text
stringlengths 300
261k
|
---|
بناهای شاخص معاصر در دل بناهای باستانی ایرانی معمولا بین اینکه باید ساختمانهای قدیمی را بازسازی کرده یا از چیزی که برجا مانده به عنوان یادگاری از گذشته محفظت کنند، و یا اینکه کاملا آنها را تخریب کرده ، بحث و گفتگو وجود دارد. در ایران، باقی مانده آثار باستانی، که برخی از آنها میراث جهانی هستند، هنوز سرنوشت مشخصی ندارند چرا که روندهای بازسازی، مبهم و نامعلوم هستند.به عنوان بخشی از مجموعه بازگشت به آینده، معمار ایرانی محمد حسن فروزانفر، چند نمونه از قلعههای پیش از اسلام در شهرهای مختلف ایران را انتخاب و آنها را با بناهای برجسته معاصر، ترکیب کرد و مفهوم بازسازی را به گونهای جدید تعریف کرد. در ادامه تصاویر طراحی شده توسط این معمار را مشاهده نمایید. |
زمستان پشت پنجره ایستاده است زمستان، فصل قشنگیست که خاطرات کودکانه را تازه میکند. اکنون زمستان همه ما را در بغل گرفته است. چتر سفید و سردش بر طبیعت سایه انداخته و هوایی دیگری بر مشام میدمد. تصور ما از زمستان اندک است. چیزی در وصف و زیبایی آن نه شنیدهایم و نه میگویم. شاعران ما نیز چیزی نه سرودهاند. در بارهی فصلهای دیگر هم نویسندگان قلم را بیرون کشیدهاند و مطلب نوشتند و هم شاعران در وصف آنها کوتاهی نکردهاند. در باره پاییز، بهار و تابستان نوشتهها خواندهایم و تعریفها بس زیادی را شنیدهایم. نمیدانم چه زیبایی در بقیهی فصلها نهفته است که زمستان ندارد و برهنه از وصف است. هر فصلی زیباییها و توصیفات خاص خودش را دارد. بهار، با همان گلهای معطر و پندوقهای قشنگاش تابستان، با همان طبیعت سر سبز و جنگلهای تماشاییاش و پاییز هم با همان ریزش برگهای و موسیقی گوشنواز برگها دیدنی و تماشا کردنی است. اما زمستان هم زیباییهای دارد که در جای خودش وصف برانگیز است. دانههای برف وقت رقصان به زمین میرسد چه دیدنی است؟! هوای معطر سپس باران و هفت رنگ خورشید استشمام کردنی است. از همه بیشتر وقت صبح بلند شویم که طبیعت لباس سفید برتن کرده باشد چه دوستداشتنی میشود. حال که در این فصل قشنگ قرار داریم و به انتظار دانههای برف تقویم میشماریم تا برفی ببارد و ما خاطرههای کودکانه را تازه کنیم. قدر این روزها را تا از دست ندادیم، باید بدانیم. |
تقویم خطوط زمانی - اتحاد نور تقویم خطوط زمانی - اتحاد نوراتفاقات خطوط زمانی گذشته:جنگهای اتحادیه بیگانگان منفی بر علیه انسان از خطوط زمانی جنگهای لیرا و اوریون در جهانهای هارمونیک بالاتر سرچشمه میگیرد. زمانیکه گهواره لیرا و چندین سیاره منفجر شدند و در ادامه به نابودی دروازه ستارهای آندرومدا منجر شد، و باعث شد تا انسانها در یک سیستم سقوط کرده گیر بیفتند. این جنگها به تدریج تبدیل به چالش هایی برای کنترل و سلطه بر زمین 3D شدند. پیمان لوسیفری فرزندان بلیال و برنامه خورشید سیاه در نهایت باهم متحد شدند و هوش مصنوعی اتحادیه بیگانگان منفی و دستور کار خط زمانی 911 که در حال حاضر در جریان است را بوجود آوردند.اطلاعاتی که در ادامه ارایه میشود، جهت آشنایی با حوادث و معانی آنها در خطوط زمانی تاریخ کهکشانیست، و همچنین در معرض دید قرار دادن رویدادهاست، و همچنین کمک به تشرف روحی به قانون وحدت، که قسمتی از آگاهی کیهانی کرایست است. این اطلاعات نباید به عنوان اطلاعات مطلق و قطعی تلقی شوند، بلکه برای کمک به بهبود و تسریع فرصتهای فردی و جمعی حال حاضرارایه میشوند. این اطلاعات باید به عنوان مفاهیمی که در حوزه تاریخ خطوط زمانی مهم هستند و زندگی همه انسانها را تحت تاثیر قرار دادهاند، مورد توجه قرار بگیرند:لیزا رینیتقویم خطوط زمانی 1 : 20 میلیون سال پیش_ جنگهای لیرا_ جنگهای اوریون_ برنامه ظالم و مظلوماتفاقات مهم:جنگهای کهکشانی مهم برعلیه انسان، نظارت الوهیم سیریان بر ایجاد بذر 5d انسان، _ نفرت ژنتیکی،_ موجودات سیاهچاله،_ چالش بذر ضد کرایست.تقویم خطوط زمانی 2 :جنگهای الکتریکیپنج میلیون سال پیشاتفاقات مهم:_ جنگهای نژادی بر علیه اولین نژاد ریشه،_ دیوار در زمان،_ جداشدگی از دی ان ای 12 شاخهای، _ نیاز به جمع آوری قطعات آگاهی در خطوط زمانی،_ انقطاع روح در سطوح 2d و 4d ،_ ماموریتهای نجات ارواح.تقویم خطوط زمانی 3 :جنگهای هزاران سالهیک میلیون سال پیشاتفاقات مهم:_ جنگ بر علیه "واقعیتهای برپایه قانون وحدت"،_ چالشهای دستور کار خودمحور برعلیه دستور کار خدمت به دیگران،_ اولین نژادهای هیبرید دراکو،_ و جنگهای الوهیم و آنوناکی خزنده.تقویم خطوط زمانی 4 :جنگهای نفیلیم 75000 سال پیشاتفاقات مهم:_ برنامه زاد و ولد آنوناکی خزنده،_ دومین تلاش نفیلیم برای ایجاد بذر با مخالفت الوهیم مواجه میشود، _ شکاف دی ان ای بین ملچیزدک و آنو ( خزنده )،_ مهر 666 : قرنطینه در منظومه خورشیدی.تقویم خطوط زمانی 5 :نسل کشی لموری ها 52000 سال پیشاتفاقات مهم:_ اولین نسل کشی مهم سیاره زمین،_ تجاوز فریبکارانه پنهانی دراکوها از طریق تونلهای زیرزمینی،_ عصر یخبندان و ویرانیهای ناشی از شرایط آب و هوایی.تقویم خطوط زمانی 6 :نسل کشی آتلانتیس 30000 سال پیشاتفاقات مهم:_ نیروهای آنوناکی خزنده و ملچیزدک پدرسالار زمین داخلی را تصرف میکنند،_ انفجار شبکه کریستالی ژنراتور قدرت هسته زمین،_ و نسل کشی عمدی خط خونی جام کریستوس.تقویم خطوط زمانی 7 :شورش لوسیفری و برنامه آرماگدون 26000 سال پیشاتفاقات مهم:_ در انتهای وقایع آتلانتیس، شورش به اوج میرسد،_ پایان عصر،_ فرزندان بلیال، سرافیم را به بردگی میگیرند،_ جنگهای مایکل،_ الگوسازی دشمنی،_ و جنگهای شبکه عقاب طلایی.تقویم خطوط زمانی 8 :قتل عام Eieyani و لوح زمرد 22000 سال پیشاتفاقات مهم:_ شروع خط زمانی برای هرمتیسیزم،_ کابالای مخفی،_ شکل گیری مکاتب سری و جوامع مخفی برای پنهان کردن دانش باستانی از دید عموم.هرمتیزم:هرمتیسیزم که هرمتیزم هم گفته میشود، یک مکتب فلسفی - دینی است با سنتهای مخفی که اساسا بر پایه نوشتههای منتصب به Hermes Trismegistus میباشد. این نوشتهها به شدت سنتهای مخفی غرب را تحت تاثیر قرار دادند و در طول دورههای رنسانس و اصلاحات از اهمیت بالایی برخوردار بودند. این سنت، منش خود را الهیات پریسکا معرفی میکند، دکترینی که وجود یک الهیات واحد و حقیقی را در همه ادیان، حاضر میداند که توسط خدا مدتها پیش به انسان داده شد.خیلی از نویسندکان، مثل Lactanitius ، Cyprian of Carthage , Augustine , Marsilio Fixing , Giovanni Pico , Campanella , Sir Thomas Brown , و Ralph Waldo Emerson ، هرمس را یک پیامبر پیگن باخرد میدانند که ظهور مسیحیت را پیش بینی کرد.تقویم خطوط زمانی 9 :شورش خط زمانی صعود 22000 سال پیشاتفاقات مهم:گروههای اتحادیه بیگانگان منفی باهم بر سر قلمروهای زمین و به بردگی کشیدن انسانها به توافق رسیدند، کولونیهای برده داری،تجارت کهکشانی منابع زمین، سلطه رپتیلیانها بر انسانهای زمین.تقویم خطوط زمانی 10 :قتل عام سلتیک/قربانیهای دروید 22000 سال پیشاتفاقات مهم:_ دستور کار نسل کشی برای حذف تبار ژنتیکی جام شاهان سلتیک و آموزههای کرایست ملچیزدک از آتلانتیس،_ شکار RH منفی،_ گسترش اطلاعات غلط،_ نابودی حافظههای منش ستارگان و مصنوعات.خون RH منفی، از لحاظ ارثی، خونیست بدون کارما و میازمای (انرژی مرده) اجدادی از نسلهای گذشته انسان، بر خلاف آنچه در الگوهای خونی کارمیک میبینیم، در آن ثبت نمیشود. الگوهای کارمیک ( میازما ) از زندگیهای مکرر روی زمین مانند اثرات انرژتیک هستند که در خون همه موجوداتی که در این بعد متولد شدهاند، ثبت میشود. منش خون RH منفی، ستاره ایست، به همین دلیل به کسانیکه این خون را دارند، بذر ستارهای میگویند.به دلیل خصوصیات این خون، کالبدهای روحی انرژتیک بالاتر تمایل دارند به عملکرد در سطوح گسترده و پیشرفته، که شامل تواناییهای بالاتر حسی مثل تلپاتی، تواناییهای امپات، روشن بینی، روشن شنوایی، شهود مستقیم، خوانش انرژیها، تماس با فرازمینیها و هوشیاری که میتواند به تمایلات خیرخواهانه بالاتری در قبال انسانهای دیگر منجر شود. این خط خونی دارای یک رزونانس طبیعی برای اتصال مجدد با فعالسازی دی ان ای است. به همین دلیل، موجوداتی مثل خاکستریها، کدهای ژنتیکی را مطالعه میکنند تا بتوانند دی ان ای را بازتولید کنند، و انسانهای بیشتری با این گروه خونی را بدزدند.تقویم خطوط زمانی 11 :تجاوز وایکینگ Sachon Thoth 22000 سال پیشاتفاقات مهم:_ گروههای متجاوز توسآخرین حملات وایکینگها به خطوط سلتیک جهت نابودی و حذف تاریخ آتلانتیس، گسترش حافظههای کاذب در رابطه با سلتها و خط خونی دروید.تقویم خطوط زمانی 12 :پیمان لوسیفری 11500 سال پیشاتفاقات مهم:_ دستور کار ضد انسان و ضد کرایست برای سلطه بر سیاره از طرف اتحادیه بیگانگان منفی این دستور کار توسط نیروهای لوسیفری کنترل میشود، و بنابراین به نام پیمان لوسیفری نامیده میشود._ خطوط ایلومیناتی.تقویم خطوط زمانی 13 :پایگاه قمریکولونی ماه و برنامه بیچارگی جنسی 11500 سال پیشاتفاقات مهم:_ ماه یک سازه مصنوعیست که در جنگ به غنیمت گرفته شده و برای استفاده جهت پایگاه بیگانگان خاکستری و رپتایلیان انسان، تغییر کاربری داده شده،_ استفاده برای انتقال شبکههای کنترل ذهن،_ تله ارواح.تقویم خطوط زمانی 14 :سیل آتلانتیس 11500 سال پیشاتفاقات مهم:_ تصرف و نابودی دروازه ستارهای گیزا،_ سمت پیروز در جنگ شروع به باز نویسی و تحریف حافظههای تاریخی و خطوط زمانی کاذب کردند،_ سیل و نسل کشی.تقویم خطوط زمانی 15 :تجاوز سومر - مصر 10000 سال پیشاتفاقات مهم:_ اولین مرحله از تسلط بر دروازه دهم ایران عراق،_ تشکیلات خاورمیانه و سازماندهی برادری مار از خط زمانی آتلانتیس،_ گروه توس و شبکه فونیکس برای کنترل بر دروازه ستارهای گیزا،_ کرم چاله تیامات.تقویم خطوط زمانی 16 :تجاوز شوالیههای معبد قتل عام نژادهای Essene معبد 9500 سال پیشاتفاقات مهم:تسلط بر خطوط معبد سلتی، تلاش اتحادیه بیگانگان منفی برای ایجاد نسل برتر کنترل کنندگان برای زمین،_ خط خونی فراماسونری_ قتل عام کسانی که اطاعت نکردند،_ دستور کار دانش سری.تقویم خطوط زمانی 17 :جنگهای Centaurian8000 سال پیشاتفاقات مهم:_ تلاش نژادهای آلفا سنچوری برای آزادسازی زمین از سلطه نژادهای اتحادیه بیگانگان منفی،_ نفوذ در استون هنج و خط زمانی 11D ،_ سرقت ناموفق.تقویم خطوط زمانی 18 :تجاوز مایا 5500 سال پیشاتفاقات مهم:_ دستور کار نسل کشی برای نابود کردن همه خطوط خونی دی ان ای 12 شاخهای از قبیلههای مایا، که مرتبط است با تمدنی که صعود کردند و از سیاره خارج شدند.تقویم خطوط زمانی 19 :قتل عام سومر/بابل 5500 سال پیشاتفاقات مهم:_ غیر فعالسازی دی ان ای و پاک کردن حافظههای آگاهی و هویت،_ مخلوط کردن زبانها و علایم دی ان ای،_ اختلال غدد،_مرگ زودرس.تقویم خطوط زمانی 20 :تجاوز Djoser5000 سال پیشاتفاقات مهم:_ تجاوز Sakkara از کرم چاله 5D _ رژیم نفوذ_ تسلط بر پرتال ها_ قربانی خون و استفاده از سیستم SRA پیشرفته زیر زمینی برای قدرت.تقویم خطوط زمانی 21 :جنگهای دریای مرده و قتل عام Masada4000 سال پیشاتفاقات مهم:_ جنگ برای حفظ کنترل در خاورمیانه،_ نابودی خیلی از شهرها در این ناحیه،_ ردیابی گروههای Essene و قتل عام آنها.تقویم خطوط زمانی 22 :تجاوز شاه Hyksos و Exodus3600 سال پیشاتفاقات مهم:_ نیروهای Sakkara اتحادیه بیگانگان منفی به خطوط فرعون مصر از طریق Thutmose نفوذ کردند،_ جنگ بر سر کنترل بر دروازه ستارهای و ابزارهای Grail .تقویم خطوط زمانی 23 :جنگهای اسراییل و اورشلیم 3500 سال پیشاتفاقات مهم:_ برنامه هایی برای حذف همه انسانهایی که دانش معبدی Essene داشتند.تقویم خطوط زمانی 24 :تجاوز Hatshepsut3400 سال پیشاتفاقات مهم:_ مخفی کردن تکنولوژی پرتال کمان توسط Hatshepsut ،_ حفاظت از سیستم پرتال در برابر دراکو Thutmose ،_ نهایی کردن نابودی Hyksos از مصر.تقویم خطوط زمانی 25 :سقوط و قتل آخناتون 3300 سال پیشاتفاقات مهم:_ فاصله آخناتون از سیاست،_ تلاش برای کمک به صعود انسان بر اساس قانون وحدت،_ آزادسازی ارواح گرفتار شده،_ تلاش برای براندازی مناسک قربانی خون و کودک که توسط کشیش آمون انجام میشد،_ پارگیهای پرتال زیرزمینی 2D ،_کمپین ترور شخصیت.تقویم خطوط زمانی 26 :نابودی معبد سلیمان 3000 سال پیشاتفاقات مهم:_ تسلط بر دروازه ستارهای جام Grail از طریق تکنولوژی آرک،_ نسل کشی،_ تلاش شاه سلیمان برای براندازی خطوط Hyksos ،_ نابودی معبد و شبکه هولوگرافیک توسط اتحادیه بیگانگان منفی.تقویم خطوط زمانی 27 :عصر آهن کریستوس - سوفیاماموریت عیسی مسیح 2000 سال پیشاتفاقات مهم:_ ماموریت کریستوس سیریوس B برای ترمیم دروازههای ستارهای استون هنج و گیزه،_ شبکه ترمیم خط زمانی جهت آمادگی برای خط زمانی صعود و بازیابی کالبد خورشیدی الماس کریستوس در خط زمانی 2012 .تقویم خطوط زمانی 28 :تجاوز دراکو و رم 2000 سال پیشاتفاقات مهم:_ نفوذ دراکوها به متون مقدس یونان و ایتالیا برای ایجاد کلیسای رم و گسترش کنترل ذهن دینی از طریق کاتولیسیزم،_ تقابل با ماموریت کریستوس.تقویم خطوط زمانی 29 :مجمع Nicea1700 سال پیشاتفاقات مهم:_ اتحادیه بیگانگان منفی و شوالیههای لوسیفری معبد، ماموریت کریستوس و منش ستارهای انسانها را مخفی میکنند،_ پرستش بیگانگان منفی به عنوان خدایان و قربانی خون که وارد انجیلهای کلیسا شدتقویم خطوط زمانی 30 :ظهور سیستمهای اعتقادی اتحادیه بیگانگان منفی، کنترل ذهن آرماگدون، 1700 سال پیشاتفاقات مهم:_ گسترش عمدی خشونت دینی جهانی برپایه مناسک شیطانی قربانی خون،_ جنگهای مقدس و پرستش خدایان بیگانه پدر کاذب،_ نرم افزار کنترل ذهن آرماگدون به فاجعه آتلانتیس و کمپینهای نسل کشی انسانها متصل میشود.تقویم خطوط زمانی 31 :تجاوز ساکسون و براندازی جام آرتور 1400 سال پیشاتفاقات مهم:_ تجاوز به بریتانیا برای تسلط بر قلمرو و پرتال یازدهم، _ قتل شاه آرتور (جام مقدس) و تیم حمایت کننده او،_ آخرین شاه خیرخواه جام،_ جایگزینی حکومت توسط شاه کاذب استبداد.تقویم خطوط زمانی 32 :جنگهای مسیحیت دراکو 1000 سال پیشاتفاقات مهم:_ استفاده از جنگهای دینی خشن برای قربانی خون،_ ایمپلانتهای تصلیب گرفتار کننده روح و سیستم بیگانه خون Martyrs در زمین،_ ایجاد سیستمهای قلب سیاه ومعکوس سازی ضد زندگی روی شبکه.تقویم خطوط زمانی 33 :نسل کشی Cathar780 سال پیشاتفاقات مهم:_ جنگهای Albigensian توسط کلیسای رم، ( فرقهای در جنوب فرانسه که در قرون دوازدهم و سیزدهم شهرت یافت و بعدها به جرم ارتداد سرکوب گردید)_ به دام انداختن Catharها و زنده سوزاندن آنها در جنوب فرانسه،_ تلاش برای حذف دانش معبدی Essene خارج از کنترل کلیسا.تقویم خطوط زمانی 34 :جنگهای آمریکا،نسل کشی بومیان آمریکا، 500 سال پیشاتفاقات مهم:_ نسل کشی بومیان،_ نابودی خطوط خونی بومی که دارای دانش معبدی شبکههای زمین بودند،_ تشکیل جوامع مخفی در ایالات متحده آمریکا برای کنترل جهانی.تقویم خطوط زمانی 35 :ایمپلنتهای NRG ,برنامه کنترل ذهن بیچارگی جنسی 250 سال پیشاتفاقات مهم:اتحادیه بیگانگان منفی و فدراسیون کهکشانی شروع کردند به تماس با خطوط خونی خودشان برای کانال کردن و تبلیغات برای آماده سازی عصر جدید، برنامههای کنترل ذهن بیچارگی جنسی و ایمپلنتها برای دزدی انرژیهای خلاق جنسی انسان،_ برنامههای زاد و ولد هیبرید بیگانه.تقویم خطوط زمانی 36 :آلیستر کراولی،شبکههای جادوی سیاه،جریان اصلی شیطانپرستی 115 سال پیشاتفاقات مهم:_ دزدیده شدگان به دست اتحادیه بیگانگان منفی با جریان نفوذ زتا به شبکههای زمین همکاری میکنند،_ تشکیل جادوی سیاه شیطانی،_ قربانی خون و پرتال هایی که به جمع آوری انرژی انسانها میپردازند.تقویم خطوط زمانی 37 :سیستم کنترل زتا،آدم ربایی و زاد و ولد 100 سال پیشاتفاقات مهم:_ همکاری زتاها با گروه اوریون در جهت دستور کار تجاوز اتحادیه بیگانگان منفی،_ بردگی انسانها و کنترل قلمرو.تقویم خطوط زمانی 38 :دستور کار جنگ جهانی برنامه خورشید سیاه،جنگهای جهانی. 100 سال پیشاتفاقات مهم:_ ایجاد سوراخ در شبکه حفاظتی زمین،_ گروههای اوریون و زتا جنگهای جهانی را مدیریت کردند تا EMF ( میدانهای زمین) را تضعیف کنند،_ بمبهای هستهای،_ نفوذ در پرتالها توسط ایجاد سوراخ در تارو پود فضا - زمان.تقویم خطوط زمانی 39 :جنگ جهانی دوم،نوردیکها،شبکههای قربانی خون انسان. 80 سال پیشاتفاقات مهم:_ بعد از جنگ جهانی اول، ماشین آلات و ایمپلنتهای پیچیده به شبکه زمین وارد میشوند به هدف سرقت روح و قربانی خون برای اتحادیه بیگانگان منفی در حین جنگها و کشتارها،_ گسترش جنگ اقتصادی و بردگی جهانی.تقویم خطوط زمانی 40 :نفوذ نازیسم،جنگ روحی روانی علیه کل انسانها، MKULTRA75 سال پیشاتفاقات مهم:_ گروه اوریون، گروههای نازی را برای رفتن به زیر زمین و نفوذ در طبقه نخبه و گروههای هوشمند، کنترل و هدایت میکند،_ تکنولوژی بیگانههای نوردیک و آزمایشات SRA برای کنترل ذهن جمعیت مورد استفاده قرار میگیرد،_ استیصال و ناامیدی آموخته شده، _ شرطی سازی پاولفی.برنامه ریزی ناخودآگاه با مکانیزم پاولفی:اتحادیه بیگانگان منفی برای جلوگیری از بیداری، صعود و رسیدن عده زیادی از انسانها به آزادی آگاهی، از برنامه شرطی سازی کلاسیک پاولفی استفاده میکند و از این طریق لایههای ناخودآگاه را مورد هدف قرار میدهند که در نتیجه این اقدام، افراد در پایینترین ارتعاشات و پالسهای ممکن، فکر و عمل میکنند.اگر ما به طیف امواج قرمز با فرکانسهای خیلی پایین که در لایه 1D برای برنامه ریزی ناخودآگاه استفاده میشود، نگاهی بیندازیم، قطبیتهای منفی اصلی، برای تولید برنامه ظالم - مظلوم، ارعاب و تهدید، آگاهی فقر و بقا، خشونت و ویرانی، بیچارگی جنسی و سردرگمی جنسیتی و سایر برنامههای ترس محور استفاده میشوند. یک جریان تاسف بار که در بین جمعیت عامه وجود دارد افزایش رفتارهای خشونت آمیز و غیر انسانیست. این رفتارهای منفی از طریق کلمات رکیک و زشت، نیات منفی و ابزارهای فیزیکی در موقعیتهای اجتماعی 3D معمول و در هنگام درگرفتن اختلافات، در حال گسترش است. چرا انسانها با یکدیگر بد رفتار میکنند؟این مسیله با برنامه ریزی عامدانه است. "برنامه دهی ناخودآگاه" برای ایجاد شکارچیان و ذهنهای بی ثبات مورد استفاده قرار میگیرد و با فرکانسهای بسیار پایین، لایههای پنهان ناخودآگاه را هدف قرار میدهند که در واقع حمله ایست به حواس انسان در جهت بوجود آوردن ترس و خشونت. این مسیله برخی از انسانها را به لحاظ ذهنی درگیر کرده و باعث شده هر چیزی که به زعم خودشان حس ایگوی آنها را تهدید کند، برنتابند.تقویم خطوط زمانی 41 :عملیات سیاه،برنامههای مخفی فضایی،کولونیهای فضایی و قاچاق انسان. 75 سال پیشاتفاقات مهم:_ دولت ایالات متحده آمریکا به گروههای مختلف مخفی برای تحقیقات منشعب میشود،_ مطالعه و مخفی کردن تماس با بیگانهها و تکنولوژی فضایی از مردم،_ تجارت کهکشانی برده انسان به شکل گسترده سازماندهی میشود.تقویم خطوط زمانی 42 :دخالت گروههای اوریون، 40 سال پیشاتفاقات مهم:_ گروههای اوریون، نژادهای بیشتری از رپتایلها را برای پیوستن به اتحادیه بیگانگان منفی متحد میکنند تا برای نبرد نهایی برای خطوط زمانی 2012 تا 2017 آماده شوند،_ و برنامه تقسیم غنایم جنگ.تقویم خطوط زمانی 43 :توافق پلیدیانها و سیریان ها 30 سال پیشاتفاقات مهم:_ فدراسیون کهکشانی از پشتیبانی خط زمانی صعود به عنوان جبههی مبارزه برای کنترل کامل بر طرحهای سرقت جنبش معنوی عصر جدید استفاده میکند،_ افزایش کانال کردن اطلاعات در عصر جدید.تقویم خطوط زمانی 44 :تجاوز Necromiton30 سال پیشاتفاقات مهم:_ گروههای اوریون، نیروهای نکرومیتن را به عنوان یکی از بازوهای کنترلی اتحادیه بیگانگان منفی متحد میکنند، برای کمک به برنامههای سری فضایی و بلک آپ (عملیاتهای سیاه)، متعلق به مجتمع نظامیتقویم خطوط زمانی 45 :بذر ضد کریستوس سوفیا،ازازیل و لیلیث سیاه 25 سال پیشاتفاقات مهم:_ ایجاد برنامه ضد هیروگامیک (ضد ازدواج مقدس) در دروازه ستارهای پرو برای نابودی معادل ژنتیکی و اتحاد مقدس جفت روحی در طول صعود،_ قرار دادن معکوس کنندههای هوش مصنوعی و کلونها،که به عنوان برنامه نیش عشقی بیگانه شناخته میشود Love Bite Manipulation :روش نفوذ و آسیب از طریق روابط عاطفی:یکی از روشهایی که از طریق روابط زناشویی اعمال میشود و با استفاده از این روش سعی میکنند از بیداری زن جلوگیری کنند:تمایلات خشن از طریق مردها در رابطه با زنها از این روش به اجرا گذاشته میشود. این روش معمولا در مواقعی استفاده میشود که هدف، پایین نگه داشتن فرکانس زن از طریق رفتارهای خشن جنسی، فیزیکی و روانی سطح پایین است. در این موارد، مرد یا تسخیر شده یا تحت نفوذ تصاویر شهوانی انحرافی قرار میگیرد و در این شرایط سعی میکند تمایلات جنسی انحرافی را که شامل فانتزیهایی از نوع سلطهگری و اعمال خشونت است را در قبال همسرش اجرا کند. ابتذال، انحرافات جنسی، و تمایل به کنترل و سلطه، خصوصیات اصلی دستور کار رپتایلیانها بر انسانهاست. در این روش، مرد مدام نسبت به زن خشمگین میشود و مدام تصاویری از خیانت همسرش به ذهن مرد فرستاده میشود تا مرد به شدت نسبت به زن خشمگین شود.تقویم خطوط زمانی 46 :جنگ بر علیه بذرهای ستارهای، ایندیگوها و انسانهای Angelic . 17 سال پیشاتفاقات مهم:_ گروههای اتحادیه بیگانگان منفی توافق گروگان را پیشنهاد میکنند به این هدف که قبل از دستورکار نابودی آرماگدون یا تغییر قطبها، انتقال انسانهای منتخب توسط نژاد محافظ لیرا - سیریان، انجام شود.تقویم خطوط زمانی 47 ، قسمت آخر:شروع خط زمانی 911 ،دستور کار NWO ( نظم نوین جهانی ) برای اشاعه خط زمانی کاذب هوش مصنوعی. 16 سال پیشاتفاقات مهم:اتحادیه بیگانگان منفی توسط عملیات یازده سپتامبر، خطی بر شنها میکشد تا خطوط زمان را تحت سلطه بگیرد، و از طریق ادغام ابعاد، صعود را دور بزنند، اجرای دستور کار ترانس اومانیزم توسط اتحادیه بیگانگان منفی،_ عملیات بذر ستارهای کریستوس به مرحله ترمیمخطوط صعود، بروزرسانی شد با تشکر از سایت اتحاد نور |
اینفوگرافیک تاریخ شرم آور هلند #مدعیان_حقوق_بشر اینفوگرافیک تاریخ شرم اور #هلند هلند که از قاره آمریکا تا آسیا و از آفریقا تا آمریکای جنوبی بسیاری از کشورها را تحت #استعمار خود قرار داده و بسیاری از کشورها را به عنوان مستعمره استفاده کرده است.هلندیها هزاران انسان را از قاره آفریقا ربوده و به قارههای آمریکا و اروپا انتقال دادند.هلند در سال 1652 با تاسیس کمپانی هند شرقی، فعالیتهای استعمارگرانهی خود را افزایش داد.آنها هزاران نفر از مردم نامبیا را قتل عام کردند و دو سوم جمعیت کیپ تاون در سال 1795 را برده کردند.جالب است جوانان ما هیچ اطلاعی از تاریخ سیاه این کشورهای اروپایی امروزی ندارند که مدعیان حقیقی و سینه چاک بشریت شدهاند برای ما .امتی که تاریخ را نخواند و نداند محکوم به شکست است ...! :ادمین_________________________ |
رانت به بهانهی حمایت چند سالی است که ما ایرانیها شاهد بالا رفتن بی رویه قیمت ماشین هستیم و این دو خودروساز عزیز و سوگلی کشور هم بخاطر رانتهای دولتی حاضر نیستند خودرو باکیفیت به مردم تحویل دهند اما تا تقی به توقی میخورد قیمت ماشینهای خود را افزایش میدهند.ولی آیا قیمت ماشین پایین میآید؟این ویدیو را تماشا کنید. دلایلی که در این ویدیو اشاره کردم دقیقا ضعف کارخانههای ماشین سازی ماست که نمیتوان به سادگی برطرف کرد زیرا میزان تولید این دو خودروساز بشدت کم است و همچنین اجازه ورود به ماشینهای خارجی بدون گمرکی نمیدهند و از طرفی کارخانههای خارجی را هم که توان تولید دارند اجازه نمیدهند وارد شوند.مسافری از هنددر این قسمت مثالی میخواهم بزنم از شرکت تاتاموتورز هند که دقیقا زمانی عین ایران خودرو و سایپا از رانتهای دولتی برخوردار بودهدر زمانی که گاندی هند را مستقل کرد به دلیل استقلال تازه هند و همچنین از طرفی شوری کمونیست قدرت زیادی در جهان داشت و از سمتی گاندی نمیخواست کشور به بیگانگان وابسته باشد اقتصادی شبه کمونیستی را پایه ریزی کرد که بعد از گاندی هم به همان شکل ادامه یافت.در سال 1945 شرکت تاتاموتورز بنیان گذاشته شد و طبق رسم کشورهایی که اقتصاد بسته دارند این شرکت هم سرخوش از رانتهای دولتی ایجاد شده بود دقیقا عین ایران خودرو و سایپای خودمان. اما در اواخر قرن بیستم یعنی در سال 1991 دیگر هند در حال ورشکستگی اقتصادی بود و نیاز به ساختاری جدید داشت.در آن زمان فردی به نام مانهومان سینگ که او را معمار اقتصادی هند میگویند وزیر اقتصاد هند شد و با همکاری بانک جهانی (که دست بر قضا فردی ایرانی بنام جواد شیرازی همکار بانک جهانی در امور هند بوده و یادم میآید این مطالب را چندین سال پیش در مصاحبهای با جواد شیرازی خواندم) تغییر و تحولات اساسی در اقتصاد هند بوجود آورد.مانهومان سینگمیتوانید برای اطلاعات بیشتر فیلم مستند وار ACCIDENT PRIME MINISTER را ببینید.مانهومان سینگ کشور را به روی شرکتهای خارجی باز کرد و ابتدا شرکتهای خودروسازی قوی دنیا مانند جنرال موتورز آمریکا وارد شدند و شروع کردن به ساخت ماشینهای با کیفیت با استاندارد روز دنیا.مطمینا ورود این شرکت تاثیر زیادی بر تاتاموتورز هند داشته و این کمپانی هندی به دنبال یادگیری فنون و استانداردهای روز خودروسازی در دنیا رفته و امروزه تاتا جز خودروسازهای خوب دنیا محسوب میشود.تاتا موتورز به حدی پیشرفت کرده که میتواند با رقبای خارجی خود رقابت کند و یک مدل از این شرکت بنام تاتا نانو که یک ماشین بسیار کوچک است و قیمت آن 2500 دلار یعنی بعبارتی با دلار 17 هزارتومان چیزی حدود 42 میلیون تومان ناقابل ایرانی میشود البته اگر صددرصد گمرکی روی آن کشیده نشود، محبوبیت زیادی دارد.تاتا نانواین مدل فروش بالایی دارد و میتوان جز ارزانترین خودروهای جهان به حساب آورد.جالب است بدانید که تاتا موتورز امروزه به حدی پیشرفت کرده که با رقبای بزرگ صنعت خودروسازی جهان رقابت میکند اما در قالب برندهای دیگر.شاید بسیاری از دوستان ماشین باز هم این را ندانند اما .جگوار و لندرور دو برند برتر خودروسازی دنیا و از برندهای لوکس خودرو زیرمجموعه تاتاموتورز هندوستان هستند.تاتا موتورز این دو برند را از شرکت فورد خرید و زیر مجموعه این هلدینگ قرار داده تا بتواند در کلاس جهانی با برندهای لوکس ماشین دنیا رقابت کند.نتیجه گیریبا شنیدن این داستان همه ما میدانیم که رانت هایی که دولت و حکومت به سوگلیهای خود یعنی ایرانخودرو و سایپا میدهد به بهانه حمایت از تولید ملی شعری بیش نیست.اگر میخواهیم این دو خودروسازی حمایت شوند پس در زمین بازی و رقابت اصلی آنها را بفرستیم.شاید برخی بگویند که بیشتر کشورها هم حمایت میکردند از صنایع نوپا تا جان بگیرند و بعد در را به روی خارجیها باز کردند ..هم من میدانم و هم شما میدانید که این صنایع نوپا نیستند و چهل سال با رانتهای متفاوت در جهت حمایت از این صنعت ورشکسته بر آمدیم و باید بدانیم که این صنعت توان تولید ندارد در حالیکه تقاضا برای ماشین بسیار بیشتر از توان تولید این دو خودروساز است و اگر کمی اقتصاد بدانیم میتوانیم حدس بزنیم وقتی تقاضا از عرضه پیشی میگیرد قیمت بالا میرود والسلام.حمایت از تولید ملی و صنایع ملی یعنی کشک و بیشتر منافع برخی افراد وسط این ماجراست که نمیخواهند صنعت خودرو سر و سامان بگیرد چون به نفع جیب آنها نیست و از طرفی هزینه این منفعت طلبی را مردم عادی میدهند.خوشحال میشوم نظرات شما را بدانم . |
ایران و انتخابات امریکا بیگمان انتخابات امریکا به عنوان یک قدرت بزرگ بر سرنوشت صحنه سیاسی جهان موثر است. به ویژه انتخابات 2020 که خطر بازگشت به مرکانتالیسم دوران استعمار را دربردارد. نکتهای که در ایران به آن کمتر توجه میشود، پدیدهای به نام ترامپ است. این پدیده تنها اولویت دادن به امریکا در سیاستگذاری ملی نیست بلکه تلاش در جهت تغییر رویکرد حاکم بر نظم جهانی به نفع روشهای کاربست مستقیم زور و گرایش به سمت جنگ تجاری با سایر قدرتها و ملتها در سیاست بینالمللی و یا به عبارتی مرکانتالیسم نو است. با شکست ترامپ این اندیشه از صحنهی سیاست امریکا زدوده نخواهد شد، هرچند مانعهای بزرگی پیش پای آن قرار خواهد گرفت. بنابراین، انتخابات امریکا زورآزمایی بین بازگشت به مرکانتالیسم خشونتبار دوره استعمار و گرایش به سمت آزادی نسبی مبادله در جهان است. هرچند امریکای دموکرات در مواردی در بزنگاهها چشم خود را بر این آزادی بسته است. به هر روی، در کوتاه مدت به سبب تفاوت روش کاربست زور توسط هر یک از این دو نامزد و همچنین گرایش جانبداری هر یک از این دو به آزادی مبادله در جهان تاثیر مستقمیمی بر صحنه سیاست جهانی خواهد داشت. همچنانکه هماکنون اعلام نتایج مقدماتی انتخابات بر بازارهای سهام در جهان و ایران و ارزش پولهای ملی داشتهاست. با در نظر داشتن این واقعیت در صحنه سیاست جهان، مستقل از رایآوری هریک از این دو نامزد ما باید سیاستی مستقل و مبتنی بر تامین منافع و امنیت ملی ایران داشتهباشیم. به یادآوریم که دو جنگ جهانی اول و دوم نتیجه کاربست همین سیاست از سوی قدرتهای بزرگ جهان که تصور میکردند بهتنهایی باید و یا میتوانند منابع ثروت جهان را در اختیار داشته باشند، بود. و شکلگیری جامعه ملل ( League of Nations ) و بعدها تاسیس سازمان ملل را موجب شد که تا حدی امنیت جهانی را هرچند به نفع قدرتهای بزرگ تامین کرد. به هر روی، جهان آبستن حوادث بزرگی است که بسیاری از ابعاد آن برای ما روشن نیست. ولی، میتوانیم مطمین باشیم که مداخلههای بزرگی در منطقه ما چه در حوزهی تمدنی ایران و چه در جنوب خلیج فارس و شمال افریقا رخ خواهد داد. در این صحنهی واقعی سیاست جهانی، همراه داشتن افکار عمومی ملتها کمارزش نیست. ما باید بر سیاست گفتوگو، حل صلحآمیز مناقشهها و آزادی مبادله در جهان پافشاری کنیم و خودمان را در میان چرخدندههای این ماشینی که به راه افتاده است نیندازیم. از اینرو، داشتن سیاستی مستقل و مبتنی بر حقوق بینالملل، همکاریهای حداکثری منطقهای وهمچنین همکاری حداکثری با سایر قدرتهای بزرگ جهان بر مبنای حفظ منافع ملی ایران راهکار است. سه سیاست: 1 - همکاری حداکثری با سایر قدرتها اعم از قدرتهای جهانی و یا منطقهای و یا دستکم رفع خصومت با بسیاری از آنها شامل اتحادیه اروپا، چین و روسیه و همسایگان است. 2 - رفع مانعهای مبادلههای مالی بینالمللی و مشخصا الحاق به کنوانسیونهای افایتیاف و 3 - حرکت به سمت آزادی مبادلههای تجاری در جهان راهکار است. |
صنعت سفالسازی و سیر تکاملی آن در سیلک نخستین پیشرفت در صنایع کوزهگ ری در استان اصفهان، درست از زمان پیدایش نشانههای سکونت در سیلک کاشان آغاز شد. بی گمان پیشرفت هنرمندان آن عهد در ارایه هنرهای خود با وضعیت اجتماعی و ارتباطی مردم آن دوران بستگی نزدیک داشت.سکونت دایم انسان منطقه سیلک، ازدیاد جمعیت، ارتباط بازرگانی با سایر مکانهای دور و نزدیک، نیاز مداوم به تهیه مواد غذایی و ذخیره کردن آن در ظروف مطمین، زمینه و ضرورت پیدایش و تکامل صنعت سفال را فراهم آورد و فراغت و آسودگی، ذوق هنری را وارد این صناعت بشری ساخت. پیشینه ساخت ظروف سفالین در سیلک به دوره نوسنگی و حدود شش هزار سال پیش باز میگردد. در این دوره ظروف سفالی مانند ظروف سیاه و دود زده غارها، همچنان با دست و بدون کمک چرخ ساخته و در کورههای ابتدایی پخته میشد.سفالگر قادر به کنترل حرارت سفال در کوره نبود. برخی سفالینهها در کوره باز پخته میشدند. از این روی، مغز آنها به صورت سیاه در میآمد. افزون براین نوعی ظروف قرمز از این دوره سیلک به دست آمده که از رنگ سیاه برای کشیدن نقوش تزیینی هندسی ساده بر روی آنها استفاده میکردند.در دوره دوم افزون بر نقشهای هندسی، سطح سفال را با نقوش نمادین و مسبک گیاهی و حیوانی نیز تزیین میکردند و ظروف در کورههای بهتری پخته میشد.دوره سوم تمدن سیلک مقارن با هزاره چهارم پیش از میلاد همزمان با تحولات مهمی در حوزه تمدنهای خاورمیانه و بین النهرین است. گسترش شبکههای آبیاری و پیشرفت کشاورزی، افزایش جمعیت و شهرنشینی، تکامل فنی در هنر و صنایع سفال و فلز و برخی فناوریهای دیگر بی ت ثیر بر پایگاههای مدنی ایران نبود. نیاز تمدنهای بین النهرین به برخی محصولات و منابع ایران و موقعیت ایران بر سر راههای ارتباطی کانونهای جمعیتی و مدنی جدید، اقتصاد ایران و حتی پارهای فنون و صنایع را تحت ت ثیر قرار داد. این دوره در تمدن سیلک همراه با تکامل در شکل و مصالح مسکن و نمود حیات شهری است.در اواخر این دوره، بازهم پیشرفت بیشتری در صنعت کوزهگری پدید آمد و آن اختراع چرخ کوزهگری جدیدی بود که بی تردید میتوانست با سرعت بیشتری کارهای کوزهگری را سامان دهد و مشتریان آن را راضی کند. این چرخ یک تخته ساده باریک بود که روی زمین قرار میگرفت و شخصی آن را میچرخانید. از طرف دیگر، کوره آجرپزی جدیدی که نقایص گذشته را نداشت، جایگزین کورههای قبلی شد. کوزهگر به کمک ابزار پیشرفتهتر خود، اینک میتوانست کوزه هایی با اشکال بسیار متنوع و سرشار از طرحهای تازه مانند جامهای بزرگ، کاسههای عالی، خمرههای توشه و جامهای مشروبات با پایههای بلند عرضه کند.گیرایی و زیبایی ظروف جدید در تمدن ماقبل تاریخی در هزاره چهارم ق.م مربوط به تزیین آن است که با رنگ مشکی بر زمینه قرمز که به سیاهی میزند و بر آن حیواناتی از قبیل پرندگان، گرازها و آهوان که در حال جست وخیز بودند. نقش شده است، در واقع کوزهگر ابتدایی بدون آنکه خود متوجه باشد سبکی را که بعدها ناتورالیسم خوانده شد، ابداع نمود. کوزهگر همچنین میتوانست با کم و زیاد کردن درجه حرارت کوره، رنگ کوزهها را به صورت رنگهای خاکستری، گل سرخ، قرمز یا سبز درآورده و در همان حال تزیینات و طراحی ظروف پیشرفت میکرد و ارزندهتر و متنوعتر میگردید.پیشروان نخست کوزهگری سیلک بی گمان زنان بودند زیرا سبکی هندسی هنر سفالینهها که ریالیسم هنری را ارایه مینماید دارای خصلتهای زنانه است.در آغاز، نقوش سفالینهها تمایل بیشتری به روش ریالیسم داشت و تصاویر مار، پلنگ، قوچ کوهی، غزال و لک لک و شترمرغ با مهارت و به صورت متواتر بر روی سفالینهها نقش میشده با وجود آن که طرحهای جدید بیشتر به ناتورالیسم شبیه بود، اما با این حال ت ثیر ریالیسم بر آن نقوش مانند توجه به حجم و تعادل نسبتها، تجسمی واقعیتر به آن تصاویر میبخشید.بنابراین هنرمند سیلک، پس از حدود هزار سال که از زندگی نخستین او در سیلک گذشت، با آنکه در هنرنمایی خود را محدود نمینمود از سه مرحله هنر سمبولیسم، ناتورالیسم و ریالیسم عبور مینمود و به تدریج به تکامل تازهتری میرسید. دوره سوم تمدن سیلک با یک تهاجم پایان یافت. لایه خاکستری بر روی بازماندههای دوره سوم و استخوانهای پراکنده این واقعیت را نشان میدهد.دوره چهارم حدود هزاره سوم تا 1500 قبل از میلاد را در بر میگیرد. در این دوره به سبب افزایش جمعیت و تولید زیاد، ظروف سفالی منقوش جای خود را به ظروف ساده و تقریبا خشن به رنگ خاکستری و سیاه داد. از ویژگیهای این دوره، افزون بر مهرهای استوانهای، ساخت کاسههای کوچک خشنی است. که در ادبیات باستان شناسی به کاسه "لبه واریخته" معروف هستند. این دوره از تمدن سیلک متعلق به مهاجران تازه وارد است. شاخصه فرهنگی این اقوام تولید و استفاده از ظروف سفالی خاکستری رنگ است.در این دوره در نقوش روی ظروف سفالی دگرگونی هایی مرتبط با فرهنگ مردمان تازه وارد به سیلک رخ میدهد. دوره ششم تمدن سیلک 900 تا 800 پیش از میلاد دوران غلبه تازه واردان در سیلک است. سفالهای به دست آمده از گورستانی در سیلک مشخصههای سفالگری این دوره را نشان میدهد. از شاخصههای دوره ششم ظروف سفالی این گورستان است. این ظروف، بسیار شکنندهتر از آن هستند که در امور روزمره به کار روند، به نظر میرسد کاربرد تدفینی داشتهاند یا به گفته گیرشمن در مراسم قربانی به هنگام تدفین به کار میرفتهاند.منبع: هنریاباین محتوا با روش " گردآوری " یکی از تکنیکهای آماده سازی محتوا، که در کلاس بازارایابی دیجیتال آقای عادل طالبی تدریس شد، تهیه گردیده است. |
تاریخ شهر با روایت بازیهای رایانهای 850 کلمه حدود 5 دقیقه امیرمحمد یوسفی دانشجوی کارشناسی مهندسی شهرسازی دانشگاه تهرانشهرها علاوه بر کالبد (ظرف/سخت افزار) ، متشکل از جامعه، مناسبات سیاسی اجتماعی، وضع اقتصادی و فرهنگی (مظروف/نرم افزار) نیز میباشند و در مطالعه تاریخ شهرها نباید فقط سبکهای معماری یا بقایای ساختمانی بجا مانده را بررسی کرد. اما ابزارهای ما برای آشنایی با تاریخ، امروزه متنوعتر از دادههای مکتوب است و توان شبیه سازی شهرها هم در سطح ظرف و هم در سطح مظروف بوجود آمده ست که بمراتب کارآمدتر و همه فهمتر میباشند مانند فیلمهای تاریخی که ساخته میشوند.بالطبع هر شبیه سازی ای که در هر بازی اتفاق میافتد قابل استناد نمیباشد اما چندسالی است که صنعت بازی سازی نیز به شبیه سازیهای دقیق مبتنی بر دادههای علمی و تاریخی رو آورده است معمولا در قالب بازیهای" open world " که گیمر آزادی عمل و امکان گشت گذار آزاد در شهر را دارد.شناختهترین بازی در این مورد مجموعه بازیها اساسینز کرید ( assassin ' s creed ) میباشد که لقب "معلم تاریخ" به آن داده شده و شبیه سازیهای این مجموعه حاصل تلاش جمعی از تاریخ دانان، باستان شناسان ، اقتصاد دانان و بهره گیری از اسناد تاریخی است که توسط تیم پژوهشی مورد مطالعه قرار میگیرد.مجموعه شامل 11 بازی اصلی است که به بازههای مختلف تاریخ از حدود 400 سال قبل از میلاد تا حدود سال 1890 میلادی و عصر ویکتوریا میپردازد و در مجموع بالای 25 شهر شبیه سازی شده است.در سری odyssey به دولت - شهر آتن و دولت - شهر اسپارت در 400 سال قبل میلاد میرویم زمان جنگ تاریخی یونان و اسپارت که منجر به پایان عصر شکوه و اوج اندیشه و فلسفه در یونان شد. فضاهای عمومی شهر عناصر مانند آکروپلیس، آگورا و آمفی تیاتر با وسواس زیادی شبیه سازی شده است و تفاوت جامعه ارزش مدار آتن با جامعه خشن و جنگاوراسپارت به خوبی نمایان میشود. با سری origins به مصر در سال 50 قبل میلاد میرویم، عصر حکومت آخرین نسل از نوادگان اسکندر مقدونی، ملکه کلیوپاترا و پایان حکومت سلسله بطلمیوسی. عناصر شهرهای یونانی - رومی در دوران هلنستیک کاملا در شهرهای اصلی نظیر اسکندریه ،پایتخت ملکه کلیوپاترا، مشهود است. خدمات عمومی و تفریحی نظیر حمام عمومی، استادیوم مسابقه و آمفی تیاتر در کنار سنگ که متریال غالب بناهای پایتخت است در باقی شهرها یافت نمیشود و بناها از خشت و سنگ بی کیفیت شکل گرفته است فضای اعتقادی مصر پس از لشکرکشیهای اسکندر با ارزشهای رومی - یونانی ترکیب شده، فضای مذهبی اما سر در زندگی خویش به دور از کنشگری اجتماعی سیاسی بوده، حتی خدایان مصری نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند.با سری" اول" مجموعه به زمان بعد از جنگهای صلیبی سوم سال 1191 میلادی میرویم و با شهرهای "مصیاف سوریه - اورشلیم - عکا در اسراییل - دمشق سوریه" آشنا میشویم این سری چون اولین سری مجموعه اساسینز کرید است شبیه سازیها بسیار ابتداییتر و هوش مصنوعی بازی در سطح پایینتری قرار دارد فضای تاریک و بی روح شهر در کنار سنگهای کدر و منارههای نوک تیز معابد نشانگر دوران ناگوار قرون وسطی است.با سری "دوم" اساسینز کرید که خود شامل سه بازی است به شهرهای " رم - فلورانس - سیه نا - استامبول - قسطنتنیه - ونیز" در عصر رنسانس میرویم. دوره گذار از قرون وسطی و در پی جستجو برای فرهنگی دیگر با اکتشلفات علمی و تغییرات نظری در نسبت خرد با طبیعت و مذهب. فضاهای شهری از حال و هوای قرون وسطی بطور کامل خارج نشدهاند اما تفاوتهایی پس از سبک گوتیک بر روی کلیساها و تغییراتی در استفاده از فضاهای عمومی مشهود است. با سری " rogue " به آمریکای شمالی و زمان جنگهای هفت ساله معروف از سالهای 1756 تا 1763 میرویم و با سری "سوم" مجموعه به چند سال بعدتر یعنی زمان استقلال آمریکا از یوق استعمار انگلیس و سالهای بعد آن سفر میکنیم. فضای پراز شور انقلابی و خشم آمریکا در کنار خانههای عمدتا چوبی و سقفهای شیروانی بوستون و نیویورک حال و هوای شهرسازی غالب را نمایش میدهد.با سری " unity " به سالهای انقلاب فرانسه ( 1789 ) و بعد از آن میرویم، سالهای پر از آزمون و خطای ایدههای مختلف حکومت از مدلهای دموکرات - سلطنت مشروطه - امپراطوی و . با کشتههای فراوانی که هزینه آزمون و خطاهاست. با سری " syndicate " به عصر ویکتوریا در لندن ( 1880 ) میرویم، اوج گیری انقلابهای صنعتی که منشا تغییرات بنیادین در نگاههای اقتصادی و سیاسی از یکسو و از سمت دیگر ورود علم و تکنولوژی به مناسبات قدرت و ثروت میباشد. شروع غلبه نگاههای کاپیتالیستی و آغاز دوران مدرن. غلبهی نگاه از سازگاری با محیط و طبیعت به سمت سلطه بر محیط و بهره کشی هرچه بیشتر از طبیعت. البته کارل مارکس نیز در این دوره نظریات خود را در تقابل با نظام سرمایه داری ارایه میدهد.نچه گفته شد شرحی از حدود 10 سال فعالیت شرکت یوبی سافت و تلاشهای چند صد نفر در تیمهای مختلف برای ساخت بازی هاست که بسیار ملموستر ما را با وقایع مهمی از تاریخ همراه میسازد. |
