحتی پریدن از قایق به باتلاق‌ها، رودخانه‌ها و مرداب‌ها، ملکه آفریقایی ظاهراً عشق اولیه بوگارت به قایق‌ها را دوباره شعله‌ور کرد. وقتی او به کالیفرنیا بازگشت، یک قایق کلاسیک ماهاگونی هاکر-کرافت را خرید که تا زمان مرگش آن را نگه داشت.
با این حال، وقتی بوگارت برنده شد، گفت: "راه طولانی از کنگو بلژیک تا صحنه این تئاتر است."
مانند تنیس، برای به اوج رساندن توانایی خود به یک حریف یا شریک خوب نیاز دارید.
اگرچه او هنوز هم مقداری از تلخی گذشته خود را در مورد انجام این کار حفظ کرده بود، اما یک بازی قوی در نقش اول ارائه داد. او آخرین نامزدی اسکار خود را دریافت کرد و موضوع مقاله جلد شماره 7 ژوئن 1954 مجله تایم شد.