ورهرام روز در باور زرتشتیان بیستمین روز از ماه سی روزه زرتشتیان ورهرام نامیده میشود. ورهرام به چم(:یعنی) پیروزی و ورهرام ایزد به چم پیروزی ستایش شده است. درباور ایرانیان، پیروزی در زندگی همواره با ارزش بودهاست. به همین شوه (:دلیل) در اوستا، سرودهای زیبایی در ستایش ورهرام، ایزد پیروزی، آمدهاست.ایرانیان باستان پیش از آغاز هر کار گروهی، درنیایش گاه ویژهای گرد میآمدند و سرودهای ستایش پیروزی را باهم میخوانند و با روانی نیرومند و ارادهای استوار برای کسب پیروزی، پای به میدان مبارزه زندگی مینهادند. این نیایش گاهها اندک اندک نیایش گاه "شاه ورهرام ایزد" نام گرفتند.اکنون زرتشتیان دست کم ماهی یک بار، در روز ورهرام (بیستمین روز ماه) در نیایش گاه شاه ورهرام ایزد گردهم میآیند، اهورامزدا را نیایش میکنند و آرمان دارند که پیروزی وشادکامی درزندگی بهره آنان گردد و نیز همه کسانی را که به پیروی از پیام آموزگار ابرانی زرتشت در "تازه گردانیدن زندگانی"، "پیش بردن جهان هستی" و "گسترش آیین راستی" میکوشند پیروز و سرافراز گرداند.ورهرام که پارسی آن بهرام و ریشه اوستایی آن ورترغنه ( veretraghna ) است ، نماد پیروزی وکامیابی بوده بنابراین ورهرام ایزد به چم پیروزی ستایش شده و به سبب جایگاه پر اهمیتش " شاه ورهرام ایزد " نیز نام گرفته است. از آیینهای این روز پختن آش ترادادی (:سنتی)، سیروگ (:نان روغنی) و پخش شیرینی و نخود مشکلگشا است.برگرفته از نسک یادگار دیریننگارش: کورش نیکنامدرگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنانگزینش ونگرش: موبدکورش نیکنامنام روزها در گاه شماری ایرانی |
در تفاوت اسطوره با خرافه یادداشتی در باره تفاوت اسطوره با خرافهاسطوره 1 - اسطورهها دارای شخصیتهستند. شخصیتهایی ساخته و پرداخته ذهن مردمان جوامع باستان برای توجیه و توضیح سرگذشت و چگونگی آفرینش جهان و تمامی نیروها و پدیدههای مادی و معنوی در پیوند با جهان هستی. 2 - مصداق و معنای اصطلاحی اسطوره ( Myth ) با معنای واژگانی آن که در زبانهای گوناگون برابر با افسانه، قصه، دروغ، سخن بی پایه و غیره آمده است، ارتباطی ندارد. 3 - ناتوانی همیشگی انسان از درک و شناخت چگونگی آفرینش جهان و هدف از این آفرینش، خود موجب آفریدن اسطورهها برای توجیه چگونگی و روند آفرینش شده است. از همین روی، اسطورهها جهانبینی جوامع باستانی هستند. درک و تلقی انسان از چگونگی آفرینش و رویدادهای محیط پیرامون، و شیوه نگاه انسان به جهان در شخصیت اسطورهها متجلی شده است. 4 - اسطورهها در زمان زندگی نمیکنند. آنان خود پدیدآورنده زمان هستند. یا از ازل تا ابد بودهاند و خواهند بود و یا تولد آنان در زمانی بس بعید روی داده است. 5 - اسطورهها در مکان نیز زندگی نمیکنند. آنان خود پدیدآورنده مکان هستند. دامنه قلمرو نیروی اسطورهها در همه مکانها گسترش مییابد. 6 - دست انسان و نیروهای زمینی از اسطورهها کوتاه است و توانایی اعمال خواست خود به آنان را ندارند. 7 - اسطورهها پیوندی عمیق با ستارگان و اجرام کیهانی دارند. هر یک از ستارگان، تجلیگاه یک یا چند اسطوره از ملل و تمدنهای گوناگون بوده است. 8 - اسطورهها همواره شخصیتهایی نیک با عمال مثبت نیستند و در میان آنان شخصیتهایی ویرانگر و منفی دیده میشود. 9 - اسطورهها با یکدیگر نبرد میکنند. نبرد این دو برای پیشبرد نیکی یا گسترش بدی در جهان است. 10 - اسطورهها پدیدآورندهاند. پدیدآورنده هر آنچه بدان منسوبند و موکل بر آن شمرده میشوند. 11 - اسطورهها محصول فکر و نظر یک شخص یا طرز فکر خاص نیستند. آنان در گذر زمان و مکان از صافی مردمان جوامع گوناگون گذر کردهاند، تحلیل شدهاند و تراش خوردهاند. رفتار و کنشهای آنان دچار تغییر و تطور شده است. 12 - اسطورهها گاه با یکدیگر آمیختهشده و اسطوره تازهای با نامی تازه و یا با ترکیبی از دو نام را پدید آوردهاند. گاه نیز یک اسطوره واحد به دو یا چند اسطوره تازه تفکیک و منشعب شده و نامهای تازهای بر آنان گذارده شده است. 13 - چنانچه گفته شد، اسطورهها دارای شخصیت هستند و در نگارهها به پیکر انسانهایی اغراقآمیز با افزودههایی خاص به مانند بال یا شاخ رسم شدهاند. در نتیجه، پدیدهها یا موجودات و یا اشیایی مانند کوهها، رودها، بناها یا پهلوانان که گاه کوههای اسطورهای و یا پهلوانان اسطورهای نامیده میشوند، تنها در پیوند آنها با اسطورهها به وجود میآید و به خودی خود اسطوره بشمار نمیروند. 14 - اطلاق عنوان اسطوره به انسانهایی که کارهایی حماسی یا بزرگ و خارقالعاده انجام دادهاند (حتی اگر در داستانها باشد)، کارکرد ثانوی و نوظهوری است که به تازگی متداول شده است. 15 - اسطورهها ماندگارترین محصول اندیشه آدمیان هستند. از دورترین زمانهای حیات یک ملت که سرآغازش دانسته نیست، آغاز شده و با تغییر در شکل و نام همواره زنده باقی ماندهاند. 16 - رویدادهای اسطورهای، ساختاری داستانگونه و نمایشی دارند. از همین روی، آنها کهنترین سرگذشتهای شناخته شده بشری هستند. سرگذشتهایی که برای باورمندان به آن مقدس بشمار میرفته و در هالهای از رمز و راز پیچیده بودهاند. 17 - ایزدان و دیوان در باورها و متون ایرانی از جمله اسطورههای ایرانی هستند. در باورهای ایرانی، اسطورههای نیک با نام خدایان و ایزدان و اسطورههای ویرانگر با نام دیو شناخته میشدهاند. 18 - اسطورهها و باورهای منسوب به آنان، سرچشمهای غنی برای آشنایی با اندیشه، آرمان، آرزوها، شیوههای زندگی، جهانبینی، رنجها و مصایب جوامع بشری است. فراموش نکنیم که دانش امروز نیز تاکنون نتوانسته است ذرهای بیشتر آگاهی از مردمان باستان به پرسش پیچیده چگونگی و سرگذشت هستی پاسخ گوید.خرافهچنانکه دیده میشود، کارکردهای اسطوره بسی متفاوتاز خرافه و خرافهگرایی است. در حالیکه اسطورهها محصول کوشش انسان برای تبیین جهان هستی است، خرافه در بهترین حالت محصول انتساب تواناییها و قابلیتهایی به رویدادها، موجودات و اشیای پیرامون، و در بدترین حالت، محصول کوشش برای عوامفریبی و گمراهی مردمان از طریق ترویج جهل است. 1 - خرافهها را مردمان یک جامعه در طول زمانی درازآهنگ نمیسازند، بلکه ساخته شخصی خاص و پذیرش عدهای از مردمان است. 2 - خرافهها دارای شخصیت نیستند و میتوانند هر پدیده یا موجود زنده و غیرزنده و یا هر شییی را در بر گیرند. 3 - ترس و نگرانی جوامع بشری به ویژه در سرزمینهایی که بیشتر در معرض بلایای طبیعی و یا ناامنی بودهاند، موجب گسترش بیشتر باورهای خرافی شده است. 4 - خرافهدر زمان و مکان خاص و مشخصی حضور دارد. 5 - خرافه در ید قدرت انسان است. در بارهای خرافی انسان میتواند با انجام دادن یا ندادن اعمالی، بلایی را از خود دور کند و یا اقبالی را بخود نزدیک سازد. 6 - خرافه دارای ساختاری روایی نیست و با مجموعهای از بایدها و نبایدها سروکار دارد. 7 - خرافه بهانه و عاملی مناسب برای مروجان جهل و سوءاستفادهکنندگان از سادگی مردم و پاسخ سودجویانه به نیازها و رنجهای آنان است. 8 - با این وجود، خرافه نیز مانند اسطوره و هرگونه باور دیگر مردمان، میتواند منبعی برای بررسی و مطالعات مردمشناسی و فرهنگشناسی باشد.منبع: وبسایت پژوهشهای ایرانی، وبسایت رسمی دکتر رضا مرادی غیاثآبادیگفتارهای دیگر:در تفاوت درازگوش (خر/ الاغ) و اسبدر تفاوت قوم با نژاددر تفاوت سلام و دروددر تفاوت ملیگرایی و میهندوستی=========================وبلاگ بخوان و بیندیش |
جمهوری مومنین کجاست؟ 1 - معادلات سیاسی اجتماعی جهان روز به روز پیچیدهتر میشود. فرمانده جبهه مقاومت لبنان رسما اعلام میکند که حسین زمان خویش را تنها نخواهد گذاشت. فرماندهان جبهه مقاومت یمنی به دستبوسی رهبر خویش در تهران میروند. کمی آنطرفتر، رییس معنوی فراکسیون سایرون و فرمانده جیشالمهدی به نشانه بیعت در حسینیه امام خمینی حضور میابد. حوثیها آرامکو را میزنند تا معادلات نفتی جهان نیز حال و هوای معادلات سیاسیاش را بگیرد. طالبان هم از فرصت استفاده میکند و به تهران میرود و شاید بزرگان خشکمغزهای جهان و محصولات معلق سیاستهای آمریکایی نیز فهمیدند برنامهریزی خاورمیانه که هیچ، خاور دور و نزدیک نیز از حوالی پاستور تعیین تکلیف میشود فلذا پربیراه نیست اگر بگوید ملاک خاور نیز به نزدیکی و دوری از خیابان فلسطین تغییر کرده است. 2 - موکبداران عراقی برای بیعت به حسینیه امام خمینی میروند. در رثای سالار شهیدان و برای بیعت با حسین زمان خویش مرثیه سرایی میکنند. توگویی صبرشان برای تشریف فرمایی ولیامر مسلمین جهان به موکبهای پذیراییشان تمام شد. خود موکب را به محضر رهبری معظم بردند. حضرت آقا در این موکب بزرگ به مومنین حاضر انذار میدهند که هدف هر مسلمان باید ایجاد تمدن نوین اسلامی باشد. مسالهای که چند روز قبلتر از آن به عنوان جمهوری مومنین نام بردند و چند ویژگی آن را تبیین کردند. 3 - چه جامعه به اصطلاح جهانی بخواهد و چه نخواهد جمهوری مومنین درحال شکل گیری است. اگرچه برخی مقامات ارشد ایران اعتقادی به این دست مسایل ندارند و با عینکهای سوغاتی به معادلات جهانی نگاه میکنند اما بنظر میرسد مواضع اخیر روسای جمهور کشورهای اروپایی و آمریکایی حاکی از درک معادلات جدید جهانی است. پازلهای مختلف تمدن نوین اسلامی در حال رسیدن به هم و شکل گیری است. از شرق و غرب عالم جریانات حقطلب و عدالتخواه در حال پیوستن به این رودخانه عظیم هستند. 4 - جمهوری مومنین نماد اسلام است. 1400 و خورده سال است که صالحان جهان منتظر تحقق آیهی ن ال رض یرثها عبادی الصالحون هستند. مستضعفان جهان که بعد از انقلاب اسلامی، تجدید قوا کردند و به جنگ استکبار جهانی رفتند امروز همدیگر را به راحتی در دنیا پیدا میکنند. امتثال عینی روایات و آیات مربوط به کیفیت زندگی مردم در هنگام ظهور بیش از پیش ملموس گشته است. 5 - اگر ظرفیتهای کشورهای اسلامی - ظرفیت عراق، ظرفیت ایران، ظرفیت کشورهای دیگر منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا - بر روی هم مجتمع بشود، اگر این ظرفیتها به هم برسند، این دستها در هم گره بخورند، آن وقت امت اسلامی نشان خواهد داد که عزت الهی یعنی چه تمدن عظیم اسلامی را به جوامع عالم نشان خواهند داد.[رهبر معظم انقلاب | 1398 / 06 / 27 ] جمهوری مومنین، همو تمدن نوین اسلامی اینجاست. |
از ماکیاول تا لاک یکی از تفاوتهای اصولی تفکرات عصر جدید با دورهی قبل، ویژگی اندیشه سیاسی در این دوره است. مشکل اساسی اندیشمندان عصر جدید برخورد با مقتصیات جامعه سنتی و قرون وسطایی بود. با پیشرفت طبقه متوسط تجاری و بازرگانی و تحول در ابعاد اقتصادی، اجتماعی ساخت سیاسی نیز دگرگون شد و به صورت حرکتی منظم در پاسخ به طبقه جدید عمل کرد.با توجه به این که در دوره قرون وسطی اقتصاد بشری به شکل اقتصاد کشاورزی و زمینداری بود، ساختمان دولت و سیستم حکومتی نیز به شکل فیودالی بود که با واگذاری اختیارات به اشخاص و دادن امتیازات به آنها قدرت شاه از بالا به پایین منتقل میشد. در کنار این سیستم، مسیحیت و بینش کلیسایی نیز مطرح بود. در حالی که در عصر جدید با رشد تجارت و بازرگانی و ظهور طبقه بورژوازی فروپاشی در ساخت اقتصاد فیودالی صورت پذیرفت و این امر تغییر در ساخت سیاسی حکومت را امری ضروری ساخت. پیدایش مکتب استبداد در پاسخ به چنین شرایطی شکل گرفت. از آنجا که طبقه جدید برای عقب راندن فیودالها و کاهش قدرت کلیسا برای وحدت بازار داخلی نیازمند یک قدرت برتر بود، به پادشاهان روی آورد تا با کمک آنها به سرکوب فیودالها و اشراف بپردازد.حمایت بازرگانان و طبقه متوسط از شاهان برای اعمال حاکمیت تام به پیدایش حکومتهای مستقل ملی منجر شد. با مشخص شدن حدود و ثغور ملی زبان و ادبیات ملی شکل گرفت و به کمک همین ادبیات ملی ترجمه متون کتب مقدس آغاز شد و سرانجام ضربات اساسی را بر کنترل و اعمال حاکمیت کلیسا وارد کرد. پادشاهان که سخنگوی منافع ملی شدند با دریافت مالیات از طبقه متوسط جدید به تقویت ارتش ملی پرداخته و به سرکوب ساختار دیوانسالاری اشراف و فیودالها پرداختند و توانستند آنها را از صحنه سیاسی عقب برانند. در این زمینه دو تیوری مطرح شد، نخست تیوری الهی بودن سلطنت در برابر الهی بودن قدرت پاپ و دیگری تیوری قدرت مطلقه و فایقه دولت. در فاصله قرون پانزدهم تا هفدهم میلادی مکتبی پدید آمد به نام قدرت مطلقه که این مکتب در اندیشه سیاسی توماس هابس اوج گرفت. اما در قرن هفدهم میلادی با از دست رفتن قدرت پاپها و فیودالها دیگر نیازی به مکتب استبداد دیده نمیشد. رشد و گسترش مناسبات بورژوایی و کسب ثروت بیشتر از سوی آنان خشم پادشاهان اروپایی را برانگیخت. پادشاهان با ایجاد موانع بر سر راه بورژوازی موجبات آسیب و زیان آنان را فراهم کردند یعنی قدرت مطلقه دیگر برای طبقه متوسط مضر بود. با چنین تحولاتی افکار جدیدی در بعد اندیشه سیاسی بروز کرد که میتوانست با طرح حقوق طبیعی و بینالمللی در برابر قدرت فرمانروایان حقوق ملت را مطرح کند. بدین معنی که توافق بین ملت و حکومت بر اساس میثاق و پیمان اجتماعی صورت گرفت و اگر دولت یا حاکمیت به پیمان خود عمل نکند، شورش حق ملت است. بدین شکل ایدهی شورش، طغیان و سرانجام انقلاب به صورت پادزهری برای مکتب استبداد درآمد و با طرح عقاید حقوق خصوصی، عمومی و بینالمللی حاکمیت مطلقه شاه را زیر سوال برد و در برابر حقوق شاه حقوق ملت مطرح شد.( 1 )بدین ترتیب در اروپای عصر جدید از ماکیاول تا لاک شاهد احیاء تفکرات باستان و تحول اندیشه سیاسی از شکل استبدادی مطلقه به سوی انقلاب هستیم.الف) آراء و عقاید ماکیاول ( 1469 - 1527 م. )ماکیاول( 2 ) نخستین کسی است که تقریبا بعد از دو هزار سال پس از مرگ ارسطو به مفهوم اندیشه سیاسی جان تازهای بخشید و موضوع دولت و قدرت را در چهارچوب جدیدی مطرح کرد و بنیاد اندیشه جدید سیاسی را پیریزی کرد. ماکیاول متعلق به عصری است که دو پدیده رنسانس و رفرم مذهبی در غرب ظاهر شده است. در این دوره فیودالیسم به تدریج در مسیر انحطاط سیر میکند و نظام سرواژی در حال فروپاشی است و روابط بورژوازی جای آن را میگیرد. این امر بین ایدیالهای عصر جدید و قرون وسطی شکاف ایجاد خواهد کرد. در این دوره شاهد تحولات سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی هستیم و ماکیاول به چنین دورهای تعلق دارد که تفکر نوگرایی را در آثارش منعکس میکند. آراء سیاسی او از بسیاری جهات با آراء متفکران قبل تفاوت دارد. عصر ماکیاول عصر انحطاط فیودالیسم و فروپاشی جهانبینی قرون وسطایی است. با برداشتهای جدیدی که از کاینات، ستارهشناسی و علوم هیات به وسیله گالیله و کپرنیک انجام میگیرد، به تبع آن تحول در آراء سیاسی نیز شکل میگیرد. اندیشه سیاسی ماکیاول تحت تاثیر چنین شرایطی پدیدار میشود. برای شناخت هر چه بیشتر ماکیاول نیازمند شناخت اوضاع و احوال او هستیم. ماکیاول ممکن است فرزند خلف عصر خویش باشد. به همین دلیل برای شناخت تفکرات او ضرورت دارد که سیر زندگی شخصی و سیاسی او تا حدودی روشن شود.ماکیاول در نیمه قرن پانزدهم میلادی متولد شد. با توجه به این که او در یک خانواده متوسط متولد شده بود، اما خانوادهاش در کار حکومت دست داشتند. مخصوصا پدر او که حقوقدان بود و به نظر میرسد ماکیاول نیز تحصیلات حقوق داشته است. محل تولد او شهر فلورانس ایتالیاست. شهری که از لحاظ تجارت و بازرگانی و وجود کارخانههای ریسندگی معروفیت خاصی داشت و جزء شهرهای مهم ایتالیا در عصر رنسانس تلقی میشد. در این عصر خانواده مدیچی حکومت میکردند و در این دولتشهر از امکانات سیاسی و اقتصادی فوقالعادهای برخوردار بودند. به گونهای که این خانواده وابسته به محافل بانکی و مالی بودند و در پیشرفت رنسانس ایتالیا نقش اساسی داشتند. شرایط تاریخی ایتالیا به گونهای بود که هر یک از خانوادههای آن مدعی حکومت بودند و از آنجا که ایتالیا هیچگاه متحد و یکپارچه نشده بود، دولتشهرهای آن میکوشیدند تا تعادل قدرت را حفظ کنند. دولتهایی چون ونیز، فلورانس، ناپل و جنوا جزء دولتهایی بودند که به تعادل نظر میاندیشیدند. اوضاع و احوال ایتالیا به دلیل عدم اتحاد آن مشکلات فراوانی را برای آن کشور فراهم کرده بود.( 3 ) به گونهای که کشورهایی چون فرانسه و اسپانیا به این کشور چشم داشتند و حملاتی را نیز علیه ایتالیا انجام دادند. این شرایط موجب شد که در زمان جانشینان خانواده مدیچی، یعنی پیر، فلورانس سقوط کند و یک کشیش با تبلیغات خود به صحنه آمد و حکومت را به دست گرفت. این کشیش مردم را به زندگی اخروی و ترک زندگی دنیوی و تجملاتی تشویق کرد. اما فعالیتهای سیاسی این زمان به یک دولتشهر محدود نبود. پاپ الکساندر ششم معروف به بورژیا با دولت فرانسه تماسهایی برقرار کرد و سبب شد که این کشیش را سرنگون و اعدام کنند. در اواخر قرن پانزدهم ماکیاول موفق شد شغلی را در تشکیلات دولت جمهوری به دست آورد. این جمهوری به وسیلهی ساوونارولا( 4 ) از سال 1493 به بعد در فلورانس ایجاد شده بود. جمهوری ظاهری ساوونارولا بر پایههای دیکتاتوری مذهبی با سیمایی دموکراتیک همراه با زهدگرایی و ریاضتکشی بود که به وسیله یک شبکه خبرچینی گسترده به وجود آمده بود.در تشکیلات این دولت جمهوری ماکیاول دبیر دولت شد. این شغل به او اجازه داد که ترقی کند. مقام مسیول شهر او را همراه سفرا به اطراف واکناف میفرستاد. ماکیاول چهارده سال این سمت را دارا بود و به کشورهای زیادی مسافرت کرد و از راز و رمز فنون سیاست به معنی عملی کلمه آگاهی یافت و نفس سیاست را درک نمود. بعد از تغییر اوضاع و احوال سرانجام هنگامی که طرفداران جمهوری تضعیف شدند، پاپ توانست به کمک فرانسه جمهوری را براندازد. این گونه بود که مجددا خانواده مدیچی به قدرت رسیدند و این بازگشت مترادف با تبعید ماکیاول شد. سرانجام دوستان وی تلاش کردند که روابط او را با خانواده مدیچی التیام بخشند و موفق شدند او را به فلورانس بازگردانند. او که شغلی را در این زمان به دست آورد به تالیف اثر معروف خود پرداخت، اما کمی بعد دوباره اوضاع و احوال فلورانس دگرگون شد. این مساله همزمان با رفرم مذهبی بود. چون پاپ از خانواده مدیچی حمایت میکرد، پس از این که پاپ تضعیف شد خانواده مدیچی هم سقوط کرد و مجددا حکومت جمهوری روی کار آمد. ماکیاول مایل بود که مجددا شغل دبیری حکومت را به دست آورد. اما حکومت جمهوری دیگر او را نپذیرفت و کس دیگری را برای این شغل منصوب کرد. چند سال بعد هم ماکیاول از دنیا رفت. مسلما اینجا اوضاع و احوال زمان ماکیاول و وضعیت دولتشهرهای ایتالیا تا حدودی در فهم آراء سیاسی ماکیاول تاثیرگذار است. هر چند که ماکیاول آثار متعددی دارد، اما یک اثر او مشهور است و آن کتابی است با عنوان "حکومتهای پادشاهی" یا پرنس که در زبان فارسی با نام شهریار شناخته شده است.( 5 ) این اثر دستورالعملهایی در خصوص زندگی سیاسی دارد. قساوت، جنایت و کشت و کشتار به طور عادی در این اثر توصیه شده است. این کتاب خصوصیات اخلاقی ندارد و به نظر میرسد که او این اثر را به دوستانش ارایه و اشاره کرده که این کتاب ماحصل تجارب سیاسی اوست. اما از آنجا که این کتاب را به فردی به نام "ژولین" از خانواده مدیچی تقدیم کرده بود موضوع اهمیت پیدا کرد. هر چند که این کتاب برای خواص و برای کسانی که در کار حکومت دست داشتند نوشته شده بود، ولی بعد از مرگ او در عرض بیست سال 25 بار چاپ شد. مسایلی که در این کتاب وجود دارد انسان را دچار حیرت میکند. به گونهای که توصیه هر عملی و هر خیانتی از جانب او برای حفظ قدرت این تصور را به وجود میآورد که افکار او شیطانی است. طوری که "باتلر" نام کوچک او را مترادف شیطان میداند.( 6 ) این اثر واکنش کلیسا را نیز در بر گرفت و کلیسا آن را جزء کتب ضاله معرفی کرد و سوزاند. مطالب این اثر ماکیاول را در قرون شانزدهم و هفدهم به عنوان یکی از افراد بدنام معرفی کرد. این مطلب حکایت از آن دارد که گفتههای او مورد توجه قرار نگرفت بلکه اعمالی که بر اساس گفتههای او انجام شد مورد توجه قرار گرفت. اما با گذشت زمان، هنگامی که کلیسای کاتولیک تضعیف شد و دولتهای مستقل ملی شکل گرفتند، وضعیت ماکیاول و نظرگاههای پیرامون شخصیت او تغییر کرد.به گونهای که عدهای او را نماینده آزادی و اتحاد ملی تلقی کردند. مهمترین اصل در تیوری ماکیاول وحدت بخشی ایتالیا بود. به همین دلیل او را سخنگوی آزادی ایتالیا مینامند. تا قرن نوزدهم و حتی پس از انقلاب کبیر که مفاهیم ناسیونالیستی گسترش یافت، ماکیاول به عنوان نماینده آتشین ناسیونالیسم معرفی شد. حتی در سال 1869 که سال وحدت ایتالیا بود، چهارصدمین سال تولد او را جشن گرفتند. این شهرت ماکیاول تمامی گذشته او را تحتالشعاع قرار داد. به رغم اظهار نظرهایی که در مورد این شخصیت صورت گرفته باید گفت که هر دو برداشت صحیح است اما هیچ یک گویای حقیقت نیست. ماکیاول آن طور که باید و شاید شناخته نشد و شناخت حقیقی او فقط از طریق آثارش میسر است.کتاب شهریار ماکیاول، کتابی نسبتا مختصر و برخلاف آثار دیگر متفکران کتاب پیچیدهای نیست. مطلبی که در آن جلب توجه میکند نگرش جدیدی است که وی که در مورد سیاست دارد. ماکیاول یک فیلسوف نیست که دستگاه فلسفی خلق کند بلکه وقایع عملی سیاست را مطرح میکند و این موضوع او را از اوتوپیاسازی دور کرده است. نگرش ماکیاول تا حد زیادی متاثر از عصر خویش است. هنگامی که او در ایتالیا بود این کشور گرفتار نظام دولتشهری و پراکندگی بود و اشخاصی که در ایتالیا بودند عموما شخصیتهای تاریخی بودند که ماکیاول آنها را میشناخت. بنابراین نوشتههای او واقعیتهایی بود که از خانوادههای سلطنتی ایتالیا سر میزد. صراحت و صداقت ماکیاول در این است که او حقایق را بیان کرده و به خوبی و بدی اعمال کاری نداشته است.مساله دیگری که در اثر او جلب توجه میکند برداشت او از انسان و تاریخ است. او معتقد است که زمان تغییر میکند ولی چیزی که تغییر نمییابد نفس انسان است. انسان به لحاظ فطرت و روانشناسی تغییر نمییابد. انسان موجودی است زیاده طلب و به آنچه دارد قانع نیست و همیشه از وضعیت خود ناراضی است. انسان موجودی است دو بعدی. امکانات انسان کم اما آرزوها و امیالش زیاد است. به همین دلیل انسان همیشه ناراضی باقی میماند و نسبت به گذشته حسرت میخورد و آن را طلایی میبیند. پس انسان در طول تاریخ تغییر نمیکند. وی بر این عقیده است که شناخت انسان مهم است. حتی زمانی که میخواهد در مورد انسان و حکومت تحقیق کند میگوید که چیزی نیست جز علم شناخت مردم. برداشت او از تاریخ این است که میگوید هر آنچه از حوادث تاریخی دیده میشود تکرار گذشته است و هرچه نسبت به حوادث گذشته شناخت پیدا کنیم میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم و مشکلات آن را حل نماییم. او معتقد است که چاره درد، تاریخ است و از طریق مطالعه تاریخ میتوان مشکلات دولت و حکومت را حل کرد. وی حتی در یکی از کتابهایش با عنوان ده گفتار در باب لیوی به شواهد و مصادیقی اشاره میکند. این دو خصوصیت یعنی شناخت روانشناسی انسان و شناخت تاریخ تا حدودی به فکرش میدان میدهد. از نظر او انسان، شریر، بدطبیعت و بدذات است و این موضوع همواره در هنگام طرح مساله حکومت باید در ذهن حاکم وجود داشته باشد که با مردمی بد و شرور سر و کار دارد. بنابراین نمیتوان با مردم صداقت رفتاری داشت. او در سیاست اصولی را پیاده میکند که در بعد اخلاقی جایگاهی ندارد، هر چند که به مسایل ایمانی هم میپردازد. شکافی که ایده ماکیاول را از قرون وسطی جدا میسازد این است که او در توجیه قدرت از دین کمک نمیگیرد و معتقد است که سخنان متفکران قرون وسطایی که حکومت منشا الهی دارد قابل قبول نیست. او میگوید دولتهایی که در ایتالیا به وجود آمدند، هیچ یک منشا الهی نداشتهاند، بلکه به مدد شمشیر و خونریزی قدرت را کسب کردهاند. بدین وسیله او منشا الهی قدرت فرمانروایان را رد میکند و بر این عقیده است که دین هنگامی میتواند مفید باشد که در خدمت دولت باشد. او دین را غایت نمیداند بلکه آن را وسیلهای برای خدمت به دولت میداند. اینجاست که از کلیسا انتقاد میکند و آن این که میگوید: دین در دنیای قدیم کاربرد داشته، زیرا در خدمت دولت بوده و قدرت را تضمین میکرده است. او معتقد است که اگر جنس مردم ایتالیا خراب شده است، همه به دلیل مسیحیت است زیرا مسیحیت به جای قوی کردن فیزیکی، روح افراد را تقویت میکند. از نظر او کلیسایی که در مرکز ایتالیاست مانع وحدت ایتالیا شده است. بدین ترتیب هر چند که او دین را میپذیرد اما آن را برای خدمت به دولت میداند و از نظر او دیگر قدرت، منشا متافیزیکی ندارد. از سوی دیگر ماکیاول در بعد اخلاقی نیز از مفاهیم دینی فاصله میگیرد و تمامی سخنانش را در باب فرمانروایان میگوید نه مردم. از نظر او با شناختی که از روانشناسی انسان داریم فرمانروا به لحاظ خصوصیات اخلاقی باید بداند که در سیاست، اخلاقیات ضرورتی ندارد. البته او نمیگوید که اخلاقیات بد است، بلکه میگوید برای فرمانروا و حاکم ضرورتی ندارد و نباید وی پایبند تعهدات اخلاقی شود چرا که به زیان اوست. رعایت نکردن اصول اخلاقی به سبب مصالح عالیه دولت و نفع حکومت است، پس دولت باید رذایل را جایگزین فضایل سازد و پا بر روی موازین اخلاقی بگذارد. در گذشته فرمانروا در کنار موجود نیمه انسانی و نیمه حیوانی تعلیم مییافت، پس سیاست هم یک نیمه انسانی و یک نیمه حیوانی دارد و دولت باید یک بعد حیوانی همچون روباه داشته باشد که مکر را به کار ببرد و یک بعدش شیر باشد که بر دشمنانش بتازد. ماکیاول هیچ دغدغه اخلاقی ندارد و توصیه میکند که هرگاه ضرورت ایجاب کند، فرمانروا باید هزاران تن را از بین ببرد و به هر وسیلهای که میشود قدرت را حفظ کند.( 7 )هنگامی که ماکیاول در باب انواع حکومت سخن میگوید، دو نوع حکومت را بر میشمارد: یکی حکومت موروثی و پادشاهی و دیگری حکومت اکتسابی. دربارهی نوع اول توضیح زیادی نمیدهد، بلکه معتقد است که فرمانروا جانشین نیاکان خویش است. در حالی که بحث عمده او پیرامون حکومتهای اکتسابی است. او معتقد است که شرایطی موجب شده است که فرد قدرت را به دست آورد و همان شرایط به او کمک میکند که در قدرت بماند. از نظر او این دولتها پایه چندانی ندارند. یعنی کسب قدرت سخت است، اما سختتر از آن حفظ قدرت است. تلاش ماکیاول این است که به فرمانروایان بیاموزد که چگونه قدرت را به دست آورند و آن را حفظ کنند. او میگوید سیاست عملی عبارت است از یک فن یعنی شناخت مردم. وقتی که فرمانروا میخواهد حکومت کند باید مردم را بشناسد. یعنی نمیتوان به مردم اعتماد کرد و اتکا داشت. از نظر او شهریاری با زور و قدرت مترادف است. او با علاقه تمام خود را طرفدار بر پا داشتن چریکهای ملی نشان میدهد و رو به شاهزاده توصیه میکند که هیچگاه بر سربازان مزدور خویش تکیه نکند.( 8 )از نظر ماکیاول قانون طبیعت بر اساس زور استوار است و هر دولتی که بخت و شانس با او یاری کند به توسعه طلبی میپردازد. پس نفس گسترش دولتها امری طبیعی است اما اگر دولتی امکانات توسعه طلبی ندارد و بخواهد به این امر بپردازد، بیهوده تلاش کرده است. از نظر او نوع دیگر شهریاری ضمیمه کردن قلمرو دیگری به قلمرو خویش است و از آنجا که حفظ این قلمرو مشکل است، باید مردم این سرزمین را قتل عام کرد تا خطری برای دولت نباشد. در اینجا ترحم، شفقت و عاطفه معنایی ندارد و اگر فرمانروا این کار را بکند اشتباهی کرده که موجب نابودی حکومتش میشود. به این دلیل عدهای ماکیاول را متهم میکنند که او همه نوع اعمال و جنایاتی را توصیه کرده است. در حالی که باید گفت بین نویسنده و زندگی شخصی و کردار او با آثاری که خلق کرده است تفاوت وجود دارد. او در زندگی شخصیاش هیچگاه چنین رفتاری را نداشته است، اما در اثرش این سخنان را اظهار میکند. پس باید اثر او را از زندگی شخصیاش جدا کرد. از نظر ماکیاول اثر او دارای علم سیاست است و علم سیاست یک فن است. پس نمیتوان درباره یک فن، قضاوت اخلاقی نمود. او نمیتوانسته پیامدهای نظریاتش را بررسی کند، همچون شیمیدانی که با ساختن یک سم نمیتواند کاربردهای گوناگون آن را پیشبینی کند. از این نظر میتوان گفت که کار او تا حدودی توجیهپذیر است، چرا که به سیاست به عنوان یک فن حکومتداری نگاه و پارهای از مسایل سیاسی را به طور علمی مطرح کرده است. ماکیاول به رغم نظریاتش فردی منطقی است اما در جاهایی به تنگنا میافتد و دچار تناقضگویی میشود. در بحث درباره حکومتهای تازه به دوران رسیده معتقد است که بعضی از این حکومتها ناگهان از بین میروند. او در این مورد معتقد است که انسان موجودی است که همیشه در تلاش و کوشش است و در فکر تغییر و دگرگونی و این تنوعطلبی بدعت است.از آنجا که منجمان با دقت در ستارگان، آینده افراد را پیشبینی میکردند، ماکیاول هم تحتت ثیر این بینش بود که ستارگان در انسان ت ثیر میگذارند. اینجاست که عنصر بخت و شانس به صحنه میآید یعنی حکومتهایی که باقی میمانند بخت همراهشان است و شانس دارند. اما باید گفت اگر تقدیر و مشیت الهی سرنوشت انسان را میسازد پس انسان خود چکاره است. در اینباره او مقداری متعادلتر شده و معتقد است که بخشی از سرنوشت انسان در دست خودش است و بخشی در دست بخت و تقدیر. یعنی انسان میتواند با پیشبینیهایی از بخت بد جلوگیری کند. این چنین است که به امیر و فرمانروا توصیه میکند برای گریز از بخت بد باید همواره آماده باشد و به مبارزه با آن بپردازد. او معتقد است که موعظه و نصیحت موجب حفظ قدرت نمیشود بلکه شمشیر و نظامگیری است که موجب به وجود آمدن حکومت، قدرت و حفظ آن میشود.ماکیاول معتقد است که قدرت به دو صورت است یا به کمک قوانین و یا به کمک زور. از نظر او قوانین خوب هنگامی خوب است که زور هم پشت آن باشد و معتقد است که با شمشیر خوب میتوان قدرت را خوب حفظ کرد. از سوی دیگر برای حفظ ارتش نیاز به ضرابخانه است تا افراد از لحاظ مالی ت مین شوند. پس فنون کشورگشایی از نظر او، شمشیر خوب و طلای خوب است. تنها این دو مورد است که یاور فرمانرواست. غیر از این حکومت او ساقط خواهد شد. او اعتقادی به ارتش مزدور ندارد. از نظر او مردم خود باید از کشورشان دفاع کنند.( 9 )بیشتر نظرها بر این است که ماکیاول فردی خلاق در زمینه سیاست است. اندیشه او در زمان اثر میکند و این اثر به دو صورت است: 1 ) شناخت روشها و کاربردهایی که مرسوم بود و 2 ) کاربرد روشهای عاقلانهتری در حکومت. ماکیاول نخستین کسی بود که بر اصل قومیت و ناسیونالیسم صحه گذاشت. از نظر او برای دولتشهرهای ایتالیا اتحاد آنها و ایجاد حکومتهای قومی ضرورت دارد. هرچند که او به خلق یک تفکر نظری نپرداخت اما در زمینه مسایل سیاسی اثر گذاشت. وقتی به این جنبهها اهمیت داده شود اثر ماکیاول قابل فهم است. اینگونه است که ماکیاول در طول زمان دستخوش تحول شده است. تحولات عصر جدید، این جهانی بودن حکومت را در نظر او مطرح کرد.ماکیاول به انقلاب هم توجه نشان داد. ذکر این نکته لازم است که ماکیاول در سال 1527 در گذشت اما اثر او چندین بار در رم و فلورانس به چاپ رسید. در سال 1523 شخصی به نام "اگوستینونیفو" استاد دانشگاه "پیز" این کتاب را به لاتین برگرداند و با بعضی دستکاریها و حذف فصل آخر، آن را به نام خود منتشر کرد و با عنوان جدیدی به لاتین آن را به شارل کن اهدا نمود.( 10 )ب) سر توماس مور و دیگر اوتوپیستها( 11 )یکی از ویژگیهای قرن پانزدهم و شانزدهم این است که انسانهای این زمان در حال گذارند. یعنی از دوره فیودالیسم به سوی انقلاب تجاری سیر میکنند. انسان عصر جدید یک چشمش به قرون وسطی و چشم دیگرش به آینده است. این انسان که دارای تفکرات عصر میانه است، خواهان یک جهان پرجلال و شکوهتری است. ولیکن این بینش هنوز در افکار سیاسی جذب نشده است و خلق یک جهانبینی جدید مورد نظر است. یکی از دلایل رشد اندیشههای تخیلی یا اوتوپیایی همین مس له است. یعنی همه متفکران عصر جدید مانند ماکیاول نیستند که سخت گرفتار مسایل علمی سیاست باشند، بلکه تفکر آنها بیشتر حوزه نظری را در بر میگیرد و همین مفهوم در پیدایش اوتوپیا ت ثیر میگذارد. این تصور همواره ایجاد میشود که اروپای عصر جدید، یونان قدیم است. در یونان تفکرات اوتوپیایی افلاطون مطرح شد، اما در گذشته چندان مورد توجه واقع نشد. افلاطون از جمله کسانی بود که از واقعیت گریز داشت و به عالم مثل معتقد گردید. اما در عصر جدید و در قرن شانزدهم میلادی افکار و اندیشه افلاطون مجددا احیا شد. عصر جدید به دلیل شرایطی که داشت مدینه فاضله را توجیهپذیر میساخت. افلاطون که با مس له تغییر و دگرگونی در نظام عالم، کاینات و اوضاع سیاسی در یونان مواجه شده بود و اوتوپیا پناه برد. در عصر جدید نیز جهان در حال تغییر است اقتصادیات و اجتماعیات دگرگون شده و نابرابریهایی پدید آمده است که همه این تحولات در اندیشه و افکار نیز بازتاب مییابد. متفکران سیاسی میخواهند جامعهای پدید آورند که این نابرابریها و مشکلات در آن نباشد. این مس له علت پیدایش اوتوپیاست. کلمه اوتوپیا ریشه یونانی دارد و به معنی ناکجا آباد است. در یک معنای عامتر اوتوپیا همان مداین فاضله و سرزمینهای خیالی است. چرا که اوتوپیا جایی نیست که در عالم تاریخی محقق شود و لیکن به صورت خیالی در اذهان وجود دارد.بیشتر اوتوپیستهای عصر جدید، انگلیسی هستند. ممکن است این سوال مطرح شود که چرا در عصر جدید فقط انگلستان به اوتوپیا نظر دارد؟ در پاسخ باید گفت که این مس له به وضعیت انگلستان در عصر جدید برمیگردد. یکی از معروفترین اوتوپیا پردازان انگلیسی شخصی است به نام سرتوماس مور که مهمترین اوتوپیست عصر جدید است که همپای ماکیاول به شمار میرود. زمان او زمان ماکیاول است یعنی نیمه دوم قرن پانزدهم و نیمه اول قرن شانزدهم. توماس مور در اصل از یک خانواده قدیمی ایتالیا بود که به انگلستان مهاجرت کردند. او در خانوادهای اشرافی متول شد و مسلما تحصیلات مناسبی داشت و در دانشگاههایی مثل کمبریج و آکسفورد کسب معرفت کرد و زبان لاتین را فرا گرفت و در نهایت با مسافرت به شهر رم و ایراد سخنرانیهایی کسب اعتبار کرد. او در ابتدا میخواست که به سلک رهبانیت درآید اما منصرف شد و ازدواج کرد و در برابر شرایط سخت از خود پایمردی نشان داد. به طوری که موفق شد تا حد مقامات عالیه در تشکیلات دولت پیش برود و سرانجام به صدراعظمی هانری هشتم دست یافت. او در مسافرتی که به فنلاند داشت کتاب مشهور خود اوتوپیا( 12 ) را ت لیف کرد. اما در مقام حمایت و اطاعت از دولت دچار تردید شد و هنگامی که هانری هشتم او را به مقام اسقفی کانتربری منصوب نمود، افکار او در برابر تکالیف دینی و اطاعت از پادشاه دچار مشکل شد و خواست تا از مقام معنوی و مذهبی دفاع کند. این زمان عصر رفرم بود و منافع ملی دولت انگلستان ایجاب میکرد که روابط با کلیسای رومی قطع شود و پادشاه بتواند کلیسا را کنترل کند. مس له ازدواج هانری هشتم با "آن بولین" را به اطلاع پاپ رساند و این موضوع نشان داد که توماس مور از پاپ اطاعت میکند و نه از پادشاه. در نهایت به همین دلیل سرش را بر باد داد. ولی به هر حال مخالفت با پادشاه موجب شد که بعدها مقام روحانیتش ارتقا یابد. موضوع برخورد دین و دولت در چهارچوب بحث نظری توماس مور واقع نمیشود بلکه توجه به جامعه تخیلی در کتاب معروفش اوتوپیا یا یوتوپیا مورد توجه واقع میشود. این کتاب را توماس مور از زمانی که در فنلاند بود نوشت و تا بیست سال بعد از ت لیف آن زنده بود. دو اوتوپیای توماس مور پارهای از مسایل نو و جدید جلب توجه میکند. این اثر در مقایسه با اوتوپیای افلاطون تفاوتهایی دارد و آن عناصر جدید است که با کشف قاره آمریکا پیش آمده است و استنادات این اثر کمی هم تاریخی دیده میشود. داستان اوتوپیا عبارت است از یک حادثه تاریخی یعنی سفری که امریکو وسپوچی به امریکا دارد. در این سفر توماس مور نشان میدهد که ناخدایی هم به دنبال امریکو به راه میافتد و به جزیرهای به نام اوتوپی میرسد که فرمانروای آن شخصی به نام "یوتوپوس" است که در آن دنیای خیالی توماس مور ترسیم میشود. توماس مور در این کتاب مینویسد که این جزیره از ابتدا یک جزیره نبوده، بلکه فرمانروای آن دستور میدهد که ترعهای بکنند و منطقه تحت فرمان او را از قاره جدا کنند. در این جزیره بیگانگان حق ندارند وارد شوند و اگر کسانی بخواهند از این سرزمین به کشورهای دیگر بروند باید از فرمانروا اجازه بگیرند که اجازهنامه هم باید تاریخ رفت و برگشت داشته باشد. در این اوتوپیا زندگی بسیار سادهای ترسیم میشود که جامعه ان مصون از تغییر و دگرگونی است. جامعهای که مردم آن در آرامش به سر میبرند و در زندگی هیچ مشکلی ندارند. در این سرزمین مالکیت وجود ندارد، چرا که مالکیت سبب منازعات میشود. یعنی دولت تمام مزارع، کشتزارها و انبارها و مخازن را در اختیار دارد. دولت مالک اصلی آنهاست و اشخاص مالک هیچ چیز نیستند و لیکن افراد برای رفع حوایج خود اجازه دارند که به انبارها و مزارع بروند و در حد نیاز خود برداشت کنند. در این جامعه فقیر و ثروتمند وجود ندارد. این جامعه فاقد مراتب اجتماعی است و نوعی تساوی اقتصادی وجود دارد. این سرزمین به لحاظ اداری براحتی اداره میشود. به گونهای که در این جامعه سی خانواده متدین به یک طایفه تبدیل میشوند و رییس دارند که در ر س همه آنها عالیترین مقام دینی جامعه قرار دارد.( 13 ) او مقامات را تعیین میکند و به کمک آنها به اداره امور میپردازد. افراد به کارهای او نظارت دارند و اگر خلاف کند او را از کار برکنار میکنند. تعیین میزان کار و تولید به عهده کل شهروندان است. در اینجا ساعت کار کم و متناسب با نیاز است. یعنی افراد روزانه شش ساعت کار میکنند. بیشتر کارها کشاورزی است، اما کارهای تولیدی دیگری هم وجود دارد. در اینجا نظام بهرهبرداری به طور طبیعی وجود دارد و بردگان یا اسرا کسانی هستند که یا در اثر جنگ به بردگی افتادهاند و یا از جایی آورده شده و یا به سبب ارتکاب جرم برای تنبیه مدتی به بردگی کشیده شدهاند. کسان دیگری نیز هستند که اجازه دادهاند آزادی کشورشان را از دست بدهند و به بردگی افتادهاند.تفاوت اصولی توماس مور و افلاطون در مس له خانواده است. افلاطون خانواده را منحل اعلام میکند، ولی توماس مور خانواده را میپذیرد و معتقد است که خانواده ضرورت دارد ولی اعمال خلاف را نمیپذیرد. یعنی ازدواج آزاد است، اما زناکاری ممنوع. طلاق هم وجود دارد. در این جامعه جمعیتها محدودند و خانوادهها نباید بیشتر از حد نصاب فرزند داشته باشند. کسانی که در این جامعه زندگی میکنند، خانههایشان متعلق به خودشان نیست و خانه شخصی وجود ندارد. این خانهها هر ساله بین افراد این سرزمین قرعهکشی میشود و به این ترتیب خانهها هر ساله عوض میشود. از طرف دیگر بنیاد این جامعه بر نوعی تفکر آزادی و مذهبی استوار است و آیینها آزادند و هیچ کس نمیتواند دیگران را مجبور به پیروی از آیین خاصی کند. در واقع پرستش خداوند و طبیعت مطرح است. ولی اگر افراد آیین خاصی را تبلیغ کنند از شهر رانده میشوند.برای روشن شدن مطالب کتاب اتوپیا باید موقعیت انگلستان را در نظر گرفت. یعنی هدف توماس مور نشان دادن نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی است که در جامعهاش پدید آمده است. این زمان برای انگلستان پایان جنگهای صدساله و آغاز جنگهای داخلی است و کشمکش قدرت بین اشراف برای به دست آوردن قدرت سلطنتی است. مس له دیگر تغییراتی است که در وضعیت اقتصادی پدیدهآمده است. از آنجا که این اواخر انگلستان به صورت صادر کننده پشم دیده میشود، بازرگانان و تجار برای تولید پشم اضافی به کمک اشراف توانستند مزارع کشاورزی را از آنان بگیرند و به مراتع تبدیل کنند. این مس له مشکلات عدیدهای را برای روستاییان به وجود آورد. روند درهم کوبیدن مناسبات سرواژی سبب خانه خرابی روستاییان و در نهایت مهاجرت آنان به شهرها شد. از آنجا که آنان تخصصی نداشتند به راهزنی و دزدی پرداختند و دولت برای وضع موجود قوانین سختی را وضع کرد. توماس مور که این وضعیت را دیده است به انتقاد از شرایط موجود میپردازد. از نظر او رشد تجارت و بازرگانی موجب میشود که پول به جریان افتد و در واقع طلاست که سیاه را سفید میکند و خود به خود گرانی نرخ نان و گندم و مسایل دیگر همه در اوتوپیای توماس مور منعکس میشود. پس واکنش او پناه بردن به اوتوپیاست.در مورد اینکه آیا چیزی از اتوپیا میتوان دریافت باید گفت که کشور اوتوپیایی در واقع سرزمین انگلستان است. یعنی به طور حیرتانگیزی وضع انگلستان عصر جدید با اتوپیای توماس مور یکی است. تصویری که از اتوپیا و سیاست خارجی به دست میآید، همان سیاست خارجی انگلستان است. در این اتوپیا شرایطی وجود دارد که در تقابل با وضعیت انگلستان است و آن آزادی افکرا و آزادی مذهب است. یعنی اتوپیا مدلی است که به کمک آن میتوان جامعه واقعی را با توجه به آن اصلاح کرد. مثلا اگر در جامعه آزادی مذهب نیست، میتوان به الگوهای اوتوپیا مراجعه کرد. از نظر توماس مور همه مسایل در اتوپیا یافت میشود و همه کارها شدنی است. در جامعهای که مالکیت وجود ندارد اختلافات طبقاتی نیز وجود ندارد مسکوکات رایج نیست آزادی فکری و مذهبی وجود دارد افراد همه در خدمت دولتند جنگجویی مطرح نیست و سربازی وجود ندارد. در این جامعه که توماس مور تصویر میکند نه مالکیت وجود دارد و نه ثروتمند و گدا و در واقع رگههای اساسی از نخستین جرم اندیشههای کمونیستی در افکار او منعکس است. پس اثر توماس مور الگویی برای اصلاح و تصحیح جامعه انگلستان و رفع مشکلات آن محسوب میشود.گذشته از توماس مور کسان دیگری نیز بودندکه این افکار را ارایه دادند که یکی از آنها شخصی به نام "فرانسیس بیکن" است.فرانسیس بیکن( 14 )فرانسیس بیکن نیز اوتوپیا پرداز است، اما اتوپیای او برخلاف اتوپیای توماس مور که سیاسی بود، علمی است. از نظر بیکن تماس با دیگر سرزمینها ضرورت دارد. او معتقد است که انسان باید از طبیعت استفاده کند. پس برای این امر باید از فناوری و امکانات دیگران استفاده شود. کتاب بیکن اثری است به نام آتلانتیس نو که پادشاه آتلانتیس نو، سلیمان شاه است و با آنکه مردم را از رفتن به خارج و دیدن بیگانگان باز میدارد، اما خواستار بهرهبرداری از فرهنگ بیگانگان است. هر دوازده سال یک بار یک کشتی از این سرزمین به سرزمینهای دیگر میرفت و در آن سه تن از برادران خاندان سلیمان که سازمان علمی و تحقیقی کشور بودند به سرزمینهای دیگر میرفتند تا از امور دولت و اختراعات و فنون آن سرزمینها باخبر شوند و همه پیشرفتهای علمی و کتابها و وسایل را به آتلانتیس نو بیاورند. باید گفت که نمیتوان روش و عمل دیگران را گرفت، اما فرهنگ آنها را نگرفت. ولی از نظر بیکن این کار شدنی است. نوع دیگر از اوتوپیا که مدیون اوتوپیای ایتالیایی است اوتوپیای شخصی به نام "توماس کامپانلا"ست.توماس کامپانلا ( 1568 - 1639 )کامپانلا( 15 ) راهبی ایتالیایی است که به فرقه دومینیکن تعلق داشت و از مردمان جنوب ایتالیا بود که تحصیلات ابتدایی خود را در ناپل به پایان رساند. وی در جوانی پرشور و شر بود و از شهری به شهر دیگر میرفت و در این دوره با مسافرت به شمال ایتالیا به علت افکار خاص خود مورد توجه واقع شد. از وقتی که به ناپل بازگشت ایتالیا عصر هرج و مرج را طی میکرد که در این زمان ناپل در دست اسپانیا بود. سازمان تفتیش عقاید اسپانیا کامپانلا را به خاطر افکارش دستگیر و زندانی کرد. افکار او ملقمهای از تفکرات قرون وسطایی و برداشتهای عصر جدید است. او به مدت 27 سال در زندان بود ولی در آنجا نیز همواره مشغول تدوین آثار خودش بود و به صورت یک فرد جنجالی شناخته میشد. او برای اینکه از زندان رهایی یابد خود را به ارتداد زد و سرانجام آزاد شد و به فرانسه رفت و سالها در آنجا زندگی کرد. کامپانلا بیشتر عمر خود را صرف ت لیف کرد. برداشتی که کامپانلا دارد این است که در هر دورهای یک دولت، دولت برتر و قویتری است. زمانی روم قدرت برتر بود و زمان دیگر ایران، ولی حالا قدرت برتر اسپانیاست.جالب اینکه سقوط اسپانیا در قرن هفدهم در آثار او منعکس است و از نظر او اسپانیا لیاقت برتری داشتن را ندارد. او برتری فرانسه را پیشبینی میکند. اما مهمترین اثر کامپانلا که خصلتی اوتوپیایی دارد کتابی است با عنوان چیتادل سوله یعنی شهر آفتاب یا شهر خورشید. در این اثر او تفکر اوتوپیایی خود را در سرزمین "ناپارانا" که سیلان کنونی است پیاده میکند. در اینجا یک جامعه اشتراکی و کمونیستی وجود دارد، اما علت پیدایش این جامعه را به گونهای دیگر تحلیل میکند. او میگوید که در این سرزمین یک فرمانروا وجود دارد که متافیزیسین است و عالم به علوم الهی است و خود به خود رهبری جامعه با اوست. اما اگر کس دیگری از او عالمتر باشد او به رهبری میرسد. از نظر کامپانلا متافیزیسین به کمک وزرایی که انتخاب میکند به اداره امور میپردازد. وی معتقد است که هر بخش وظایف خاص خود را دارد. در این سرزمین مالکیت وجود ندارد و ساعات کار هم کمتر از ساعت کار در اتوپیای توماس مور است یعنی افراد چهار ساعت کار میکنند. او میپذیرد که در جامعه اوتوپیایی اگر افراد مرتکب خلاف شوند باید مجازات گردند. در این جامعه همه باید کار کنند و افراد بیکار و تنبل باید طرد و تنبیه شوند. از نظر او خانواده معنی ندارد و افراد به خانواده تعلق ندارند. فرزندان هیچگاه والدین خود را نمیشناسند یعنی توسط دولت بزرگ میشوند. کامپانلا جامعهای بیطبقه را متصور است. از نظر او افراد این جامعه با دیگر جوامع در ارتباطند و اگر کسی از جایی وارد شود باید به او احترام گذاشته شود و وی میتواند به شهروندی پذیرفته شود. این یک نوع دیگر اوتوپیاست. اما این جامعه هم تغییرپذیر است، زیرا کسانی که از خارج وارد این جامعه میشوند، موجب تغییر جامعه خواهند شد. در نظر کامپانلا تفکیک قوای سه گانه وجود دارد. نخست، مسیول یا وزیری که برای تعلیم و تربیت است. دوم کسی است که مسیول قدرت و دفاع است و سوم کسی که مسیول امور زندگی و ازدواج است. کامپانلا در عین حالی که فردی مذهبی بود تفکرات گوناگونی داشت. او به مسایل تاریخی نیز تا حدودی میپردازد مثلا در مورد اسپانیا معتقد است که اگر این کشور بخواهد قدرت برتر که بزرگترین قدرت دریایی زمان است بماند باید تمامی مردمانش مسلح شوند.جیمز هارینگتون ( 1611 - 1677 م. )مدینه فاضله دیگر به جیمز هارینگتون( 16 ) تعلق دارد. وی بعد از شکست کرامول و بازگشت نظام سلطنتی در انگلستان به زندان افتاد و بیمار شد. بعد از رهایی از زندان با وجود ناتوانیاش به نوشتن مدینه فاضله خویش پرداخت. مدینه فاضله او همان "لاسهدمون" است. الگوی او در لاسهدمون سرزمین یونان است. در این سرزمین هیچ تماسی با بیگانگان وجود ندارد و جامعه از تغییر در امان است. جمیز هارینگتون در این کتاب مفصل از جمهوریت افلاطون و جامعه اسپارتیان باستان الهام گرفته و در این جامعه آرمانی از هرگونه تغییر گریزان است.وقتی که همه این اوتوپیاها را با هم مقایسه کنیم، متوجه میشویم که این آثار حاوی نکات مهمی هستند، یعنی جامعه اروپا در حال تغییر و تحول است و این آثار بیانگر اوضاع و احوال اروپا در عصر جدید است. چرا که انسانهای اوتوپیست این دوره از یکسو به سنتهای کهن نظر دارند و تفکر عصر میانه در ذهن آنهاست و از سوی دیگر، خواهان رفع مشکلاتی هستند که در این عصر به وجود آمده است. این خصلت در همه اوتوپیاها وجود دارد. این اوتوپیاها به دنبال جامعهای هستند که بیطبقه بوده و آزادی داشته باشد. این خصلتها دقیقا در جامعه سیاسی اروپا وجود ندارد و همه اوتوپیستهای عصر جدید در تلاشند تا این خصلتهای اوتوپیایی را وارد جامعه اروپایی کنند.ج) اندیشه سیاسی لوتر و کالوندر حرکت رفرم مذهبی که به وسیله لوتر و کالون( 17 ) صورت گرفت وحدانیت کلیسای کاتولیک در هم شکست. جنبش اصلاحطلبانه مذهبی از لحاظ دینی چیز جدیدی ارایه نکرده، ولی از این نظر که موجب رشد ناسیونالیسم و سرمایهداری شد، اهمیت دارد. بنابراین حرکت رفرم حرکتی است که در انقلاب ت ثیر گذاشت. ت ثیر رفرم در ساخت سیاسی عبارت است از اقدامی که لوتر و کالون انجام دادند و به استقلال مذهبی و ت سیس کلیساهای ملی و محلی منجر شد. در آلمان لوتر و طرفدارانش کوشیدند که زمینهای کلیسا را به دست آورند و از پاپ امتیازات زیادی بگیرند. پس حرکت رفرم در تصرف اراضی شاهزادگان آلمانی موثر بود. اینگونه بود که دوک خردمند ساکسونی از لوتر حمایت کرد. از سوی دیگر ت ثیر این حرکت بر دیگر قسمتهای اروپایی آشکار شد و آن اینکه به تبع آن، کلیساهایی که در این دوره پدید آمدند، کلیساهای پروتستانی بودند که آزادی خاص خود را داشتند. ت ثیری که آیین پروتستانتیسم در افکار سیاسی دارد این است که با ت کید بر قدرت شاهزادگان و شاهزادهنشینها، قدرت پاپ را تضعیف کرد. از یکسو لوتر به کمک فرمانروایان به پاپ تاخت و قدرت او را تضعیف کرد و از سوی دیگر با تاختن به کلیسا موضوع ودیعه الهی بودن سلطنت را مطرح کرد. هرچند که رفرم بیشتر، مطالب دینی را مطرح میکند، اما مسایل سیاسی را هم در بر میگیرد یعنی قدرت ریشه الهی دارد و هرکس باید از بزرگتر خویش اطاعت کند. افراد نباید مخالفت کنند، چون فرمانروایان را خداوند مقدر کرده است. او معتقد است که باید از فرمانروایان اطاعت کرد، حتی اگر دیوانه باشند. لوتر درباره شورشها میگوید: من طرفدار کسی هستم که شورش را تحمل نکند و مخالف کسی هستم که سر به شورش بردارد و به همین دلیل دستور داد که جنبش دهقانی آلمان را سرکوب کنند. در اینجا لوتر فقط در زمینمه آزادی مذهبی صحبت کرده ولی در مورد آزادی سیاسی حرفی نزده است. او دستور سرکوب شورشها را میدهد و معتقد است که افراد باید به اطاعت محض بپرازند.کالون نیز( 18 ) در عصری است که بیشتر انقلاب تجاری را درک کرده و سعی نموده است که سخنگوی محافل تجاری باشد. در حالی که بینش کلیسای کاتولیک مخالف تجارت بود چون در آن ربا خواری و سوداندوزی بود و به همین دلیل آباء کلیسا به آن روی خوشی نشان نمیدادند. اما کالون میکوشید که اناجیل را به نفع تجار و سرمایهداران ترجمه و تفسیر کند. از نظر او بهرهوری از منابع مادی و اقتصادیات لازم است و خداوند آنها را در افراد به ودیعه نهاده است. از نظر کالون، رشد و رونق تجارت در واقع نشانه رحمت الهی است. این کالون بود که تیوری "تقدیر ازلی" را ارایه کرد. یعنی هرکس که کارش رونق و شکوفایی یابد، نشان رحمت الهی است. در مورد قدرت، کالون میگوید: همه فرمانروایان لازم الاطاعه هستند، مگر اینکه اطاعت از آنها با قوانین شرع مغایرت یابد. او وظیفه رعایا را این میداند که حرمت فرمانروایان را نگه دارند، مالیات بپردازند و وظایف خود را انجام دهند و علیه فرمانروایان شورش نکنند. هرچند که ممکن است فرمانروایان مرتکب کارهای خلاف شوند، اما نباید علیه آنها شورش کرد. زیرا قدرت او ناشی از اراده خداوند است و این خداوند است که سزای او را میدهد. پس کالون نیز همانند لوتر معتقد است هر کسی شورش کند لعن خواهد شد. بنابراین در عصر جدید راه برای الهی بودن قدرت سلاطین در حال هموار شدن بود. در عصر جدید، قدرت پاپها تضعیف میشود و به همان میزان شاهزادگان قدرت کسب میکنند. در عصر جدید قدرت "دولتهای مستقل ملی" روبه افزایش است که همین مس له راه را برای دعاوی پادشاهان در مورد قدرت الهی داشتن هموار میکند. زیرا در این عصر پادشاهان حکومتهای ملی را تشکیل میدهند و ارتباط خود را با مذهب و کلیسای کاتولیک قطع میکنند. این چنین است که خواستههای پادشاهان و مردم همچون دو روی یک سکه خصوصیات عصر جدید را منعکس میکند. انقلاب تجاری و رشد ناسیونالیسم در این عصر با عملکرد نظام سرمایهداری و تکوین دولتهای مستقل ملی همراه است( 19 ).د) ژان بدن و توماس هابس(تیوری استبداد)این دو تن از لحاظ سیر اندیشه سیاسی، تفکراتشان اهمیت خاصی دارد و آنها نماینده رشد دولتهای مستقل ملی هستند. علت اساسی پیدایش ایده حکومتهای مستقل ملی را باید در شکلگیری طبقه متوسط شهری جستجو کرد. با انقلاب تجاری و گسترش فعالیتهای اقتصادی طبقه نوخاسته به پیشرفت در امور اقتصادی و نظم و امنیت داخلی علاقهمند شد. متفکران این دوره میکوشیدند تا حکومتهای مستقل ملی را تثبیت کنند. این تلاشها، آن چیزی است که درنهایت به پیدایش مکتب استبداد منجر شد. متفکرانی که در این زمینه فعالیت کردند ژان بدن فرانسوی و توماس هابس انگلیسی بودند.الف) ژان بدن ( 1530 - 1596 م. ).بحث درباره بدن( 20 ) را باید ابتدا با اوضاع و احوال زمان او شروع کرد زیرا آراء و اندیشههای یک متفکر تحت ت ثیر شرایط و اوضاع و احوال زمانش قرار میگیرد. بدن جزء متفکرانی است که در رشته حقوق تحصیل کرده بود. او در فرانسه متولد و در دانشگاه "تولوز" به تحصیل حقوق مشغول شد. بدین ترتیب وی خود به خود ذهنی نسبتا قوی و علاقهمند به مسایل حقوقی پیدا کرد. در زمان اوضاع و احوال فرانسه به علت تعارضات مذهبی مغشوش بود. قرن بدن قرن شانزدهم میلادی است که قرن رفرم مذهبی است. رفرم فرانسه نیز تحت ت ثیر عقاید کالون قرار گرفته بود. در این دوره برخوردهای مذهبی شتاب بیشتری گرفت و سبب سنگینتر شدن جو سیاسی فرانسه شد و کاتولیکها و پروتستانها تعارضاتشان شدت گرفت. از نظر زمانی کاتولیکها با سابقه بودند و در سیاست نفوذ داشتند اما پروتستانها گروههای جدیدی بودند که خواهان نفوذ در مسایل سیاسی بودند. با برخوردهای این دو گروه تعصب دینی شدت یافت.حرکت اصلاحی کلیسا به دلیل برانگیختن احساسات مذهبی، جو سالم و روشن رنسانس را تیره و تار کرد. بدن جزء افرادی بود که به اجتماع سیاسی به نام "اجتماع سیاسیون" وابستگی داشت. این اجتماع متشکل از روشنفکران، وکلا و سیاسیون بود که میخواستند جوی را در فرانسه ایجاد کنند که مسایل مذهبی در درجه دوم اهمیت قرار بگیرد و افراد به علت ارتداد حقوقشان را از دست ندهند. کلیسای کاتولیک هم اجتماعات خاص خود را داشت. این عده تا آنجا پیش رفتند که واقعه "سن بارتلمی" را به وجود آوردند. اینگونه بود که کاتولیکها با ایجاد اتحادیهای به نام "لیگ" به مخالفت برخاستند.ژان بدن در زندگی سیاسی خویش بین این دو گروه نوسان داشت. او توانست از طرح مذهب کاتولیک به عنوان یک دین رسمی خودداری کند. اما بعدها احساس کرد که تنها مایه اتحاد فرانسه پیوستن به "لیگ" است. هانری چهارم به علت قتل عامی که پیش آمده بود توانست به عنوان تنها وارث سلطنت، قدرت را به دست گیرد. بدین ترتیب طرفداران پروتستانها به حکومت دست یافتند. در این زمان بدن مجددا خواست به پروتستانها نزدیک شود، اما اجل مهلتش نداد. وی به عنوان یک متفکر سیاسی از لحاظ سیاسی تا حدودی شخصیتی متناقض داشت. اما چیزی که او را مهم جلوه میدهد، بررسی آراء و نظریات اوست که در عصر خودش تا حدودی از زمان فراتر میرود. بدن از مردم طبقه سوم است. طبقه اول روحانیت، طبقه دوم اشراف و طبقه سوم دیگر طبقات اجتماعی فرانسه بودند. دو طبقه اول ممتاز بودند ولی طبقه سوم طبقهای بود که در اواخر قرون وسطی ظاهر شده بود و نسبت به دو طبقه ممتاز سابقه چندانی نداشت. این طبقه که برای نخستینبار در سال 1302 در مجلس اتاژنرو شرکت کرد، ترکیب جدیدی را در مجلس فرانسه به وجود آورد. اینکه بدن از طبقه سوم بود در ت لیف آثارش ت ثیر گذاشت. او به زبان فرانسوی مطلب مینوشت، اما زبان علمی آن روز لاتین بود. او علاقهمند بود که آثارش را به زبان مردم خودش بنویسد. وی در کتابش با عنوان شش گفتار در باب جمهوری که بعدا آن را به زبان لاتین ترجمه کرد، نظریاتش را بیان میکند.آنچه در تفکر وی اهمیت دارد، عنوان "جمهوری" است. او جمهوری را در مفهومی که ارسطو و افلاطون به کار بردند، به کار میگیرد. یعنی به مفهوم "عام" دولت و امور مردم. بدن در اثرش از متفکران قدیمی کمک میگیرد و تا حدودی ت ثیر ارسطوست، هرچند که در این کتاب تفاوتهایی هم با ارسطو دارد.( 21 )شاید مهمترین بحث بدن درباره دولت باشد که به نظر او دولت عبارت است از مس له قانونی بودن و اینکه حکومت یک نهاد قانونی است و بحث را با قانون آغاز میکند. اما وقتی قوانین را بر میشمرد وارد تفصیلات نمیشود و در مورد قوانین طبیعی زیاد شرح نمیدهد. از نظر او معیار پیدایش حکومت عبارت است از قانونی بودن. بعد از این اصل است که دو اصل دیگر ظاهر میشود. یکی مس له خانواده و دیگری حاکمیت. در بحث خانواده بدن منش اجتماع را خانواده میداند که این خانواده منش پدرسالاری دارد و پدر بر خانواده ولایت دارد. نهاد اصلی جامعه از نظر بدن خانواده است و خانواده مانند سلول جامعه میباشد. او به خانواده نظر مساعد دارد و قدرت پدر را ت یید میکند.صرفنظر از مس له خانواده وی معتقد بود که جهت و هدف تشکیل حکومت با آنچه گذشتگان میگفتند فرق میکند. در گذشته معتقد بودند که هدف از تشکیل دولت شاد کردن مردم است، اما از نظر بدن این تعاریف کامل نبود. یعنی اینکه شادی و خوشی مردم هدف دولت است، اما کافی نیست، بلکه باید مس له را بالاتر و غایت دولت را چیز دیگری دانست. او معتقد است که غایت دولت کمال معنوی و فضیلت است که این امر حاصل نمیشود مگر با رفع حوایج مادی. او معتقد است که انسان دوگانه است، روح و روان دارد و اقتضایات فیزیولوژیک. بنابراین باید نیازهای هر دو بعد انسان فراهم شود. او جامعه را مثل انسان میداند، یعنی چنانچه نیازهای مادی انسان ت مین نشود میمیرد جامعه هم همینطور است. از نظر او باید مایحتاج عمومی ت مین شود و همه مردم را به سوی نیکی سوق دهد. این گونه است که انسان احساس امنیت و آرامش میکند. یعنی هم از مادیات و هم از معنویات بهرهمند میشود. تا اینجا روشن است که بدن هیچیک از دو وجه را نفی نمیکند و مانند گذشتگان معتقد است که سعادت و رستگاری انسان مهم است، ولی روی مسایل مادی تکیه بیشتر میکند.در مفهوم حاکمیت، بدن نظر خودش را روشنتر بیان میکند. زیرا او نخستین کسی است که اصطلاح حاکمیت را در عرف سیاسی به کار میبرد. تا این زمان روی مس له حاکمیت بحث چندانی نشده بود زیرا این مفهوم در نزد کلیسا و امپراتوری پنهان باقی مانده بود. اما در عصر جدید به علت به وجود آمدن حکومتهای مستقل ملی مفهوم پیدا کرد. حاکمیت یعنی قدرت مردم یک جامعه که آن را از طریق فرمانروا اعمال میکنند. بنابراین حاکمیت دو خصلت آشکار دارد مستمر بودن و مطلق بودن. حاکمیت زمانی مطلق است که در آن هیچ شریکی وجود نداشته باشد. یعنی کسی که قدرت را در دست دارد، تنها مجری قوانین است که از کس دیگری دستور نمیگیرد و فقط از خداوند اطاعت میکند. پس یکی از ویژگیهای حاکمیت، مطلق بودن است. فرمانروا برای اجرای قانون به مشورت با دیگران نیاز ندارد، اما اگر قرار باشد با کس دیگری مشورت کند، این حاکمیت دیگر مطلق نیست و شریک پیدا کرده است. قوانین نباید دست پادشاه را ببندد، خود پادشاه مجبور به اجرای قوانین نیست و عرف و سنت نیز نباید مانع قانون باشد. قانون میتواند سنت و عرف را نقض کند و از اعتبار بیندازد. پادشاه است که حق ضرب سکه و حق اعلان صلح و جنگ را دارد. اینجاست که مفهوم حاکمیت با حکومت فرق میکند. حاکمیت هیچگاه از بین نمیرود، زیرا حاکمیت قدرت قانونی یک ملت است. پس چیزی که عوض میشود حکومت است و حاکمیت ملی ملتها هیچگاه از بین نمیرود مگر با غلبه دشمن خارجی. او در بحث درباره حاکمیت به شمردن اوصاف حاکمیت، یعنی مطلق بودن، مستمر بودن، دایمی بودن و همیشگی بودن قدرت ملت میپردازد. یعنی در هر جا که دولت وجود دارد حاکمیت ملت نیز وجود دارد که هم مطلق است و هم همیشگی و مستمر. هیچگاه قدرت مطلقه در نزد او مترادف با استبداد نیست. او طرفدار قدرت مطلق دولت است، اما طرفدار استبداد نیست. وی بین این دو مفهوم تفاوت قایل است. استبداد یعنی هر حاکمیت، بالضروره باید مطلق باشد، ولی هر قدرت فایقهای مستلزم حاکمیت نیست. از نظر او حاکمیت تنها اطاعت از قانون نیست. از نظر او همه فرمانروایان اجازه دارند که قدرت مطلقه را اعمال کنند و این به علت وجود نیرویی است که دارند. پادشاهان کسانی هستند که نه به دلیل میل و خواهش خود بلکه با شناختی که از قوانین کلی دارند به فرمانروایی میرسند. حکومت آنها تو م با خودسری و هوی و هوس نیست، بلکه حکومت عدل است و باید امنیت را ایجاد کند. او معتقد است حکومتها میتوانند چند نوع باشند و سه نوع حکومت را بر میشمرد حکومت پادشاهی، آریستوکراس و دموکراسی.اما خود بدن نسبت به حکومت سلطنتی نظر مساعدی دارد. او معتقد است که حکومت سلطنتی بیشتر با فطرت انسان سازگار است و در حکومت سلطنتی قدرت واقعی در اختیار فرمانرواست. در حکومت پادشاهی تعارض قدرت وجود ندارد و قدرت در دست یک نفر است و اوست که قدرت را قبضه میکند. پادشاه دستش باز است و میتواند هرکسی را که دلش بخواهد به مجلس بفرستد. وی دلایلی را در ت یید سلطنت میآورد و میخواهد بگوید که سلطنت مطلقه در فرانسه مفیدتر است. از نظر بدن حکومت دو شکل دارد: 1 ) حکومتهای مشروع که موروثی هستند و منش قانونی دارند. 2 ) حکومتهای نامشروع که منش غیرقانونی دارند.اینکه بدن روی حاکمیت ت کید میکند دلیل دارد. زیرا او میخواهد قدرت را به فرمانروا بدهد و ت کید او بر این است که در گذشته امپراتوری سابقه طولانی داشت و پاپها هم قدرت فوقالعادهای داشتند. پس تلاش میکند که تا حدودی از اهمیت مسایل دینی بکاهد و برتری منافع سیاسی را بر منافع مذهبی نشان دهد. وی میکوشد مذهبی را بپذیرد که با عقل سروکار داشته باشد، بنابراین فرقهگرایی مذهبی را نمیپسندد. او نسبت به مذهب نظر مساعدی دارد، در عین حالی که در تضعیف قدرت کلیسا میکوشد. در این زمان فیودالها در فرانسه در صحنه بودند و اشراف زمیندار که دارای محاکم خاص خود بودند با مقیدات فیودالی همچنان بر فرانسه سایه افکنده بودند و مانعی بودند بر سر راه رشد بورژوازی فرانسه. بنابراین بدن تلاش میکند که اشراف را به نفع پادشاه فدا کند و حکومت مطلقه را ت مین نماید، با تکیه بر قدرت حاکمیت و قانونی بودن قدرت.بدن تا آنجا پیش میرود که راه را برای وحدت داخلی هموار میکند. یعنی ت مین منافع مادی طبقه نوخاسته از این زمان شروع میشود و رابطه مناسبی بین طبقه نوخاسته و سلطنت پدید میآید و بتدریج نقش فیودالها و اشراف کاهش مییابد. بدن نماینده طبقه خودش است و راه را برای استبداد همواره میکند. از نظر مباحث اجتماعی هم افکار بدن مهم است. از نظر او بازرگانی سبب نظم و امنیت میشود. وی طرفدار جنگ نیست و معتقد است که جنگ ضرورت ندارد، مگر اینکه دفاع لازم باشد. او جنگ را مخل نظم و امنیت میداند، دولتی را که او در نظر دارد حکومتی متکی بر صلح و ایجاد نظم و امنیت و عدالت است.بدن نمیتواند عدالت اجتماعی را با قانون طبیعی عوض کند. از نظر او افراد دارای حقوق طبیعی هستند و یکی از حقوق طبیعی مالکیت است و وظیفه دولت هم حفظ مالکیت. او همچنین میپذیرد که علت شورش مردم فقر است. پس معتقد است دولت حق ندارد که مالکیت افراد را لغو کند. در این صورت او نابرابری اقتصادی، اجتماعی را صحه میگذارد. چون وی مالکیت را نمیتواند لغو کند با چنین زمینههایی بعضی از افکار او جنبه واپسگرایانه دارد.در مجموع باید گفت که بدن متفکر عصر جدید است و جهانبینی او متحرک و پویاست و تا حدودی مت ثر از عالم اسلامی. وی تا حدودی از ابن خلدون مت ثر شده است. امروزه به افکار و آراء بدن توجه نمیشود، اما او در زمان خودش مطرح است و به نسبت زمان خودش آراء قابل توجهی را در زمینه سیاست ارایه کرده است.( 22 )ب) توماس هابس ( 1588 - 1679 م. ).یکی از معروفترین متفکران انگلیسی قرن هفدهم توماس هابس است. او زمانی متولد شد که دولت انگلستان قدرت فوقالعادهای کسب کرد و موفق شد در سال 1588 آرمادای اسپانیا را در نبرد دریایی درهم بشکند. هابس در انگلستان تحصیلات عالیه داشت. مسلما دانشگاههای قدیمی کمتر عظمت قبلی خود را داشتهاند و افراد در این عصر بیشتر به مطالعات شخصی علاقهمند بودند.هابس نیز اینگونه بود. او در آغاز به فراگیری زبان لاتین علاقه داشت و توانست تاریخ "توسیدید" را ترجمه کند. عدهای معتقدند که کتاب توسیدید بر روی افکار هابس ت ثیر گذاشته است. توسیدید مخالف دموکراسی بود و هابس نیز از این نظر ت ثیر میپذیرد. او با خانوادههای اشرافی سروکار داشت و به تعلیم و تربیت شاهزادگان انگلیسی میپرداخت. اوضاع و احوال انگلستان در زمان او مغشوش بود. در قرن هفدهم انگلستان دچار انقلاب شد. در آغاز این قرن سلطنت از تیودورها به استوارتها منتقل شد. در این قرن مسایل عمدهای سبب درگیری بین پادشاه و پارلمان شد. پادشاه به عللی نمیخواست امتیازاتی را به پارلمان بدهد و به همین علت پارلمان با پادشاه در تعارض قرار گرفت و این امر سبب سقوط سلطنت گردید. هابس رسالهای دارد با عنوان لویاتان که در آن به استبداد نزدیک شده و از قدرت پادشاهان دفاع کرده است. بعد از سقوط سلطنت و به قدرت رسیدن کرامول، هابس به خارج از کشور فرار کرد. وقتی که حکومت کرامول تثبیت شد از آنجا که کرامول ریشههای دیکتاتوری داشت اجازه داد که هابس به کشور باز گردد اما بعد از مدتی سلطنت به انگلستان بازگشت و هابس مجددا در خدمت سلطنت درآمد. وی وقتی که لویاتان را نوشت دچار مشکل شد یعنی احساسات جناحهای مختلف را برانگیخت. وی در اواخر عمر دست از نوشتن آثار سیاسی برداشت. عمر او زیاد بود، یعنی بیش از نود سال عمر کرد و در اواخر اواخر عمر خویش ایلیاد و اودیسه را ترجمه کرد. این عمر طولانی به او اجازه داد که ت لیفات متعددی داشته باشد، حتی کتابی در مورد انقلاب انگلستان نوشت. بدین ترتیب او متفکری است که در فراز و نشیبهای سیاسی سیر میکند و طرفدار استبداد است. هابس به لحاظ سیستم فکری با خصوصیتهایی شناخته میشود که تاکنون کمتر به آن اشاره شده است. در گذشته متفکران، پیدایش حکومت را ناشی از غریزه و مسایلی از این دست میدانستند. اما مهمترین ویژگیهابس این است که معتقد بود تشکیل حکومت و پیدایش دولت براساس آنچه گذشتگان میگفتند صحیح نیست و آنها بر خطاست. علت اصلی پیدایش حکومت از وضع طبیعی ناشی میشود. او معتقد است که وضع مقدم بر دولت وضع طبیعی است. او همچون ماکیاول به روان انسان توجه دارد و معتقد است که هرکسی به دنبال نفع شخصی است، اما انسان به لحاظ فیزیولوژیک نیازهایی دارد و انگیزههای انسان را به حرکت وا میدارد. هرکس به دنبال این است که جان و حیات خود را حفظ کند. پس هیچکس نیست که جان خود را دوست نداشته باشد. ولی در حفظ جان است که انسان دچار مشکل میشود. زیرا انسانها به لحاظ روانشناسی خصوصیات ویژهای دارند یعنی همه جاهطلب و نفعپرست هستند. هر انسانی این خصوصیات را داراست و اشکال کار انسانها این است که هیچکس، کس دیگری را قبول ندارد. همه خود پسندند و چون همه انسانها اینطورند دنیای آنها دنیای مشکلی و هرکسی میخواهد جاهطلبی خود را ارضاء کند و این امر موجب تصادم بین آنها میشود. پس انسانها در حالت طبیعی این خصوصیات را دارند. در وضع طبیعی این خصوصیات موجب تبدیل شدن جامعه انسانی به جامعه جنگلی خواهد شد یعنی کسی که قویتر است پیروز میشود و ضعیفها نابود میگردند.هابس میگوید درست است که انسان میخواهد آرامش و امنیت داشته باشد، اما این خواسته در وضع طبیعی ممکن نیست. زیرا همیشه به وسیله دیگران در تهدید و خطر است و همه انسانها علیه هم هستند. همه انسانها گرگ یکدیگرند. اینجاست که او در پیدایش جامعه، بر خلاف متفکران قدیم، اصل جدیدی را مطرح میکنند و آن اینکه انسان متوجه میشود که ضرورت ایجاب میکند با دیگران توافق کند و این توافق منش قرراداد است. افراد باید قدرت خود را به یک نفر واگذار کنند و آن یک نفر قدرت فایقه را در دست بگیرد و اعمال قدرت کند. هابس معتقد است که همه باید تمامی حقوق خود را واگذار کنند و فقط یک حق را واگذار نکنند و آن حق حیات است. اصلی را که او پیش میکشد اصل قرارداد است یعنی همه به نفع همه از قدرت خود صرف نظر میکنند و قدرت خود را به یک نفر واگذار میکنند تا نفع همه برآورده شود.او معتقد است که منش حکومتها دو نوع است یعنی حکومتها یا منش ت سیسی دارند و یا اکتسابی. حکومتهای ت سیسی یعنی حکومتهایی که بر اساس قرارداد است و افراد از وضع طبیعی خارج شده و به ت سیس حکومت پرداختهاند. اما یک نوع حکومت وجود دارد: پادشاهی، آریستوکراسی و دموکراسی. ولی در بحث پیرامون انواع دیگر حکومت نظر قدما را قبول ندارد و معتقد است که حکومتها کلا همین سه نوع هستند و حکومتهای انحرافی دیگری که نام برده میشود در واقع اصلا وجود ندارد. از نظر او کسانی که با حکومت سلطنتی دشمنی میورزند به این نوع حکومت، حکومت جباری میگویند یا کسانی که با حکومت آریستوکراسی مخالفند به آن الیگارش میگویند. پس این مفاهیم در ذهن افراد است و وجود خارجی ندارد.( 23 )درباره این سوال که آیا در دوره اولیه وضع طبیعی بوده است یا خیر؟ باید گفت که از نظر تاریخی هیچکس نمیداند که جوامع در آغاز چگونه بوده است. ولی استدلال هابس این است که اگر افراد با هم قرارداد نبندند یا قانون را رعایت نکنند و اطاعت نکنند دچار مشکل میشوند. او در اطاعت از دولت دو حقوق برای انسان قایل است یکی حق حیات است یعنی زمانی که فرمانروا به فرد دستور میدهد و در آن دستور جان انسان به خطر میافتد، او میتواند از فرمان اطاعت نکند. دوم اینکه، اگر حکومت نتواند نفع همه را فراهم کند و امنیت و آسایش به وجود آورد فرد میتواند اطاعت نکند. او در زمینه استبداد تا آنجا پیش میرود که عنوان نظریه پرداز استبداد را به خود میگیرد و حاکمیت و حکومت را تفکیکناپذیر میداند.هابس معتقد است که اشکال کار انگلستان در این است که حکومت در آن تجزیه شده است. چرا که در یکسو پارلمان و در سوی دیگر پادشاه قرار دارد. اگر قدرت به دست پادشاه بود آنگاه امنیت و آرامش و عدالت ت مین میشد. بحثهابس درباره دولت عبارت است از تعبیری که از لویاتان( 24 ) میکند. لویاتان نام نوعی تمساح و ماهی بزرگ در دریاست که همه ماهیها از او اطاعت میکنند اما موجودات خارجی میخواهند که این ماهی را بگیرند. هابس حکومت را مثل یک غول بزرگ میپندارد که همه باید از او اطاعت کنند. این چنین است که به تدریج او راه استبداد را هموار میکند. در واقع میتوان گفت که او قدرت را به دولت منعکس میکند و آن تفاوتی را که بدن برای حکومت و حاکمیت قایل است در آراء او منعکس نیست.( 25 )با این اندیشههای استبدادی بود که دولتهای مستقل ملی شکل گرفتند و پادشاهان توانستند قدرت طلبان را محدود و اشراف را سرکوب کنند. بنابراین منافع بسیاری از این کار به دست آمد. با ایجاد ارتشهای منظم، نیروی نظامی مزدور بینیاز شد و حکومتهای مستحکمی با تکیه بر سرزمینهای ملی پدید آمدند. پادشاهان از قدرت کلیسا کاستند و خود فعال مایشاء شدند. بدین ترتیب متفکران سیاسی راه را برای استبداد هموار کردند و تیوری قدرت مطلقه را به استبداد کشیدند. در حالی که در میانه قرن هفدهم ضرورت مقابله با استبداد نیز شکل گرفت و کسانی که واضع نظریات استبدادی بودند از بطن آن نظام استبدادی پدید آمدند، اما این امر نشان میدهد که با رشد طبقه متوسط اینک آنان خواهان کسب قدرت سیاسی هستند و برآنند که اهرمهای سیاسی قدرت را به دست گیرند. این امر خود عامل به راه انداختن انقلابات بوژوایی و دموکراتیک بود که به نفع طبقه بورژوا صورت گرفت. متفکران سیاسی نیز افکارشان را از این پس در مسیر افکار ضد استبدادی قرار دادند و بر علیه استبداد سخن گفتند به گونهای که در مقابل بدن، لاک و در مقابل هابس نیز متفکرانی چون مونتسکیو سر برآوردند. |
رضا خان پهلوی و تاریخ باستان رضاخان چه قلبا به تاریخ باستان و ناسیونالیسم جوشان ایرانی باور داشت چه از آن به عنوان بخشی از یک نردبان برای ظهور پهلوی و به اریکه قدرت رسیدن استفاده کرده باشد، به شدت به دنبال تقویت حس ملی گرایی ایرانیان رفت که خواه ناخواه موجبات تقویت موضع تاریخ ایران باستان در اذهان مردم ایران بود چرا که از مهمترین دلایل انگیزشی در گفتمان ملی گرایی، تقویت روحیه ناسیونالیستی یک ملت واحد و تاریخی است که دارای یک تاریخ طلایی و موفق است و چه دورهای بهتر از تاریخ هخامنشیان و ایران باستان؟بنابراین چسبیدن به ملی گرایی ایرانی به سمت باستان گرایی و باستان پرستی نیز رهنمون گشت و گفتمان سیاسی پهلوی اول را حول محور ملی گرایی باستانی ایرانیان متمرکز نمود.ملی گرایی باستانی ایرانیان، که در طی دوره قاجار نطفه کرد اما در دوران رضاخان بود که پا به عرصه گذاشت و به نونهالی رسید و در طی دوره محمدرضا پهلوی به بلوغ رسید.در واقع گفتمان محمدرضا پهلوی، برگرفته از گفتمان پدرش و حکومت او و همراهان این حکومت بود که با تکیه بر امواج ناسیونالیستی مردم و باستان پرستی آنان، گسترش یافت.( چه دال ملی گرایی و باستان پرستی، یک ابزار در گفتمان رضا و محمدرضا پهلوی بوده باشد چه یک باور قلبی، به هرحال مشخصا سیاست داخلی و خارجی ایران در دوران حکومت این دو شاه، مبتنی بر این دالها بوده است).@ comandanteadib هنوز هم بین تجددگرایان غرب گرا، باستان گرا، مسلمانان سنت گرا یا رادیکال و انقلابی و .پیرامون دورهای مشحون از باستان گرایی و ملی گرایی که رضاخان نطفه آنرا از گروههای اپوزیسیون قاجار گرفت و به دنیا آورد و بزرگ کرد، اختلاف نظرات و اتهامات ، به شدت جاری و ساری و باقی است.حذف اعراب ، نفرت از استعمار، دفاع از باستان، تشدید ملی گرایی خلاصهای است از دوره پهلوی اول@ comandanteadib تلاشهای رضاخان و گروه هایی که چه از نظر فکری چه امتیازات حکومتی به پهلوی اول نزدیک بودند بر مدار حذف تمام آنچه که اعراب و ..به فرهنگ ملی ایران اضافه کرده بودند، استوار شده بود و حتی سعی داشتند الفبای نوشتاری زبان فارسی را که به عربی بود تغییر دهند که البته به دلایل مختلف انجام نشد.دههها بعد، خبرگزاری تسنیم که ارگان وابسته به یکی از نهادهای امنیتی کشور است طی مقالهای عنوان نمود که رضاخان سعی در حذف زبان فارسی داشته حال آنکه اصل مطلب راجع به نه زبان بلکه خط نوشتاری عربی بوده است.اما چرا برای تسنیم این مساله مهم بوده که خط نوشتاری عربی به چیز دیگری تغییر یابد؟ چرا از رضاخان نفرت دارند؟ چرا اصلا رضاخان سعی در حذف آن بخش از تاریخ ایران که به اعراب متصل است، داشته؟ و این مساله چه اثری روی واقعیات میدانی در برهه جنگ دوم جهانی روی حکومت پهلوی و تصمیم گیریهای رضاخان داشته است؟تصویری از امیر فیصل( پادشاه اخراجی سوریه و پادشاه بعدی عراق) همراه با لورنس عربستان( نفر سوم از راست) مامور انگلیسی اعزام شده به عربستان برای هدایت مبارزه علیه عثمانی و مستقل کردن اعراب از عثمانی در کنفرانس صلح پاریساعراب چه در جنگ اول جهانی و چه در جنگ دوم جهانی غالبا از انگلستان حمایت کرده و ضد آلمان جنگیدند.گفتمان پهلوی را تصور کنید که ملی گرا و باستان پرست است و به شدت با اعراب مشکل دارد و حالا یک طرف میدان اعراب هستند که دست در دست انگلیس و روسیهای دارند که رضاخان بخش اعظم خاطرات استعماری این دو کشور را به خاطر دارد و طرف دیگر در جنگ دوم جهانی آلمان هیتلری که دم از نژاد آریایی میزند. نتیجه حاصل از گفتمان ملی گرایی و باستان پرستی پهلوی ، که اعراب،انگلیس و روسیه را در جبهه مخالف و دشمن شناسایی کرده ( و طبیعتا به دنبال طرد آنان در گفتمان خوداست) و آلمان هیتلری را بواسطه نژادپرستی متاثر ازباستان پرستی و ملی گرایی در طرف دیگر میدان مشاهده میکنید.رضاخان میر پنجملی گرایی باستانی ایرانیان، که در طی دوره قاجار نطفه کرد اما در دوران رضاخان بود که پا به عرصه گذاشت و به نونهالی رسید و در طی دوره محمدرضا پهلوی به بلوغ رسید.در واقع گفتمان محمدرضا پهلوی، برگرفته از گفتمان پدرش و حکومت او و همراهان این حکومت بود که با تکیه بر امواج ناسیونالیستی مردم و باستان پرستی آنان، گسترش یافت.( چه دال ملی گرایی و باستان پرستی، یک ابزار در گفتمان رضا و محمدرضا پهلوی بوده باشد چه یک باور قلبی، به هرحال مشخصا سیاست داخلی و خارجی ایران در دوران حکومت این دو شاه، مبتنی بر این دالها بوده است).خدمت و خیانت روشنفکرانهنوز هم بین تجددگرایان غرب گرا، باستان گرا، مسلمانان سنت گرا یا رادیکال و انقلابی و .پیرامون دورهای مشحون از باستان گرایی و ملی گرایی که رضاخان نطفه آنرا از گروههای اپوزیسیون قاجار گرفت و به دنیا آورد و بزرگ کرد، اختلاف نظرات و اتهامات ، به شدت جاری و ساری و باقی است.حذف اعراب ، نفرت از استعمار، دفاع از باستان، تشدید ملی گرایی خلاصهای است از دوره پهلوی اولتلاشهای رضاخان و گروه هایی که چه از نظر فکری چه امتیازات حکومتی به پهلوی اول نزدیک بودند بر مدار حذف تمام آنچه که اعراب و ..به فرهنگ ملی ایران اضافه کرده بودند، استوار شده بود و حتی سعی داشتند الفبای نوشتاری زبان فارسی را که به عربی بود تغییر دهند که البته به دلایل مختلف انجام نشد.دههها بعد، خبرگزاری تسنیم که ارگان وابسته به یکی از نهادهای امنیتی کشور است طی مقالهای عنوان نمود که رضاخان سعی در حذف زبان فارسی داشته حال آنکه اصل مطلب راجع به نه زبان بلکه خط نوشتاری عربی بوده است.اما چرا برای تسنیم این مساله مهم بوده که خط نوشتاری عربی به چیز دیگری تغییر یابد؟ چرا از رضاخان نفرت دارند؟ چرا اصلا رضاخان سعی در حذف آن بخش از تاریخ ایران که به اعراب متصل است، داشته؟ و این مساله چه اثری روی واقعیات میدانی در برهه جنگ دوم جهانی روی حکومت پهلوی و تصمیم گیریهای رضاخان داشته است؟امیرفیصلتصویری از امیر فیصل( پادشاه اخراجی سوریه و پادشاه بعدی عراق) همراه با لورنس عربستان( نفر سوم از راست) مامور انگلیسی اعزام شده به عربستان برای هدایت مبارزه علیه عثمانی و مستقل کردن اعراب از عثمانی در کنفرانس صلح پاریساعراب چه در جنگ اول جهانی و چه در جنگ دوم جهانی غالبا از انگلستان حمایت کرده و ضد آلمان جنگیدند.گفتمان پهلوی را تصور کنید که ملی گرا و باستان پرست است و به شدت با اعراب مشکل دارد و حالا یک طرف میدان اعراب هستند که دست در دست انگلیس و روسیهای دارند که رضاخان بخش اعظم خاطرات استعماری این دو کشور را به خاطر دارد و طرف دیگر در جنگ دوم جهانی آلمان هیتلری که دم از نژاد آریایی میزند. نتیجه حاصل از گفتمان ملی گرایی و باستان پرستی پهلوی ، که اعراب،انگلیس و روسیه را در جبهه مخالف و دشمن شناسایی کرده ( و طبیعتا به دنبال طرد آنان در گفتمان خوداست) و آلمان هیتلری را بواسطه نژادپرستی متاثر ازباستان پرستی و ملی گرایی در طرف دیگر میدان مشاهده میکنید. |
هیهات مدت کوتاهی از قتل عام مسلمانان هند میگذرد. قتل عامی که قلب هر انسانی را به درد میآورد.قتل عامی وحشیانه، ناجوانمردانه، نژاد پرستانه و . به والله زبان از توصیف آن قاصر است. از کشتن کودکان و شیرخوارگان باید گفت یا از کشتن وحشیانه جوانان آن هم با تبر و سنگ و چماق، یا از آتش کشیدن منازل مسلمانان مظلوم و بی دفاع، یا از خاکستر شدن بازار آنها در دهلی نو. از تجاوزها و تعارضها باید گفت یا از زنده به گور کردنها، یا از کتک زدن مردم تا دم مرگ، یا از آتش زدن مساجد. از کدامشان باید گفت؟حوادثی که طی چند روز به دست هندوهای افراطی و حامیان آنها اتفاق افتاده است اما ذکر توضیحاتی در این مورد لازم است.جمعیت مسلمانان هند که در سال 1951 میلادی ( 1329 ) حدودا 35 میلیون نفر بود، یعنی حدود 8 / 9 درصد جمعیت هند که امروزه این تعداد به 201 میلیون نفر، یعنی حدود 2 / 14 درصد جمعیت هند رسیده است. آمارها نشان میدهد که میانگین سن مسلمانان نسبت به هندوها پایینتر بوده و نرخ فرزند آوری آنان نیز نسبت به هندوها بیشتر است. قضیه به این جا ختم نمیشود.نارندرا مودی، نخست وزیر هند اولین مقام هندویی است که به سرزمینهای اشغالی سفر کرده و چندین قرارداد کشاورزی، هوانوردی، دفاع سایبری و امنیتی با اسراییل امضا میکند و بر چه کسی دشمنی یهودیان بر مسلمانان پوشیده است؟! نکته قابل ت مل و جالب آن است که دولت مودی قانونی تصویب کرده، مبنی بر این که مسلمانان هند با مدرک باید ثابت کنند که قبل از سال 1971 میلادی در هند بودهاند و در غیر این صورت شهروند هندی نخواهند بود.این قانون نژاد پرستانه که متناقض قوانین بین المللی است، اعتراضات گسترده مسلمانان هند را به دنبال داشت اما جالبتر آن است که پناهندگان دیگر مذاهب طی این قانون، شهروند رسمی هندی شناخته خواهند شد. این اعتراضات زمانی شعله ورتر شد که دونالد ترامپ برای امضای قرارداد تسحیلاتی سه میلیارد دلاری وارد هند میشود و مستقیما از اقدامات مودی حمایت کرده و او را تشویق میکند. جالب است بدانید این مسلمانان در شهر هایی چون بمبیی، دهلی نو، حیدرآباد و .حضور دارند. اما جای سوال آن جاست که چرا یک باره هندوها این چنین وحشیانه به مسلمانان بی دفاع حمله ور میشوند و آنها را به خاک و خون میکشند؟ آیا این اقدامات جز برای نابودی مسلمانان هند و بدون هیچ توطیه است؟!در آخر فراموش نکنیم که پیامبر رحمت، محمد مصطفی (ص) فرمودند: مسلمان نیست کسی که شاهد دادخواهی مسلمانی باشد و به وی پاسخ ندهد. به قلم قاسم جدیدی |
نقش ایران در روند صلح مناقشه قره باغ کوهستانی تا سال 2017 بعد از درگیرهای ماه آوریل 2016 ، نیروهای نظامی جمهوری آذربایجان و ارامنه جدایی طلب قره باغ کوهستانی بامداد روز شنبه 7 اسفند ( 25 فوریه)، در مرزهای شرقی این منطقه مناقشه خیز در اطراف فضولی ( Fuzuli ) و خوجاوند (به ارمنی: مارتونی) با یکدیگر درگیر شدهاند و گزارشها حاکی از کشته شدن پنج سرباز ارتش جمهوری آذربایجان است. نقض مرتب رژیم آتش بس در چند سال اخیر حاکی از آتش بس ناپایدار میان طرفین و همچنین نشانگر عدم توان سازمانهای بین المللی از جمله گروه مینسک در حل و فصل این مناقشه است. به هر حال تا کنون میانجیگری بین المللی گروه مینسک به ریاست مشترک روسیه، فرانسه و آمریکا زیر نظر سازمان امنیت و همکاری اروپا برای حل مسالمت آمیز این مناقشه به نتیجهای ملموس نرسیده و تنها به اعلام تاسف و بیانیه های سیاسی پرداخته است. شاید محور اصلی روند صلح در مسکو پی ریزی شده که بزرگترین حامی ارمنستان و یکی از بزرگترین فروشندههای سلاح به جمهوری آذربایجان است.منطقه مورد مناقشهبا این حل اگر تلاشهای ایران (به عنوان تنها کشور هم مرز با مناقشه) در حل این بحران نظامی در سالهای ابتدایی فروپاشی شوروی و حتی در آوریل 2016 نبود، بدون تردید تلفات غیرنظامی آن بیشتر میشد. ایران همواره با سیاست حفظ و توسعه روابط برابر با طرفین مناقشه قره باغ و دنبال کردن سیاست عدم جانبداری، دارای مهمترین دستاورد و جایگاه در میان سایر بازیگران منطقهای می باشد. ایران نه تنها در حرف بلکه در عمل نیز در پیشگیری از بروز مجدد عملیات جنگی در منطقه مناقشه سهم خود را ایفا میکند. ایران با این منطقه مشترکات فرهنگی، مذهبی و زبانی دارد و به نوعی بخشی از تمدن ایرانی اسلامی محسوب میشود، لذا تهران همواره با حساسیت به این منطقه نگریسته و نگران تبعات آن بر همسایگانش بوده است.پیشینه مناقشهاز سال 1988 و زمانی که قرهباغ کوهستانی، با جمعیت ارمنی و به عنوان بخشی خودمختار از جمهوری سوسیالیستی آذربایجان در اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرد که قصد خروج از این جمهوری سوسیالیستی دارد، میان جمهوری سوسیالیستی ارمنستان و جمهوری سوسیالیستی آذربایجان بر سر این منطقه تنش به وجود آمد. جمهوری خودمختار سوسیالیستی قره باغ کوهستانی در سال 1991 اعلام استقلال کرد، اما این اقدام به شکلگیری جنگی سه ساله و اخراج هزاران آذربایجانی ساکن این منطقه و ارامنه ساکن جمهوری آذربایجان منجر شد. هرچند با مداخله روسیه، این جنگ در ماه میسال 1994 به یک آتشبس منتهی شد، اما درگیری هرگز به معنای واقعی متوقف نشده و طرفین هر از، چند گاهی وارد درگیریهای مقطعی نظامی میشوند.( 1 )شعلههای درگیری و جنگ برافروخته شده تا جولای 1994 گدازان بود، که توافقنامه آتش بس میان کشورهای آذربایجان ، ارمنستان و جدایی طلبان قره باغ با میانجگری روسیه و قرقیرستان امضا شد. در این میان میتوان به گروه مینسک با حضور ایالات متحده، روسیه، فرانسه و دیگر اعضای این گروه چون: بلاروس، آلمان، ایتالیا، هلند، سوید، فنلاند و ترکیه اشاره کرد.این مناقشه بگونهای حساس و دارای پیامدهای منفی منطقهای است که شورای امنیت سازمان ملل تاکنون با صدور چهار قطعنامه از تشدید دشمنیها ابراز نگرانی کرده و خواستار صلح پایدار در این منطقه شده است. قره باغ از طرف جامعه جهانی بخشی از خاک جمهوری آذربایجان شناخته میشود، اما تحت کنترل ارمنیهای ساکن این منطقه است. مهمترین درگیری بعد از آتش بس 1994 ، در آوریل سال گذشته رخ داد که در نبرد بین دو طرف بیش از 75 نظامی کشته شدند.( 2 ) در این درگیری حتی سه گلوله انفجاری (گلوله توپ یا خمپاره) به نزدیکی یکی از روستاهای شهرستان خداآفرین کشورمان نیز اصابت کرد.آخرین مناقشه فوریه 2017 مقامهای نظامی قره باغ کوهستانی و جمهوری آذربایجان روایتهای متفاوتی از این درگیری دارند و متقابلا یکدیگر را به آغاز مناقشه متهم کردهاند. وزارت دفاع آذربایجان اعلام کرده است که نیروهای ارمنی در ساعات اولیه روز شنبه تلاش گستردهای کردند تا به مواضع تحت کنترل جمهوری آذربایجان رخنه کنند و درگیریهای سنگینی در محور خجاوند (به ارمنی: مارتونی) فضولی رخ داد و سپس ارامنه با توپخانه سنگین منطقه درگیری را هدف قرار دادند. در این اطلاعیه وزارت دفاع جمهوری آذربایجان، ارامنه را به 117 مورد نقض آتشبس در یک روز در منطقه قرهباغ متهم کرد و اعلام نمود که یک پهپاد و یک پست نگهبانی قره باغی ها را نابود کرده است. شایان ذکر است که وزارت دفاع جمهوری آذربایجان در دو هفته اخیر گزارش هایی درباره شناسایی و انهدام چند گروه تجسسی وابسته به نیروهای نظامی ارامنه قره باغ در خط مقدم جبهه خبر داده بود.( 3 )اما جمهوری ارمنستان به عنوان نماینده رسمی جدایی طلبان قره باغ در مذاکرات بین المللی، حمله به مواضع جمهوری آذربایجان را تکذیب کرده و اعلام کرد که ارامنه، آتش بس را رعایت میکنند و از جمهوری آذربایجان میخواهد که از اقدام در جهت وخیم کردن اوضاع خودداری کند.( 4 ) همچنین وزارت دفاع جمهوری خودخوانده قرهباغ کوهستانی (به ارمنی: آرتساخ) هم جمهوری آذربایجان را به انتشار اطلاعات کذب درباره درگیریهای بامداد شنبه متهم کرده است. به گفته مقامهای قره باغ نیروهای مسلح جمهوری آذربایجان از از دو مسیر در اطراف خوجاوند (به ارمنی: مارتونی) آغاز به حمله کردند اما با متحمل شدن تلفات سنگین ناچار به عقب نشینی شدهاند. آنها در بیانیهای اعلام کردند که در این برخورد، نیروهای ارمنی هیچ تلفاتی را متحمل نشدند و این نظامیان جمهوری آذربایجان بودند که کشته شدند و حتی اجسادشان را نیز باقی گذاشتند.( 5 )نیرویهای نظامی جمهوری آذربایجانبه هر حال ممکن است درگیریهای اخیر بی ارتباط با همه پرسی در جمهوری خودخوانده قره باغ کوهستانی در هفته گذشته در روز 2 اسفند ( 20 فوریه) نباشد که مردم ساکن قره باغ، به تغییر نظام حکومتی و نام کشور خود ر ی مثبت دادند. کمیته مرکزی انتخابات اعلام کرد که 87 ٫ 6 درصد از شرکت کنندگان در همه پرسی، به طرح قانون اساسی جدید ر ی مثبت دادند. در قانون اساسی جدید، نظام حکومتی کشور از پارلمانی به ریاست جمهوری تغییر مییابد و نام کشور، از جمهوری قره باغ کوهستانی، به جمهوری آرتساخ تغییر مییابد.( 6 )موثرترین کشور نزد دو طرف، روسیه، در همان روز درگیری توسط سخنگوی کرملین از طرفین خواست که سریعا به درگیریها پایان دهند و پایبند آتشبس 1994 بمانند. همچنین روسای آمریکایی، روسی و فرانسوی گروه مینسک نیز در بیانیهای، درگیریهای نظامی شدید روز شنبه میان نیروهای نظامی جمهوری آذربایجان و قره باغ در خط مقدم و تلفات جانی ناشی از این درگیریها را مورد اشاره قرار دادند و از این درگیریها تنها ابراز نگرانی کردند. روسای این گروه طرفین مناقشه را به پرهیز استفاده از سلاحهای سنگین و عقب کشیدن این سلاحها از خط مقدم جبهه دعوت کردند.( 7 )نقش ایراننخستین میانجیگری مستمر میان طرفین درگیر در ماه می 1992 در تهران شکل گرفت که به بیانیه 7 میتهران معروف شد. ولی متاسفانه با کارشکنی روسها با تحریک ارامنه قره باغ، این اقدام ایران به شکست انجامید. حتی تهران پس از انعقاد آتش بس در ماه میسال 1994 سعی کرد با مشخص کردن هر چه دقیقتر منافع خود، در روند حل و فصل اوضاع سهمی ایفا کند. ایران تا سال 1997 در این زمینه بسیار فعال بود و از طریق مجاری دیپلماتیک با روسیه و طرفین درگیری تعامل میکرد. بعد از آنکه در داخل سازمان امنیت و همکاری اروپا نهاد روسای گروه مینسک با شرکت روسیه، ایالات متحده و فرانسه ایجاد شد، ابعاد فعالیت تهران در این زمینه تا حدود زیادی کاهش یافت. با این وجود در سال 2010 ، ایران میانجی گری خود را به جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان پیشنهاد کرد. بدون تردید، نو نگاه و روش موجود بدون اشکال نبود و تمامی بازیگران را شامل نمیشد ولی این ابتکار دیپلماتیک حداقل نشان دهنده علاقه تهران برای حل مناقشه بدون جانبداری از طرفین بود. اوج فعالیتهای کشورمان در مناقشه آوریل ( 2 تا 5 ماه آوریل 2016 ) سال گذشته شکل گرفت که رایزنی های وزیرامورخارجه ایران با همپایان آذربایجانی و ترکیه ای در رامسر به تماس تلفنی میان وزرای خارجه ارمنستان و آذربایجان کشیده شد و سپس پس از ساعاتی به آتش بس انجامید. سفر از پیش تعیین شده ظریف و لاوروف به باکو بعد از دو روز در 7 آوریل نیز به پایدار شدن آتش بس کمک کرد. فعالیتهای رییس جمهور و وزیر دفاع ایران نیز در روند چند روزه مناقشه ( 25 آوریل) تا آتش بس کامل بی تاثیر نبود.( 8 ) به هر حال هر گونه بحث درباره استقرار احتمالی آینده نیروهای حافظ صلح در منطقه مناقشه (سند مادرید) چه در بعد ترکیب این نیروها و چه در بعد اختیارات آنها در نزدیکی مرزهای رسمی کشورمان، باید با توجه به نقطه نظر ایران صورت بگیرد. در حادثه اخیر نیز سخنگوی وزارت خارجه ایران طرفین درگیر را به آرامش فراخواند و از آمادگی جمهوری اسلامی ایران برای مساعدت و همکاری با طرفین برای استقرار آرامش و امنیت در این منطقه خبر داد.( 9 ) با اینکه میتوانست تکاپوهای دیپلماتیک ایران بیشتر از این باشد و سفرای کشورمان در دو شهر باکو و ایروان نقش بیشتری ایفا کنند.مذاکرات صلح با هدایت هاشمی رفسنجانی و تیم روحانی و واعظی در سال 1992 واکنشهای دستگاه دیپلماسی و رسانههای ایران در روزهای پس از مناقشه کاملا بجا و منطقی و با هدف به پایان رسیدن سریع این تنشها صورت گرفته و خوشبختانه با رصد دقیق وقایع به نظر میرسد تمامی گروهای سیاسی و فکری ایرانی خواهان ترک مخاصمه و تحقق آرامش در منطقه هستند. از نکات قبال توجه سیاست ایران در روند صلح قره باغ همانا داشتن سیاستی مبتنی بر منافع ملی و حسن همجواری را میتوان نام برد. هر چند پارهای رویکردهای دولت جمهوری آذربایجان در 20 ساله اخیر همچون فشار به شیعیان، قایل بودن به سهم کمتر ایران از سواحل دریای مازندران، رابطه نظامی و امنیتی با اسراییل و موافقت با فعالیت پایگاههای ناتو و آمریکا اسباب ناخرسندی عمیق جمهوری اسلامی را فراهم ساخته است اما ایران هیچگاه سیاست موازنه منفی را اجرا نکرد و بر صلح در منطقه مبتنی بر گفتگوی طرفین تاکید نمود.نتیجهآنچه که تاکنون در خصوص مناقشه قره باغ عنوان شد صرفا شرح مختصری از وقایع قره باغ بود که نشان دهنده عمق اختلافات و منازعات منطقه میان دو کشور در قفقاز جنوبی است. شمار پناهندگان و آوارههای بجا مانده از درگیریها و قربانیان بازمانده نیز نشان از پیچیدگی و دشواری در حل مناقشه قره باغ در آینده است. اختلافات ارضی و سرزمینی که همواره بهانهی پررنگی برای بروز اختلافات هویتی و قومی است. اختلافاتی که گاه بشکل مشخصی از سوی قدرتهای فرا منطقه ایی تشدید میشود و دست آویز دوستیها و دشمنیهای کشورهای موثر در این منطقه میباشد. به هر حال هر گونه درگیری نظامی این دو همسایه شمالی ایران در قفقاز میتواند به افزایش بحرانها و پیچیدگیها در منطقه دامن بزند و صف بندیها و تخاطمهای تازهای را آغاز کند که منجر به ورود نیروهای نظامی بین المللی میگردد.شایان ذکر است که بخشهای عمده قفقاز تا سال 1828 در کنترل دولت مرکزی ایران بود که طی جنگهای ایران و روسیه و طی قراردادهای گلستان و ترکمنچای از ایران جدا شدند. به هر روی از منظر ایران فرهنگی، قره باغ بخشی از هویت ایرانی است و حفظ صلح و امنیت آن برای ایران مهم است و جان هر آذربایجانی، آرانی، قره باغی و ارمنی نیز عزیز خواهد بود و به نوعی آنها هموطنان تاریخی محسوب میشوند.این مطلب پیشتر در دیپلماسی ایرانی منتشر شده است. 1 . مراجعه کنید به: مراجعه کنید به: - new - casualties - in - nagorno - karabakh / 3 . مراجعه کنید به: - 791 / 4 . مراجعه کنید به: مراجعه کنید به: جهت اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به مقاله ولی کوزهگر کالجی در ایراس: مراجعه کنید به: مراجعه کنید به: مراجعه کنید به:; amp ; fkeyid =& amp ; amp ; siteid = 139 & amp ; amp ; pageid = 176 & amp ; amp ; newsview = 442199 |
پیشگویی نوستراداموس در مورد ویروس مرگبار کرونا آیا نوستراداموس کرونا را پیشبینی کرده بود؟منتشرشده در: خبرگزاری اکسپرس انگلیس به تاریخ 27 فوریه 2020 نویسنده: SEBASTIAN KETTLEY لینک مقاله اصلی: - news - did - Nostradamus - predict - China - virus - Nostradamus - prophecy - great - plague بیماری ویروسی کرونای جدید ( COVID - 19 ) در چین از نظر تعداد موارد ابتلا و مرگ از اپیدمی سارس در سال 2003 پیشی گرفتهاست. ویروس کرونا که سال گذشته به احتمال زیاد از حیوانات به انسان انتشار یافته است، برای اولین بار در شهر ووهان در استان هوبی شناسایی شد. این عفونت از آن زمان به بیش از 30 کشور در خارج از چین گسترشیافته است.عفونت ویروس کرونا در فرانسه، آلمان، ژاپن، ایالاتمتحده، استرالیا، سنگاپور، ماکایو، مالزی، کامبوج، سریلانکا، اماراتمتحدهعربی، کرهجنوبی، ویتنام، تایلند، کانادا و نپال تایید شدهاست. سازمان بهداشت جهانی شیوع این بیماری را یک وضعیت اضطراری جهانی اعلام کردهاست اما هنوز آن را یک بیماری همهگیر اعلام نکرده است.برخی ادعا کردهاند که نویسنده قرن پانزدهم و عارف پیشگو، نوستراداموس، وقوع "طاعون بزرگ" در آینده را پیشبینی کرده بود. مارکو مالاکارا، کاربر توییتر گفت: "ضدمسیحی که کاخ سفید را رهبری میکند، ملخها، سیلها، مگسها، و کرونا ویروس. من فکر میکنم این چیزی است که نوستراداموس حدود 465 سال پیش به ما گفت."شخص دیگری به زبان اسپانیایی توییت کرد که در آن نوشته شده بود: "طاعون قرن بیست و یکم رسیدهاست. پیشگویی نوستراداموس. خیلی زود میمیریم. #کروناویروس"شیوع ویروس چینی در دسامبر سال گذشته و زمانی آغاز شد که یک ویروس کرونای جدید ( 2019 - nCoV ) در ووهان کشف شد. این ویروس در ابتدا در بازار شلوغ غذاهای دریایی یافت شد و تعداد مبتلایان در ماه ژانویه به شدت افزایشیافته است. از آن زمان عفونت ویروس کرونا در تایلند، فرانسه، آلمان، نپال، کرهجنوبی، ژاپن، استرالیا، ایران، امارات متحده عربی و ایالاتمتحده تایید شدهاست.نظریه پردازان آنلاین توطیه عقیده دارند که میشل دو نوسترادام، یا نوستراداموس، در قرن پانزدهم این بیماری همهگیر را پیشبینی کردهاست. پیروان نوستراداموس این مرد را پیامبر و پیشگوی قدرتمندی میدانند که پیشبینی آتشسوزی بزرگ لندن در سال 1666 و ظهور آدولف هیتلر در سال 1933 را پیشگویی کرده است. تصویری از نوستراداموسنوستراداموس پیشگوییهای فرضی خود را در قالب قطعات رازورانه به نام رباعیها تنظیم کرد. قسمت اعظم رباعیهای نوستراداموس در سال 1555 در اثر بزرگ خود تحت عنوان پیغمبران انتشار یافت. طبق ادعاهای آنلاین، یکی از این رباعیها، قرن 2 : 53 میتواند اشاره به کرونا ویروس باشد. در این متن آمدهاست: طاعون بزرگ شهر دریایی تا زمانی که انتقام مرگ گرفته نشود، متوقف نخواهد شد. از خون عادلانه، محکوم به قیمتی بدون جرم،از آن بانوی بزرگ که از راه تظاهر به خشم آمده بود.استان هوبی بخشی محصور در خشکی در شرق چین است، بنابراین بعید به نظر میرسد که ووهان "شهر دریایی" ذکر شده توسط نوستراداموس باشد. با این حال، این بیماری در بازار غذاهای دریایی یافت میشود که میتواند یک ارتباط آزاد با رباعی باشد.نوستراداموس به طاعون دیگری در قرن 2 : 56 اشاره کرده است. در این متن میخوانیم: کسی که نه طاعون داشت و نه فولاد، نمیدانست چگونه کارش را تمام کند،مرگ بر فراز تپهها از آسمان به گوش میرسید:رییس دیر زمانی خواهد مرد که ویرانی را ببیند آنهایی از لاشه کشتی میخواهند سنگ را بگیرند.آیا باید ادعای پیشگویی نوستراداموس را باور کنید؟بنا به گفته برایان دوننینگ، نویسنده کتاب پادکست اسکیپتویید، پیشبینیهای نوستراداموس برای ارتباط برقرار کردن با رویدادهای جهانی نیازمند درک بسیار زیادی است. آقای دوننینگ گفت که نوشتههای نوستراداموس به شدت بد ارایه شدهاند و پیشبینیهای واقعی از آینده نیستند. او گفت: "نوشتههای نوستراداموس به روشهای مغالطه آمیزی مورد بهرهبرداری قرار میگیرند.""ترجمههای مبهم و اشتباه، تفاسیر"خلاقانه"، نوشتههای تقلبی، حسابهای تخیلی، و شکستن کدهای ناموجود در رباعیهای او همگی به بدنه گستردهای از کار، همه آنها غلط، و چندین برابر همه چیزهایی که نوستراداموس واقعا نوشتهاست، کمک میکنند."این سوفسطایی افزود:"میشل دو نوسترادام واقعا یکی از نورهای درخشان زمان خود بود، اما قبول داستانهای دروغین و افسانههای شهری، بیاحترامی به شخصیت واقعی این مرد است. از کارهای او در زمینه پزشکی و ادبیات رنسانس تقدیر کنید و کارهای خوب او را به نفع تاریخ ساختگی قدرتهای جادویی ماورا الطبیعه سه برابر نکنید."این مقاله توسط کمک مترجم ترجمیار و به صورت خودکار ترجمه شده و مورد بازبینی و ویرایش محدود انسانی قرار گرفته است. |
موسی و یکتاپرستی کتابی است به قلم زیگموند فروید و از جمله آثار مهم او. موسای فروید از بسیاری جهات متفاوت از موسای عهد عتیق است.در عهد عتیق میخوانیم: نام موسی که به عبرانی موشه خوانده میشود به معنای برگرفته شده از آب است و زمانی که فرعون روزگار تولد موسی، تصمیم میگیرد کودکان بنیاسراییل را به قتل رساند، مادر موسی، فرزند را در سبدی قیراندود میگذارد و به رودخانه میسپرد و دختر فرعون (به اعتباری همسر یا خواهر فرعون با نام آسیه) که برای تن سپردن به آب در رودخانه بوده است، سبد را میگیرد و کودک را نزد خود نگاه میدارد.فروید، نام موسی را برگرفته از واژه مصری موس، به معنای کودک میداند، چرا که نامهایی مثل آمون - موس یا پات - موس را بهترتیب فرزند یا کودک آمون و فرزند یا کودک پات میخواند و بر این باور است که داستان به آب انداختن سبد کودک، داستانی است که به تکرار برای بسیاری از بزرگان و چهرههای شاخص ابداع شده است.فروید سبد را رحم مادر و آب را مایع جنینی میداند و بدینگونه موسی را اساسا مصری میشناسد و معتقد است چون موسی از خاندان خویش ببرید، به عبرانیان پیوست و رهبری آن قوم را به عهده گرفت. بدین ترتیب دین موسی، آن دینی نیست که عبرانیان میداشتهاند، بلکه آنان در برابر خدایان متعدد سر فرود میآوردهاند.فروید در تحلیل زندگی و یکتاپرستی موسی، بابهای تازهای به روی پژوهشگران میگشاید، ولی هرگز دعوی آن را ندارد که آنچه میگوید، ختام است و تنها همین است و غیر از این نیست و این از ویژگیهای نگاه علمی است که هر اندیشهای در حد و اندازه یک نظریه باقی میماند و هر نظریهای ابطالپذیر است، به شرط آنکه خلاف آن ثابت شود و نظریه بعدی جایگزین گردد و نظریه جایگزینشده نیز منتظر میماند تا پژوهشگر دیگری گام پیش نهاده، با آوردن مدارک و مستندات قابل وثوق ، نظریه پیشین را ت یید و استوار گرداند یا آن را به گونه عقلایی و استدلالی با مدارک تازه کشفشده، کنار زند و نفی کند و همین رویکرد علمی است که راه را برای رشد ذهنی میگشاید.قسمتی از کتاب موسی و یکتاپرستی:هیچ بخشی از تاریخ دین، مانند یکتاپرستی در میان یهودیان و ادامه آن تا مسیحیت روشن نیست. این همان تحولی است که برای ما بسیار قابل فهم است و همهچیز با آن توضیح داده میشود.تحول از توتم حیوانی تا خدای انسانی که همیشه با قیافه رفیق و همراه خود (حیوان) مجسم میشود. اگر بخواهیم قبول کنیم که ظهور فکر یکتاپرستی، مدیون اقتدار جهانی و مادی امپراتوری فراعنه بوده، میبینیم که این فکر که از خاک خود ریشهکن شده، در میان قوم دیگری رشته شده و پس از یک مدت طولانی کمون، مورد قبول این قوم واقع گردیده و قوم آن را به منزله گرانبهاترین شیء خود حفظ کرده است، به حدی که این فکر، بقا و ادامه حیات آن قوم را ممکن ساخته و به وی غروری بخشیده تا خود را قوم برگزیده بپندارد.این مذهب پدری بدوی است که امید پاداش، تشخص و بالاخره تسلط بر جهان به آن اضافه شده است. تمایل عجیب تسلط جهانی که یهودیان دیرگاهی است آن را ترک گفتهاند، در میان دشمنان آنان باقی مانده که در اعتقاد به توطیه آنها سماجت به خرج میدهند.چگونه اختصاصات یکتاپرستی مصری بر قوم یهود اثر گذاشته و چگونه آنان را به طرد جادو و سحر و پیشرفت در معنویت و روحانیت برانگیخته و برای همیشه این خصیصه را به آنان بخشیده است؟ چگونه این قوم که از پندار تملک حقیقت و توجه به برگزیده بودن خوشبخت بوده، به تعالی ارزشهای فکری و اخلاقی نایل آمده و چگونه یک سرنوشت شوم و یک واقعیت گمراهکننده این تمایلات را در آنان تشدید کرده است.خرید کتاب موسی و یکتاپرستی از جی بوکخرید کتاب موسی و یکتاپرستی از دیجی کالا |
متن اپیزود 6 پادکست پرچم سفید - بخش ششم روایت جنگ جهانی دوم این متن اپیزود ششم پادکست پرچم سفید هستش که بعد از انتشار هر قسمت و با فاصله زمانی از اون منتشر میشه.میتونید این پادکست رو از لینکهای زیر دنبال کنید: (کست باکس - اپل پادکست - شنوتو - ناملیک)اپیزور ششم رو هم میتونید از همینجا گوش بدید سلام. من احسان طریقت هستم و این اپیزود ششم پادکست پرچم سفیده. حتما تا اینجا دیدید که در پرونده جنگ جهانی دوم، روایت کردیم که چطور آلمان از یه یک کشور شکست خوردهی بعد از جنگ جهانی اول، شروع کرد به تصرف کشورهای مختلف و جنگ جهانی دوم رو شروع کرد. تا قسمت پنجم دیدیم که کشورهای مختلف تسلیم شدن و فرانسه و انگلستان هم پاشون به جنگ باز شد. فرانسه زیر حملههای کوبنده آلمان بودن که هیتلر با انجام یک اشتباه، معجزه دانکرک رو رقم زد. بریم سراغ اپیزود ششم و ببینیم که هم توی دانکرک چه اتفاقی افتاد و دوران پس از تصرف فرانسه چطور پیش رفت.قبل اینکه راجع به معجزه دانکرک حرفی بزنیم بهتره به سپتامبر 1939 برگردیم زمانی که آلمانها به لهستان حمله کردند و فرانسه و انگلیس نسبت به آلمان اعلام جنگ کردن البته این اعلام جنگ تحرکی رو در پی نداشت و 7 ماه طول کشید تا اولین حمله شکل بگیره و این سکوت متفقین رو بهش جنگ نشسته یا دروغین میگن بعد از پایان جنگ دروغین و آغاز رسمی جنگ آلمان با تسخیر هلند و شکست ماژینو بعد از 14 روز از شروع جنگ خودش رو به خاک فرانسه رسونده بودماژینو که به ناوجنگی در خشکی معروف بود دژ بتونی قول پیکیر و مجهزی بود که 323 کیلومتر در مرز فرانسه و آلمان طول داشت ساخت این ناو 10 سال طول کشید و فرانسه برای دفع خطر احتمالی حمله آلمانها این دژو ساخته بود این ناو قول پیکر خطوط راه آهن، تونلهای تهویه ضد شیمیای و امکانات رفاهی برای سربازان داشت و اینها فرای تسلیحات نظامی سنگین و 50 سنگر زرهی این دژ بود اما در جنگلهای آردن و نزدیکی مرزهای بلژیک و لوگزامبورگ پوشش چندان قوی نداشت و آلمانها با طراحی یک حمله داسی شکل با شکست بلژیک و لوگزامبورگ از طریق همین جنگلها وارد خاک فرانسه شدن.در اون روزها که ماکسیم ویگان فرانسوی رهبری ارتش متفقین یعنی انگلیس فرانسه و بلژیک رو بر عهده داشت با حملهی برق آسای ماشین جنگ هیتلر غافلگیر شد عبور آلمانها با 1500 تانک از جنگلهای آردن و ورود به فرانسه چارهای برای ویگان باقی نذاشت و مجبور شد برای فرار از مرگ با 800 هزار نیروی تحت امر خودش به سواحل دانکرک پناه ببره تقریبا کار تمام شده بود دو ارتش آلمان به سرعت به سمت دانکرک در حرکت بودند ژنرال فون روشندتت از یک سو و ژنرال کلایست از سمت دیگه چنان برق آسا به ارتش سراسیمهی ویگان حمله کردند که تقریبا هیج امید نجاتی برای متفقین نمونده بود درست در همین زمان هیتلر تصمیم عجیبی گرفت که تا امروز دلیل روشنی براش متصور نیستیم.درست در 9 مایلی دانکرک هیتلردر 24 می 1940 دستور توقف جنگ برای 48 ساعت رو صادر کرد تصمیمی که فرماندههای جنگ هیتلر رو خشمگین کرد تا جایی که بعدها ژنرال روندشتت از این تصمیم با عنوان تصمیم احمقانه یاد میکنه چرچیل در خاطراتش در این باره میگه که هیتلر میخواست با توقف جنگ در یک قدمی پیروزی راه مذاکره رو با بریتانیا باز کنه تا بتونه با کمک اونها شوروی رو از پا دربیاره.بریتانیا تردیدی نداشت که در صورت حمله هیتلر به دانکرک، چیزی از ارتش متفقین باقی نمیمونه. وبریتانیا هم که تنها 250 هزار پلیس شهری و نیری داوطلب تنها داشته نظامیش بودند بعد 1000 سال ورود متجاوزان رو به خودش میدید اما معجزه دانکرک اتفاق افتاد و سربازای بریتانیایی، از راه دریا تونستن خودشون رو نجات بدن. دو هفته بعد از معجزه دانکرک، فرانسه دست از مقاومت برداشت. فرانسه شکست در برابر پیشوا رو پذیرفت و بریتانیا فهمید که به جای دست و پا زدن برای یک کشور در هم شکسته، باید به فکر نجات انگلیس باشه. همون کشوری که پیشوا انتظار داشت بدون جنگ و خونریزی، خودش رو در برابر آلمان تسلیم کنه. اما برخلاف تصورات هیتلر، بریتانیا هیچ انگیزهای برای تسلیم شدن نداشت. هیتلر بیهوده منتظر پیشنهاد صلح از طرف انگستان بود. در همون دوران حمله آلمان به فرانسه، وقتی چرچیل جای چمبرلین نشست، توی سخنرانیش در مجلس عوام گفت: "من به جز خون، خستگی، اشک و عرق جبین چیزی برای عرضه ندارم." اما چرچیل نمیخواست مثل چمبرلن، در برابر هیتلر سر فرود بیاره.هیتلر فکر میکرد بریتانیا در حال تسلیم شدنه. بخاطر همین سفیرهایی رو به اون کشور فرستاد و گفت اگه بریتانیاییها بیدرنگ تسلیم بشن، با شدت عمل کمتری باهاشون برخورد میشه. اما هیتلر در اوج ناباوری پیام سرزنش آمیز وینستون چرچیل، نخست وزیر جدید بریتانیا رو دریافت کرد و خشمگین شد. جواب چرچیل ساده بود. بریتانیا تسلیم نمیشد میجنگید!همون طور که بالاتر گفتم آلمان قبل از تصرف فرانسه، لوکزامبورگ و هلند رو هم تصرف کرد و همون روزا بود که وینستون چرچیل سرباز و سیاستمدار بزرگ، با چهرهای مصمم هشت ماه بعد از استعفا از وزارت دریاداری، نخست وزیر انگلستان شد و در برابر هیتلر ایستاد.چرچیل گرچه یک سیاستمدار جوون نبود، اما بعد از اونکه به مسند قدرت نشست، خیلی چیزها رو برای انگلیسیها عوض کرد. بعد از شکست فرانسه، چرچیل توی سخنرانیش به مردمش گفت: "اگر ما بتوانیم جلوی هیتلر را بگیریم، اروپا میتواند آزاد بماند. اما اگر شکست بخوریم، سراسر جهان در ورطه یک ظلمت فرو خواهد رفت."آلمانها قصد نداشتن اجازه بدن تا بریتانیا نیروهای خودشو به راحتی از ساحل دانکرک خارج کنه و آتش بی امانی رو روی سر نیروهای متفقین میریختن در همین زمان در بریتانیا دریاسالار رمزی که مغز متفکر نیروهای بریتانیایی بود برنامهای را در 19 میطرح ریزی و 26 میاجراییش کنه طبق این برنامه که بعدها دینامو نام گرفت 933 کشتی تجاری و تفریحی تحت فرمان ناوهای سلطنتی انگلستان فاصله 21 مایلی رو طی کردن تا به تخلیه نیروها کمک کنن.دلیل ورود این قایقها به ماموریت نجات دیمانو این بود که ساحل دانکرک شنی و کم عمق بود و ناهای بریتانیا توان نزدیک شدن به ساحل رو نداشتند. 26 میاولین روز ماموریت نجات 8000 نفر نجات پیدا کردند کشتیها برای اینکه در تیر رس آتشبارای آلمان نباشن در چند صد متری ساحل متوقف میشدن تا سربازها به اونها برسن و از طرف دیگه سربازها هم برای نجات جان خودشون از تیربارهای آلمانی باید ساعتها توی آب در حالی که آب بالاتر از شونه هاشون بود منتظر میموند چرچیل در کتاب خاطرات خودش در باره ماموریت دینامو مینوسه که ما انتظار داشتیم تنها 45 هزار سرباز رو نجات بدیم و این درحالی بود که بعد از عملیات نجات 198 هزار نیروی بریتانیایی و 140 هزار نیروی فرانسوی نجات پیدا کردند در روند نجات اتفاقی دراماتیک رخ داد یکی از ناوها با مین برخورد کرد و 700 نفر سرباز داخلش به آب ریختن و دو سومشون جان خودشونو از دست دادن اما این فقط بخشی از اتفاقی بود که در ساحل دانکرک رخ داد نبرد دانکرک شکست بزرگی برای متفقین بود که در اون 697 کشتی تفریحی از بین رفت 40 هزار نیروی فرانسوی به اسارت گرفته شد و 290 هزار نیروی فرانسوی 68 هزار نیروی بریتانیایی و 1000 شهروند دانکرکی کشته شدند.اونها حتی تسلیحات خودشونو توی فرانسه جا گذاشتند که این موضوع بعدها ضربه سختی بهشون زد جا گذاشتن 2400 اسلحه توپخانه 65000 نفربر و 68 هزار تن مهمات و 445 تانک بریتانیایی ضربهی جبران ناپذیری بود البته آلمان نازی هم حدود 27 هزار سرباز خودشو را از دست داد اما چرچیل از واقعه دانکرک با عنوان معجزه یاد کرد هرچند که در ادامه به این نکته هم اشاره کرد که این شکست بسیار سنگینی برای متفقین بوده هیتلر 5 ژوین سقوط دانکرک رو اعلام کرد و به این شکل یکی از نبردهای خونین به پایان رسید اما عاقبت تلختری در انتظار اونهایی بود که مقاومت کرده بودن 40 هزار نیروی به اسارت گرفته شده از دانکرک تا آلمان رو پای پیاده طی کردن و در اردوگاهای کار اجباری مشغول شدن و نیروهای گردان سلطنتی نورفولک هم مقابل ارتش زبدهی نازیها قرار گرفتنتد تا اونها رو سرگرم کنن و بعد از تموم شدن مهماتشون به جوخهی مرگ سپرده شدندبریتانیا داشت برای مقابله با حمله ناگهانی نازیها آماده میشد. توی مناطق ساحلی جنوب و شمال که احتمال فرود اومدن و تخلیه نیروهای آلمان وجود داشت، تخلیه کودکان شروع شد. بعضیها بچههاشون رو به خارج میفرستادن، اما وقتی یه زیردریایی آلمانی، کشتی انگلیسی با 99 کودک رو غرق کرد، این کار هم متوقف شد.برای آمادگی بیشتر در برابر حمله دشمن بالغ بر یک میلیون مرد که نمیتونستن توی ارتش خدمت کنن، داوطلبانه گارد میهنی تشکیل دادن. اونا با دسته جارو تمرین میکردن، چون تفنگی نبود که بینشون تقسیم بشه. چیزی از زمانی که انگلیسیها مجبور شدن توی دانکرک سلاحهاشونو جا بذارن و فرار کنن نگذشته بود و بریتانیا، هنوز اونقدر تجهیزات نظامیش را بازسازی نکرده بود که بتونه جوابگوی ارتش بزرگ مردمی اون کشور باشه. سربازا سلاحهای محدودی رو از دانکرک آورده بودن اما این موضوع دیگه اهمیتی نداشت. اونا توپ و تانک نداشتن، اما به شکل حیرت آوری برای جنگیدن و ایستادگی انگیزه داشتن. انگیزهای که شاید تا حد زیادی زیر سایه رهبری کاریزماتیک چرچیل شکل گرفته بود و سایهاش رو روی سر بریتانیا انداخته بود.مردم برای جنگیدن احساس تنهایی نمیکردن. چرچیل در کنار اونا حضور داشت و همه جا دیده میشد. حتی جرج ششم، پادشاه انگلیس هم نشون میداد که قرار نیست تنها نظارهگر جنگ آتی باشه. پادشاه تمرین تیراندازی میکرد و خوشحال بود که بریتانیا به تنهایی میتونه در برابر آلمان مقاومت کنه.انگلیسیا با تمام توانشون داشتن برای مقابله با هیتلر خودشونو آماده میکردن. اما این آمادگی با تصمیمای اشتباه زیادی هم همراه میشد. مثلا اونا اسامی جادهها و تابلوهای راهنما رو برداشتن تا آلمانیها گمراه بشن، اما نتیجه، گمراه شدن مسافران بریتانیایی بود و با این کار به خودشون ضربه زدن.اما با وجود همه این اشتباههای ریز و درشت، بریتانیاییها به هیتلر ثابت کردن که فتح این کشور تنها مونده، به راحتیای که پیشوا و نیروهای نظامیش فکر میکردن نیست.موانع ضد تانک به انگلیسیها اطمینان میداد که آلمانیها به آسونی پیشروی نخواهند کرد. انبوهی از سیم خاردار همه جای ساحلهای بریتانیا پراکنده شده بود. برای انگلیسیها هر چیزی بوی جنگ و مقاومت گرفته بود. معنای زندگی برای اونا، با همه جزییاتش تغییر کرده بود. مردم حاضر بودن که از ساحلها برای مقاصد تفریحی دست بردارن و به جنگ برسن.چرچیل دیگه سیاست مدار بدگمان بریتانیایی نبود. او حالا مظهر اراده ملت بود و همه جا حضور داشت. با نخست وزیر شدن چرچیل، مردم نه فقط سریعتر فکر میکردن، بلکه سریعتر هم عمل میکردن. خود چرچیل جسما خیلی قوی و پرتوان بود. گاهی اونقدر تند از برابر صفهای سربازا میگذشت که جوانهای همراهش ازش عقب میموندن.توی کارخانههای اسلحهسازی زنا و مردا ساعتهای طولانی کار میکردن تا خلا نیروهای دفاعی بریتانیا رو پر کنن. این تلاش در ماه ژوین به اوج خودش رسید. تنها در یک بخش، اون هم جایی که نقطه قوت انگلستان بود، یعنی نبردهای هوایی، تولید هواپیماهای جنگی دوبرابر شد. حالا انگلستان هم داشت آماده نبرد میشد. ژوین 1940 هیتلر پیروزی بر فرانسه رو جشن گرفته بود و هنوز فکری برای حمله به بریتانیا نکرده بود. به نظر میرسید فقط نیروی دریایی آلمان نقشهای برای حمله داره و پیشوا هنوز فکر میکرد که برای به زانو درآوردن انگلستان بیسلاح، نیازی به لشگرکشی و خونریزی وجود نداره.توی همون روزا، نیروی زمین و دریایی هر دو به فرمانده نیروی هوایی گورینگ چشم دوخته بودن و گورینگ معتقد بود که برای شکست دادن بریتانیا، نیروی هوایی به تنهایی کافیه. اوت 1940 هیتلر به هرمان گورینگ دستور داد عملیات بمباران انگلیسیها رو شروع کنه. ولی واقعیت این بود که نیروی هوایی آلمان برای جنگ مستقل هوایی واقعا آمادگی نداشت. این حمله، اونطور که گورینگ و نیروی هواییش فک میکردن ساده نبود. نیروی هوایی آلمان گاهی بیشتر از هزار ماموریت رو در طول روز انجام میداد اما این بمببارانها به اون سادگیا نبود. خلبانای نیروی هوایی انگلستان خیلی کارآزموده و به رادار مجهز بودن فناوری جدیدی که آلمانیا هنوز باهاش آشنا نشده بودن.شبکه ایستگاههای رادار سرتاسر ساحلها پراکنده شده بود و تا 150 کیلومتر رو مراقبت میکرد و تمام اطلاعات رو از طریق سیستمهای زمینی به فرماندهی جنگندهها مخابره میکرد. همین رادارها بودن که انگلستان رو به پیروز اون جنگ تبدیل کردن. انگلستانی که بعد از شکست سخت متفقین توی بقیه جبههها، دیگه همراه و همرزمی نداشت. اونا تعداد محدودی خلبان و هواپیما داشتن که با کمکشون پیروزی توی جنگ اصلا ممکن نبود. در واقع بریتانیاییها جنگ با نیروی هوایی آلمان رو از روی زمین شروع کردن. از رادارهایی که از روی زمینشون کار گذاشته بودن.در 13 اوت گورینگ فرمان حمله به ایستگاههای رادار رو صادر کرد. جنگ بر فراز انگلستان نیروی هوایی آلمان رو نگران کرده بود. اونا تصور نمیکردن انگلیسیها توی نبرد برقآسا پیروز بشن. اما همه جای کار رو پیشبینی نکرده بودن. جنگندههای آلمانی تنها سوخت برای نیم ساعت پرواز رو داشتن درحالیکه جنگندههای انگلیسی برای سوختگیری میتونستن فورا به پایگاههاشون برن. همین محدودیت دامنه پرواز جنگندهها، یکی از دلایل شکست آلمان توی جنگ هوایی با بریتانیا بود.حدود 1400 خلبان و خدمهشون در برابر این تهاجم از بریتانیا دفاع میکردن. توی آخرین هفته اوت آلمانها بیرحمانه و پی در پی فرودگاهها رو میزدن. فرمانده جنگ به زانو افتاده بود. نمیدونست تا چند روز دیگه میتونه ایستادگی کنه.درحالیکه آلمانها در بریتانیا فرودگاهها را نابود کرده بودند، روز هفتم سپتامبر وقتی که آژیر حمله هوایی به صدا در اومد همه چیز به آرومی گذشت و بمببارانی اتفاق نیفتاد. آلمانا اون بار، توی روز به فرودگاهها حمله نکردن. بلکه تا شب صبر کردن و شب هر چی هواپیما داشتن به بریتانیا فرستادن. آلمانیها با تمام توان نیروی هواییشون به بریتانیا حمله کردن. اما یه معجزه نجاتشون داد. حمله اونا این بار متوجه فرودگاهها نبود و لندن مورد حمله واقع شده بود.گورینگ که از قدرت نیروی هوایی بریتانیا وحشت کرده بود، استراتژیش رو تغییر داد و شروع به بمبباران شهر پرجمعیت لندن کرد. تنها توی شب اول، بیشتر از دو هزار نفر کشته یا زخمی شدن و ساختمونا و پلها روی سر غیرنظامیای از همه جا بیخبر فروریخت.لن جونز که در زمان این بمب باران نوجوان بوده میگه: "ترکشها روی سنگفرشا میرقصیدن. فشار و مکش امواج شدید انفجار آدم رو میکشید و فشار میداد. احساس میکردی تخم چشمت میخواد از حدقه بیرون بزنه. مکش اونقدر شدید بود که پیرهنم رو پاره میکرد. نمیتونستم نفس بکشم. تموم خیابونا تکون میخورد و بالا و پایین میرفت."اما لندنیها از عهده کار بر اومدن و گورینگ فرصت محو کردن هواپیماهای نیروی هوایی سلطنتی رو از دست داد. تاریخ نگارا میگن اگه ژنرال چند روز دیگه ادامه میداد، حتما نیروی هوایی بریتانیا شکست میخورد اما اون با برگردونن توجهش به لندن، فرصت باارزشی به کارگرها داد تا باندای پرواز هواپیماها رو تعمیر کنن.آژیرها مدام به صدا در میاومدن. آسمان از هواپیماها سیاه شده بود. ریختن بمبها تا ساعتها ادامه داشت. آلمانها روز شنبه با بمبهاشون بخشی از بریتانیا را از روی زمین پاک کرده بودن. اگر اون بمب باران توی روشنایی روز ادامه پیدا میکرد، بدون هیچ تردیدی همه تاسیسات و ساختمانهای مهم از بین میرفتن. البته تقریبا توی شب هم بمبها دقیقا به هدف میخوردن. اون شب 250 بمب افکن برگشتن. اما تغییر تاکتیکهای گورینگ و رفتن نیروهاش به لندن، از فشار تهاجم کم کرد و فرماندهی جنگ بریتانیا دوباره سازمان پیدا کرد.بعد از حمله هوایی هفتم سپتامبر، صدها مامور نجات و آتش نشانی 40 ساعت بی وقفه کارکردن. توی روز 15 سپتامبر، 56 هواپیمای آلمان سرنگون شد و بریتانیا برتری هوایی رو مال خودش کرد. نیروی هوایی سلطنتی توی نبرد بریتانیا پیروز شدن. بریتانیا پیروز شد، اما مردم همچنان درگیر جنگ بودن.سپتامبر 1940 ، دیگه از حملههای روزانه خبری نبود. اما شهرهای بریتانیا هدفهای شبانه بمب باران شده بودن. لندن بیشتر از 70 شب پیاپی بمبباران شد. دیگه سوت خطر شامگاهی و سوت رفع خطر بامدادی بخشی از زندگی لندنیها شده بود. 29 دسامبر 1940 هواپیماهای آلمانی لندن را تبدیل به دوزخ کردن. در داخل و حومه لندن، 1500 نقطه توی آتیش بعد از بمبارانها میسوخت. آتیش لندن از کیلومترها فاصله هم دیده میشد. قلب لندن منهدم شد و فقط کلیسای سنت پل باقی ماند.مردم ناچار بودن توی اون کابوس وحشتناک با اتوبوسهای بیدر و قطارهای بمب باران شده سر کار برن. از سپتامبر 1940 تا می 1940 ، 40 هزار نفر که نصف شون بریتانیایی بودند کشته شدن. ایالات متحده هنوز بیطرف بود و قدمی برای بهبود وضعیت انگستان برنمیداشت. صدها هزار نفر بی خانمان شدن. اغلب اونا دار و ندارشون رو از دست داده بودن، چیزی برای خوردن نداشتن، توی گرمخونههای دولتی میخوابیدن، اما روحیه مقاومت داشتن و به جای اشک ریختن روی ویرانههای این کشور، با قدمهای مطمین به سمت دوباره ساختن حرکت میکردن.بدبختی توی اون روزای بریتانیا، فقط متعلق به ندارها نبود بخش اعیان نشین لندن هم بمب باران شد و وضع شاه و ملکه هم با مردم یکی شد. شاه و ملکه توی روزای سخت بریتانیا، دوشادوش مردم حرکت کردن و زندگی رو از نگاه اونا دیدن. اونا با سفر به مناطق بمب خورده به محبوبتشون اضافه کردن. چرچیل هم با تلاشهاش باعث شد مخالفان سیاسیش گذشتهاش رو فراموش کنن. چرچیل یک رهبر بود. یک رهبر واقعی و کاریزماتیک. هر بار که لب به سخن باز میکرد، اطمینانی تازه به مردم میداد و همراه مردم در برابر دشمنی مشترک میایستاد.توی اون روزا ایالات متحده هنوز کاملا وارد جنگ نشده بود اما وقتی آلمان مردم بیگناه انگلستان رو به این جنگ کشوند و محل زندگی غیرنظامیا رو ویران کرد، آمریکا هم کمکم برای کمک مالی و نظامی به متفقین پا پیش گذاشت.ماه اکتبر اون سال، هیتلر عملیات شیر دریایی رو متوقف کرد و همونطور که قبلا ادعا کرده بود به فکر تسخیر روسیه افتاد. کشوری با کشتزارای وسیع گندم، ذخایر نامحدود نفت و کانی که برای رایش ارزشمند بود. ژنرالا مخالف بودن و به هیتلر میگفتن که تمرکز ارتشش رو به یه ناحیه محدود کنه اما هیتلر گوشش بدهکار نبود. پیروزی توی این جنگ هیتلر رو قدرتمندترین فرد روی زمین میکرد.این قسمت ششم پادکست پرچم سفید بود که شنیدید. ما تلاش میکنیم که بتونیم تصویری از جنگها، این اتفاق تلخی که بشر بارها و بارها تجربه کرده ترسیم کنیم که بشه هر کدوم از ما بیشتر از قبل به اتفاقهای اطرافمون فکر کنیم و تا اونجایی که میشه، کمک کنیم این اتفاق تلخ دیگه رخ نده.این قسمت رو با کمک لیلی اسلامی و حسین مالکی درست کردیم. ممنون از همه شما که گوش دادید این پادکست رو فیلدبکهاتون رو هم برامون مینویسید. ممنون میشم کامنتهاتون رو توی کستباس و آیتوینز برامون بنویسید و ما رو از نظراتون مطلع کنید.پرچم سفید روایتی است از سیاهترین اتفاقی که در تاریخ بشریت افتاده روایتی از داستان جنگ. |
سیمای احمدشاه قاجار آیا سلطان احمدشاه زمامداری مظلوم و وفادار به قانون اساسی مشروطه و مخالف دخالت بیگانگان در ایران بود؟ جواد شیخالاسلامی در این کتاب به این سوال با تکیه بر اسناد تاریخی پاسخ منفی میدهد. او روزگار آخرین پادشاه قاجار را از تولد تا پایان دورهی قاجار در اسفند 1299 بررسی کرده است. احمدشاه، برخلاف طبع آراماش، سلطنت پرفراز و نشیبی داشت جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه، هجوم روسها به شمال ایران و قرارداد 1919 ، همه در دوران حکومت او روی داد. این کتاب داستان قرارداد 1919 است که بنا بود پشتیبان قاجارها باشد، اما در نهایت اسباب سرنگونیشان شد. کتاب با تکیه بر اسناد وزارت خارجهی بریتانیا تصویری همهجانبه از قرارداد 1919 به دست داده و نقش احمدشاه را در آن بهتفصیل شرح داده است.سیمای احمد شاه قاجار خود شامل دو کتاب است. کتاب اول در چهار بخش تنظیم شده است 1 - تربیت دوران کودکی احمدشاه، 2 - از قرارداد 1907 تا قرارداد 1919 ، 3 - احمدشاه در فرنگ، 4 - بازگشت احمدشاه از فرنگ و سقوط وثوقالدوله.کتاب دوم در دو بخش تنظیم شده است 1 - شب تاریک و بیم موج، 2 - از تشکیل کابینهی سپهدار تا کودتای سوم اسفند.در پایان هر کتاب ضمایمی هم هست که در آن میتوان متن قراردادها، سخنرانیها، توافقات، مصاحبهها، مذاکرات و سرمقالههای روزنامههای ایرانی و خارجی آن دوره را مشاهده کرد.نویسنده: محمدجواد شیخالاسلامیدسته بندی: تاریخ تاریخ معاصر تاریخ معاصر ایران زندگینامه سیاستقطع: وزیریتعداد صفحات: 708 چاپ اول: بهار 1392 نوبت چاپ: دومشابک: 978 - 964 - 209 - 009 - 9 نوع جلد: گالینگورقیمت: 125 , 000 تومانوزن : 1000 گرم |
نوروز را به هموطنان عزیزم و همهی کسانی که در حوزه تمدنی ایران این روز را گرامی میدارند تبریک میگویم. سال 1399 سال سخت و تلخی بود. کرونا بسیاری از خانوادههای عزیز را داغدار کرد. بسیاری از بزرگان کشور را از دست دادیم و در سوگ آنان نشستیم. با تعطیلی بسیاری از کسب و کارها فقر و تنگدستی کم سابقهای بر ایران چیره شد. و سطح عمومی قیمت همه کالاها و خدمات افزایش یافت. به نحوی که زندگی برای بسیاری از هموطنان بسیار سخت شدهاست. البته بیتدبیریها و اختلافهای میان مجلس و دولت نیز تاثیر زیادی بر سخت ترشدن اوضاع داشته و بسیاری از مردم را خسته و بی انگیزه کردهاست.با این وجود، بر من و توست که برای آبادانی و سرفرازی ایران عزیزمان کمر همت ببندیم و خسته نشویم. کشور و سرنوشت فرزندانمان چیزی نیست که با بیتوجهی بتوانیم از کنار آن بگذریم. نوروز برای من نشانی از سلام دوباره خدا به آفریدهگان گنهکارش بر روی کره خاکی دارد. و یادآور آفرینش دوبارهی هستی است. از همین رو، همواره همراه با شور و شوق بودهاست. خدای بزرگ با خلق دوبارهاش به ما راه نشان میدهد که همیشه میشود اصلاح کرد. و همواره میتون شادی را دوباره بوجود آورد.ایران نه تنها به مثابه خاک و سرزمین که به مفهوم میراث معنوی و ثروت تمدنی ما مدتی است که به تاریکخانه ذهن بسیاری از ما سپرده شدهاست. ساختمان های بدقواره، شهرهای عبوس، محیطهای ناآشنا، فضاهای رها از ارتباط انسانی، گذرگاههای بیروح، کوچههای بیشادی، طبیعت دستکاری شده، چرخهای زنگزده و از حرکت بازمانده، رابطههای تلخ و سرکش آدمها، همه نشانه از حال بد روزگار دارند. حالا، نورز صلای بیدار باش میدهد کهای همه ایرانیان بیدار شوید. از ایران عزیزی که شما را در دامان مهر خویش پرورش داده نگهبانی کنید. با تمام سختیها با دلهایی شاد و چشمانی باز و لبانی خندان و زبانهایی پر از مهر و محبت و دلهایی پرشور و شسته از کینه به دیدار یکدیگر برویم.من آسمان آبی حوزه تمدنی ایران را دوست دارم. هنوز بلخ و بخارا، خجند و سمرقند، لاهور و هرات، مرو و نیشابور، توس و بسطام، سیستان و گرگان، دشتی و بلوچ، یزد و کاشان، تبریز و گنجه، ایروان و باکو، شوش و همدان، تخت سلیمان و مداین، شیراز و اصفهان ستارههای آسمان اندیشهی مناند. البته آسمان ایران ستارگانی به مراتب بیش از این دارد.اینک نوروز با بانگ بلند بیدارباش میدهد که از حوزه تمدنی خودتان مراقبت و قدری به اطرافتان نگاه کنید. چرا همه جا جنگ و خشونت و درگیری و نزاع است؟ به افغانستان، به عراق، به یمن، به سوریه، به قفقاز توجه نمایید. چرا این قدر برادرکشی؟ به ایران بنگرید. چرا این همه به هم بدگمان شدهاید؟ شما که بدین سان نبودید؟ پس چرا این گونه شدهاید؟ بدگمانی و کینه توزی جز فقر و بی خانمانی ثمری ندارد. یکبار دیگر به اندیشهی ایرانی و مسلمانی بازگردیم. نوروز خود بزرگترین میراث معنوی این سرزمین است. با نوروز نه تنها صلح و آرامش که عشق و دوستی و روشنایی و امید را با بهرهگیری از سلام خدایی سکه روزگارمان کنیم.نوروز بر همهگان شما خجسته باد.عباس آخوندینوروز 1400 |
جاهای دیدنی اطراف شیراز : کمی آنطرفتر از بهشت 1 . تخت جمشیدمگر میشود از تاریخ ایران سخن گفت و از تخت جمشید یاد نکرد؟! مجموعه ارزنده تخت جمشید از جاذبههای گردشگری استان فارس است و مسافران شیراز بدون ماجراجویی در تاریخ آن، به خانه باز نخواهند گشت. تخت جمشید که نام دیگر آن پرسپولیس است در 10 کیلومتری شمال شرقی مرودشت واقع شده است. جهت جغرافیایی آن نسبت به شهر شیراز نیز شمال شرقی است و 60 کیلومتر با آن فاصله دارد.این شهر باستانی مرکز قدرت هخامنشیان بوده است و تا به امروز شکوه و عظمت تاریخ ایران را به دوش میکشد. تخت جمشید مرکز برگزاری مراسمهای خاص تاریخی و دیپلماتیک در زمان هخامنشیان بوده است.?چند کاخ مختلف در مجموعه تخت جمشید وجود دارد که هر کدام دنیایی از ماجراجویی باستانیشناسی را میطلبد. آپادانا، صد ستون، هدیش، سهدر و. از نمونه کاخهای پرسپولیس هستند. مهمترین المان تخت جمشید، ستونهای آن است که در هر کدام زیبایی هنر و هوش هندسی مشهود است.به تخت جمشید بروید تا از تاریخ شکوهمند ایران بیشتر بدانید. این مجموعه جایی است که میتوانید با تاریخ نیاکان خود آشنا شوید و از عظمت و شکوه ایران باستان آگاه باشید.مسیر دسترسیاز شیراز به سمت مرودشت برانید. سپس مسیرتان را در جاده شیراز به پرسپولیس ادامه دهید تا درنهایت به مقصد برسید. 2 . نقش رستممرودشت مهد آثار تاریخی در استان فارس است و بعد از تخت جمشید باید سراغ نقش رستم در روستای زنگیآباد رفت. این مجموعه در جهت شمال شرقی مرودشت و همچنین شیراز واقع شده است و فاصله آن با هرکدام از این دو شهر به ترتیب 15 و 68 کیلومتر است.از تخت جمشید فاصله بسیار کمی در حدود 9 کیلومتر باید پیش بروید تا به نقش رستم، یکی دیگر از شاهکارهای تاریخی فارس برسید. ردپای سه دوره مهم تاریخی، یعنی ایلامیان، هخامنشیان و ساسانیان در این مجموعه بهجا مانده است و اگر اهل ماجراجویی در تاریخ باشید، زمان را در این منطقه فراموش میکنید و غرق رمز و رازهای باستانی میشوید.?از آثار تاریخی این مجموعه میتوان به کعبه زرتشت اشاره کرد که به اعتقاد باستانشناسان یادگاری از حکومت هخامنشی است. در دل صخرهای این منطقه چهار آرامگاه کندهکاری شده دیده میشود که شاهکاری در هنر سنگتراشی محسوب میشود. گفته میشود، داریوش بزرگ، خشایارشاه، اردشیر یکم و داریوش دوم در دل این کوه آرمیدهاند.همچنین از ساسانیان نیز میتوان سنگنگارههای بینظیری را در این مجموعه دید. سنگنگاره اهورامزدا و اردشیر بابکان، پیروزی شاپور بر امپراتوران روم، بهرام دوم و درباریان، آناهیتان و نرسی و. از آثار تماشایی و قابل ت مل در نقش رستم است. |
آتشکده نوشیجان در 15 کیلومتری غرب شهرستان ملایر و در ناحیهای بنام "شورکات"، قلعه و آتشکدهای باستانی قرار دارد که دژ نوشیجان نامیده میشود. در واقع بقایای این بناهای باستانی به شکل تپهای به همین نام دیده میشود. با کاوشهای باستانشناسان دراین تپه باستانی سه طبقه شناسایی شد که طبقه اول را به مادها، طبقه دوم را به هخامنشیان و طبقه سوم را به اشکانیان یا ساسانیان نسبت میدهند.تپه نوشیجان از جمله آثار خشتی منحصر به فرد بر جا مانده از تمدنهای پیش از روزگار هخامنشی در ایران است. بقایایی که به دوره عصر آهن سوم و سپس تمدن مادها بر میگردد. بنابراین میتوان پنداشت تپه نوشیجان حدود 2800 سال قدمت داشته باشد.واژه نوش یا انوش به معنای جاویدان و نامیرا است چنانچه نام انوشیروان یا انوشهروان، خسروی یکم ساسانی و به معنی دارای روان جاویدان بود. تپه نوشیجان در سال 1343 خورشیدی مورد شناسایی قرار گرفت. در سالهای 1346 تا 1356 طی 6 فصل باستانشناسی توسط موسسه ایران شناسی بریتانیا به سرپرستی دیوید استروناخ عملیات کاووش و مرمت در تپه انجام پذیرفت.دستاورد فعالیتهای این هییت، شناسایی سه دوره معماری باستانی متعلق به روزگار فرمانروایی مادها، هخامنشیان و اشکانیان است که مهمترین و باستانیترین لایه مربوط به سکونت اقوام ماد در این تپه از نیمه دوم قرن هشتم قبل از میلاد مسیح تا نیمه نخست قرن ششم قبل از میلاد است.آثار دو دوره دیگر در لایههای سطحیتر قرار داشته که پس از انجام مطالعات علمی برداشته شده است. مجموعه باستانی نوشیجان 80 متر طول، 30 متر عرض و مرتفعترین بخش آن 37 متر ارتفاع دارد. آثار مکشوفه معماری مربوط به دوره ماد در تپه نوشیجان بر اساس مستندات دیوید استروناخ عبارتند از:بنای قدیمی جبههی غربی موسوم به اولین آتشکدهتالار ستون دار موسوم به آپادانامعبد مرکزی یا دومین آتشگاهاتاقها و انبارهاتونلحصار و دژاستروناخ معتقد است که دژ نوشیجان یکی از قلعههای تدافعی حکومت مرکزی ماد بوده است که جهت دفاع از مرزهای غربی در مقابل هجوم اقوام قدرتمند بین النهرین از جمله حکومت آشور ساخته شده است. وجود دو آتشکده در این مکان موید این مطلب است که علاوه بر اهداف نظامی، اعمال مذهبی و نیایش نیز در این مکان صورت میگرفته است.مطالعه ویژگیهای معماری خاص این مجموعه که در نوع خود معرف نخستین نمونههای الگوهای معماری کشور در فلات ایران است، از جمله کاربرد طاقهای هلالی، پوشش سقف به صورت گهوارهای، کاربرد مقرنس در تزیین بنا (طاقچههای کاذب آتشکده دوم )، وجود یکی از نمونههای نخستین تالارهای ستوندار در تاریخ معماری ایران، استفاده از فرم و شکل چلیپا در ساختار و تزیینات ( قبل از شکل گیری صلیب در اروپا)، مطالعه اشیاء مکشوفه در این اثر مشتمل بر انواع ظروف سفالی، مجموعه اشیاء نقرهای اعم از حلقهها و زیورآلات و قطعات متفاوت نقرهای که به گمان پژوهشگران میتواند اشکال اولیه از سکه باشد، همه و همه راهگشای اندیشمندان در شناخت بیشتر فرهنگ معماری و هنر دوران تاریخی هزارهی اول قبل میلاد خاورمیانه است.اتاقها و انبارها دومین اثر مهم تپه نوشیجان را تشکیل میدهد که در شرقیترین قسمت تپه قرار گرفته و دارای حصار، بارو، اتاقهای مسکونی و انبار است. در بخش شمالی تالار ستوندار و در امتداد شرق و غرب تپه نوشیجان، تونلی قرار دارد که به صورت حفرهای سردابی شکل کنده شده و به صخرهای منتهی میشود. با توجه به شکل تونل بهنظر میرسد که کار معماری پایان نیافته و از این جهت میتوان پنداشت که احداث آن در آخرین دوره سکونت در این تپه صورت پذیرفته و ازطرفی احتمالا ایجاد آن تپه جنبه امنیتی و نظامی نیز داشتهاست.اصطلاح شورکات یعنی محل ایزد سوریاشو انوشیجان معلوم میدارد که اینجا مرکز پرستش ایزد خورشید بوده است. در نوشیجان نمونههایی از نخستین پولهای بشری پیدا شده است، که نام این نمونههای پولی، "سیگلو" بوده است. پولهایی از جنس نقره که قدمت آنها به دوره ماد باز میگردد. این پولها به شکل حلقههای توخالی یا حلقههایی مارپیچ از مفتولهای نقرهای بوده و گستره کاربردشان در جغرافیای محلی فرمانروایی مادها بوده است. نام مادی سیگلو بعدها در کشورها و زبانهای دیگر ت ثیر گذاشت و برای نمونه در ایران هخامنشی و نیز به پیروی از آن در میانرودان با نام واحد پولی "شکل" متداول شد و به حیات خود ادامه داد.برگرفته از تارنمای ساسانید - eran - shahr /% D8 % A2 % D8 % AA % D8 % B4 % D9 % 83 % D8 % AF % D9 % 87 - % D8 % A2 % D8 % AA % D8 % B4 % D9 % 83 % D9 % 88 % D9 % 87 - ulxptssd9kim - eran - shahr /% D8 % A2 % D8 % AA % D8 % B4 % DA % A9 % D8 % AF % D9 % 87 - % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % AF % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % A7 % D9 % 84 % DA % AF % D9 % 88 % DB % 8C - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % D9 % 87 - fg2a0ysdu53v - eran - shahr /% D8 % AF % DA % 98 - % DA % A9 % D9 % 8E % D9 % 86 % DA % AF % D9 % 90 % D9 % 84 % D9 % 88 - % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B4 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % A2 % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 87 % DB % 8C % D8 % AA % D8 % A7 - fitvgme05npq - eran - shahr /% D9 % 86 % DB % 8C % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B4 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 - % D9 % 85 % D9 % 90 % D9 % 87 % D8 % B1 - % D9 % 85 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % BA % D9 % 87 - m6u7h8jvrgkk |
فرآیند دایمی ساختن ترس از مهاجمان در کشورهایی که مدام مورد تاخت و تاز اقوام وحشی و نیمه وحشی قرار میگرفتهاند , ( مانند انگلستان توسط وایکینگها و در کشورهای آسیایی توسط اعراب و مغولان و طوایف خونریز ترک ) , چگونه ترس از مهاجمان به عنوان ابزاری برای سلطه بر مردمان ( به شدت ترسیده ) و تداوم سلطه کسانی که پای مهاجمان را به آن دیار باز کرده و حتی شاید از آنها دعوت نموده بودند , تیوریزه شده , نهادینه شده , و به کار گرفته شده است ؟ این شیوه هنوز نیز در دست به دست شدن قدرت در این دیار رواج دارد . |
خانه سوکیاس در کوی تبریزیها یکی از آثار تاریخی محله جلفا اصفهان خانهای ست به نام خانه سوکیاس در کوی تبریزیها که هم اکنون مورد استفاده دانشکده هنر اصفهان میباشد. خانه سوکیاس دقیقا در بین دو خانه هم شمایل خود به نامهای خانه سوکیاس 2 و داوید قرار گرفته است. خانه سوکیاس بنایی با وسعت بالا و در دو طبقه ساخته شده است.نمای داخلی خانه سوکیاس واقع در کوی تبریزیهای محله جلفای اصفهانآنچه چشم نواز است نقاشیهای ایوان این مجموعه ست که مربوط به ملکه الیزابت انگلستان میباشد. آبراهام کورگیان نقاش معروف ارمنی معتقد است این بنا در سال 1655 میلادی به دست سفیر وقت انگلستان در ایران ساخته شده. این تاریخ مصادف با تاریخ حکومت صفویان بر ایران بوده است.برای رسیدن به خانه سوکیاس کافی ست از خیابان حکیم نظامی وارد کوی سنگ تراشهای غربی شوید و پس از گذشتن معابر سنگفرش شده کوی سنگتراشها و رد شده از بناهای تاریخی مثل خانه کشیش وارد کوی تبریزیها شوید.در این مسیر شاهد آب نمای زیبای مادی خواجه عابد هم خواهید بود که خودش وصفی دارد و نمایی زیبا.نمایی زیبا از آبنمای میدان بیشه واقع در کوی سنگتراشهای اصفهانبسیاری از افرادی که به کافی نت ما ( کافی نت جمال زاده ) مراجعه مینمایند همیشه از نمای زیبای این منطقه و انرژی مثبتی که در آن وجود دارد تعریف میکنند. جالب این جاست که بسیاری از مراجعه کنندگان به کافی نت جمال زاده از بین دانشجویان خانه سوکیاس هستند ولی متاسفانه کمتر مورد تحقیق و پژوهشی در رابطه با خانه سوکیاس و بناهای تاریخی این منطقه انجام میشود. |
تاریخ با ایران شروع میشود! وقتی که دو قرن پیش #هگل #فیلسوف شهیر #آلمانی در کتاب #فلسفه_تاریخ_جهان صراحتا نوشت که تاریخ با #ایران شروع شده است و ملتهایی همچون #هندوستان هنوز هم وارد #تاریخ نشدهاند و هنوز هم ش ن #تاریخی ندارند، بسیاری از همین به اصطلاح #منتقدان بدون فهم مبانی فلسفی هگل این بیان وی را نوعا #نژادپرستی تعبیر کردند! بنا به گزارش #یورونیوز در هندوستان #هندوها هنوز هم جشنواره آیینی پرتاب پهن و تپاله #گاو را حفظ کردهاند و هنوز هم مقدس میدارند!! در اسپانیای هزاره سوم جشنواره سالانه پرتاب گوجه فرنگی دارند و در هندوستان هزاره سوم جشنواره پرتاب پهن و کود و تپاله!!! براستی مفهوم تاریخ چیست؟! حقیقتا منتقدنمایانی که بدون فهم مبانی فلسفی تاریخ، بزرگانی دورانساز چون هگلها را به نژادپرستی متهم میکنند برای خود ایشان کلماتی چون تاریخ و #فرهنگ و #تمدن دقیقا چه معنایی دارد؟! لطفا برای بررسی صحت فیلم ارسالی به وبسایت خبرگزاری یورونیوز مورخه 19 نوامبر 2020 مراجعه فرمایید. |
فرار مظفرالدین شاه به طالقان دو سال قبل از انقلاب مشروطه ، مرض وبا سرتاسر کشور همهگیر شد و کشتار بسیار کرد. یکی از مورخین انگلیسی، بارل ( R . M . BURRELL ) از قول وزیر مختار انگلیس هاردینگ مینویسد که طغیان وبا تنها دلیلی بود که نارضایتی گسترده در ایران بهار و تابستان 1322 / 1904ه. ق ( 1283 ش) ظاهر نشد و نیز از قول کنسول انگلیس در اصفهان مینویسد که اگر کلرا (وبا) در 1905 مجددا برنگردد این گروهها (انجمنها) باز فعال خواهند شد. بارل اضافه میکند که اگر نظر هاردینگ صحیح باشد اپیدمی وبا آغاز انقلاب مشروطه را عقب انداخت.بارل از قول هاردینگ وزیر مختار انگلیس مینویسد که وقتی وبا در تهران بروز کرد،سعی شد تا شاه خبردار نشود،ولی اطبا سفارش کردند که باید از هرگونه سبزیجات و میوه خام احتراز کنند، شاه متوجه شد و اصرار کرد که باید از کاخ نیاوران نقل مکان کند. قرار شد شاه به سوی طالقان حرکت کند،او همراه 2000 نفر راه افتاد،ولی فورا مشخص شد که بین همراهان شاه وبا بروز کرده،شاه وحشت کرده به کاخ برگشت و از اواسط ماه جولای تا اواسط سپتامبر (جمادیالاول الی رجب)، در قرنطینه کامل به سر برد. تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه نیز در خاطراتش چندین صفحه را به نگرانی خود و خانوادهاش و فرار از وبا و توصیف شرایط مردم تخصیص داده است که خواندنی است.روزنامه خاطرات ناصرالدین شاهروزنامه خاطرات ناصرالدین شاهکتاب وبای عالمگیر، اسناد، مدارک و مکاتبات عبدالحسین میرزا فرمانفرما. به کوشش منصوره اتحادیه. نشر تاریخ ایران 1392 صفحه 22 که اشاره به سفر داردباب پژوهشهای بیشتر در مورد این پژوهش باز میباشد لذا از همه علاقه مندان جهت تکمیل این موضوع دعوت بعمل میآید.منابع : کتاب وبای عالمگیر اسناد، مدارک و مکاتبات عبدالحسین میرزا فرمانفرما. به کوشش منصوره اتحادیه. نشر تاریخ ایران 1392 روزنامه خاطرات ناصرالدین شاهگردآوری : مهدی آهنگری 2 اردیبهشت 99 |
معرفی آثار فاخر فارسی، شاهنامه بایسنقری شاهنامه را باید یکی از برجستهترین آثار حماسی جهان دانست. محتوای شاهنامه شامل اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سده هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان گنجانده میشوند و به سه بخش اسطورهای (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشایش ایران به دست اعراب) بخشبندی میشود. شاهنامه بایسنقری ()بر همین اساس چاپهای مختلفی از شاهنامه در دسترس است که شاید نفیسترین آن شاهنامه بایسنقری باشد. شاهنامه بایسنقری یکی از شاهکارهای دوره صفوی است که نسخه اصلی آن در موزه نگهداری میشود. شاهنامه بایسنقری در حال حاضر در کتابخانه کاخ موزه گلستان نگهداری میشود. نسخه کنونی شاهنامه بایسنقری را امیرنظام گروسی، به کتابخانه کاخ موزه گلستان هدیه کرده است. این نسخه باارزش و نفیس در برخی از نمایشگاههای مهم جهانی نمایش داده شده است. شاهنامه بایسنقری به سبب اینکه در لندن، سن پترزبورگ، پاریس و رم به نمایش درآمده و مینیاتورهای آن بهوسیله یونسکو در سری کتابهای دنیای هنر در جلد مربوط به ایران چاپ شده در غرب بسیار نامی است. اما در زمان جشنهای 2500 ساله به دستور محمد رضا پهلوی نسخه بسیار نفیسی از روی شاهنامه بایسنقری چاپ شد تا به میهمانان اهدا شود. شاهنامه بایسنقری در سال 1350 شمسی به صورت چاپ لوحی در تهران منتشر شده است. این اثر درکنار شاهنامه طهماسبی (که آن هم یکی از آثار فاخر فارسی است و به زودی به آن خواهیم پرداخت) از نفیسترین شاهنامههای چاپ شده در ایران هستند. صفحه رسمی فروشگاه اینترنتی کتاب شلفی () در ویرگول |
آتن ? با کتاب در سده پنجم پیش از میلاد، در آتن دموکراسی چونان اوج پیکاری طولانی میان عده معدودی خانوادههای زمین دار اشرافی و عده بزرگی از تهی دستان، استقرار یافته بود. پریکلس که به طور سالانه به عنوان نخستین شهروند دولت برگزیده شده بو، با مهارت حقوق سیاسی همه شهروندان را برای دموکراسی و برای جماعت خواه ثروتمند یا تهی دست (البته نه برای زنان و بردگان) ابقا کرد. پریکلس، امپراطوری دولت شهر آتن را گسترش داد و تحکیم نمود، ونیز در داخل آتن مکتب سیاسی نوین برابر خواهی، حقوق مساوی برای تمامی شهروندان در زیر لوای قانون را تقویت کرد.اکثر شهروندان برجسته و متنفذ آتن، دموکرات یا در نظر سیاسی خود دموکرات شده بودند. در جامعه آتن، بی چیزان همانقدر با فضلیت به شمار میآمدند که ثروتمندان لایق و توانا. پروتاگوراس فیلسوف میگفت: هرکس که عادل و محترم است صلاحیت دارد که در امور عمومی نصیحت و توصیه کند.دولت آتن داری قانون اساسی و دیوان عالی بود که دستگاهی قضایی با شش هزار قاضیتر کیب کرده بود.این قضات به صورت شعب تقسیم شده بودند و پایه دموکراسی آتن را تشکیل میدادند.تمامی شهروندان به لحاظ قانونی ، در آموزش پایه و در زندگی سیاسی از راه مذاکره و ر ی دموکراتیک مستقیم برابر بودند. آزادی بیان و رفتار انسانی با بیگانگان و بردگان وجود داشت.در عصر پریکلس اشتغال کامل و کامیابی مادی فراوان از راه تجارت و صنعت خانگی برقرار بود.حکومت شهر چونان الگویی از عدالت برای جهان شناخته شده تلقی میشد و آتنیها احساس غرور و وفاداری شدید برای شهر خودشان داشتند.سالهای 445 تا 431 پیش از میلاد، سالهای صلح و اصلاحات داخلی بود. در تحت حکومت پریکلس، برنامههای وسیعی برای زیباسازی آتن پیش بینی و به اجرا گذاشته شد.مورخان تمدنهای مقایسهای، شهر دیگری را با چنین عمارات دولتی و آثار هنری بدین زیبایی سراغ نداردند. بقایای معابد و عمارات عمومی تزیین شده با مجسمهها و حجاری با شکوه هنوز هم پابرجاست. باشکوهترین این آثار پارتنون معبد اصلی آتن است که به آتنه - خدای خرد - تقدیم شده است. این مجسمه عظیم را فیدیاس از عاج وطلا قالب ریزی کرد.توسیدیدس مورخ مینویسد که پریکلس در خطابهای مشهور درباره آتنیان گفت:ما عاشقان زیبایی هستیم . با این همه، ذوقها و سلیقه هایمان بسیار ساده است و هنرها را بدون از دست دادن انسانیت و جوانمردی پرورش میدهیم.سیاست معتدل پریکلس در زمان خود با مخالفتهای افراطیون از هر دوطرف _ اشرافیت راست و چپ دموکراتیک_ روبه روشد. اما هنگامی که جنگ با اسپارت در بهار 431 .پ.م در گرفت یک احساس نیرومند وفاداری به آتن، شهر را به لحاظ سیاسی متحد کرد. در این زمان اکثر جوامع یونانی یا زیر رهبری امپراطوری آتن (که دموکراتیک بازرگانی و صنعتی بود) یا امپراطوری اسپارت (که استبدادی جنگجو و کشاورزی بود) به سر میبردند. جنگ پلوپونزی چنان که بعد آشکار شد، جنگ میان دموکراسی آتن و استبداد اسپارت بود که تحت حاکمیت نخبگان نظامی با قدرت مطلقه به سر میبرد. در سال دوم جنگ ، طاعون غیر قابل مهاری آتن پرجمعیت را که سریعا به فقر و تباهی میگوید فرا گرفت.سرانجام آتن دموکراتیک در 404 پ.م به اسپارت تسلیم شد و در این حال اشراف، شورشی را سازمان دادند که سلطه شریرانه وحشت یعنی حکومت سی نفره بر آتن را برقرار ساخت.خارمیدس (دایی افلاطون) و کریتیاس (پسر دایی افلاطون) از جمله رهبران این سلطنت وحشت بودند . .آنچه خواندید بخشی از کتاب از سقراط تا سارتر نوشته ت.ز.لاوین است. |
چالش کتابخوانی طاقچه: طاعون سادهترین راه برای آن که آدم شهری را بشناسد این است که سر دربیاورد آنجا مردم چهطور کار میکنند، چهطور محبت میورزند و چطور میمیرند. Edvard Munch - The Death Bed فکر کنم وقتی 16 یا 17 سالم بود، تحت تاثیر بعضی از صفحات اینستاگرام که کتاب معرفی میکنند با کتاب طاعون آشنا شدم و شروع به خوندنش کردم. اما مشکل سن کم من و تجربیات ناچیزم از زندگی بود و باعث شد صفحات کتاب رو سرسری رد کنم و صرفا اگر یک جا حرفی شد بتونم بگم که من هم این کتاب رو خوندم. اما حالا که سالها گذشته هم سنم بیشتر شده و هم جهانم بزرگتر و از همه چیز مهمتر تجربهی زندگی در قرنطینه به لطف کرونا محیا شده. من با دقت بیشتری این کتاب رو خوندم و لذت بیشتری هم بردم.اتفاقات داستان در شهر اران در الجزایر که مستعمرهی کشور فرانسه است رخ میدهد، شهری ساحلی که پشت به دریا ساخته شده، شهری بدون کبوتر، بدون درخت و بدون باغ. اما داستان از جایی شروع میشود که ناگهان هزاران موش رو به مرگ از سوراخها بیرون میخزند و باعث وحشت ساکنان شهر میشوند. اما این فقط یک نشانه از وقوع فاجعهای بزرگتر است. فاجعهای که حتی خود دکتران و فرمانده شهر میلی به باور آن ندارند. یعنی شیوع بیماری طاعون.اون موقع جریت نکردند اسمش رو به زبون بیارن. افکار عمومی واسه شون مقدسه:مردم رو وحشت زده نکنید، مبادا یک وقت مردم رو به هول و هراس بندازید. وانگهی، به قول یکی از همکارها "غیرممکنه، همه میدونند در اروپا ریشه کن شده." آره همه میدونستند غیر از مردهها. اما بیماری به افکار دکتران و بزرگان شهر اهمیتی نمیدهد و شروع به کشتار میکند. و مثل همیشه تا این افراد شروع به چارهاندیشی کنند بسیار دیر شده است و افراد زیادی از دست رفتهاند. زیرا گرچه مصیبتها امری رایجاند، دشوار میتوانیم باورشان کنیم وقتی بر سر خودمان نازل میشوند. جهان همان قدر گرفتار طاعون شده که دستخوش جنگ. با وجود این جنگها و طاعونها مردم رو یکسان غافل گیر میکنند.حالا به نظرم بهتره یک تعریفی از خود بیماری طاعون داشته باشیم:طاعون یک بیماری واگیر عفونی مشترک بین انسان و حیوان با عامل باسیل یرسینیا پستیس ( Yersinia pestis ) است. عامل این بیماری در سال 1894 ، پس از سالها پژوهش الکساندر یرسین در انستیتو پاستور کشف شد. طاعون خیارکی (طاعونی که در کتاب افراد به آن مبتلا میشدند) متداولترین حالت طاعون است که با نیش کک یا گازگرفتگی موش آلوده به بوجود میآید. طاعون خیارکی یکی از سه نوع طاعون ناشی از باکتری یرسینیا پستیس است. طاعون ابتدا باعث مرگ شمار بسیار زیادی از موشها میشود بنابراین، ککها به دنبال میزبان دیگر، به انسانها یا حیوانات خانگی حمله کرده و باعث آلودگی آنها میشوند. (منبع ویکیپدیا)وقایع کتاب از زبان یک راوی کل و بیطرف توصیف میشود . راویای که بعدها در انتهای داستان متوجهی هویت او میشویم. در این بین راوی ما را با چندین شخصیت اصلی کتاب که سعی میکنند که بر کنترل این بیماری تاثیر گذارند و تا حدودی با نحوهی زندگی آنها قبل از طاعون آشنا میکند. وقایع کتاب برای من بسیار ملموس بود مثلا نبودن سرم دارویی، تبدیل مکانهای عمومی به بیمارستان و مراکز درمانی، کمبود کادر درمان، اعلام لیستی از تعداد نفراتی که میمیرند و از همه مهمتر قرنطینه. البته قرنطینه در کتاب بسیار سفت و سخت اجرا میشد. که در اینجا به این شکل نبود.پزشکی در روم باستان و پوششی که برای ابتلا پیدا نکردن به طاعون به تن دارد. ماسک منقار مانند، حاوی گلهای خشکی بود که ت ثیر بوی بد دارو را کاهش میداد.چندین جملهای که از متن کتاب خوشم اومد:نتیجهی هجوم بیرحمانهی بیماری این بود که همشهریانمان را ناگزیر کرد به گونهای عمل کنند که گویی عواطف فردی را فاقدند.مطبوعات که سر قضیهی موشها آنقدر بلبلزبانی کرده بودند اصلا صدایشان در نمیآمد، زیرا موشها در خیابان میمیرند و انسانها در اتاقشان. و روزنامهها فقط دغدغهی خیابان را دارند.[دکتر ریو] میکوشید هر چه دربارهی این بیماری میدانست به خاطر بیاورد و به ذهن بسپارد ارقام در حافظهاش غوطه میخوردند و به خود میگفت حدود سی طاعون عظیمی که تاریخ به خود دیده نزدیک صد میلیون تلفات داشته. صدمیلیون تلفات یعنی چه؟ وقتی جنگ پیش میآید، دیگر به زحمت میفهمیم انسان مرده یعنی چی و از آنجا که انسان مرده وزن ندارد مگر اینکه مرگش را به چشم ببینیم، صد میلیون جسد پخش و پلا شده در تاریخ جز سوسویی در تخیل نیست.این جمله من رو یاد این قسمت از کتاب سفرهای خطرناک امیل کلیما انداخت:انسان میتواند در جایی بخواند میلیونها نفر کشته و شکنجه شدهاند اما عدد حتی اگر خیلی بزرگ باشد، تنها میتواند حیرانی بیاورد، شاید همدردی هم برانگیزد ولی نمیتواند دردی را که انسانها تجربه کردهاند را منتقل کند.و در آخر سر طاعون برای کسانی که کسی را از دست دادهاند هیچ وقت تموم نمیشود.من کتاب طاعون رو از اپلیکیشن طاقچه از نشر چشمه و ترجمه کاوه میرعباسی خوندم. در نظرات بسیاری از افراد از ترجمه ایراد گرفته بودند و گفته بودند خوب نیست و یا نتونستند ارتباط برقرار کنند ولی به نظر من ترجمهی خوبی بود. و مشکل خاصی نداشت.کتاب طاعون - آلبرو کامو |
آنچه که باید درباره معماری هخامنشی هنر هخامنشی نماد همه هنرهای جهان باستان بود و اگر چه طرح و هدفها و هویت آن ایرانی بود، اجزاء آن از هنرهای مردم باتجربه جهان کهن یعنی آشوریان، مصریان، اوراتوییان، بابلیان، لودیان، ایونیان، هندوان، سکاییان و غیره گرفته شده و معماری آن دوران نیز از چنین شکل گیری و روندی برخوردار بود.هنر هخامنشی تجسمی از شیوه تفکر هخامنشی است زیرا که تلاش آنها برای برای سازماندهی یک امپراطوری عظیم و ایجاد ارزشهای جهانی، این هنر را به هنری منسجم، ایستا، برنامه ریزی شده و دارای الگوهایی متعالی تبدیل کرده بود. شواهدی همچون لوح شوش داریوش نشان میدهد که این هنر در مراکز ساتراپهای ایران نیز مقلدانی داشتهاست، و برنامه ریزی هنری در مقیاس معماری را به نمایش میگذارد.معماری هخامنشیان به دستآوردهای ایرانیان هخامنشی در ساخت شهرهای (تخت جمشید، شوش، هگمتانه)، معابد برای عبادت و گردهماییهای اجتماعی (مانند معابد زرتشتی) و آرامگاه پادشاهان گذشته (مانند آرامگاه کورش) اشاره دارد. از ویژگیهای بنیادین این معماری میتوان به ترکیب خود با عناصر مادها، آشوری، یونانی و آسیایی اشاره کرد.میراث معماری هخامنشی با گسترش امپراتوری در حدود 550 پیش از میلاد، شروع شد. با ظهور دومین امپراتوری پارسی یعنیامپراتوری ساسانی ( 224 - 624 میلادی) سنتهای هخامنشی با ساخت معابد مخصوص آتش و قصرهای عظیم دوباره زنده شد.شاید برجستهترین ساختاری که تا امروز از این معماری باقی ماندهاست ویرانههای تخت جمشید باشد که توسط پادشاه هخامنشی،داریوش بزرگ برای مصارف دولتی و تشریفاتی ساخته شد و یکی از چهار پایتخت امپراتوری بود. ساخت و تکمیل تخت جمشید صد سال به طول انجامید. مشابه این معماری در شوش و هگمتانه نیز توسط داریوش بزرگ بنا شد که از آنها مانند تخت جمشید برای پذیرایی از شخصیتهای برجسته و نمایندگان خارجی، برگزاری مراسم سلطنتی و اسکان پادشاهان استفاده میشد.تخت چمشید سازه شگفت انگیز هخامنشیهرتسفلد در سال 1310 موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو مسیولیت طرح را برعهده گرفت و هرتسفلد در این سال چهار عضو جدید به گروه افزود: کارل برگنر معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف تاریخدان با تخصص در زمینه آثار پیش از تاریخ، دانلد ای. مککون از موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، و یک عکاس حرفهای به نام هانس فون بوس.مهمترین اقدامات هرتسفلد در این مدت عبارتاند از: خاکبرداری حرم خشایار، کشف بقایای رنگ روی پیکرههای شاه و ملازمانش در درگاه شمالی عمارت شورا، کشف کتیبه ت سیس کاخ جنوبشرقی، کشف کتیبه ت سیس کاخ صدستون، کشف مجموعه الواح گلین تختجمشید، کشف الواح زرین و سیمین با کتیبهای از داریوش مربوط به ت سیس کاخ آپادانا. اشمیت در مقیاسی وسیع به کاوش در مجموعه و محوطه آن ادامه داد.اعضای هیات اعزامی به سرپرستی وی سالبهسال تغییر میکردند. به گفته اشمیت مهمترین اکتشاف دوران سهساله اقامت وی در تخت جمشید عبارتاند از: کشف لوحه سنگی به خط میخی مربوط به احداث بنای کاخ آپادانا و کشف ظروف پذیرایی مجلل و غنایم مصری، بینالنهرینی، و یونانی. گروه کاوش در این مدت مجموعه بسیار غنی و مفصلی از مدارک شامل عکس، طرح، و نقشه تهیه کردندکه در بایگانی موسسه نگهداری میشود.در واپسین سالهای م موریت موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو در تختجمشید موزه دانشگاه فیلادلفیا و موزه هنرهای زیبا در بوستون نیز در کار کاوش با آنها همراه شدند تا از عهده کار وسیعی که در دست بود برآیند. با شروع جنگجهانی دوم در سال 1318 فعالیت حفاری این موسسه در تختجمشید متوقف شد.کشف منشور کوروشسال 1258 خورشیدی به هنگام کاوشهای باستانشناسی گروه بریتانیایی در محوطه باستانی بابل در بینالنهرین هرمزد رسام، باستانشناس بریتانیایی آسوریتبار، استوانه گلیای را یافت که شامل نوشتههایی به خط میخی بود. جنس این استوانه از گل رس است، 22 , 5 سانتیمتر طول و 11 سانتیمتر عرض دارد و دور تا دور آن 45 سطر (به جز بخشهای تخریبشده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شدهاست.بررسیهای بعدی نشان داد که نوشتههای استوانه در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل، نوشته شدهاست. این اثر در نیایشگاه اسگیله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده بود. در حال حاضر این لوح سفالین استوانهای در بخش "ایران باستان" در موزه بریتانیا نگهداری میشود.از سوی دیگر، در سال 1375 آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانهای که آن را متعلق به نبونید پادشاه بابل میدانستند، در حقیقت پارهای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای 36 تا 43 است. پس از این آگاهی، این پاره از لوح استوانهای که در دانشگاه ییل ( Yale ) در آمریکا نگهداری میشد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده و به استوانه اصلی پیوست شد. |
آموزش تنظیم ساعت و تاریخ در ویندوز آموزش تنظیم ساعت و تاریخ در ویندوزهای 7 ، 8 و 10 به هر دلیلی ممکن است که ساعت و تاریخ ویندوز شما تغییر کرده باشد و حال میخواهید که تنظیمات آن را درست کنید. این کار بسیار آسان است و در کمتر از 1 دقیقه میتوانید ساعت و تاریخ را تنظیم کنید. در ادامه تنظیم ساعت و تاریخ را در ویندوزهای 7 ، 8 و 10 را برای شما قرار میدهیم. با ما همراه باشید.تنظیم ساعت و تاریخ در ویندوز 7 برای تنظیم ساعت در ویندوز 7 ، مراحل زیر را دنبال کنید:روش اول بر روی ناحیه نشان دهنده ساعت و تاریخ که به صورت پیشفرض در گوشهی پایین صفحه ویندوز قرار دارد، کلیک کنید. برای شما یک پنجره کوچک باز میشود که به صورت کامل تقویم و ساعت را نشان میدهد. برای تغییر ساعت و تاریخ، کافی است که بر روی نوشته آبی رنگ Change date and time settings در پایین صفحه جدید کلیک کنید.برای تنظیم تاریخ و ساعت بر روی ناحیه نشان دهنده ساعت کلیک کنید پس از آن برای شما یک صفحه جدید به نام Date and Time باز خواهد شد. در این صفحه بر روی Change date and time کلیک کنید تا وارد تنظیمات ساعت و تاریخ شوید.ورود به تنظیمات ساعت و تاریخ حال شما میتوانید با کلیک بر روی اعداد ساعت آنها را تغییر دهید. با کلیک بر روی روز مورد نظر و یا تغییر ماهها با استفاده از نشانگرهای کنار نام ماه، تاریخ ویندوز را تغییر دهید.شما میتوانید با وارد کردن اعداد ساعت و تاریخ را تنظیم کنید در نهایت پس از این که تاریخ و ساعت را به مقدار مورد نظرتان تغییر دادید، در نهایت بر روی Ok کلیک کنید تا تنظیمات شما ذخیره شود.منبع: |
همه چیز درباره آسیا(بخش 4 ) از آغاز تا قرن نوزدهم، اروپاییانی که کشتیهای بخار و اسلحههای جدید به آنها قدرت و برتری زیادی بخشیده بود، بخش بزرگی از قاره آسیا را مستعمره خود کردند. این استعمار گران قسمت هایی از آسیا را به مزرعههای بزرگ چای، قهوه، پنبه و کایوچو تبدیل کردند. البته محصول این مزارع، به اروپا صادر میشد.حکومت استعمارگران تا قرن بیستم ادامه یافت. در این زمان، با مبارزات مردم، بسیاری از مستعمرهها آزادی خود را به دست آوردند و ملتهای مستقلی چون هند و اردن را ایجاد کردند. در سایر کشورها، مانند اتحاد شوروی سابق و چین، کمونیستها به قدرت رسیدند. پس از فروپاشی اتحاد شوروری در سال 1991 میلادی، جمهوری هایی چون قزاقستان و تاجیکستان، بار دیگر به استقلال رسیدند. برپایی صنایع تولیدی و سرمایه گذاری دولتها، سبب بهبود اقتصاد بسیاری از کشورهای آسیایی شده است.جشن استقلال هنددو کشور اندونزی و فیلیپین در جنوب شرقی آسیا بیش از 20000 جزیره دارند. بیشتر این جزیرهها بر اثر فعالیت آتش فشان در اقیانوسها به وجود آمدهاند و امروزه هم آتش فشانهای فعالی دارند. جنوب شرقی آسیا در معرض زلزلههای زیادی قرار دارد.دوستان عزیز این مقاله را در 4 بخش ارایه کردیم و همچنین تمام سعی خود را کردیم تا هیچ مطلبی از جا نماند در این مقالهها راجع به: جغرافیای آسیا، تاریخ آسیا، مردم آسیا، طبیعت آسیا و . صحبت کردیم. امیدواریم که لذت برده باشید از این پس مقالههای دیگری نیز راجع به بقیه قارهها و همچنین بقیه کشورها قرار میدهیم.شاد باشیددرود بر انسانیت |
چندین نکته ضروری در طراحی تقویمهای فانتزی،اداری و رومیزی آیا رنگها در ساخت تقویم موثر هستند؟تقویمها، چه دیواری، چه رومیزی و . همیشه جلو چشم مردم قرار دارند، پس بسیار با اهمیت است که از چه رنگی برای طراحی تقویم رومیزی استفاده شود. رنگها، توجه لازم را جلب میکنند. رنگ تقویمهای مختلف، با توجه به استفاده مشتری انتخاب میشود. تقویمهای جیبی اغلب سیاه و سفید انتخاب میشوند. بسیاری از تقویمهای سالانه یا ماهانه با دو یا سه رنگ کلاسیک ترکیب میشوند.نحوه قرارگیری تقویم، چگونه است؟نحوه قرا گیری تقویم، چه آویزان ، چه ایستاده، به شکل ظاهری آن بستگی دارد. طراحی تقویمهای سبک هنری، در قاب عکس جای میگیرند. تقویمهای دیواری در اندازه پوستر بر روی دیوار سنجاق میشوند، برخی از تقویمهای ماهانه دارای کلیپهای آویز داخلی یا سیم برای آویز کردن هستند. تقویم رومیزی اما دارای پایه داخلی است که روی آن قرار میگیرد.سفارش تقویم رومیزینحوه انتخاب درست تقویم رومیزی 1 . انتخاب درست قالب و سایز تقویم 2 . نوع طراحی و ترکیب رنگ مناسب 3 . قیمت 4 . سبک طراحیچگونه تقویم درست کنیم؟ 1 . انتخاب یک پس زمینه برای تقویم، متناسب با نوع فعالیت. 2 . انتخاب نعداد صفحات تقویم، از بین تقویمهای سالیانه، فصلی و ماهیانه. 3 . نوع فونت و ترکیب رنگ را انتخاب کنید. 4 . پیام و یا شعار شرکت خود را در تمام صفحات قرار دهید. 5 . تصاویر با کیفیت را در تمام صفحات قرار دهید. هیچوقت طراحی منحصر به فرد ارزان نیست!ساخت تقویم رومیزی و دیواری را میتوانید بصورت آنلاین از نوین قلم سفارش دهید. تقویمهای ساده و بدون طراحی خاص هندسی، اغلب با قیمت مقرون به صرفه در دسترس هستند. بعضی از تقویمهای مدرن و کلاسیک، ایدههای طراحی خاصی برای آنها انتخاب شده است. تقویمهای با قیمت بالا از این دسته هستند.منبع: - % D8 % B7 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % AD % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 82 % D9 % 88 % DB % 8C % D9 % 85 / |
?فناوری مضر است برای استقلال شما! ?فناوری مضر است برای استقلال شما نویسنده #وحید_رستمیاعتمادالسلطنه در خاطرات روزانهاش روایتی دارد، از جنس رویدادهای کوچکی که پدیدهای بزرگ را آشکار میسازد (ص 462 ): "موسیو بوآتال بلژیکی نمونه کوچکی از تراموا [را] آورده بوده که ناصرالدین شاه فرموده بودند: "گه خورده بود، شتر و قاطر و خر صد هزار مرتبه از راه آه ن بهتر است. حالا [که] چهل پنجاه فرنگی در تهران هستند ما عاجزیم، اگر راه آهن ساخته شود هزار نفر بیایند چه خواهیم کرد!".تمامی این فرمودهی شاه را میتوان در دو نوع از هراس ما ایرانیان تقسیمبندی کرد: 1 )فنهراسی ( Technophobia ) 2 )بیگانههراسی ( Xenophobia )پدیدهای که در آن مواجههی ما ایرانیان با فناوری همزمان پدیدآورندهی دو هراس بوده است.همانگونه که آبراهامیان در کتاب "ایران بین دو انقلاب" میگوید: "هنگامی که ناصرالدینشاه برای احداث خط آهن تهران به حضرت عبدالعظیم، با یک شرکت بلژیکی قرارداد بست، گاریچیها به دلیل ترس از پدید آمدن رقیبی ارزانقیمت، روحانیون به دلیل مخالفت با نفوذ اجنبی و زایران نیز به دلیل هراس ناشی از مرگ یکی از زایران در زیر موتوربخار، دست به دست هم دادند تا خط آهن را ویران کنند". نمونهی دیگر از این فناوریهراسی مخالفت عین الدوله با تلگراف بود. او معتقد بود: "اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع میکنند و از احوال یکدیگر با خبر میشوند و علیه سلطنت آشوب میکنند."اما هراس ما از فناوری، با هراس از بیگانگان تثبیت و تحکیم میشود. شاید ریشههای بیگانههراسی تاریخی ما ایرانیان به دلیل جغرافیای این سرزمین در اتصال آسیا - اروپا باشد واقعیتی قابل ادراک که ما را همواره در معرض تهاجم قرار داده است.شاهکلید اصلی در فرمودهی شاه این جمله طلایی است که "اگر راه آهن ساخته شود هزار نفر [فرنگی]بیایند چه خواهیم کرد!" ناصرالدین شاه باور دارد که حضور خارجیها و افزایش ارتباط با خارجیها یک تهدید بزرگ است. این هراس البته تنها متعلق به نهاد حاکمیت نیست بلکه هراسی عمومی است.اما نقطهی اوج این خاطره در ادامهی آن است. اعتمادالسلطنه ادامه میدهد:"خانه کتابچی رفتم. صحبت راه آهن شد.گفت امین السلطان صورت راهآهن انگلیس را به من داده که انتقاد کنم.من صریح نوشتم که "راه آهن مضر است برای استقلال شما". این بود که موقوف شد."توقف فناوری اما نیاز به بیش از هراس دارد. اینجاست که نظریهپردازانی همچون کتابچی پا به میدان میگذارند، و اغلب نظریهی آنان بر یک موضوع استوار است: "برای استقلال مضر است!"این روایت کوتاه نشانهای از پدیدهای است ایرانی، که در طول دویست سال اخیر اصلیترین شیوهی مواجههی ایرانیان، از هر قشر و گروهی، با فناوری بوده است و من این پدیده را با واژهای خودساختهای به نام "بیگانه - فن - هراسی" ( Xechnophobia ) معرفی خواهم کرد.هراس از شبکههای اجتماعی نمونهای از این "بیگانه - فن - هراسی" ماست. اگرچه شواهد زیادی میتواند این هراس را تقویت کند اما شاید اکنون زمان مواجههای از نوع دیگر باشد.پنجره را که باز میکنیم، پشهها و مگسها هم وارد اتاق میشوند اما راه حل بستن پنجره نیست!خداحافظی با این "بیگانه - فن - هراسی" در هوشمندی ماست وقتی هم پنجره باز باشد و هم پشهها آسیبرسان نباشند!زمان اما میگذرد تا ما ایرانیان با همان فناوری که هراسیدهایم، آشتی کنیم. زمان است که گرچه آشتی میدهد افسوس که از دست هم میرود. ?زمان از دست میرود و همچنان دروغ بزرگ باقی میماند: "ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است!" نویسنده #وحید_رستمی |
چگونه تقویم بسازیم؟ روزهای خود را با تقویم شخصی خود ثبت کنید. چه برای کار و چه استفاده شخصی، در هر صورت، شما برای اینکه خود را مرتب و منظم نگه دارید، به یک تقویم نیاز دارید. پس چرا یک تقویم به سلیقه خودتان، برای خانه یا فضای کار خود طراحی نکنید؟اولین مرحله برای طراحی تقویم، انتخاب موضوع و مفهوم جذاب است. چند ایده خلاقانه را جمع بندی کنید و برای انتخاب بهترین ایده، اقدام کنید. شما باید به سراغ طرح و عنوانی بروید که مورد علاقه مشتری باشد.اندازه و سبک تقویم خود را انتخاب کنید. داشتن این مشخصات، قبل از شروع طراحی، در وقت و هزینه شما صرفه جویی میکند.مهارتهای ضروری جهت طراحی تقویمدرباره تعداد صفحات ساخت تقویم، تصمیم بگیرید. آیا در هر صفحه، یک ماه یا یک هفته قرار میدهید؟می توانید تعداد ماههای یک صفحه را انتخاب کنید. مثلا 1 ماه یا 12 ماه، به شرط آنکه، اعداد موجود در هر صفحه، به اندازه کافی خوانا باشند. برای مثال: مشاغل معمولا برای هر صفحه، یک ماه انتخاب میکنند. تا پیام آنها به درستی منتقل شود و در هر صفحه، یک تصویر متفاوت از محصول خود را درخواست میکنند.فضای تقویم را به درستی مدیریت کنید. بسته به اندازه تقویمی که طراحی میکنید (دیواری ، رو میزی و یا تقویم جیبی) ، محتوا و تصاویر را طراحی کنید.تاثیر رنگ و تصاویر در ساخت تقویم چیست؟تقویمهای خود را با استفاده از تصاویر با کیفیت، طراحی کنید. تصاویری که استفاده میکنید باید روشن و واضح باشند. هرچه این تصاویر بهتر به نظر برسند، در پایان تقویم، بازده بیشتری خواهد داشت.تیم طراحی آنلاین نوین قلم، تصویر شرکت شما و همچنین خدمات و چشم انداز محصولات شما را در قالب تقویم رومیزی، مناسب با نیازهای شما ارایه میدهند. برای مشاهده نمونه کارها و ثبت سفارش طراحی تقویم، به وب سایت نوین قلم مراجعه کنید.فراموش نکنید که رنگ، یک عنصر مهم در تقویم رومیزی فانتزی است. رنگها مفهوم طراح و در پی آن شعار شرکت را منتقل میکنند. ترکیب رنگ مناسب، رمز موفقیت است. رنگ تقویم را با سبک نام و لوگوی تجاری شرکت مطابقت دهید.چگونه میتوان تقویم تبلیغاتی رومیزی طراحی کرد؟نام شرکت خود را در تقویم قرار دهید. ساخت تقویم، فرصتی برای تبلیغات و معرفی رویدادهای جدید به مشتریان است. یک پیشنهاد منحصر به فرد به تقویم خود اضافه کنید. هر ماه در تقویم، به شما فرصتی میدهد تا در مورد تجارت خود به مشتریان بگویید.محصولات و خدمات خود را به نمایش بگذارید. جملهای را وارد کنید که ویژگی شرکت شما را برجسته کند. از دستاوردها و خدمات خود، به مشتریان بگویید.نباید تقویم، بیش از حد جدی و سازمانی باشد. مشتریان، هر روز طراحی تقویم شما را نگاه میکنند. بنابراین بهتر است تقویمی را طراحی کنید که هر زمان به آن نگاه میکنند، برایشان جذاب باشد.اصول طراحی تقویم تجاری چیست؟بعضی از شرکتها، از تقویمها، نه تنها برای بررسی تحولات روزانه و ماهانه، بلکه برای به خاطر سپردن تاریخها و قرارهای مهم نیز استفاده میکنند. در این نوع تقویمها، باید رویدادهای آینده و محصولات منحصر به فرد شرکت را بنویسید و آن را تبلیغ کنید.اگر مشاغل تبلیغاتی، تولیدی، صنعتی و یا خدماتی دارید. مطمینا میدانید که برای حفظ مشتریهای خود و جذب مشتری جدید چه کاری لازم است!اگر به دنبال روشی برای تبلیغ خدمات خود هستید و یا میخواهید از شرکای تجاری خود، برای همکاری قدر دانی کنید، تقویم، بهترین گزینه است.اگر میخواهید تقویم دیواری سال آینده خود را، به بسته تبلیغاتی شرکت خود اضافه کنید، با نوین قلم تماس بگیرید. برای مشاهده نمونه کارها و ثبت سفارش طراحی تقویم، به وب سایت نوین قلم مراجعه کنید. - % d8 % b7 % d8 % b1 % d8 % a7 % d8 % ad % db % 8c - % d8 % aa % d9 % 82 % d9 % 88 % db % 8c % d9 % 85 / |
تاریخچه کشاورزی ایران گفته میشود که ایران یکی از اولین کشورهای دنیاست که در آن کشاورزی و تمدن شروع شده و انسان اولیه برای نخستین بار در فلات ایران به کشت و زرع و پرورش دام دست زده است.همچنین گفته میشود که مهاجرت آریایی هابر خلاف مهاجرت مشهور چوپانی و در جستجوی چراگاههای جدید نبوده بلکه مهاجرتی دهقانی و در جستجوی زمین بهتر برای کشاورزی بوده است. به نظر میرسد منظومه درخت آسکوریک که از زمان ساسانیان باقی مانده (ترجمه ماهیار نوابی - بنیاد فرهنگ ایران) ودر آن از رجز خوانی یک بز در برابر یک نخل سخن میرود_ نمایشگر اختلاف بین کشاورزان ودامداران اولیه است. اینکه منظومه به نفع بز که قادر به حرکت (کوچ) است پایان میپذیرد حاکی از قدمت ریشههای این منظومه است در آغاز ایجاد باغهای باستان .حفاری هایی که در اطراف کاشان به عمل آمده نشان میدهد که در شش هزار سال پیش ایرانیان متمدن بوده و سیستم زراعی پیشرفتهای داشتهاند. در حفاریهای نقاط مختلف ایران مشخص گردیده که در حدود 3300 سال پیش از میلاد مسیح درخت را در ری کاشان و دامغان به طرز مشابهی نقاشی میکردهاند و بنابراین در آن زمان از لحاظ باغبانی میان نقاط مختلف ایران رابطه برقرار بوده استدین زرتشت به کشاورزی اهمیت فراوان داده و در اوستا آمده است که سومین جایی که زمین شادمانترین است آنجاست که کی از خدا پرستان بیشترین غله را کشت کند و بیشترین گیاه و میوه را بکارد .پطروشفسکی از استراسبون روایت میکند که در قرن اول پیش از میلاد مسیح ایرانیان کلیهی درختان میوهای که در یونان وجود داشته به استثنای زیتون کشتمی کردهاند . گزنفون از قول سقراط نقل کرده است که در عصر هخامنشیان باغهایی در ایران وجود داشته که آنها را پارادیس یا پردیس (این کلمه در زبانهای رایج اروپایی به معنای بهشت است) مینامیدند و در آنها در ختان از حیث ارتفاع مساوی و روی خطوط منظم کشت شده و به وسیله چرخ چاههای بزرگی که توسط گاو گردانده میشدند آبیاری میگشت. از میوههای مهم این زمان ایران میتوان انگور - خرما و انجیر را نام برد.با حمله اسکندر مقدونی کشاورزی ایران رو به افول گذاشت و بسیاری از کاریزها و باغها و مزارع اطراف آنها از بین رفت و این وضع تا زمان به حکومت رسیدن اردشیر بابکان ادامه یافت. ساسانیان به احیای قنوات و تشویق و توسعه زراعت و باغبانی و دامپروری همت گماشتند و ایران مجددا " آباد شد . همچنانکه پتروشفسکی هم متذکر شده در کتاب پهاوی بوندهشن که مربوط به زمان ساسانیان است و امروزه آن را بن دهش مینامیم از کشت انواع میوه مانند پرتقال سیب انگور خرما به لیمو انار هلو فندق سنجد بادام توت گلابی پسته زرد آلو گردو شاه بلوط و نیز انواع سبزی و گل و مانند تره تیزک تره گشنیز خیار نرگس یاسمن نسترن لاله بنفشه همیشه بهار گل سرخ و گل زعفران صحبت رفته است.بعد از ساسانیان تا زمان حمله مغول کشاورزی ایران به تناوب دچار رکود (در زمان بنی امیه) و رونق (در زمان بنی عباس و حکومتهای محلی) گشت. در زمان دیلمیان باغبانی یران به حداکثر توسعه خود رسید و برای اولین بار کشت مرکبات در اطراف دریای خزر آغاز گشت.جالب اینجاست که در این عصر بعضی از انواع سبزی مثل مار چوبه وگل کلم به مقدار زیاد در ایران کشت و مصرف میشدند ولی بعدها کشت آنها منسوخ شد و با وجود آنکه هنوز بعضی از کشاورذان آنها را تولید میکنند هنوز مصرف آنها عمومیت نیافته و جزوگیاهان تفننی محسوب میگردند .در اثر حمله مغول همراه با ویران شدن ایران باغبانی نیز از رونق افتاد و وضع بدین منوال بودتا آنکه غازان خان تیموری(اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری قمری) همت به آبادی مملکت و توسعه کشاورزی گماشت . در قلمرو وی انواع درختان میوه و سبزی هادر تمام نقاط کشت میشدند و باغبانی آنقدر رونق داشت که از اصفهان انواع میوه به هندوستان وآسیای صغیر وازکرمان خرما به سایر ممالک صادر میگشتدر این دوره اقلید و سورمق مرکز تولید برگه زردآلو وخراسان منطقه مهمی برای کشت انواع میوه به شمار میآمد . از زمان غازان خان (سال 700 هجری قمری)کتابی به نام کتاب درعلم فلاحت و زراعت که نویسنده آن ناشناس است باقیمانده که درسال 1323 هجری قمری توسط عبد الغفارخان نجم الدوله با چاپ سنگی منتشر شده است.بنا به گفته پتروشفسکی در کتاب مذکور که دارای فصول متعدد است در باره حفاظت بذرها غلات و اینکه کدام درخت وگیاه از بذر میروید و کدام را باید به صورت نهال کاشت .خواص انگور و دیگر درختان میوه دار و بی ثمر اقسام نباتات زینتی و شایط کود (ربل)دادن صحبت گردیده و به هر گیاهی بخشی تخصیص یافته است .نویسنده در این کتاب به مشاهدات تجارب و امتحان خویش در تیلستن(قلمه زدن)پیوند زدن انواع درختان مثمر و غیر مثمر و نیز بذر افشانی نهال کاری و غرس اشجار استفاده کرده و چنین بر میآیدکه شخصا آزمایشهای فنی زیادی در کشاورزی به عمل آورده است. دانشمندان این خطه در عین مطالعه درباره خواص دارویی گیاهان به امور کاملا فنی نیز میپرداختند و دستگاههایی برای بهره برداری از آب تهیه دیدند که از آن جمله میتوان چرخ چاه خودکار (چرخ آب عین)را مثال آورد که محمد اصفهانی در قرن دهم هجری قمری جزو چهارده اختراع خود ذکر کرده مینویسد:( . هشتم - چرخاب عین است که آب از چاه عمیق در غایت آسانی کشیده میشود و دلو که بر لب چاه رسید خود خالی میگردد ) .با این همه پس از غازان خان تا اوایل قرن دهم هجری یعنی شروع حکمرانی صفویان دوباره کشاورزی ایران سیری نزولی راطی نمود که دلیل اصلی آن عدم وجود یک حکومت مرکزی و ضعف قوای محلی و جنگهای مداوم بین آنها بود . با مستولی شدن صفویان بر سراسر ایران و تشکیل یک حکومت مرکزی با قدرت بار دیگر کشاورزی در ایران رونق گرفت . هر چند که با وجود تمام کوششها حتی در زمان شاه عباس نیز به رونق قبل از حمله مغول نرسید .در این زمان در تمام ایران درختان میوه بویژه زرد آلو به انار بادام و انگور کشت میشدند . کشت خرما در خوزستان فارس - کرمان و سیستان مرسوم بود و خرمای ایران (به ویژه خرمای جهرم )بهترین خرمای جهان به شمار میآمد و مقدار زیادی از آن به هندوسستان صادر میشد.کشت مرکبات در مازندران و زیتون در مازندران و خوزستان معمول بوده . در این دوره خرمای کرمان پیاز خراسان انار یزد و شیراز و نیز پرتقال مازندران به خارج صادر میگشت.لوژن فالاندن که در آن عهد به ایران آمده در سفرنامه خود مینویسد :زراعت ایران مانند زراعت اروپا است .از زمان صفویان نیز کتابهای کشاورزی مختلفی باقی مانده که مهمترین آنها ارشاد الزراعه تالیف فاضل هروی در سال 921 هجری قمری است که در سال 1323 هجری قمری توسط عبد الغفارخان نجم الدوله با چاپ سنگی منتشر گشته است.بعد از صفویان حکمرانان هر کدام بر حسب قدرت و ضعف خود اثراتی بر روی کشاورزی ایران داشتند که روی هم رفته اثرات منفی بیشتر بود و ایران مانند بسیاری از کشورها از قافله تمدن عقب افتاد و کشاورزیش صفویان نیز عقبتر رفت.اولین جنبش به سوی کشاورزی نوین در زمان صدارت شادروان میرزا تقی خان امیرکبیر بوجود آمد.این مرد کاردان ضمن سایر اقدامات اصولی خود سعی وافری نیز در پیشبرد کشاورزی نمود و علاوه بر وارد کردن انواع بذرهای اصلاح شده با متخصصین خارجی هم قرار دادهایی منعقد ساخت و کشاورزی ایران را به سوی پیشرفت سوق داد.در اوایل قرن چهاردهم هجری قمری با تاسیس اولین مدرسه کشاورزی ایران به نام مدرسه فلاحت مظفری و وارد کردن سیب زمینی و انواع نهالهای میوه بخصوص سیب و گیلاس از خارج باغبانی ایران توسعه بیشتری یافت و سپس با ایجاد مدارس متوسطه و عالی و دانشکدههای کشاورزی موسسه اصلاح و تهیه بذر ونهال و غیره به وضع کنونی در آمد . - 2 . aspx |
نقش داریوش بزرگ بر روی کوزه یونانی نقش داریوش بزرگ بر روی کوزه یونانی.کوزهای که تصویر شورای جنگی داریوش بر روی آن نقش بستهاست. این کوزه در موزه آلتس در برلین نگهداری میشود.در سال 1851 میلادی در میان یک قبر در شهر کاتوزا از ایالت اپولین ایتالیا یک کوزه پیدا شدهاست که پژوهشگران معتقدند مجلس شورای جنگی داریوش را در سال 521 پیش از میلاد نشان میدهد (تفسیر نقش کوزه یا گلدان).در تصویر سه صف صورت دیده میشود. صورتهای صف اول از بالا، خدایان یونان را نشان میدهد.در وسط صف دوم شاهنشاه ایران داریوش رو تخت نشسته، در دست راست عصای سلطنت و در دست چپ شمشیری دارد که روی زانو نهادهاست. بالای سر داریوش در جلو پیشانی به کلمات یونانی داریوش نوشته شدهاست.در صف پایین خزانهدار داریوش در لباس یونانی، روی کرسی نشسته و مالیات جنگ را که از ولایات رسیدهاست، تحویل میگیرد.نقاش یونانی با تصویر این نقش خواستهاست بگوید که شاهنشاه ایران خود را حاضر جنگ با یونان میسازد ولی یونان در زیر حمایت خدایان خود و در پناه جوانان آتن میباشد |
روایت، تاریخ میسازد دوباره رستاخیزی به رنگ خون بر پا شده بود. آلمان حالا 20 سال پس از تحقیر در معاهده ورسای، به انتقام برخاسته بود و عملا هیچ قدرتی در اروپا جلودارش نبود. اروپای غربی وجب به وجب زیر چکمهی سربازان تحت امر هیتلر فتح میشد و ارتشهای پرمدعای اروپایی یک به یک در برابرش زانو میزدند. در بندر دانکرک دیگر مفهوم پیروزی برای سربازان ارتش بریتانیا عوض شده بود و فرار از معرکهی جنگ برایشان حکم پیروزی را داشت فراری که اسمش را گذاشتند "معجزه دانکرک". معجزهای که اتفاقا آن را هم مدیون هیتلر هستند مدیون فرصتی که برای فرار به آنها داد. ارتش نازی به رهبری هیتلر همه چیز را زیر و رو میکرد و جهان، این قدرتنمایی وحشتآفرین را به نظاره نشسته بود. درست در همان شب و روزهای جنگ و خونریزی، در آلمان فیلمهایی به سفارش گوبلز، وزیر پروپاگاندای آلمان نازی، تولید و اکران میشد. فیلمهایی که همان مانیفست ضدیهود نازیها را، این بار نه با زبان اسحله و زور، بلکه با زبان تصویر بازگو میکرد. "یهودی ابدی" فیلم مستندی بود که در سال 1940 به سفارش گوبلز تولید و اکران شد. فیلم، یهودیان را انگلهایی معرفی میکرد که باعث فاسد شدن اقتصاد، هنر و به طور کلی جامعهی اروپا شدهاند. کمی قبلتر از آن نازیها فیلم ضدیهودی دیگری با عنوان "زوس یهودی" را هم تولید کردند. فیلمی که برخلاف "یهودی ابدی" مستند نبود و در دل قصه و به صورت غیرمستقیم پیامهای ضدیهودی را به مخاطب منتقل میکرد و به همین خاطر فروش بسیار بالایی داشت. اما به راستی هیتلر و گوبلز چرا در میانه جنگی به گستردگی تمامی اروپا، به سراغ ساخت فیلم رفتند؟ چه ضرورتی آنها را در اوج یکهتازی نظامی به سمت سالن سینما کشاند؟واقعیت این است که قدرت پایدار و بلندمدت نه با جنگ و خونریزی بلکه با اقناع حاصل میشود و برای اقناع راهی نیست مگر روایت هنرمندانه. احتمالا هیتلر و گوبلز هم این حقیقت را میدانستند. آنها میدانستند که اگر نفرت عموم مردم را نسبت به یهودیها بر بیانگیزند این نفرت ماندگارتر از نفرتی است که ارتش نازی با خشونت و خونریزی از خود نشان میدهد. آنها این حقایق را میدانستند که حتی در میانه جنگ به سراغ هنر و روایت آمدند اما جنگ آنقدر امانشان نداد که روایتشان را غالب کنند و تقدیر، قدرت روایت را به دست دشمنانشان داد. جنگ جهانی دوم که با غلبه متفقین تمام شد، غالبان جنگ، معماری دنیای پس از جنگ را بر اساس منافع خود آغاز کردند. یکی از مهمترین ابعاد این معماری، گذاشتن سنگ بنای روایتهای تاریخی نو بود. میگویند تاریخ را غالبان مینویسند و چنین هم شد. به تدریج همزمان با کنار رفتن قدرت سخت آلمانها، روایتهایشان هم به حاشیه رفت و غالبان شروع کردند به روایت کردن تاریخ از زاویه نگاه خودشان. آنها هم برای گفتن از تاریخ به سراغ هنر رفتند و واقعیت را آنطور که میخواستند در سالنهای سینما تصویر کردند و نتیجهی این تصویرگری، تلقیهایی است که امروز عموم مخاطبان هالیوود از "هیتلر"، "هلوکاست" و مظلومیت یهودیان در ذهن دارند. تلقیهایی که غربیها با استفاده از آنها به اشغالگری یهودیان در فلسطین مشروعیت داده و عملا آینده سیاسی خودشان را با آن شکلدهی میکنند. فهرست بلندبالایی از آثار سینمایی که به موضوع جنگ جهانی دوم، هلوکاست و مظلومیت یهودیان پرداختهاند وجود دارد اما شاید یکی از مشهورترین این روایتهای سینمایی "فهرست شیندلر" ساخته استیون اسپیلبرگ باشد. فیلمی که در ضمن نمایش هنرمندانهی ظلم نازیها به یهودیان، عملا هجرت به اورشلیم را حق یهودیان آسیب دیده در جنگ جهانی دوم میداند.وقتی در پایان فیلم، "یهودیان شیندلر" دست در دست هم سرود Jerusalem of Gold را میخوانند و به سمت اورشلیم حرکت میکنند، دیگر برای مخاطب عام حقایق اهمیتی ندارد. اینجا فقط واقعیت وجود دارد و واقعیت آن چیزی است که روایت میشود. واقعیت برای مخاطب این است که این قوم ظلم کشیده حالا کمترین حقش داشتن یک آشیانهی دایمی است یعنی اورشلیم. مخاطبی که حتی روحش از بیانیه بالفور خبر ندارد. مخاطبی که نمیداند در 1917 ، یعنی حتی پیش از پایان جنگ جهانی اول، بریتانیا قول فلسطین را کتبا به جامعه یهودیان داده است. برای او یهودیان شیندلر یعنی همه کتابهای تاریخ. این سبک بازنمایی درباره شخصیت هیتلر هم مطرح است. هیتلر همواره در روایتهای غربی یک خونخوار دیوانه که با دیوانگیاش دنیا را به آتش کشاند، معرفی میشود.سابقه روایت غربیها از هیتلر به همان روزهای جنگ جهانی دوم برمیگردد وقتی در سال 1940 ، چارلی چاپلین "دیکتاتور بزرگ" را به منظور هجو هیتلر ساخت و البته این خط روایت از همان روزها تا به امروز ادامه داشته و هیتلر را برای همه ما به نمادی از استبداد، دیکتاتوری و جنون تبدیل کرده است اما سوال اینجاست که اگر هیتلر شیطان بود، آیا استالین، روزولت و چرچیل فرشته بودند؟ روایتی که "تاریکترین ساعات" به کارگردانی جو رایت از چرچیل ارایه میدهد دقیقا همین است: رهبری که فقط دغدغه ملتش را دارد. پیرمردی که به جای مذاکره با نازیهای وحشی مقاومت کرد و در یک کلام فرشتهای در برابر شیطانی به نام هیتلر!از روایتهای سینمایی مربوط به جنگ جهانی دوم و اختلاف این روایتها با حقایق بسیار میتوان نوشت اما نوشتن از این روایتهای غلط اما غالب، مسالهای را حل نمیکند چرا که برای باطل کردن یک روایت، راهی جز روایت نیست. به جای نوشتن چندین بارهی گزارههای تاریخی در جواب روایتهای تاریخی غالب، باید پای این گزارهها را به سالنهای سینما باز کرد. نباید فراموش کنیم که روایت تاریخ در واقع معماری آینده است و راویان تاریخ معمارانی هستند که بنای آیندهی جامعه بشری را خشت به خشت شکل میدهند. آینده را انگیزهها میسازند و روایتهای هنرمندانه از تاریخ، جرقههایی است که آتش انگیزه برای حرکت را در دل جامعه روشن میکند. برای احقاق حق فلسطینیان و نابودی اسراییل بیش از هر چیز نیاز به روایت هنری از تاریخ داریم. اگر "فهرست شیندلر" توجیهگر وجود اسراییل است، برای نابودی اسراییل هم به چیزی شبیه آن نیاز داریم! |
معضلاتی از یک همسایه پر دردسر! مختصری در باب روابط ایران و روسیه (از "مشروطیت")مطالعه 200 سال اخیر تاریخ ایران نشان میدهد که میزان ضرباتی که کشور دوست و برادر، روسیه، به ایران زده هیچ کشور دیگری نزده است چه در دوره تزاری و چه بعد از انقلاب بلشویکها در اکتبر 1917 .این زخمها و ضرباتی که در طول 200 سال بر پیکره ایران وارد شده با قراردادهای گلستان و ترکمنچای و تبعات جبران ناپذیر آنها آغاز میشود. انقلاب مشروطه که ایرانیان هزاران امید بر آن بسته بودند با دسیسههای مستقیم این کشور به یاس بدل شد و مجلس نوپای ایران با حمایت آن کشور و توسط توپهای لیاخوف ویران گردید و پس از آن نیز، وقتی قیام مشروطهخواهی تبریز آغاز شد پس از 11 ماه مبارزه بی امان، سرانجام قشون روسی چونان مور و ملخ به تبریز سرازیر شده و قیام تبریز را به خاک و خو کشانیدند.با فتح تهران توسط مشروطهخواهان، روسها محمدعلی شاه را از ایران برده اما برای بازگرداندن وی به قدرت، چندین بار تلاش کردند. آخرین بار در 1911 بود که محمدعلی شاه به کمک برادرش شعاع السلطنه اقدام کرد اما شکست خورد. بخاطر مشارکت شعاع السلطنه، دولت ایران از او سلب تابعیت کرده و به مورگان شوستر دستور داد اموال او را ضبط کند اما روسها تمام قد مانع شده حتی به حکومت ایران اولتیماتوم دادند که مورگان شوستر باید از ایران اخراج گردد. وقتی مجلس ایران اولتیماتوم روسیه را رد کرد، روسها لشگرکشی کرده و شهر رشت را تصرف کردند، به سوی قزوین حرکت نموده و در گیلان، آذربایجان و مشهد نیز فجایع بی شماری آفریدند.حکومت ضعیف ایران تسلیم اولتیماتوم روسیه شده حتی مجلس دوم را بست، اما این زمان، دیگر روسها شرطهای دیگری بر اولتیماتوم خود افزودند که ایران علاوه بر اخراج مورگان شوستر باید از روسیه عذرخواهی کرده و از این به بعد، هر گونه استخدام مستخدمین از خارج از کشور، باید با تصویب روس و انگلیس باشد!اما از تمام این بندها، عجیبترین بند این بود که حکومت ایران باید هزینه قشون کشی روسیه را نیز بپردازد!بی تردید این سالها جزو سیاهترین و دردناکترین سالهای زندگی مردم ایران بوده است .در پی وقوع انقلاب در اکتبر 1917 ، روسیه موقتا دست از سر ایران برداشت اما با اشغال ایران توسط متفقین، بار دیگر با امتیازخواهی نفت شمال، به سراغ ایران آمد و حرکتهای ضعیف و پراکنده تجزیه طلبانهای که در سپهر سیاسی ایران پس از رضاشاه، در آذربایجان و مناطق کردنشین آغاز شده بود را در قالب فرقه دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد در آورده، حرکات را تقویت کرده و بدل به چماقی بر سر ایران ساختند! عاقبت هم استالین، هر دو را قربانی ساخت.اما بی شک یکی از بزرگترین ضربات روسیه بر ایران، پمپاژ و تشدید غرب ستیزی بوده که به وسیله گروههای متعدد چپگرا به آن دامن زد و گریبان چندین نسل ایرانی را گرفت - و هنوز هم گرفته - و در آستانه انقلاب 57 به اوج خود رسید.این غرب ستیزی، نحلههای متنوعی چون آل احمد، شریعتی، فردید و . را در بر میگرفت اما نبض اصلی آن در متشکلترین گروههای چپ طرفدار روسیه، مخصوصا در حزب توده ( یا به تعبیری"دفتر حفاظت از منافع شوروی در ایران"!) میتپید. آنها در مقابل آموزههای دنیای مدرن با تمام توان ایستادند.تنها کافیست نظری بیندازیم به طرز نگاه آنان به مقولاتی چون: قانونگرایی، شهروندی، پارلمان، نوسازی و . که از دستآوردهای دنیای مدرن هستند، اما در قاموس اردوگاه چپهای بیوطن وطنی، تمامی این مضامین و مفاهیم، مفاهیمی بورژوایی و لیبرالی و فراوردههای منحوس امپریالیسم تعبیر میشد. البته همه نه، اما بخش اعظم این نوع نگرش کج و معوج تحصیلکردگان و روشنفکران ایرانی (یا به دیگر سخن "جانوران آکادمیک")، از برکات جمیل و شریف (!) این همسایگی بوده است. |
در رابطه با چیستی و خاستگاه نوروز جشن نوروز سوای مباحث آیینی مربوط به آن، در ذات خود پدیدهای تقویمی و گاهشماری است. نوروز، آغاز سال است یعنی لحظه ورود آفتاب به برج حمل و لحظهای است که طول روز و شب در آن به یک اندازه است. از اینرو نوروز با ستارهشناسی و نیز ریاضیات در پیوند است. در جهان باستان، کسانی که به نوروز توجه میکردند باید تا اندازهای ریاضیات و نجوم میدانستند و برای ارزیابی چگونگی حرکت افلاک و اختران در آسمان شب به ابزارهای سنجه و نیز بقیه مباحث محاسباتی و بسیار جدی و دقیق ریاضی که مترتب به آغاز سال نو بود، مجهز میبودند. نوروز جشنی از آن یکجانشینان استجشن نوروز به دلیل ساختار خاص خود و قرار گرفتن در لحظهای از تغییر و تبدیل در وضعیت ظاهری، فیزیکی و جسم و جان جهان، با مردمانی در پیوند است که زندگیشان با زمین گره خورده است به بیان سادهتر، نوروز جشنی از آن یکجانشینان است. برای یکجانشینان مهم است که چه زمانی فصل سرما تمام و فصل گرما آغاز میشود چراکه میخواهند به کشت و زرع بپردازند، از اینرو زندگی مردمان یکجانشین و کشاورز به شدت با پدیده تقویمی نوروز، یعنی آغاز بهار در پیوند است. پرواضح است که مردمان کوچنده را با زمین ارتباط چندانی نیست. کوچندگان نیازی به تنظیم و دقت در موعد کشت و زرع ندارند. آنها با احشام خود، از جایی به جای دیگر کوچ میکنند و وابستگی زیادی به زمین ندارند، تنها وابستگی آنها به زمین این است که احشامشان را در مراتع بچرانند بنابراین عجیب نیست که بیشتر مردمانی که در جهان باستان شیوه زندگی کوچنده داشتند، تقویم خورشیدی را اصل قرار نمیدادند و تقویمشان، قمری و بیشتر با اهله قمر و تغییر و تبدیل ماه در آسمان در پیوند بوده است. اعراب باستانی بهترین نمونه مردمان نایکجانشینی بودند که تقویم قمری داشتند تقویمی که تا به امروز نیز توسط مسلمانان کاربرد دارد اما این تقویم محدودیتهای شگفتانگیزی دارد و به دلیل اینکه 11 روز از سال واقعی کوتاهتر است، ایام، اعیاد و رخدادها در آن حرکت میکنند. بنابراین کسانی که میخواهند زندگی یکجانشینی داشته باشند و موعد کاشت، داشت و برداشت را به دقت بدانند، نمیتوانند با آن زندگی کنند بلکه باید از تقویم خورشیدی استفاده کنند چراکه نیازشان را در پیوند با زمین تعریف میکنند. به این تعبیر نوروز باید جشن یکجانشینان باشد.نوروز جشنی ایرانی نیستنیاکان ایرانیها در روزگاران دیرین، مردمانی نه یکجانشین، بلکه کوچنده بودند و اتفاقا یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ مردمان ایرانی در آسیای غربی، کوچ آریاییان نام گرفته است. کوچندگان آریایی در میانه هزاره دوم پیش از میلاد، از سرزمینهای شرقی و شرقیتر، آرامآرام به مناطق غربی و غربیتر آمدند، سرزمینهایی را که پیشتر مردمان بومی در آن سکونت داشتند، تصرف کردند و فلاتی را به نام فلات ایران در آسیای غربی به نام خود نامزد کردند بنابراین ایران نخستین جایگاه زندگی ایرانیان نبوده است، بلکه ایرانیان، کوچندگان به فلات ایراناند و پیش از آنها این سرزمین ساکنان دیگری داشته است. ما خوشبختانه این ساکنان را بر مبنای پارهای از متونی که از خودشان و یا همسایه غربی فرهنگمند فلات ایران، یعنی میانرودان باستان عراق امروزی، اصطلاحا تمدن بینالنهرین بر جای مانده است، میشناسیم. در لبه غربی فلات ایران به ترتیب از جنوب به شمال، عیلامیها، مردمان بسیار نامبرداری بودند، فرهنگ یکجانشینی بسیار بزرگ و غنی داشتند و چند هزار سال در طول تاریخ آسیای غربی نقش و سهم داشتند. در شمال آنها لولوبیها بودند که یکچند با مردمان میانرودانی در جنگ و ستیز بودند، سپس کوتیها بودند که چند سالی بر بینالنهرین حکومت کردند، شمالیتر از آنها کاسیها بودند که دوره تسلط آنها بر بینالنهرین بسیار طولانیتر از کوتیها بود و پانصد سال در این منطقه سلطنت کردند، شمالیتر از آنها مردمان حوری یا حوریانی بودند. همه این اقوام، پیش از ورود آراییها مردمان بومی و اصلی فلات ایران بودند.پژوهشهای نوجویانه نشان میدهند که نوروز، جشن، آیین و واقعهای گاهشماری از آن این مردمان است و ایرانیان نورسیده آن را از مردمان بومی فلات به عاریه گرفتند. زندهیاد دکتر مهرداد بهار تلاش بسیاری برای صورتبندی این نظریه کردند و حتی تا جایی در این زمینه پیش رفتند که نام مقالهشان این بود "نوروز جشنی ایرانی نیست". البته این اصلا به این معنا نیست که نوروز اکنون هم یک جشن ایرانی نیست، نوروز اکنون جشنی ایرانی است، با تمام بار معنایی که میتواند بر ایرانی بودن آن مترتب باشد اما در آغاز و در ریشه، نوروز جشنی از آن مردمان پیشاایرانی و پیش از آریایی، فلات ایران بوده است. در متون میانرودانی و عیلامی به جشن آغاز سال نو به تصریح اشاره شده است. بنابراین متون، جشن سال نو به اکدی "اکیتو" نام داشته و در مکانی به نام "بیت اکیتو" "بیت" واژهای اکدی است که همریشه بیت عربی به معنی خانه است برگزار میشده است. یکی از وظایف سالیانه شاه میانرودانی اعم از سومری، اکدی، بابلی یا آشوری این بوده که در جشن سال نو مسافتی طولانی را از کاخ تا خانه جشن سال نو یا "بیت اکیتو" طی میکرده، به این خانه وارد میشده و با مجسمه خدایی که در آنجا قرار داشته تجدید بیعت میکرده است. شاه میانرودانی وظیفهاش این بوده که در روز اکیتو در بیت اکیتو دست مجسمه خدای بزرگ را بگیرد، با او بیعت کند و پادشاهیاش را برای یک سال دیگر از او تبرک بگیرد. این یک سنت کهن میانرودانی است که متون فراوانی در مورد آن وجود دارد. خوشبختانه در قلمرو تمدن عیلامی نیز متونی وجود دارند که نشان میدهند عیلامیهای سرزمین ایران نیز این جشن را برگزار میکردند. در نزدیکی زیگورات معروف چغازنبیل، تپه دیگری به نام تپه حریه وجود دارد کتیبههای بهدستآمده دوره عیلام میانه، نشان میدهد که تپه حریه، احتمالا بیت اکیتوی چغازنبیل بوده است. پادشاه عیلامی، در آغاز سال نو ابتدا به زیارت زیگورات چغازنبیل میرفته و سپس آن مسیر را پیاده تا تپه حریه طی میکرده، در آنجا بنایی وجود داشته این بنا ویران شده و ما از طریق کتیبههای موجود، از آن خبر داریم که وی در آن اعمال رسمی دوباره شاه شدن را انجام میداده است.آیا ما پیش از دوره ساسانی نوروز را جشن میگرفتیم؟شواهد زیادی نشان میدهند که جشن سال نو یک سنت باستانی آسیای غربی است. همانطور که میدانیم ایرانیان ساکنان باستانی آسیای غربی نبودند بلکه مهاجران این سرزمین بودند، این مهاجران در یک لحظه از تاریخ خود و در جایی از عرصه ایرانزمین، این رسم را از مردمان بومی به عاریه گرفتند. این رسم اکنون رسمی ایرانی است با دستکم چند هزار سال پیشینه پس ایرانیان این جشن را از آنها ستاندند اما کجا و در چه زمانی این اتفاق افتاده است؟ مت سفانه هیچ متن روشنی پژوهشهای تاریخی را در این زمینه یاری نمیکند و ت سفبرانگیزتر اینکه از دیرینگی جشن نوروز حتی پیش از دوره ساسانی آگاهی وجود ندارد.قدیمیترین شواهد مکتوبی که میتوان به آن استناد کرد متعلق به دوره ساسانی است. این تمامی چیزی است که پژوهشگر تاریخ میتواند از متون استخراج کند اما تمامی چیزی نیست که او میتواند بداند، بلکه میتوان با الگوسازی و مقایسه بسیاری از پدیدههای دیگر، پیشنهادهایی در این زمینه ارایه نمود. یک پیشنهاد، آن است که اکنون ارایه میکنم.دانستیم که ایرانیها مهاجران سرزمین ایران بودند، پیش از آمدن آنها، ایران مسکن مردمان دیگر بوده است و نوروز و فهم آن منوط به دانستن پیچیدگیهای مربوط به ریاضیات، اخترشناسی و گاهشماری است. هیچ عجیب نیست که مردمان باستانی آسیای غربی در این زمینه ید طولایی داشتند. اطلاعات زیادی در زمینه ریاضیات بسیار پیچیده بابلی، محاسبات بسیار دقیق تقویمی عیلامی و متون ستارهشناسی آشوری وجود دارد. از دوره هخامنشی، یعنی از سال 539 قبل از میلاد که کوروش دوم پارسی شهر بابل را تصرف کرد، متون تاریخی به شکل شگفتانگیزی رو به تزاید است و اطلاعات زیادی در مورد اخترشناسانی وجود دارد که در طول دوره هخامنشی در بابل زندگی میکردند. یکی از موارد استفاده جهان باستان از دانش اخترشناسی، اختربینی بوده است اختربینان، فالگیرانی بودند که حتی مردم عادی نیز به آنها مراجعه میکردند، حقالزحمه آنها را میپرداختند و آنها با دقت در حرکت کواکب در آسمان، برای سعد و نحس احوال مراجعهکنندگانشان پیشگویی میکردند. این پیشگوییها در مورد شاهان نیز انجام میشده است. دربار شاهان میانرودانی و هخامنشی پر بوده از اختربینان، فالگیران و اهالی نجوم و تنجیمی که این کار را برای شاهان ایرانی انجام میدادند. در چند کتابی که در مجموعه عهد عتیق به یادگار مانده است، از جمله کتاب دانیال، اشارات روشنی به اختربینان و خوابگزاران دربارهای شاهان کلدانی، مادی و هخامنشی شده است. این اختربینان، طایفهای خاص از مردمان به نام مغان بودند، آنها وظایف متعددی داشتند که یکی از آن وظایف امور مربوط به اختربینی و تنجیم بود یعنی خوابگزاری شاه را انجام میدادند و سعد و نحس لشکرکشیها یا پیوند زناشویی را با دقت در حرکت افلاک و کواکب پیشبینی میکردند و توصیههایی به شاه میدادند. بر اساس روایات تاریخی، مغان یکی از شش قبیله مادی بودند.از شش قبیله مادی، چند قبیله در نامهای ایرانی ریشه داشتند نامهایشان معنی داشت مانند اریزنتو که به معنی قبیله آریایی است. پژوهشگرانی که در این زمینه کار میکنند معتقدند که مادها، مجموعهای از مردمان ایرانیزبان و ایرانیتبار بودند که در پی کوچ آریاییها، به ایران غربی رسیدند و در آنجا ساکن شدند. ایران غربی و ماد پیش از آن تهی از سکنه نبوده است، بلکه کاسیان، کوتیان، لولوبیان و حوریان در آن زندگی میکردند. میان مادهای نورسیده و ساکنان پیشین این سرزمین امتزاج و اختلاط واقع شده و ملت پسینه ماد، از این اختلاط و امتزاج زاده شده است. به همین خاطر نیز برخی قبایل ششگانه مادی نامهای ایرانی دارند و برخی از آنها نامهای بومی. نام مغان نیز ریشهشناسی روشنی در زبانهای ایرانی ندارد و مغان یکی از آن چند قبیله مادی هستند که آریایی و ایرانی نبودهاند. توقع ما هم اینجا برآورده میشود یعنی مغان، آن طبقه نخبه، برکشیده و فرهیخته ساکنان پیشاایرانی، ایران غربی بودند که به دلیل سالها همجواری با تمدن باستانی میانرودان و همسایگی با عیلامیها که تمدنی بسیار دیرینه داشتند، از آنها بسیار چیزها گرفته و به آنها بسیار چیزها داده بودند. مغان دانش اخترشناسی دیرینه سال میانرودانی را از ساکنان باستانی میانرودان به عاریه ستانده و تا جایی در این کار پیشرفته بودند که بعدها در همه دربارهای آسیای غربی، خوابگزاران، فالگیران، اختربینان و مسیولان امور نجوم و تنجیم یکسره مغ خوانده میشدند و این در حقیقت شغل آنها بود. پیشنهاد من این است که این رسم پیشاایرانی نوروز، احتمالا در طول دوره شاهنشاهی ماد و هخامنشی، جایی در ایران غربی، شاید در خاک ماد باستان، همچون یک رسم بسیار مهم و ت ثیرگذار در پیوند میان اقوام و مردمان مختلف، توسط طبقه نخبه و فرهیختاران مادی وام گرفته شده و همچون یکی دیگر از ملاتهای ساختن مردمی جدید به کار رفته است.مغان، مهندسان فرهنگی ایران باستاندر قرن هشتم و هفتم قبل از میلاد آشوریها دایما از مناطق غربی و اورارتوها از شمال به خاک ماد لشکرکشی میکردند. مردمان این منطقه، یعنی ساکنان پیشین ماد و نورسیدگان مادی دو راه در پیش داشتند: یا باید برای همیشه از صحنه تاریخ محو و در امپریالیزم آشوری و نبرد دایمی میان آشوریها و اورارتوها مثل خوردههایی میان دو سنگ آسیا سوده و فرسوده میشدند و یا با هم متحد میشدند، قدرتی به وجود میآوردند و بساط آشوریها و اورارتوها را از آسیای غربی پاک میکردند. از قرار، نیاکان ما ایرانیها هوشمندتر بودند و گزینه دوم را انتخاب کردند. در طول سده هفتم قبل از میلاد مردمان پیشاایرانی و نورسیدگان ایرانی اتحادیهای تشکیل دادند که پژوهشگران به آن اتحادیه قبایل ماد میگویند. این اتحادیه منطقا منجر به پیدایش پادشاهی متحد ماد شد و پادشاهی متحد ماد، آرامآرام چندان نیرو گرفت که به لشکر آشور کشید، آشور را محو کرد، در چند سفر جنگی و عملیات اورارتوها را نیز از بین برد و تا دل ترکیه امروزی پیش رفت، همسایه امپراتوری لودیه شد و آن جنگ پنجساله میان ماد و لودیه اتفاق افتاد. کارستان مادها این بود که از میان قبایل متفرق و متعدد ایرانی و پیشاایرانی اتحادیهای منسجم و قدرتمند به وجود آوردند. این اتحادیه که دیگی هفتجوش از قومیتها، زبانها، اندیشهها و آیینهای مختلف بود، به یک ماده چسباننده نیاز داشت. به نظر میرسد شاهان مادی در دورهای، از مزدیسنای زرتشتی برای این پیوند استفاده میکردند، نام یکی از شاهان مادی به گونهای معنیدار فرورتیش است، این نام یک نام کاملا روشن و برچسبدار زرتشتی است، فرورتیها ارواح نیاکان در اندیشه زرتشتیاند و این اندیشه در پیشازرتشت وجود نداشته است، پس از زرتشت نیز در اندیشههای دیگر ایرانی وجود ندارد. به نظر میرسد شاهان ماد از عناصر مختلفی چون دین زرتشت، زبان مشترک و مراسم نوروز برای پیوند آجرهای نامتجانس فرهنگی خود استفاده میکردند. مهندسان فرهنگی وجود داشتند که این اتفاق را ساماندهی میکردند. این در طول دوره هخامنشیان هم وجود داشته است. در اقصی نقاط شاهنشاهی هخامنشی، در زیر نگین شاهان هخامنشی پارسی، کسانی بودند که مهندسی فرهنگی میکردند. به این ترتیب قلمرو شاهنشاهی هخامنشی 220 سال دوام آورد و هرگز از درون فرونپاشید بلکه به واسطه آمدن اسکندر مقدونی که یک نابغه نظامی بود سرنگون شد. مهندسان فرهنگی در طول دوره هخامنشی آنچنان توانا بودند که توانستند 220 سال این عناصر قومی مختلف را در کنار یکدیگر نگهدارند. آنها آنچنانکه متون میانرودانی، یونانی و متون باستانی دیگری چون تورات و بقیه منابع باستانی شرق به ما خبر دادهاند، نامشان مغان بوده است. مغان باستانی سرزمین ایران، از یک سو به دانشهای باستانی میانرودانی تسلط داشتند و از سوی دیگر دینداران و دینپیشگان مردمان جدید شدند و توانستند این اتفاق پیچیده شگفتانگیز را مهندسی فرهنگی کنند.همچنین بخوانید:درباره تاریخچه نوروز از کتایون مزداپورگوشهای از سرگذشت نوروز/ از جشنی بابلی تا رستاخیز ملی از علیرضا مناف زادهاکیتو (آیین آغاز سال نو در بابل) از عبدالمجید ارفعیخاب نیسان |
تمدن چاوین نقاب طلا، متعلق به تمدن چاوین مردم چاوین نخستین مصنوعات طلا را در قاره آمریکا، ساختند. این نمونه، دارای ویژگیهای چهره یک انسان و همچنین دندانهای نیش یوزپلنگ، میباشد تمدن چاوین، یکی از نخستین تمدنهای قاره آمریکا، بین سالهای 900 تا 200 قبل از میلاد، در درههای عمیق سلسله جبال آند در پرو، شکوفا گردید. مردم چاوین، سفالگران، بافندگان و همچنین کشاورزان ماهری بودند. کنده کاریهای استادانه آنها، نشان میدهد که آنها یوزپلنگ جاگوار را پرستش میکردند. تمدن و فرهنگ این قوم، به تبعیت از نام مرکز مذهبی شان، یعنی چاوین دو وانتار، چاوین نامیده شد. در وسط معبد بزرگی واقع در این مرکز مذهبی، مردم چاوین مجسمه ال لانزون، خدای خندان، را به شکل ستونی عظیم، ساختند.توصیفی دیگر از فرهنگ و تمدن چاوینحدود 1200 ق.منخستین گروه از قوم چاوین در درههای سلسله جبال آند واقع در پرو، سکنی میگزینند. ممکن است که آنها از راه دریا از آمریکای مرکزی، محلی که قوم اولمک در آن زندگی میکردند، به مسکن جدیدشان آمده باشند.حدود 850 ق.مشالوده فرهنگ چاوین بر مبنای مرکز مذهبی "چاوین دو وانتار"، بنا گذاشته شده است. از این مکان، مردم چاوین ظروف سفالی زیبا و خوش نقش خود را به سراسر منطقه پرو ، عرضه میکنند. این امر، هنر و صنعت اقوام دیگر را تحت تاثیر، قرار میدهد.حدود 200 ق.متمدن چاوین رو به انحطاط میگذارد.از حدود 1200 قبل از میلاد، مردم چاوین بتدریج در درههای عمیق سلسله جبال آند در پرو، ساکن شدند. آنها ممکن است از آمریکای مرکزی، که در آن زمان قوم اولمک در آنجا تمدنی را بوجود آورده بودند، مهاجرت کرده باشند. قوم چاوین، مردمانی کشاورز بودند و به کشت ذرت میپرداختند. این محصول، غذای اصلی آنها را تامین میکرد. بی آنکه نیازمند کار و کوشش فراوانی باشد. کشاورزان چاوین وقت کافی داشتند تا به دانش و فن و امور مذهبی، بپردازند. آنها برای بافتن پارچه از دستگاه بافندگی، استفاده میکردند، اگر چه آثار اندکی از پارچههای نخی آنها بر چای مانده است. مردم چاوین همچنین سفالگران ماهری بودند.ظروف سفالی چاوین، اغلب به شکل جانوران، پرندگان، انسان و حتی گیاهان، ساخته شدهاند. مردم کشاورز و صنعتگر چاوین، همچنین وقت کافی داشتند تا یک مرکز مذهبی برای خود، بنا کنند.چاوین دو وانتاردر حدود 850 قبل از میلاد، قوم چاوین، مکان مذهبی چاوین دو وانتار را بنا نمودند. آنها مجموعهای مرکب از میادین، سکوها، ایوانها و خاکریزها، ساختند. ساختمان اصلی و مرکز این مجموعه، یک معبد سنگی بسیار بزرگ بود. طرح این معبد، پیش از شروع کار ساخت آن، بخوبی ریخته شده بود. این معبد سه طبقه دارد، که بوسیله تعدادی پاگرد و پلکان به هم وصل میشوند. هوای تازه از طریق شبکهای از مجاری تهویه، به تمامی قسمتهای ساختمان، حتی به اتاقهای که در مرکز و یا در قسمتهای زیرین آن قرار دارند. میرسد.آرامش و فراوانیاگر چه خدایان قوم چاوین سیمایی ترسناک داشتند، دوران حیات تمدن چاوین، توام با صلح و آرامش نسبی بود. سلاحهایی که پیدا شدهاند، نه به جنگجویان، بلکه به شکارچیان تعلق داشته است. از آنجاییکه در این ناحیه، کمبود زمین کشاورزی وجود نداشته است، مردم چاوین میتوانستند به آسانی ار درگیریهایی که اغلب به جنگ منجر میشد، دوری کنند. این بدان معنی است که آنان وقت کافی داشتند تا سبک هنری منحصر بفرد خویش را که بر هنر اقوام دیگر درسراسر پرو تاثیر گذارد، پدید آورند.حقایق ثبت شدهمکان باستانی "چاوین در وانتار"، در سلسله جبال آند واقع در پرو، شهری دارای جمعیت انبوه و دایمی نبود. بلکه، در حکم مرکزی بود که اهالی روستاهای اطراف برای انجام مراسم مذهبی، در آن گرد میآمدند. برای مثال، کشاورزان برای برگزاری اعیاد مهم به آنجا میرفتند. امروزه، سرخپوستان ساکن کوههای آند، به زیارت این مکان میروند. ولی، آنها، به جای زیارت معابد و خدایانی با سیمای یوزپلنگ جاگوار، از کلیساهای مسیحیان دیدن میکنند. - ? page =% d8 % aa % d9 % 85 % d8 % af % d9 % 86 +% da % 86 % d8 % a7 % d9 % 88 % db % 8c % d9 % 86 & amp ; SSOReturnPage = Check & amp ; Rand = 0Date : Friday June 4th2010 12 : 43 |
چای لاهیجان ، نتیجه همکاری ایران و چین چای لاهیجان ، یکی از بهترین نمونهها برای نشون دادن نتایج مثبت همکاری ایران و چین هست . در همون زمانی که دولت فخیمه انگلیس ، با تمام تلاش و کوشش ، سعی داشت که نذاره که ایرانیا به دانش کاشت و تولید و فراوری چای دست پیدا کنند ، عدهای از چینیها البته با تلاش و کوششهای جناب کاشف السلطنه ، وارد ایران میشوند و آموزشهای لازم رو به ایرانیا در این زمینه میدهند و برخی از این آقایون اصلا توی ایران و توی لاهیجان میمونند و ازدواج میکنند و موندگار میشوند . بهرحال ، این موضوع برام خیلی جالب بوده که در زمانی که انگلیس ، داشته از ورود یک دانش در بخش کشاورزی به ایران جلوگیری میکرده ، چطوری یک آدم باهوش و توانمند و خدمتگزار ، تونسته با بهره برداری از ظرفیتهای روابط فی مابین ایران و چین استفاده کنه و با دور زدن قدرت بزرگی مثل انگلیس ، اون هم در زمان دولت ضعیفی مثل قاجار ، دانش مهم و بزرگی رو وارد ایران کنه که حتی تا به امروز هم یاور و مددکار اقتصاد ایران بوده و هست و خواهد بود . |
از کلیسای شیطان تا "هالویین"! تاحالا کلمهی هالووین ( Halloowin ) رو زیاد شنیدید. تعداد زیادی فیلم با این نام ساخته شده. تعداد زیادی داستان و مقاله و کتاب دراین باره نوشته شده. در کشورهای مختلف ، در جشن هالووین، مردم خودشونو به ترسناکترین شکل گریم میکنن و اون شب تا صبح به انجام کارهای مختلف میپردازن از جمله خوردن شراب و رقص و آواز..اما این هالووین واقعا چیه؟ ازکجا اومده؟ و دراین مراسم چه تفکراتی جریان داره؟ آیا صرفا یک جشن ساده اس؟ . در ادامه گلچینی از مطالب که جمع آوری شدن رو بخونید :تهیه کننده : میم صاد کلیسای شیطان چیست ؟یک مکان ویژه برای شیطان پرستان "لاوی" هست که توسط "آنتوان لاوی" بنیان گذاری شد. اونچه که ویکی پدیا دربارش گفته رو بخونید :یک سازمان مذهبی برای معتقدین به مبادی مذهبی شیطانپرستی است که عقایدشان در "انجیل شیطان" نوشته شده توسط آنتوان لاوی نگاشته شدهاست. این کلیسا در 30 آوریل 1966 (میلادی) در سانفرانسیسکو ت سیس شدانجیل شیطانی از باورهای این کلیسا که از زبان آنتوان لاوی بیان شده :شیطانپرستی لاوی یک مذهب بسیار خودخواهانه و نفس گرایانه است، ما معتقد به شهوت و قدرت هستیم، ما معتقد به بلندپروازی و طمع هستیم و تمام آنچه را که ادیان دیگر گناه میخوانند راهی به سوی ارضای نفس و رستگاری خود میدانیم.آنتوان لاوی بنیان گذار شیطان پرستی "لاوی" درباره آنتوان لاوی بیشتر بدونید :وی شخصیتی ناهنجار و ناسازگار بوده که در سن 17 سالگی ضمن فرار از تحصیل و حضور در خانه به عنوان خدمه و دلقک به یک سیرک میپیوندد . لاوی در سال 1950 میلادی در دایره جنایی پلیس آمریکا به عنوان عکاس جنایی مشغول به کار میشود که تاثیرات عمدهای را نیز میپذیرد .آنتوان در سال 1952 با " کارول لنسیگ " ازدواج میکند اما بنابر دلایلی اعم از عدم التزام به اصول اولیه اخلاقی و پایبندی به روابط خانوادگی و شیفتگی به زن دیگری به نام " داین هگارتی " از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد روابط نامشروعی را با وی آغاز میکند . لاوی یک فرزند نامشروع از هگارتی که هرگز با وی ازدواج نکرد را به دست میآورد.یک کلیسای شیطانی مکانی مناسب که دارای نگهبان و خدمه است و اجازه میدهد شیطان پرستان آزادانه اعمال دینی خود را انجام دهند. کودکان حق ورود ندارند تا زمان بالغ شدن افکار آنتوان لاوی بعدها باعث شد هالووین ایجاد بشه!" جشن هالووین "هالویین ، تسخیر شدهی شیطاناین مراسم را برای نخستین بار، سالها پیش از میلاد مسیح (ع) قومی ساکن ایرلند و فرانسه اجرا کردند. افراد در آستانه سال جدید میلادی، همه آشنایان و دوستان به یاد ارواح مردگان، دور هم سر سفرهای جمع میشدند و با برپایی آتش، غذاهایشان را با یکدیگر تقسیم میکردند. آنان بر این باور بودند کهدر این شب راه میان دو جهان باز میشود تا ارواح درگذشتگانشان نیز در جمعشان حاضر شوند و ارتزاق کنند پس کسانی که با سخاوت بیشتری در این جشن شرکت میکردند، مورد شفاعت درگذشتگان نزد خداوند قرار گرفته و تا پایان آن سال از گزند بدیها و بلاها در امان میماندند.رسم بر این بود که پس از این دورهم جمع شدن، کشیشها در شب زندهداری این شب، وقایع آینده را پیشگویی کرده و با نماز و دعا، ارواح مقدس را از جهنم به بهشت هدایت میکردند.قرنها گذشت و تاریخ سرزمینهای غربی دستخوش جنگها و تحولاتی شد که طی آن، عقاید و سنتهای دین مسیحیت نیز دگرگون گردید.در این میان، سنت "هالووین" نیز تغییر ماهیت داد و نه تنها شکل برپایی این مراسم، بلکه فلسفه آن هم رنگ و بوی دیگری گرفت: کمکم "شب همه مقدسین" دیگر تنها متعلق به ارواح پاک نبود بلکه شیاطین، ارواح خبیثه، اجنه و دیوها را نیز در این جشن حاضر میدانستند. از این رو برخی از مردم در جشن هالووین لباسهای عجیب و ترسناک پوشیدند تا در برابر ارواح گناهکار ایستادگی کنند و به شکلی نمادین آنها را ترسانده و از میان خود برانند. جالب اینجاست که روز مرگ " لاوی" با روز مراسم قدیسین مسیح در قرون گذشته، که اکنون به مراسم "هالووین" تغییرماهیت داده، مصادف شده است. امروزه بسیاری از اعمال هالووین برگرفته شده از تعالیم شیطان پرستی لاوی است. اسقف اعظم، "ولفگانگ هوبر" رییس شورای ایالتی کلیساهای پروتستان آلمان،آداب و رسوم هالووین را "بسیار پوچ" دانسته و میگوید:"هالووین، مثل ویروسی خطرناک از آمریکا آمد و به ما تحمیل شد. بعید میدانم که به این زودیها بتوان به این سرگرمی بیمحتوا پایان داد." کلیسای کاتولیک در لهستان نیز با شیطانی خواندن هالووین، در سایت خود نوشت: " ترویج هالووین، جوانان را به فساد میکشاند. ابداعکننده شیطانپرستی مدرن، " آنتون لاوی" شب هالووین را بزرگترین جشن پرستش شیطان میدانست و ما باید نسبت به آداب شیطانی این جشن هوشیار باشیم."گریم ترسناکن چهره در هالوییننماد اصلی هالووین، یک "کدو تنبل" هست که توی اونو خالی میکنن و دو چشم و یک دهان بصورت ترسناک براش میزارنکدو تنبل نماد هالوویناین جشن در کشور ما رسما اجرا نمیشه اما مخفیانه چرا. در محافل شخصی انجام میشه. خوندن نوشتههای زیر قابل تامل هست :بدون شرحبدون شرحمدتی قبل هم چنین جشن هایی در مدارس ایرانی برگزار شد که موجب واکنشهای منفی و شدیداللحن شد. ( کلیک کنید اینجا ) برخی دیگر از نکات منفی در جشن هالووین : تمسخر ادیانبرای مثال برخی شرکت کنندگان در این جشن لباس هایی به تن میکنن که لباس راهبههای مسیحی است. البته با حالتی ترسناک. که نوعی تمسخر به حساب میآید. تمسخر بیماران یکی از انواع لباسها، گریم و لوازمی که به طور معمول در جشنهای هالووین استفاده میشوند، مرتبط با بیماران دارای مشکلات روحی است که در این جشن منجر به استهزاء آنان میشود. این مسیله به ویژه در سالهای اخیر سبب شده تا موج اعتراض و انتقاد از سوی افراد برجسته به راه بیفتد. سایت آمازون از جمله فروشندگان این لباسها برای جشن هالووین بود.عدهای از اعضای انجمنهای پزشکی و روانپزشکی اروپا (با مرکزیت انگلیس) طی شکایتی خواستار توقف فروش این لباسها و قرار دادن جریمه برای توهینکنندگان به بیماران روانشناختی در شب "هالووین" شدند. |
اسرار زندگی عمر خیام چکیده:خیام را بیشتر بشناسید. خیام شاعر، همان خیام ریاضی دان و خیام طبیب است. مدتهای فکر میکردند اینها جدا هستند. بله! خیام همه چیز میدانست. اشعار خیام از زیباترین چهارپارههای زبان فارسی هستند که حتما باید آنها را یکبار خوانده باشید. رازهای زندگی خیام چیست؟ با ما همراه باشید.عمر خیاممهمترین و جالبترین اسرار زندگی عمر خیام کدامها هستند؟ آیا میدانید که آرامگاه زیبای خیام را از همه چیز دان بودن خیام ایده گرفتهاند، چرا که خیام همه چیز میدانست. در کنار رباعیات خیام که همه ما خواندهایم او در طب، فلسفه، نجوم و ریاضی نیز استاد بوده است. تا چه حد با اشعار خیام شاعر آشنایی دارید؟ آیا میدانید عمر خیام در سطح جهانی طرفداران زیادی دارد. دیوان خیام را حتما باید در کتابخانهی خود داشته باشید. آنجا که میگوید "در کارگه کوزهگری رفتم دوش، دیدم هزار کوزه گویا و خموش ."عمر خیام همهی ما با اشعار خیام و مجموعه آثار او زندگی کردهایم. میدانستید عمر خیام بدخلقی هایی داشته است؟ این شاعر که در زمان سلجوقیان و قرن پنجم میزیسته است در طول تاریخ همواره مورد تمجید و ستایش بزرگان بوده است. عمر خیام از شاگردان با واسطهی ابن سینای طبیب است.می گویند خیام، فلسفه را در دین خود وارد کرده است و حتی در زمان زندگی خودش مخالفانی داشت، اما اشعار خیام از ایمانی درست و پاک در دل او خبر میدهند. همانطور که خودش در آخرین لحظات زندگی گفته است که "خدای من میدانی تو را به اندازهای که میتوانستهام، شناختهام، پس مرا بیامرز"کافی است یکبار رباعیات زیبا و گهربار این شاعر فرهیخته را بخوانید تا تماما مجذوب کلام شیوا و زیبای او شوید. میتوانید بهترین اشعار خیام به صورت پی دی اف نیز بخوانید. فقط حتما آن را در برنامهی خود داشته باشید. میگویند عمر خیام بیماریهای زیادی در زمان حیات خود درمان کرده است. پس بدانید، خیام شاعر و خیام ریاضی دان و خیام طبیب یک نفر هستند.منابع: - qgtapfahtnsi |
گسترش شاهنامه در فرهنگ جهان شاهنامه عربی ( 1 ) شاهنامه فردوسی به دست استاد "سمیر مالطی" با نام زیبای "شاهنامه بزرگ آوردگاه ایرانیان" (الشاهنامه ملحمه الفرس الکبری) به نثر عربی ترجمه شد و به سال 1977 میلادی در بیروت چاپ گردید. پس از آن با استقبال فرهیختگان عرب کشورهای منطقه در سال 1979 تجدید چاپ شد.شاهنامه عربی ترجمه استاد سمیر مالطیمن از این پس خواهم کوشید با کنار هم نهادن نثر زیبای عربی این کتاب با هر بخش از داستانهای شاهنامه، ارزش ادبی ترجمه استاد سمیر مالطی از شاهنامه فردوسی به زبان عربی و زیبایی چنین کوششهای فرهنگی را برای شناخت، پیوند و دوستی مردم عرب منطقه با ایرانیان، از سوی نخبگان جامعه عرب و فرهیختگان ایرانی نمایان کنم.شاهنامه عربی استاد مالطی از داستان کیومرث آغاز میشود و هر چند بخش دیباچه شاهنامه فردوسی را ندارد و شاید بخشهایی از بازگفت فردوسی را از زندگی خود و سختیهای روزگار که در میانه شاهنامه آمده است را هم نداشته باشد ولی تا داستان پایانی که کشته شدن یزدگرد است همه داستانهای اسطورهای، پهلوانی و تاریخی شاهنامه به نثر عربی در این کتاب آورده شده است. هر چند همانگونه که از شمار 240 صفحهای کتاب برمی آید برگردان عربی استاد مالطی از شاهنامه، چکیدهای از این حماسه ایرانی است که برای آشنایی جامعه فرهنگی عرب از اسطورهها، نامها و یادهای کهن این تمدن دیرپای انسانی فراهم آمده است. |
محله سنگ تراشها کجاست؟ محله سنگ تراشهای اصفهان یکی از زیبا ترین و بی نظیرترین محلات در این شهر است. درست آن سوی خیابان محله جلفا. از قدیمی ترین مناطق که سنگ فرش آن شما را به یاد لوکیشن فیلم های قجری می اندازد. اگرچه این جا محله ای ارمنی نشین است اما مسیحی و مسلمان ندارد. همه خونگرم و مهربان هستند و نه تنها مسلمان و مسیحی در هم آمیخته اند، بلکه هر سه گروه از شاخه مسیحیت یعنی پروتستان، کاتولیک و ارتودوکس، کنار هم از کلیساها استفاده می کنند.چه شد که این شد؟جالب است بدانید مسیحیان به کوچه سنگ تراشها کوچانده شده اند. یعنی در اواخر سلطنت شاه عباس اول، گروهی از مهاجران ارمنی که در حرفه ی سنگ تراشی مهارت داشتند، به این محله آورده شده و در این جا سکنی گزیدند تا امنیتشان تضمین شود. 13 کلیسای بسیار زیبا، ساده و ارزشمند در این محله قرار دارد که تلفیقی از هنر معماری اسلامی و اروپایی است. آنچه در ابتدا نظرشما را جلب می کند این که کلیسای وانک، هم گنبد دارد مانند مسجد، هم ناقوس دارد مانند باقی کلیساها. حتی در انتهای کوچه سنگ تراشها محله تبریزی ها قرار دارد که ساکنان آن را مسیحی و مسلمان تشکیل می دهند.هر اصفهانی نه یک بار، بلکه بیشتر از چند بار در سال، گذرش به محله سنگ تراشها می افتد. مضاف بر این، حضور خیلی از گردشگران برای دیدن این منطقه، همیشه این جا را شلوغ و پررفت وآمد نشان می دهند همچنین اگر کریسمس، تولد عیسی مسیح و یا عید پاک برای سفر و گردشگری بیایید، این جا و محله جلفا را تکه ای فراموش نشدنی از اصفهان خواهید یافت.جلفا، آن سوی خیابانکوتاه درباره محله جلفا بگوییم، درست روبه روی سنگ تراشها محله جلفااست. همان جا که وقتی سراغش بروی، انگار وارد خیابانی در پاریس شده ا ی. کافه های منحصربه فرد، موسیقی های دل نشین، صندلی های لهستانی قدیمی و در و پنجره های چوبی کافه های کوتاه قد، شما را وسوسه می کند دمی بیاسایید و حتما قهوه ای بنوشید. همچنین می توانید کنار حوض ها و حوضچه ها بنشینید و تلفیق زیبایی از سنت و مدرنیته، اسلام و مسیحیت و در نهایت جاذبه گردشگری و زندگی عادی مردم همه و همه را کنار هم در یک قاب ببینید. به طور حتم مطالب زیر برای تان جذاب خواهد بود:گردشی در مزه های افطاراینجا پایتخت، بام لند تهرانمن و قلعه رودخان و خاطره سازیدر کاروانسرای تی تی همیشه باز استبرای خواندن مطالب مرتبط به گردشگری به مجله دلتا در همین صفحه سر بزنید. |
تاریخ سخن میگوید دندانه هر قصری پندی دهدت نونوپند سر دندانه بشنو ز بن دندانگوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنونگامی دو سه بر ما نه اشکی دو سه هم بفشانخاقانییکی از مقاطع تاریخی که برای ملت ما میتواند بهره آموزشی ارزندهای داشته باشد و در زمان فعلی و آینده مورد استفاده واقع شود تاریخ مشروطیت ایران است. گرچه کتب و مقالات متعددی در این مورد به رشته تحریر درآمده کنفرانسها و همایشهای بسیار برگزار شده ولی هنوز هم جای بررسی و تحلیل این قسمت از تاریخ ایران وجود دارد. حضرت امام خمینی (ره) در این مورد میفرمایند: "شیاطینی که در خارج کشور نشسته و نقشه کشیدند برای نابودی همه ما خود ما را وادار میکنند که تیشه به ریشه خودمان بزنیم اگر کسانی توجه به این معنی داشته باشند که صدر مشروطیت که احزاب متخلف پیدا شد دنبال آن پیروزی که ملت پیدا کرده بود این احزاب مختلف به جان هم افتادند و این کشور را تباه کردند ."اصلاح حقیقی هر جامعه انسانی در گرو اصلاح درونی فرد فرد اعضاء آن جامعه است. در طول تاریخ چند هزار ساله این کشور پهناور بارها و بارها مردمی به گرد یکدیگر جمع شده محوری را برای انسجام و وحدت قبول کرده و با فداکاری و جانبازی سعی کردهاند بر دشمنان این مردم و این خطه زرخیز فایق آمده بنای نوینی را برای سعادت خود پایهریزی نمایند. در بعضی از موارد این تلاشها به پیروزی رسیده و در مواردی هم شکست نصیب آنها شده و یا نهضت آنها در نطفه خاموش شده است تا شاید زمانی دیگر و فرصتی دیگر پدید آید . ولی آن چه در دو قرن اخیر ناظر و حاکم بر این جنبشهای مردمی بوده توطیههای دشمنان و اجانبی بوده که قصد داشتهاند به هر ترتیب این مردم را به بند کشیده و سرمایههای مادی و معنوی خدا داد آنها را به تاراج ببرند. نهضت مشروطه که در حقیقت پایانی نامطلوب داشت ولی از نظر تجربه دستاوردهای مهمی برای مردم ایران و منطقه و جهان اسلام داشت، چنانچه به آن توجه عمیق نموده و به فراموشی نسپارند میتواند چراغ راه آتیه آنها باشد تا راه را از چاه بشناسند و دشمن را از خودی تشخیص دهند وگرفتار فریب کاریهای دشمن نابکار نگردند.اول مسیلهای که قابل توجه و ارزشمند مینماید این است که مردم ایران و جمع مسلمانان منطقه بدانند در آن زمان چه شرایط اجتماعی اقتصادی سیاسی و فرهنگی در جامعه بوجود آمده بود که مردم آمادگی بهم پیوستن و جنبش را پیدا کرده بودند. و در ثانی چگونه علمای دینی در آن فضای استبداد قاجاریه توانستند موج بیداری برانگیزند و بذر قیام را بیافشانند و مردم گرفتار روزمرگی را به فکر وادار کنند و انگیزههای قوی در آنها بوجود آورند و بذر حرکت اجتماعی را در قلب و وجود و یقین آنها بکارند. و در پی آن چه عواملی سبب شد پیروزیهایی حاصل گردد و چه توطیهها و ترفند هایی توانست از زمینههای منفی که وجود داشت بهرهگیری نموده بطور غیر ملموس نهضت را به بیراهه بکشاند و بذر شوم اختلاف را بین سران نهضت بوجود آورد و در نهایت تمام منافع نهضت را به نفع دشمن مصادره کند و زهر را به کام خودیها بریزد و کام دشمنان را شیرین سازد.گر چه قلم به دستان دوست و دشمن در ثبت و انتشار اتفاقات آن ایام کتابها و مقالات متعددی انتشار دادهاند و تشخیص ماهیت قضایا پس از این مدت طولانی مشکل مینماید ولی با تعمق در حوادث و اتفاقات آن ایام و گزارشات موثق نسبی میتوان تا حدودی تصویری نزدیک به حقیقت از آن ایام در ذهن داشت. محیط و شرایط موجود در زمان قاجاریه و حکومت طولانی آنها که رژیمی مستبد بود و تلاشی برای آسایش و رفاه و نظم امورات مردم و رشد و تعالی مادی و معنوی آنها صورت نمیگرفت. آن هم در زمانی که کشورهای اروپایی در حال رشد و توسعه سریع بودند و خبرهای آن به گوش طبقات مختلف مردم از طریق نقل قول میرسید. از طرفی قاجاریه بطور جدی به خارجی وابستگی داشت و در آن موقع انگلیس و روسیه تاثیر گذار در سیاست بینالملل بودند. مردم از شهر تا روستا تحت انواع زور و ستم زندگی روزمره خود را طی میکردند. تبعیض به شدت جاری بود و اعیان و اشراف و شاهزادهها به شدت بر امورات مردم مسلط بودند و در بین عشایر و ایلات حالت حاکمیت قبیلگی حاکم بود.در نهضت مشروطه جریانهای فکری سه گانهای کارزار را اداره میکردند:روشنفکرانی که در ارتباط با غرب به این نتیجه رسیده بودند، حال با مسافرتهای تحصیلی یا استادانی که از خارج آورده بودند بخصوص در دارالفنون و یا بوسیله انتشار مطالب در روزنامهها و سایر اطلاعرسانیها که در آن زمان وجود داشت.جریان چپی که مرکزش در قفقاز بود و در مقدمات کار انقلاب سوسیالیستی بود. آنها هم در ایران فعال بودند و حضور داشتند.جریان اساسی که مذهبی بود و علما و روحانیون آن را رهبری میکردند. همان جریانهایی که عامل پیدایش مشروطه بودند همانها به محض آن که رسیدند به مشروطه به جان هم افتادند عامل تفرقه شدند و مشروطه را عملا به باد دادند.از طرف دیگر اصلا فرمانی که مظفرالدین شاه برای مشروطیت صادر کرد نوشت: فرمان تاسیس مجلس شورای اسلامی متحصنین در سفارت انگلیس! گفتند که نه قبول نداریم اسلامی را مجلس شورای ملی باید باشد. شارژ دافر، کاردار انگلیس در تهران وساطت کرد تا اسلامی بشود ملی!گر چه استقبالی که علما از مشروطه داشتند به خاطر این بود که بتوانند در سایه این رویداد جدید علم اسلام را برافرازند و فرصتی برای احیای قوانین شرعی فراهم بشود. ولی وقتی اندکی از نیت واقعی به اصطلاح روشنفکران تحصیل کرده غرب طرفدار دو آتشه مشروطه آشکار شد در عمل فقط تعدادی از علماء با مشروطه خواهان همکاری کردند و در نقطه مقابل مشروطه خواهان مخصوصا در مرحله دوم فکری و فرهنگی شیخ فضل اله نوری بود وی علمدار مشروعه بود ایشان مشروطیت را به عنوان بدعت میخواند و معتقد بود که دین مشروطه بردار نیست.دشمن کار خودش را به سامان رسانده بود اختلاف بین علما ظاهر شده بود مردم به جای مدد گرفتن از ایمان خود و نفس مطمین، امیدشان سفارت انگلیس و شیفتگان آنها شد.شیخ فضل الله نوری بر سر دار رفت و جمعی به نظاره او پرداختند. روحانیون اندکی که تن به این فاجعه داده بودند بزودی به دست توطیهگران خارجی به قتل رسیدند و اندکی گذشت که ژنرال آیرون ساید با ملاقات با رضاخان زمینههای سقوط قاجاریه ومتعاقبا تسلط و حکومت رضاخان و رژیم منحوس پهلوی را فراهم نمود.مقام معظم رهبری در این مورد تاکید خاص داشتهاند: "استعمار انگلیس در مدت چهارده سال حرکت مشروطیت با فرصت طلبی از این نهضت و با استفاده از روشنفکرهای غرب زده و برخی رجال حکومتی و حذف تاریخی جنبههای دینی و ملی مشروطیت و همچنین ایجاد هرج و مرج در ایران زمینه را برای حکومت استبدادی مطلق و روی کار آمدن رضاخان فراهم کرد". فاعتبروا یا اولی الابصار (ای صاحبان دیدگان باز عبرت بگیرید). |
آیا به قدرت مطلق رسیدن سپاهیان کشور را آباد میکند؟ پیشتر گفتیم که روسیه و چین در اثر گرایش به سیاستهای نولیبرال به سمت انحطاط و فروپاشی اجتماعی حرکت میکردند، و هر دو با اعمال نفوذ نظامیان در ساختار سیاسی و قدرت توانستند این مسیر را اصلاح و به سمت بازسازی انسجام و اقتدار ملی حرکت کنند. همچنین گفتیم که در ایران هم سپاه پاسداران تنها نهادی است که میتواند نقش مشابهی بازی کرده و با مداخله مستقیم خود کشور را از گرداب هلاک نولیبرالی که اکنون اسیر آن شده نجات دهد. حالا باید این مطلب را بیشتر باز کنیم. سوالات پیش روی ما به این ترتیبند:چهجور مداخله مستقیمی را مورد نظر دارید اینجا،آیا حرف از مثلا به دست گرفتن قوه مجریه از طریق انتخاباتست توسط فرماندهان سابق و سیاستمداران فعلی یا چیزی شبیه کودتا توسط فرماندهان فعلی و برقراری حکومت نظامی (به رسم نه به اسم)آیا حسن روحانی را که نشان درجه یک نصر را به همراه عدهای از فرماندهان سپاه و ارتش از رهبری دریافت میکنند میتوانیم به عنوان رییسجمهور سپاهی به حساب بیاوریم؟آیا احمدینژاد را میشود رییسجمهوری مورد وثوق نظامیان سپاهی به حساب آورد لااقل در دور نخست مسیولیت؟فکر نمیکنید که تفکرات نیولیبرال و سایر امراض فکری و عملی سیاسیون در سپاه هم نفوذ داشته باشه. رجوع کنید به نحوه عملکرد ارگانهای اقتصادی وابسته به سپاه (تعاونیها و گروههای اقتصادی مختلف) و همینطور آرا و عملکرد فرماندهان وارد عرصه سیاستشده سپاهشاید باید به این عنوان هم پرداخت که آیا به قدرت مطلق رسیدن سپاهیان کشور را آباد میکند؟پیش از پرداختن به این سوالات، ابتدا یک مساله را روشن میکنیم.آیا ورود نظامیان به عرصه سیاسی امری قابل پذیرش است؟ آیا هر نوع حضور و مداخله نظامیان در سیاست به معنی کودتا است؟ در گفتمان نیروهای اپوزیسیون کاملا مرسوم است که ادعا میکنند حکومت در جمهوری اسلامی ایران در حقیقت یک حکومت کودتا است که توسط سپاهیان اداره میشود. دلایل و شواهدی هم که برای این ادعا ارایه میکنند مسایلی از قبیل اظهار نظرها و اعلام موضع سیاسی فرماندهان ارشد سپاه در مسایل مختلف را شامل میشود، تا انتخاب یکی از سرداران سپاه به عنوان رییس قوه مقننه. و البته گاهی هم این ادعا مطرح میشود که سپاهیان قصد دارند با قرار دادن یک نفر از خود در مقام ریاست جمهوری، کنترل کامل کشور را به دست بگیرند.باید توجه داشته باشیم اینکه یک نظامی به مقام ریاست مجلس یا ریاست جمهوری برسد لزوما به معنی کودتای نظامی نیست. حتی در کشورهایی که ادعا میکنند مهد دموکراسی در جهان هستند هم مواردی بوده که نظامیان به بالاترین مقامات کشوری رسیدهاند، و هرگز کسی اعتراض نکرده که حکومت کودتا برقرار شده. بعنوان مثال دولت مارشال دوگل در فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم، که حتی منتهی به سقوط جمهوری چهارم و بازنویسی قانون اساسی و افزایش قدرت رییس جمهور هم شد. مثال دیگر دولت ژنرال آیزنهاور در آمریکا است که آن هم بعد از جنگ جهانی دوم بود. بطور کلی نظامیان عالی رتبه به اقتضای شغل خود بالاترین قابلیتهای اجرایی، مدیریتی و حتی سیاسی را در اثر تجربه کسب میکنند. لذا قرار گرفتن یک نظامی در جایگاه ریاست جمهوری یا دیگر سمتهای رهبری در سطوح کلان نه چیزی غیر منطقی است و نه دور از ذهن، و همانطور که گفته شد مسبوق به سوابق تاریخی هم هست، آن هم در دموکراتیکترین جوامع جهان غرب.اما وقتی صحبت از "ورود مستقیم و قدرتمندانه سپاه" در اداره کشور کردیم، منظور این نبود که صرفا یک نظامی یا یکی از سرداران سپاه به ریاست جمهوری برسد. نه منظور این بود، و نه در مقابل اینکه سپاه واقعا یک دولت کودتا تشکیل دهد. برای توضیح بیشتر، مجددا نگاهی به مدل حکومت در روسیه و چین بیاندازیم.در روسیه شوروی، با روی کار آمدن گورباچف تمایل شدیدی به ارزشها و مدل حکومت آمریکایی و غربی پدید آمد. این تمایل هم در سطوح بالای رهبری شوروی وجود داشت (از جمله در نگاه شخص گورباچف)، و هم در توده مردم شوروی و بخصوص روسها بوجود آمده بود. نتیجه این شد که شوروی از هم پاشید و روسیه از جایگاه ابرقدرتی به موقعیت یک کشور جهان سوم قحطی زده و در حال فروپاشی اجتماعی سقوط نمود. بسیاری از صنایع و کارخانجات که سابقا توسط دولت اداره میشدند منحل شده و حتی تجهیزات آنها غارت شد. بخش وسیعی از صنایع طی فرایند خصوصی سازی در اختیار معدود الیگارشها و مافیای اقتصادی قرار گرفت که یک پایشان داخل روسیه بود و پای دیگر در آمریکا و دیگر کشورهای غربی. بحران بی کاری، قحطی، و بی ثباتی کشور را فرا گرفت.با وجود تمام این مشکلات، ارتش روسیه انسجام خود را از دست نداد. حتی در شرایطی که میان رییس جمهور یلتسین و مجلس دوما اختلاف پیش آمده بود (وضعیتی که ناشی از واگرایی اجتماعی و سیاسی است و در آن نظام دموکراتیک دچار بحران میشود)، ارتش روسیه تحت امر رییس جمهور، مجلس را محاصره کرده و اقتدار حکومت را برقرار نمود. بدون ارتش، روسیه در همان مقطع میتوانست وارد وضعیتی شبیه به افغانستان و عراق امروز شود. اما هسته قدرت در ارتش و نیروهای امنیتی یادگار مانده از دوران شوروی بود که در نهایت موفق شدند ولادیمیر پوتین را به قدرت برسانند و روسیه را به تدریج به سوی سامان مجدد هدایت کنند.اما روسیه یک نقطه ضعف بزرگ داشت. ارتش روسیه طبق قانون حق ورود به سیاست را نداشت. لذا اولا مدت زیادی طول کشید تا بدنه سیاسی با تمایلات هسته مرکزی نیروهای نظامی همسو شود، و ثانیا وقتی هم این اتفاق افتاد بصورت ناقص بود. برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری فدراتیو روسیه توسط یک حزب کمونیست با ساختار سیاسی و ایدیولوژیک مشخص اداره نمیشد. اصلا هنوز ساختار مشخصی شکل نگرفته بود. هر چه بود همان ساختار نظامی ارتش بود، که آن هم حق دخالت مستقیم در سیاست را نداشت. حتی پس از انتخاب پوتین به ریاست جمهوری، هنوز بخشی از بدنه سیاسی حاکم بر روسیه متمایل به غرب بودند. اینها به "آتلانتیسیستها" معروف بودند. از جمله مدودف که پس از پوتین به ریاست جمهوری رسید از همین دسته بود. این بخش از بدنه سیاسی بر امواج مردمی سوار میشدند که مسحور زرق و برق غرب بودند. یعنی وضعیتی شبیه به موضع اصلاح طلبان در ایران. به همین دلیل اجرای اصلاحات سیاسی و اقتصادی مشروط به حفظ ظاهر و صورتهای دموکراتیک بود. همین مساله روند بازسازی روسیه را کند میکرد.البته دلیل دیگری که برای حفظ ظاهر دموکراتیک وجود داشت، برای ساکت نگه داشتن و تنش زدایی و جلب اعتماد آمریکا و غرب بود. اما از زمان کودتای اوکراین به اینسو دیگر این انگیزه از میان رفته است. به همین دلیل به تدریج شاهد حرکت بیشتر روسیه به سمت احیای ساختارهای حکومتی ملی گرایانه و فاصله گرفتن از ارزشهای غربی هستیم. لیکن علت اصلی که هنوز در روسیه وجود دارد، نفوذ ارزشها و فرهنگ غربی در توده جمعیت، و بهره برداری بخشی از بدنه سیاسی از این گرایشات مردمی است.اما چین مسیری متفاوت را پیمود. همزمان با فروپاشی شوروی، رهبران چین هم اصلاحات عمیقی در ساختار اقتصادی چین ایجاد کردند. جمهوری خلق چین به سمت پذیرش نظام نولیبرال رفت، اما این تغییرات در چین بسیار حساب شدهتر بود. اولا، نظام سیاسی فرونپاشید و با اقتدار در جای خود باقی ماند. ثانیا، اصلاحات اقتصادی بسیار و به مراتب حساب شدهتر از روسیه بود. چین از طریق همین اصلاحات اقتصادی موفق شد تکنولوژی غربی را وارد چین نموده و بازارهای جهانی را به روی خود بگشاید. به این ترتیب عدهای به سرعت در چین ثروتمند شدند، اما بر خلاف روسیه بخش اعظم جمعیت دچار قحطی نشد.نولیبرالیسم در چین هم مشکلات مشابهی ایجاد کرد، اما تفاوتهایی با روسیه وجود داشت. مشکل نابرابری و شکاف رو به گسترش طبقاتی بیش از اینکه به دلیل به فقر کشیده شدن تودهها باشد، به دلیل ثروتمند شدن سریع اقلیتی بود که از امتیازات ویژه برخوردار بودند. مابقی جمعیت هرگز از فقر بیرون نیامده بودند که بخواهند دوباره به فقر کشیده شوند. نظم نولیبرال در مدل چینی موفق شده بود ثروت ایجاد کند. اما اولا این ثروت بطور ناعادلانهای توزیع شده بود، و دوما همراه با ثروت، میزان فساد هم به شدت افزایش یافته بود.بسیاری از ثروتمندان تازه به دوران رسیده چینی هم شیفته غرب بودند. این شیفتگی کاملا قابل درک است. در جوامع لیبرال غربی حزب کمونیست حاکم نیست، بلکه ثروتمندان صاحبان واقعی قدرت هستند. لذا ثروتمندان چینی نسبت به حزب کمونیست چین و نظام حکومتی دایر در چین به شدت بی اعتماد بوده و هستند، و در مقابل به نظام لیبرال حاکم در جوامع غربی اعتماد کامل دارند. به همین دلیل همیشه تمایل بسیار زیادی به فرار سرمایه از چین وجود داشته است. سرمایههای چینی که به سوی جوامع غربی سرازیر میشدند معمولا وارد بازار مسکن و سفته بازی میشدند. بطوریکه قیمت مسکن در شهرهای غربی که از نظر جغرافیایی به چین نزدیکتر هستند، مانند سیدنی و ملبورن در استرالیا، و ونکوور در کانادا، ناگهان با سرعت رو به رشد گذاشت. بخشی از این رشد ناشی از وام مسکنی بود که بانکها در اختیار سفته بازان میگذاشتند. بنابراین سفته بازی در بازار مسکن از طریق اخذ وام بانکی پدیدهای کاملا عادی بود. اما پدیده شگفت انگیز خریداران چینی بودند که در مزایده املاک شرکت کرده، با پیشنهاد قیمتهای کلان مزایده را برده، و کل مبلغ را بصورت نقد و در جا پرداخت میکردند. بطوریکه گزارشی از وضعیت فساد در استرالیا، یکی از مهمترین و بزرگترین شیوههای پولشویی در استرالیا را بازار مسکن تشخیص داده بود. در هر صورت افزایش شکاف طبقاتی و گسترش فساد موجب از دست رفتن اعتبار حزب کمونیست در میان توده جمعیت چین میشد. نارضایتی عمومی، همراه با گسترش ترویج فرهنگ غربی، و همچنین افزایش تعداد نیروهای فاسد در بدنه حزب کمونیست و دولت چین که به سمت غرب و آمریکا متمایل شده بودند، مشکلاتی بودند که اگر رها شده و ادامه پیدا میکرد میتوانست موجب فروپاشی چین از طریق انقلاب مخملی شود.اما در چین هم مانند روسیه یک هسته ملی وجود داشت که در داخل بدنه قدرت نهفته بود. از سال 2008 ، یعنی زمانی که آمریکا دچار بحران مالی شد، شی جینپینگ به عنوان رهبر آینده برگزیده شد. حدودا پنج سال بعد، او به رهبری حزب کمونیست، و سپس ریاست جمهوری چین و فرماندهی کل قوا رسید. بعد از درگذشت مایو تسدونگ، رهبر و بنیانگذار جمهوری خلق چین، هرگز رهبری در چین وجود نداشت که تمام این سمتها را در اختیار داشته باشد. همچنین پس از مایو، ریاست جمهوری در چین به دو دوره پنج ساله محدود شده بود. در زمان شی جینپینگ این محدودیت هم برداشته شد و انتظار میرود رییس جمهور شی در سال 2022 دور سوم خود را آغاز کند. به عبارت دیگر ساختار سیاسی که در دوران نولیبرالیسم به سمت محدود کردن قدرت حکومت رفته بود، در زمان شی جینپینگ به سرعت به سمت احیای اقتدار مرکزی حرکت کرد. در نتیجه این اقدامات، شی جینپینگ موفق شد فساد را در چین کنترل کرده، چین را به بزرگترین قطب صنعتی جهان تبدیل و بیش از هفتصد میلیون چینی را از فقر بالا بکشد. درآمد متوسط دهقانان چینی که سابقا حدود سالانه تنها 25 دلار بود، حالا به هزاران دلار رسیده است. میران مقبولیت حزب کمونیست و شخص رییس جمهور شی هم به شدت افزایش یافته.پس هر دو کشور روسیه و چین پس از تجربه مشکلات و گرفتاریهای ناشی از نولیبرالیسم غربی، به سمت احیای حکومت ملی از طریق برقراری اقتدار مرکزی رفتهاند. هر دو محدودیت دورههای ریاست جمهوری را حذف کرده، اختیارات رییس جمهور را افزایش داده، و ساختار قدرت را از حیث وجود نیروهای وابسته به غرب پاکسازی نمودهاند. اما سوال اینجاست که چرا این اصلاحات در چین چنین شتاب بالا و سریعی داشته، اما در روسیه روندی بسیار کندتر را پیموده است.پاسخ این سوال در تفاوت میان ساختار حکومت این دو است. نیروهای ملی در روسیه عمدتا در حلقه نظامیان و نیروهای امنیتی بودند که طبق قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند. اما چنین محدودیتی در چین وجود نداشته. ساختار سیاسی و ارتش چین کاملا در هم ادغام شدهاند. نمایندگان ارتش آزادیبخش خلق چین در کمیته مرکزی حزب کمونیست حضوری قدرتمند دارند و از طرف دیگر موجودیت آنها کاملا وابسته به موجودیت حزب کمونیست است. لذا از طرفی منافع آنها در هم گره خورده، و از طرف دیگر این منافع نهایتا ماهیت ملی داشته و انگیزه حفظ اقتدار و استقلال ملی را ایجاد میکند.اما این به معنی آن نیست که ارتش آزادیبخش قدرت مطلق را به دست دارد. بلکه ارتش آزادیبخش در قدرت گرفتن رییس جمهوری دخیل بوده که ماهیت ملی داشته و کشور را به سمت احیای استقلال و اقتدار هدایت کرده است.نولیبرالیسم ذاتا فسادزا است. نظم نولیبرال همیشه ثروتهای جهان را به سمت مراکز سرمایه داری در غرب هدایت مینماید. طرفداران نولیبرالیسم از دولتهای ملی توقع دارند تسهیلات و امکان انباشت سرمایه را با انواع سوبسیدها، یارانهها، وامهای دولتی، معافیتهای مالیاتی، مقررات زدایی و باز گذاشتن دست بانکها و موسسههای مالی خصوصی و غیره فراهم کنند. اما در مقابل سرمایههای انباشت شده در خدمت توسعه ملی استفاده نمیشود. بلکه به سمت بازار مسکن، املاک و بورس در جوامع غربی سرازیر میشود، به دو دلیل: 1 - چشم انداز سودهای کلان در این بازارها، خصوصا با توجه به اینکه سفته بازی کاری بسیار ساده است و نیازی به تخصص و کار پر زحمت ندارد. 2 - جوامع لیبرال غربی از نظر سرمایه داران و ثروتمندان امنتر از جوامع جهان سوم است که هر لحظه ممکن است دچار بی ثباتی اجتماعی یا سیاسی شوند.لذا هر گونه نرمش در برابر ارزشهای لیبرال غربی و پذیرش دموکراسی به معنی استقرار نظمی اجتماعی است که دینامیسم درونی آن ضد ملی و به نفع مراکز سرمایه داری لیبرال در جوامع غربی است. اصرار دستگاههای سیاسی و ان.جی.اوهای رنگ و وارنگ غربی برای گسترش دموکراسی در جهان هم به همین دلیل است.در مقابل چه نیرویی میتواند این گرایش اجتماعی را مهار کند؟ وقتی جامعه به خودی خود تمایل به فروپاشی و نابود کردن خود دارد، چه نیرویی میتواند جلوی این فروپاشی را بگیرد؟ در نظام سرمایه داری جهانی و بین المللی و فراملیتی امروز دو حالت بیشتر وجود ندارد. یا یک جامعه و کشور باید در زمره مراکز سرمایه داری باشد، و به این ترتیب توان جذب سرمایه را داشته باشد. یا اگر در زمره جوامع جهان سوم، در حال توسعه، یا کم توسعه یافته بود، بطور خودکار تبدیل میشود به گاو نه من شیر ده که باید جور رانت خواران در جوامع لیبرال غربی را بکشد. پذیرش آزادیهای فردی یعنی واگذار کردن حق انتخاب به افراد. کدام انسان عاقلی سرمایه گذاری کم سود در محیط پر ریسک را به سرمایه گذاری پر سود در محیط کم ریسک ترجیح میدهد؟ چه کسی است که درآمد بدون زحمت (رانت خواری) را به درآمد از طریق کار و زحمت ترجیح دهد؟ وقتی شما را مخیر کنند میان این دو یکی را انتخاب کنید، شما کدام را انتخاب میکنید؟ به نظر شما دوستان، آشنایان، همسایگان، همشهریان و سایر هموطنان کدام گزینه را انتخاب میکنند؟معکوس کردن نیروی محرکه نولیبرالیسم و هدایت جامعه به سمت منافع ملی، امری است که نیاز به سازماندهی و تشکیلاتی آهنین و مستحکم دارد. به واقع هیچ تشکیلاتی بجز نیروهای نظامی و امنیتی چنین توانی ندارند. حرکتهای ملی با سیاق مردمی هر از گاهی و بطور موقتی شکل میگیرند. اما چنین جنبش هایی به سرعت مضمحل شده و شکست میخورند. نمونههای آن را در آمریکای لاتین به وفور میتوان یافت. علت آسیب پذیری حرکتهای مردمی و تودهای دو مورد اساسی است: 1 - انرژی جنبشهای مردمی با استفاده از شعار بهبود معیشت عمومی بدست میآید. لذا در کوتاه مدت با محقق نشدن شعارها به سرعت این انرژی از میان میرود. مثال بارز این مساله یونان و سرنوشت جنبش سیریزا بود. 2 - اگر به طریقی (مانند استفاده از درآمدهای نفتی در مورد ونزویلا) دولت مردمی بتواند سطح معیشت عمومی را بالا ببرد، همین بهبود معیشت موجب شکل گیری و گسترش طبقه متوسطی میشود که ماهیت نولیبرال پیدا کرده و به سمت جامع غربی متمایل میشوند. - % D8 % AF % D9 % 85 % D9 % 88 % DA % A9 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % B3 % DB % 8C - % D9 % 85 % D9 % 88 % D8 % AC % D8 % A8 - % D8 % B9 % D8 % B2 % D8 % AA - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - % DB % 8C % D8 % A7 - % D8 % B0 % D9 % 84 % D8 % AA - ef8jenxuhvsj بنابراین جنبشهای تودهای ظرفیت و توان استقامت و مقابله پایدار در برابر نظام نولیبرالیسم را ندارند. پس چارهای جز توسعه اقتدارگرایانه از طریق یک تشکیلات منسجم با ماهیت ملی باقی نمیماند. این تشکیلات در روسیه ارتش و نیروهای امنیتی بودند که پشت سر پوتین قرار گرفتند. و در چین، آن بخش از حزب کمونیست و ارتش آزادیبخش بود که پشت سر شی جینپینگ قرار گرفتند. و در ایران هم به نظر نمیرسد غیر از هسته مرکزی سپاه پاسداران هیچ نیروی دیگری وجود داشته باشد که از چنین ظرفیتی برخوردار باشد، که تخاصم و فشار حداکثری دشمنان ایران علیه سپاه هم دلیل دیگری است که موید همین مطلب است.شباهتهای زیادی میان دنگ شیایوپینگ، رهبر اسبق چین، و آیت الله هاشمی رفسنجانی در ایران وجود دارد. هر دو بنیانگذار ساختارهای نولیبرال در کشورهای خود بودند. و همچنین هر دو پیش از اینکه به اوج قدرت برسند فرماندهی قوای نظامی را به عهده داشتند. دنگ شیایوپنگ از فرماندهان ارتش سرخ چین و سپس ارتش آزادیبخش چین بود. آیت الله هاشمی هم فرماندهی نیروهای نظامی را در زمان جنگ به عهده داشت. اما با وجود سوابق گذشته، هر دو رهبر رویای پیوستن به مافیای قدرت در سطح جهانی را در سر داشتند، و اقدامات هر دو به شکل گیری مافیای اقتصادی و گسترش فساد در سطح ملی منتهی شد. تفاوت این دو در این بود که آمریکاییها با رغبت از روابط دوستانه با چین استقبال کردند، اما تلاشهای آیت الله هاشمی همواره با سردی طرف مقابل روبرو میشد. با این وجود، آیت الله هاشمی هرگز از رویای دوستی با غرب دست نکشید. تداوم سیاستهای آیت الله هاشمی را امروز در ایران در قالب دولت روحانی مشاهده میکنیم. - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 88 - % D8 % A2 % D9 % 85 % D8 % B1 % DB % 8C % DA % A9 % D8 % A7 - % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % A7 % D8 % A8 % D8 % B7 - % D8 % AF % D9 % 88 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 87 - % D9 % 86 % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 86 % D8 % AF - katmwumgzzfb اما این چرخش به سمت غرب هرچند بخش وسیعی از جامعه را با خود همراه نمود، اما در هر دو کشور بخشی از حاکمیت همچنان حس بی اعتمادی به غرب را حفظ کرد. همین بخش از حاکمیت بود که همراه با شی جینپینگ قدرت گرفت، هرچند، با توجه به روابط گسترده تجاری میان چین و آمریکا، بازگشت چین به سیاستهای ملی گرایانه بسیار حساب شده و محتاطانه بود. اما در مورد ایران، از آنجا که هرگز روابط معناداری با غرب شکل نگرفت، نیروهای بی اعتماد نسبت به غرب لحن تندتری داشتهاند. لیکن جالب است که با وجود این لحن تند، این نیروها در ایران هنوز مانند چین سکان هدایت کشور را به دست نگرفتهاند. طرفداران نولیبرالیسم در ایران موفق شدهاند با استفاده از همین لحن تند نیروهای مخالف جریان غربگرا، توده مردم را با خود همراه کرده و سایر جناحهای حاکمیت را به انفعال بکشانند. علاوه بر این، مشکل دیگر عدم انسجام در نیروهای سیاسی ایران است. بطوریکه به غیر از بی اعتمادی نسبت به غرب، در مابقی سیاستها اختلافات زیادی میان این نیروها وجود دارد که تا حدود هم ناشی از رسوخ نرم باورها و ارزشهای نولیبرال در فضای فکری نیروهای محافظه کار است.بعنوان مثال، احمدی نژاد با حمایت جریانات سیاسی محافظه کار و حمایت مستقیم برخی فرماندهان معروف سپاه به ریاست جمهوری رسید. اما نتیجه کار به جای فاصله گرفتن از مدل توسعه نولیبرال، تداوم همان سیاستها با مدیران جدید بود. یعنی یک مافیای اقتصادی (افراد همسو با آیت الله هاشمی) کنار زده شد و مافیای دیگری (افراد همسو با احمدی نژاد) جایگزین آن شدند. احمدی نژاد هم مدل جدیدی از جهانی شدن را پیگیری میکرد، که به خیال خودش از مدل هاشمی کارامدتر بود. کار به جایی رسید که دولت احمدی نژاد مورد تقدیر و ستایش صندوق بین المللی پول قرار گرفت! یعنی یک نهاد آمریکایی که ماموریت گسترش نولیبرالیسم در جهان را دارد از دولت احمدی نژاد تقدیر کرد.ساختار حکومت در ایران شامل دو بخش است. یک بخش هسته مرکزی و ثابت حکومت است که اهداف و سیاستها و استراتژیهای بلند مدت در جهت تداوم نظام و توسعه پایدار کشور دنبال میکند. بخش دیگر دولت هایی هستند که در دورههای محدود تشکیل شده و اهداف بسیار کوتاه مدتتری را دنبال میکنند. این بخش دوم بر پایه صورتهای دموکراتیک ماخوذ از غرب طراحی شده. تجربه سی ساله نولیبرالیسم در جمهوری اسلامی نشان میدهد یکی از بزرگترین مشکلات کشور تمایل شدید این بخش دوم به پذیرش نظم نولیبرال است. این بخش دوم شامل ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی است. و حتی بدتر از این دو، شوراهای شهر که بزرگترین مراکز فساد در کشور هستند. هر چه دموکراتیکتر، فاسدتر. هر چه نظارت و کنترل کمتر، تمایلات ضد ملی بیشتر. و هر چه مشروعیت از طریق انتخابات مستقیم بیشتر، میران پاسخگویی و مسیولیت کمتر. دستاوردهای دموکراسی در کشور ما این است.حتی در روسیه که به شدت تحت تاثیر فرهنگ غربی و آمریکایی و اروپایی است، نهادهای دموکراتیک به اندازه ایران گسترش نیافتهاند. بعنوان مثال، دوران ریاست جمهوری در روسیه حتی پیش از اصلاحات اخیر در قانون اساسی، دو دوره هفت ساله بود، و از ابتدای قرن بیست و یکم تا امروز عملا نوسانات بسیار کمی در ساختار سیاسی بوجود آمده. این در حالی است که زد خوردها میان جناحهای سیاسی در ایران بارها طی این مدت به کف خیابانها کشیده شده.حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در ایران نیازمند تعدادی پیش شرطها است: 1 - ثبات سیاسی از طریق محدود کردن ساختارهای دموکراتیک 2 - پاسخگو کردن دولت و مدیران اجرایی، نه در مقابل مردم، بلکه در مقابل نیروهای ملی 3 - فراهم کردن امکان انباشت تجربه و استفاده از مدیران کارآزموده 4 - قطع چرخه معیوب و مریض نولیبرالیسم از طریق گسست کامل از ساختارها و نهادهای بین المللی که تحت کنترل غرب هستند 5 - مبارزه و برخورد قاطع با فساد 6 - کنترل کامل فضای رسانهای و برخورد قاطع با رسانه هایی که فضای فکری عمومی را آلوده میکنند 7 - اصلاح ساختار آموزشی و ترویج فرهنگ و هنرهای ملی ایرانیو البته اینها تنها پیش شرطها هستند و سیاستهای اصلی پس از تحقق اینها قابل پیگیر خواهند بود.اجرای این سیاستها از طریق کودتای نظامی امکانپذیر نیست. اما سپاه پاسداران تنها نهادی است که با حضور قدرتمند در عرصه سیاسی و اجرایی میتواند موتور یک جنبش پایدار ملی را به حرکت در آورد. چون به غیر از سپاه هیچ نهاد منسجم ملی دیگری وجود خارجی ندارد. |
مذهب در اسراییل(هویت یهودی، بخش سوم) دو عاملی که تا حدودی یهودیان را به یک خانواده تبدیل میکند، نژاد و مذهب است.نژادقاعدهی یهودی بودن، تولد از مادر یهودی است. چیزی برخلاف عرف جامعه امروزی که فرزند را به پدر میشناسند نه مادر. این که پدر او مسیحی باشد و حتی فرزند او نیز مسیحی شود اصلا مهم نیست. جامعه یهودی باز او را میپذیرد. با این تفاسیر شما میبینید که گروههای مختلف یهودی از نظر چهره ظاهری، قد، اندازه و . دارای تفاوتهای فاحشی هستند. آنان حتی خودشان را از نظر نژادی به سفاردی، اشکنازی، یهودیان مشرق زمین و جهان اسلام تقسیم کرده و در سرزمین اشغالی شهروند درجه یک و دو تعیین کردهاند. 1 سفاردیها: آنان در اصل یهودیان اخراج شده اسپانیا و پرتغال در قرن 15 م اما به مرور زمان مفهوم سفارد گسترش یافت و شامل یهودیان شمال آفریقا، شرق آسیا و جهان اسلام نیز شد. زبان این یهودیان عبری و لادینویی است. 2 قشر اروپایی آن از اشراف و طبقه سرمایهدار یهودی هستند. این جماعت راحت در ملل مختلف هضم شده و مراسم و مناسک متفاوتی با سایر گروههای یهودی دارند. این گروه هرگز با گروههای دیگر مراوده و ارتباط قومی نداشته، چرا که آن را مایه تنزل و سقوط خود میدانست. افرادی نظیر "اسپینوزا" و "بنیامین دیزراییلی"(نخست وزیر سابق انگلیس) از این دسته محسوب میشدند.البته از نظر نباید دور داشت که یهودیان شرق و جهان اسلام به دلیل برخی شباهتها با سفاردیها در مناسک، با آنان اشتباه گرفته میشوند. درحالی که آنان گویش خاصی نداشته و دارای گذشته و تاریخ کاملا متفاوتی با سایر گروههای یهودی هستند.اشکنازیها: این اصطلاح در اصل به معنی یهودیان آلمانی است ولی به تدریج معنای آن گسترش یافت و شامل یهودیان مهاجر اروپایی و امریکایی به فلسطین شد. آنان بیشتر گویش زبان وطنی دارند تا گویش یدیشی. این گروه متعصبتر بوده و معمولا از جانب سایر گروههای یهودی پذیرفته نمیشوند. جریان صهیونیسم از سوی این گروهها ایجاد و پشتیبانی شده است. 3 اعتقاددین یهود اصل مهمی برای عضویت جامعه یهودی - اسراییلی است. چرا که موجودیت این رژیم با تاریخ مذهبی این قوم گره خورده است. بنابراین علماء یهود در تفسیر متون خود به گونهای عمل کردهاند که همه اقشار حتی لاییکها نیز داخل شوند.صهیونیستها در تقسیمات خود یهودیان را به دو قشر "قومی" و "معتقد یا مذهبی" و بخش مذهبی را هم به سه قسم "ارتدوکس"، "اصلاحطلب" و "محافظهکار" تقسیم کردهاند. البته در این بین اقلیتهایی مثل: سامریها، قراییون، کرمشاکی، عبرانیهای سیاه پوست، فلاشامورها نیز وجود دارند.یهودیان اصلاح طلب 4 این جریان در اواخر قرن هجده میلادی و بعد از عصر روشنگری و همرا با رشد تفکرات فلسفی و عقلگرایی در یهودیت ایجاد شد. "موسی مندلسون" 5 از آلمان، جزو پیشگامان یهودی جریان اصلاح طلب بود که برای اولین بار کتاب مقدس را به آلمانی ترجمه کرد. یهودیان اصلاح طلب که به شدت جریان لیبرال و سکولار را همراهی میکنند با بسیاری از عقاید و سنتهای قومی و مذهبی مخالف بوده و هست. بنابراین آنان شروع به ارایه تفسیر جدیدی از آموزههای خود دادند. از جمله اصلاحات آنان که بسیار حاشیه ساز بود عبارتند از:"حمایت از نقش و جایگاه زن در اجتماع" : پیش از این زنان هیچ اختیاری از خود نداشته و از حضور در بسیاری از محافل اجتماعی و حتی دینی محروم بودند. جریان اصلاح طلب کار را به جایی رساند که زنان یهودی امروزه به مقام خاخامی میرسند و حتی میتوانند لباس مخصوص به عبادت را هم بپوشند."همجنس گرایی": این موضوع بحث جدیدی است که چندین سال است جامعه دینی اسراییل را به خود مشغول ساخته و جریان اصلاح طلب از آن حمایت میکند. آنان حتی قوانین ایجاد کردهاند که همجنس گرایان میتوانند طبق آن به مقام خاخام رسیده و کنیسه مخصوص به خود را داشته باشند."قانون طلاق": طبق قوانین مذهبی یهود، طلاق روند پیچیدهای دارد که توسط شوهر باید انجام شود و در صورتی که به طور کامل اجرا نشود، این پیوند همچنان باقی خواهد ماند. یهودیان اصلاح طلب در این امر نیز دخالت کرده و خواستار برابری حقوق زن و مرد و اجرای این مراسم طبق قوانین مدنی شدند."ازدواج با بیگانگان": این موضوع مس لهای است که همه یهودیان با آن مخالف هستند و حتی در جریان اصلاح طلب نیز مخالفانی دارد. با این حال جریان اصلاح طلب ازدواج با غیر یهودیان را مجاز دانسته و به صورت خاص به روحانی مذهبی خود اختیار تجویز چنین ازدواجی را دادهاند.اصلاح طلبان به طور کلی مخالف تفکراتی مثل دوران ماشیح، بازگشت، رجعت به سرزمین موعود، تبعید و .هستند. چرا که این موارد را جزو آموزههای نژادی و غیر دینی میدانند. علاوه بر این با تیوری خاخامی که امروزه در اسراییل پیدا شده نیز مخالف هستند. 6 یهودیان ارتدوکس 7 ارتدوکس یک اصطلاح کلی برای اشاره به شاخههای سنتی و متعصب یهودیت معاصر است. این جریان از سایر گروههای مذهبی ستختگیرتر و سنتیتر بوده که معتقدند تلمود و تورات سخنان خدای متعال است. نکته اینجاست که این جریان از جهت افکار و عقاید کاملا با گروه اصلاح طلب در تضاد بوده و هست. ارتدوکسها معتقد به قوم برگزیده هستند و به سلطنت نهایی یهود توسط ماشیح باور دارند. این جریان به شدت طرفدار جنبش صهیونیسم بوده و از آن حمایت میکند. 8 یهودیان محافظهکار 9 در حقیقت این جریان در مقابل یهودیت اصلاح طلب و تجدد خواه به وجود آمد. محافظه کاران بر عناصر اصیل سنت دینی و قومی ت کید دارند و از طرف دیگر خواستار بروز شدن و هماهنگی این سنتها با دنیای امروز هستند. البته نه به شیوه افراطی اصلاح طلبان که تمام اصول و مبانی دین را زیر سوال ببرند. به قول "زاکاریا فرانکل" از پیشگامان این جریان: "اصلاحات معتدل امر ضروری است اما این امر باید به شکلی باشد که روح گذشته از آنها نمایان باشد".احداث کنیسههای مختلط، استفاده از وسایل نقلیه در روز شنبه، تغییر در نماز و عبادت و خاخام کردن زنان که باعث شد این جریان از جریان سنتی ارتدوکس فاصله جدی بگیرد. 10 اختلافات نژادی و مذهبی در اسراییلهر دو گروه اشکنازی و سفاردی در مسایل دینی "تلمود بابلی" را مرجع خود قرار میدهند با این تفاوت که اشکنازیها به تفاسیر علماء خود بر این کتاب بیشتر استناد میکنند تا خود کتاب. این دو گروه اگرچه یهودی و ساکن اسراییل هستند ولی هیچ کدام یکدیگر را قبول نداشته و چه بسا در برخی موارد یک دیگر را تکفیر نیز میکنند. اختلافات مهم آنان عبارتند از:نماز: نماز اشکنازی و سفاردیها با هم تفاوت فاحشی داشته و علماء هر یک از آنها نماز خواندن در کنیسه دیگری را باطل میداند. این امر سبب شد تا برگزاری نماز در ارتش اسراییل دچار پراکندگی و بینظمی شود. به شکلی که در برههای دولت تلاش کرد تا از طریق خاخامهای اعظم این دو گروه، نماز واحدی را ارایه دهد که به دلیل اختلاف شدید این امر میسر نشد.ازدواج: در سنت اشکنازی و سفاردی یهودیان مذهبی نمیتوانند با گروه مقابل ازدواج کنند و این کار حرام است. حتی در دورهای کاغذی در قدس پخش شد که در آن نوشته شده بود: "براستی که فرزندان کسانی که با سفاردیها ازدواج میکنند، حیض زادهاند و به این ترتیب تمامی سفاردینها نجس و فرزندان آنها حیض زادهاند".البته به این نکته نیز باید توجه کرد که یکی از دلایل چنین حکمی اختلاف عده زنان در این دو گروه است. اشکنازیها معتقدند عده زنان 12 روز و سفاردیها آن را بین سه تا ده روز میدانند.تعدد زوجات: سفاردیها به دلیل مجالست با مسلمانان پدیده چند همسری برای آنان امری طبیعی است درحالی که گروه اشکنازی به شدت با آن مخالف هستند. اما به مرور زمان اجاز این کار را با امضای 100 خاخام یهودی مجاز دانسته و بعدها به دلیل اعتراضات آن را به دو خاخام کاهش دادند.ذبح شرعی: یهودیان متشرع منتسب به این دو گروه از گوشت ذبح شده یکدیگر نمیخورند و حتی در اسراییل هر یک از دو گروه کشتارگاههای مجزا و مخصوص به خود دارند. 11 همچنین یهودیان اصلاح طلب در سال 2016 م راهپیمایی در قدس اجرا کردند و خواستار عبادت مساوی زنان و مردان شدند که منجر به درگیری دو گروه اصلاح طلب و ارتدوکس شد. البته این نزاع غیر از درگیریهایی است که در مواجه با همجنس گرایی و یا رعایت نکردن روز شنبه اتفاق میافتد. 12 نتیجهبا توجه به تقسیمات بیان شده و توضیحات مربوط به آن کاملا مشخص است که جامعه اسراییل آنگونه از زبان صهیونیستها تعریف و معرفی میشود یک پارچه و دارای هویت واحد نیست. بلکه به شدت متناقظ و دارای اختلاف است. با این وجود چیزی که صحنه اجتماع این رژیم را میتواند ملتهب و به آشوب بکشاند، نفوذ و تلاش هر یک از گروههای معارض به کانون قدرت و سیاست است. چرا که با وضع قوانین خود، نارضایتی گروه مقابل را فراهم میکند.پینوشت: 1 ٫ 2 - گویشی رومیایی متعلق به قرن 15 م. 3 - ٫ 4 - Reform Judaism5 - Moses Mendelssohn6 - فصلنامه الاهیات تطبیقی، جنبش اصلاح طلبی یهود و چالشهای آن در دوره مدرن، حسین سلیمانی، سید ابراهیم موسوی، سال ششم، شماره چهاردهم، زمستان 1394 ، ص 148 - 139 ٫ 7 - Orthodox Judaism8 - - studies / sociology - of - jews / 67209 - Conservative Judaism10 - ٫ 11 - مشرقنیوز، اخبار، گزارش ویژه، نگاهی تحلیلی به جدال یهودیان سفاردی و اشکنازی، کد خبر: 239218 ، - - protest / |
آرش کمانگیر افسانه یا واقعیت؟ آرش کمانگیرقبل از اینکه به ماجرای آرش و پرتاب کردن تیر برسیم بهتر است اشاره کنیم که "منوچهر" (از پادشاهان پیشدادی شاهنامه و از تبار فریدون است که به کین خواهی نیای خویش یعنی ایرج، سلم و تور را میکشد.) منوچهر، در سالهای پایانی حکمرانی خود از افراسیاب، پادشاه توران شکست خورد و برای اینکه خودش و سپاهش را در امان نگه دارد به مازندران پناه برد.سرانجام هر دو به آشتی میگروند و به پیشنهاد منوچهر، پیمان میبندند که افراسیاب به اندازه تیر پرتابی که یکی از کمان داران ایرانی پرتاب میکند، عقب نشینی کند و سرزمینهای اشغال شده را به ایرانیان واگذار کند.وین خبر را هر زبانی، زیر گوشی بازگو میکرد:آخرین فرمانآخرین تحقیر.مرز را پرواز تیری میدهد سامان!گر به نزدیکی فرود آیدخانه هامان تنگآرزومان کور.وربپرد دور،تا کجا؟ . تا چند؟آه! . کو بازوی پولادین و کو سرپنجه ایمان؟(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)سپس آرش شواتیر (به زبان پهلوی به معنی تیرتیز یا لرزان تیر)، از تیرافکنان چیره دست ایرانی و دیندار، از منوچهر فرمان مییابد که از بلندای کوهی، تیری به سوی توران زمین پرتاب کند.دشمنانش، در سکوتی ریش خندآمیز، راه وا کردند.کودکان از بامها، او را صدا کردند.مادران او را دعا کردند.پیرمردان، چشم گرداند.دختران، بفشرده گردن بندها در مشت، هم او قدرت عشق و وفا کردند.(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)آرش با قدمهای استوار از کوه بالا رفت، روی تخته سنگی ایستاد و گفت:منم آرش،چنین آغاز کرد آن مرد با دشمنمنم آرش، سپاهی مردی آزادهبه تنها تیر ترکش آزمون تلختان رااینک آمادهمجوییدم نسب،فرزند رنج و کار،گریزان چون شهاب از شب،چو صبح آمادهی دیدار...دلم را در میان دست میگیرمو میافشارمش در چنگدل، این جام پر از کین پر از خون رادل، این بی تاب خشم آهنگ.(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)آرش برهنه میشود و تن خود را به شاه و مردم نشان میدهد و میگوید: ای مردم! اینک بنگرید که تندرستم و در تنم نشانی از آسیب دیدگی نیست ولی چون تیر از کمان رها کنم، تنم پاره پاره خواهد شد.زمین میداند این را، آسمانها نیز،که تن بی عیب و جان پاک است.نه نیرنگی به کار من، نه افسونینه ترسی در سرم، نه در دلم باک است.(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)در زمان پرتاب تیر، الهه زمین "اسپندارمذ" به همراهی و کمک آرش آمد تا به او در این زمینه یاری برساند. آرش، کمان و تیر را از اسپندارمذ گرفت و هنگام پرتاب تیر، اینگونه خداوند را ستایش میکند:آرش کمانگیر، هنگام ستایش خداونددرود، ای واپسین صبح، ای سحر، بدرود!که با آرش ترا این آخرین دیدار خواهد بود.به صبح راستین سوگند!به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند!که آرش، جان خود در تیر خواهد کرد،پس آن گه بی درنگی خواهدش افکند.(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)آرش، دست بر قبضه کمان میبرد و هستیاش را بر پای تیر میریزد، پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش میشود: (ابیات زیر شاهکاره)دلم از مرگ بیزار استکه مرگ اهرمن خو، آدمی خوار استولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار استولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار استفرو رفتن به کام مرگ شیرین استهمان بایستهی آزادگی این است(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)تیر آرش به پرواز در میآید و پس از یک روز و نیم، هنگام غروب خورشید، پس از پیمودن هزار فرسنگ به سرزمین خلم در بلخ در کرانه رود جیحون بر ساقه درخت گردویی، مینشیند.تیر آرش را سوارانی که میراندند بر جیحون،به دیگر نیمروزی از پی آن روزنشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدندو آنجا را، از آن پسمرز ایرانشهر و توران باز نامیدند.(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)تیر را از خلم به طبرستان نزد افراسیاب میآورند و افراسیاب، چون نشان خود را بر تیر میبیند، از پیمان شکنی میهراسد و تا کرانه جیحون در بلخ، عقب نشینی میکند و بدین سان، مرز ایران و توران مشخص میشود.آری، آری، جان خود در تیر کرد آرشکار صدها، صدهزار تیغهی شمشیر کرد آرش(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)سیاوش کسرایی، خالق اثر آرش کمانگیرداستان آرش کمانگیر افسانه یا واقعیت؟ما در تاریخ اساطیریمان پهلوانی به نام آرش داریم که برای همه ایرانیان یک نام آشنا و مقدس و نماد یک شخصیت فداکار و ایرانپرست است.آرش در دنیای اسطورهای ما هم، یک اسطوره و داستان است. روایت داستانی از آرش که از کوه بالا میرود و همه جان و نیرویش را برای پرتاب تیر به کار میگیرد و بعد از پرتاب تیر هم میمیرد فقط در کتب باستانی نوشته شده است. بنابراین تا زمانی که مدارک و شواهد دقیقی دال بر وجود حقیقی این شخصیت اسطورهای پیدا نشود. میتوان گفت که آرش کمانگیر یک تمثیل و شخصیت حماسی - داستانی تلقی میشود. با این حال ما هیچگاه نمیتوانیم بگوییم چنین شخصیتی صددرصد بوده یا نبوده است!آرش کمانگیر شخصیتی نیمه اسطورهای - نیمه تاریخی است. اسطورهای است چون به دوران پیشدادی تعلق دارد که هنوز ماهیت زمانی و مکانی آن از سوی دانشهایی چون تاریخنگاری نوین و باستانشناسی آشکار و قطعی نگردیده و تاریخی است زیرا دستکم طی دو هزار سال گذشته مردمان حوزه ایران فرهنگی به او باور داشتهاند و در بسیاری از منابع ادبی و مذهبی پیش از اسلام همچون یشتها، مینوی خرد، بندهش، گزیدههای زادسپرم، ماه فروردین روز خرداد، شهرستانهای ایران، یادگار جاماسبی و .، همچنین منابع تاریخی دوره اسلامی همچون آثار الباقیه، غرر اخبار، تاریخ طبری، اخبار الطوال، زینالاخبار، تجارب الامم، البدء و التاریخ، مجمل التواریخ و القصص، الکامل، القانون، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا، روضه المنجمین، طبقات ناصری، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، روضهالصفا و . از او یاد شده است.چرا داستان آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی نیست؟در اکثر منابع تاریخی، در زمان منوچهر، مرز میان ایران و توران با تیرافکنی آرش تعیین شد ولی باید دید در شاهنامه چگونه به این قضیه نگاه شده است:در شاهنامه، به هیچ روی، داستان آرش نمیتوانسته در پادشاهی منوچهر جای داشته باشد زیرا در شاهنامه، دشمنان منوچهر، سلم و تور هستند و هنوز نامی از افراسیاب نیست و تازه در زمان نوذر (جانشین منوچهر)، پشنگ، سالار ترکان است و او (پشنگ) از پسرش افراسیاب میخواهد به کین خواهی سلم و تور که به دست منوچهر کشته شده بودند، برخیزد و به ایران لشکر کشد. افراسیاب چنین کرد و نوذر را به اسارت گرفت و گردن زد و در ایران تاج پادشاهی بر سر نهاد تا آنکه ایرانیان، به پایمردی زال، زو طهماسپ از نژاد فریدون را یافتند و به جانشینی نوذر بر تخت شاهی نشاندند اما خشکسالی و قطحی چنان همه گیر شد که هم تورانیان و هم ایرانیان بر آن نهادند کهببخشند گیتی به رسم و به داد *** ز کار گذشته نیارند یاد (شاهنامه فردوسی)سرانجام بر سر مرز خرگاه (نام مکانی) توافق شد و قرار بر آن رفت که از خرگاه تا چنین و ختن متعلق به تورانیان باشد.حاصل سخن آنکه داستان پرشور و حماسی آرش در شاهنامه به این دلیل نیامده که در منبع فردوسی یعنی شاهنامه ابومنصوری نبوده است و نبود این داستان در شاهنامه ابومنصوری به تحریری از خدای نامه ساسانی مربوط میشود. در این تحریر از خدای نامه، با ورود زال و سام به دربار منوچهر، داستان لشکرکشی افراسیاب به ایران و تعیین مرز ایران و توران، از پادشاهی منوچهر به پادشاهی جانشینان او، نوذر و زو منتقل میشود و از اینرو، در این تحریر جدید، دیگر جایی برای تیرافکنی آرش برای تعیین مرز ایران و توران باقی نمیماند.آرش کمانگیر در گفته ابوریحان بیرونیابوریحان بیرونی نیز در آثار الباقیه همین داستان را آورده است: فرشته ای به نام "اسفندارمذ" به منوچهر فرمان داد که تیر و کمان ویژه ای بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت: ببینید که پیکر من هیچ گونه زخم و بیماری ندارد، اما پس از تیراندازی نابود خواهم شد. گویند که "اسفندارمذ" تیروکمان را به آرش داد و گفت هر که آن را بیفکند، به جای بمیرد و آرش با این آگاهی تن به مرگ داد. او همه ی نیروی خود را در چله ی کمان گذاشت و با پرتاب تیر، پیکرش پاره پاره شد.آرش کمانگیر در شاهنامهاگرچه آرش شخصیتی حماسی است، اما شخصیت شاهنامه نیست. آرش اسطورهای است که نامش چندینهزار سال قبل از سروده شدن شاهنامه در کتب باستانی آمده بود و بیشک او قهرمان زاییدهشده در شاهنامه نیست. اما فردوسی در شاهنامه نام آرش را آورده استبزرگان که از تخم آرش بدند *** دلیر و سبکبار و سر کش بدندمن از تخمه نامور آرشم *** چو جنگ آورم آتش سرکشمچو آرش که بردی بفرسنگ تیر *** چو پیروزگر قارن شیر گیراز آن زخم آن پهلو آتشی *** که سامیش گرزست و تیر آرشیدو فرزند او هم گرفتار شد *** برو تخمه آرشی خوار شدجوان بی هنر سخت ناخوش بود *** اگر چند فرزند آرش بودجشن تیرگان، روز بزرگداشت آرش.تیر روز از تیر ماه برابر سیزدهم تیر، جشن بزرگ تیرگان است. بر اساس روایتهای نقل شده از جمله در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی این روز، روزیست که آرش کمانگیر ایران را رها ساخت و نامش را در اسطورههای شکوهمند این سرزمین بر جای گذاشت.محل پرتاب تیردر منابع تاریخی آمدهاست آرش از کوه "اییریو خشوتا" در طبرستان بالا میرود و تیرش را از بالای این کوه پرتاب میکند.ابوریحان بیرونی و گردیزی به ترتیب در کتاب آثار الباقیه و تاریخ گردیزی کوه "اییریو خشوتا" را همان کوه رویان میداند. اما فخرالدین اسعد گرگانی در منظومه اشعار ویس و رامین محل آن را ساری بیان میکند:از آن خوانند آرش را کمانگیر *** که از ساری بمرو انداخت یک تیرترا زیبد نه آرش را سواری *** که صدفرسنگ بگذشتی ز ساریآرش اهل کجا بود؟مجسمه آرش کمانگیر در کاخ سعدآباد تهرانآرش یک شخصیت اسطورهای است که نه قبری دارد و نه محل تولدی! او یک ستاره است که درخشیده و با درخشش ایران را نجات میدهد و بعد هم از بین میرود. آنچه که گفته میشود او زاده مناطق البرز و مازندران است اما این موضوع ت ییدشده نیست.شورای اسلامی شهر ساری روز آرش کمانگیر را به عنوان روز ساری انتخاب کرد.قاسم قاسمی جوانترین عضو شورای شهر ساری با طرح این پرسش که ' آیا شهر بی قهرمان، قصهای شیرین است برای روایت و آیا شهر بی تولد در تقویم روزها بهانهای برای پاسداشت و بزرگداشت خواهد داشت؟ افزود: در جستجوهای تاریخ باید اسطورهای باشد که به قدمت و شکوه شهرمان نام آور باشد، که مزین شود تولد این پیر فرزانه به نامش، کسی که کهنتر از فریدون، نامیتر از کاوه و میهن پرستتر از رستم باشد و در تاریخ پیوند با شهرمان داشته باشد.وی ادامه داد: آرش کمانگیر که جان در نیام کمان گذاشت و به عشق وطن جان داد و خاک پس گرفت چون شهیدانی که جان شیرین دادند و خاک عزیز ندادند. چه مبارک است که چنین مرد غیوری قهرمان قصه این شهر پر شکوه باشد و روز حماسهاش روز ساری نامگذاری شود.قاسمی همچنین در باره علت پیشنهاد روز آرش کمانگیر به عنوان روز ساری نیز به متن منظومه 'ویس و رامین' اثر فخرالدین اسعد گرگانی استناد کرد که در آن سروده شده است:از آن خوانند آرش را کمانگیر *** که از ساری به مرو انداخت یک تیرما از آرش کمانگیر چه میآموزیم؟ما از داستان جانفشانی آرش، درس میگیریم که جان انسان در برابر آزادی و امنیت میهن و هموطنانش، هیچ ارزشی ندارد.ما از آرش یاد میگیریم که فداکاری و جانفشانی در راه آرمانهای بلند سرزمین مان، وظیفهی هر ایرانی است و جان دادن در راه آزادی میهن، افتخاری وصف نشدنی است.آرش الگو و نماد وطن پرستی، غیرت، شرافت، مردانگی، شجاعت، دلاوری و از خود گذشتگی است.در هر برههای از زمان به یک آرش و یک قهرمان نیاز داریم. در زمان هایی که انسان در تنگنا قرار میگیرد و دشمن به او حمله میکند، آرش درواقع یک نمادی از امید و گشودن راه است. ما همیشه به قهرمانی که خودش را فدای دیگران کند، نیاز داریم.آرش نماد از جانگذشتگی برای هدف است و نشانی از صلحطلبی میباشد چرا که با پرتاب یک تیر مرزها را تعیین و از ریختن خونهای بسیاری جلوگیری میکند. سیاوش کسرایی به زیبایی میگوید، کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش.ایران، پایان ندارد . |
چرا ایران ژاپن نشد؟ شاید بخاطر مهدی بازرگانها! علی حسینزاده - دوران امپراتور میجی در ژاپن با دوران مشروطه ایران قرین و مشابه بود. ژاپن که تا پیش از آن کشوری بسته، بدون ارتباط با جهان خارج و عقبمانده بود به ناگاه با آمدن یک کشتی امریکایی از خواب بیدار شد. ایرانیان هم البته پیش از ژاپنیها در زمان جنگهای ایران و روس از خواب غفلت بیدار شده بودند. ایران در زمان امیرکبیر و پیش از ژاپن اقدام به تاسیس دارالفنون یا نخستین دانشگاه مدرن در ایران نمود (برخی میگویند دارالفنون نخستین نهاد آکادمیک آسیا بوده است). دوران میجی در واقع بیدار شدن ملت ژاپن از خواب غفلت و آغاز اصلاحات دستوری و اجباری از بالا به پایین در ژاپن بود. ایران هم از زمان عباس میرزا و قایم مقام فراهانی و امیرکبیر اصلاحاتی را آغاز نمود که نهایت و اوج آن به اصلاحات اجباری و دستوری رضا شاه و پسرش منجر شده بود. عکس رضاشاه با اولین گروه محصلین اعزامی از ایران به اروپا. در عکس مهدی بازرگان، یدالله سحابی، و سنجابی هم حضور دارندسوال: چرا ژاپن، ژاپن شد و اما اصلاحات بزرگ ایران از مشروطیت تا پایان دودمان پهلوی منجر به عقبگرد کنونی ایران شد؟ پاسخ: چون امثال مهدی بازرگان، ابوالحسن بنیصدر، یدالله سحابی، علی شریعتی، مصطفی چمران و . اکثریت نخبگان و روشنفکران ایران بودند که با اصلاحات دولتی مبارزه کردند. ذات افکار و ایدیولوژیهای آنها مخالف با اصلاحات و مدرنیته بود. حتما از تعجب شاخ درآوردهاید! اینها اسامی مقدسی هستند. مگر میشود آنها را مخالفان اصلاحات و پیشروی ایران دانست؟ پاسخ به نظرم بله است. برای نمونه وضعیت مهدی بازرگان را در نظر بگیرید:مجوز صادره برای مهدی بازرگان جهت استفاده از بورسیه دولت شاهنشاهی ایرانمهدی بازرگان جزو اولین گروه دانشجویانی بود که توسط رضا شاه با بورسیه دولت شاهنشاهی ایران به اروپا اعزام شد تا علوم جدید را فراگرفته و به ایران بیاورد.بازرگان در مدرسه حرفه و فن شهر پاریس در رشته ترمودینامیک و نساجی تحصیل کرد و پس از هفت سال به ایران بازگشت. مهدی بازرگان جزو نخستین گروه از فارغالتحصیلانی است که در تاریخ ایران بورسیه تحصیلی دریافت کردهاند.خب، میپرسید که چه؟ پاسخ:اما از اولین کتابهایی که بازرگان پس از بازگشت از فرانسه در ایران منتشر کرد کتاب "مطهرات در اسلام" ( 1322 ش) بود!!!مهدی بازرگان و .بله، در اوج فقر و فلاکت مردم ایران، در ظلمات کوری و بیسوادی جامعه ایران، دولت فقیر ایران با هر بدبختیای که هست هزینه تحصیل بهترین فارغالتحصیلان ایرانی در اروپا را تقبل کرده و آنها را به فرنگ فرستاده تا علوم جدید را به ایران بیاورند. در مقابل جناب مهدی بازرگان بعد از 7 سال تحصیل در رشته مهندسی در فرانسه در بازگشت به ایران کتاب مطهرات در اسلام را مینویسد و منتشر میکند! و آن یکی نورالدین کیانوری دبیر اول حزب خاین توده در ایران میشود و آن یکی در دورهای دیگر همزمان با تحصیل در دکترای فیزیک پلاسما در دانشگاه برکلی کالیفرنیا، در امریکا انجمن اسلامی دانشجویان برپا میکند! و نهایتا چریک میشود و .این روشنفکران پایههای عقبماندگی کنونی ایران هستند (همان عقبماندگی که باعث رونمایی از لباس فضانوردی کذایی، ساخت دستگاه کرونایاب مستعان و دهها رسوایی دیگر شده است). اما اینها در مقابل برخی از کسانی که الان در راس امور هستند واقعا روشنفکر بودند! و برای همین هم هست که همچنان اسامی بزرگ و گاه مقدسی دارند. پینوشت: حتما آگاه هستید که منظور این نوشته آن است که حتی نخبگان و روشنفکران تحصیلکرده و فرنگ دیده ایران هم بخاطر رسوب افکار و عقاید کهنه راه را اشتباه تشخیص داده بودند. از سایرین که دیگر انتظاری نبود. سایر مطالب: حمایت از تولید ملی؟ تجربه من از یک محصول ایرانیهییت مدیرههاملا نصرالدینهای معاصربیانیهصد زن هنرمند و روشنفکر فرانسوی در اعتراض به جنبش "من هم"مصاف با عقلانیتسرگذشت یک عراقی که نروژ را از بلای نفت نجات داد | 1 بیماریهای انقلابیسهم هر ایرانی از بودجه دین و مذهباز کاروانسراهای شاه عباس تا مدرسه حداد عادل!فیلم مستند: ماک ایران، رویایی که مصادره شد |
به یاد شاهرخ مسکوب یادداشت بابک بیات یادم آورد امروز سالگرد مردیست که زبان فارسی، تاریخ و البته ذهن ایرانی تا بن استخوان مدیون اوست شاهرخ مسکوب. پانزده سال پیش در چنین روزی در پاریس به مرگ اجازهی بیجانکردناش را داد. نوشتن از او هم ساده است، چون خودش مدام این سادهنوشتن و نگاهکردن را روایت میکرد، هم سخت زیرا وجوه کارش متعدد و گوناگون است. از کدام مسکوب میتواننوشت؟ شاهنامهپژوه؟ فارسیشناس؟ مترجم؟ روشنفکری که ابتدا به حزب توده گروید و بعد پیوندهایاش را گسست از چپ؟ از جستارنویسی که راوی مرگ و غم و مادر و تنهایی شد؟ یا از خاطرهنویسی که خودش را کشف کرد در "روزها در راه"؟ شاهرخ مسکوب بسیار در جهان گشت و بسیار در تاریخ و وجدان ناآرام کشوری شد که هرچند سالها از آن دور زیست اما لحظهای تاملاتاش را دربارهی آن کنار نگذاشت. راوی مفهوم قدرت، استبداد والبته جهالتها. حتا در شخصیترین جستارهایی که نوشت هم میتوان رد این مفاهیم را دید همراه نگاه چندسویه وگاه شوخطبعانهاش به مرگ. مسکوب مرگ را از سویی چون امری جبری گردن مینهاد و ریشخندش میکرد. کافیست جستار درخشاناش را بخوانیم دربارهی مرگ رفیقاش سهراب سپهری، یا روایت تلخاش مرگ مادر. مردی که در جوانی با شور کار سیاسی آغاز کرد و حتا به حبس هم افتاد و بعد بیهودهگی و پوچی ایدهیولوژیهای آرمانگرای روزگارش افسردهاش ساخت. راویای که جرات تغییر پیدا کرد. حسن کامشاد عزیز رفیق همیشهاش بارها از این منشاش در خاطرات خواندنیای که در دو جلد درآورد میگوید. از شگفتی مسکوببودن. مسکوب دلچرکین و کمی بعد انقلاب دوباره به غرب بازگشت چون فضای کار برایاش مهیا نبود، چنانکه در دورهی پهلوی هم آزار و داغ و درفش کمندید. سالها به دشواری و باحرمت و آبرو زیست و دکان کوچکی داشت در پاریس. مردی که به تنهایی وزن و اعتبارش از کل اساتید برخی دانشکدههای علوم انسانی در ایران بالاتر بود. اما در یادداشت.هایاش ناله و شکوه نیست، اگر غم هست، چیزیست فراتر از گذر ایام. توهینها و ژاژخواییهای دیگران برایاش اهمیت نداشت و به افقهای دیگری میاندیشید. همین حالا بسیاری آثارش از جمله شاهکار دو جلدی،"روزها در راه"اش ممنوعالانتشارند.وقتی از دنیا رفت خواسته بود در خاک ایران دفن شود و بعد سالها به خانهاش برگشت تا خجالت بکشند آنها که مسکوب را از ایران راندند، اگر بکشند . جایی نوشته بود "هرچه پیشتر میروم، تنهاتر میشوم، گمان میکنم روز واقعه باید خودم جنازهام را به گورستان برسانم ." و این را مسکوب نوشت که "اقلیم حضور" بود. |
دیو و دیوپرستی در باور ایرانیان باستان دکتر علی نیکوییدیوان گروهی از خدایان آریایی بودند پس از جدایی ایرانیان از هندیان و ظهور زرتشت پیامبر خدایان مشترک قدیمی یعنی دایوا که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراهکنندگان و شیاطین خوانده شدند. در آیین زردشتی پرستندگان دیو را دیویسن میخواندند. [عموما موبدان زرتشتی پرستندگان دینهای دیگر را دیو پرست و دین خود را بهیدین مینامیدند] مطابق وندیداد[ 1 ]، دیوهها و پرستندگانشان، پس از غروب آفتاب در گورستانها و دخمهها یکدیگر را ملاقات میکردند و در آنجا به صرف غذای آیینی نفرتانگیز خود که جسد مردگان بود، میپرداختند و در جای دیگر وندیداد[ 2 ] به آدمخواری و پسرخواری متهم میشوند زرتشتیان دیوپرستی را بدعتی بسیار زشت میدانستند.طبق دینکرد، دیوپرستان مراسم خود را پنهان اجرا میکردند، اما ذکر مکرر نام آنها و نقد عقایدشان در کتابهای پهلوی نشان از آن است ایشان در عهد ساسانیان نیز وجود داشتند زرینکوب معتقد است[ 3 ] نام "دیوداد" در خاندان ساجیان آذربایجان که با افشین خویشاوند بوده، نشان از آن دارد که احتمالا در اوایل عهد عباسی نیز هنوز پرستش دیو در گوشه و کنار ایران رواج داشته است. چرایی پرستش دیوان به علت ترس از ایشان بود و تلاشی برای خرسند کردن [و شاید در خدمت گرفتن دیوان] و تمام نیایشها و نذرها و قربانیهای تقدیم شده به اهریمن و دیوان برای رسیدن به این هدف صورت میگرفت. در اواخر هزارهی دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد قبایل ایرانی از هم جدا نشده بودند، اما در میان ایشان نام اهورامزدا شکل گرفته بود. پس از تثبیت موقعیت والا برای اهورامزدا، بخشی از خدایان کهن هند و ایرانی "اهورهها" صورت فرشتگان و یاوران اهورامزدا را یافتند و گروه دیگر خدایان که "دیوهها" بودند مظهر شر گشتند سپس در مرحله پیشرفتهتری در فرهنگ اوستایی اهورامزدا به خدایی یکتا تبدیل شد و خدایان دیگر حذف شدند و اهریمن مظهر شر و سرور دیوان گردید.متون اوستایی، صحنه نبرد و ستیز دایمی نیروهای اهورایی و اهریمنی است، در جهانبینی زرتشتی در برابر هر کار نیک، شرارتی و در مقابل هر ایزد یک دیو وجود دارد هر چند خیر و شر هر دو ازلی اما هر دو ابدی نیستند و سرانجام غلبه نهایی از آن هرمزد است و قوای شر و اهریمن را نابود میسازد. در این جهانبینی اهریمن در برابر آفرینش اورمزدی دست به آفرینش جهان بدی میزند و در برابر امشاسپندان، کماریگان یا سردیوان و در برابر ایزدان، دیوان را میآفریند. چکونگی آفرینش دیوان در کتابهای زرتشتی به روشنی آفرینش اهورامزدا و موجودات اهورایی وصف نگردیده است، شاید در این امر تعمد نیز بوده! زیرا این نوشتهها باید در ذهن مخاطب خود این نکته را القا نماید که از خصایص بارز نیروی شر، بینظمی و ناهماهنگی است.اهریمن، دیوان را از عمل لواط خود میآفریند، حال آنکه آفریدگان اهوره مزدا، محصول روشنی اویند[ 4 ] دین اهریمن، جادوگری و سلاحش دروغ است گوهر او سرد و خشک و جایش تاریک و گنده است[ 5 ]اهریمن مردمان را به افراط و تفریط و شک و بدعت و حرص بیشتر میفریبد و خوشیاش از دشمنی مردمان و خوراکش از ناتوانی و ناپیدایی آنان و مکانش در میان کینهورزان است و رفت و آمدش با خشمگینان بیشتر است، او کمتر میتواند به مردم خردمند و خرسند آسیب برساند.[ 6 ]دیوان در رده موجودات بد مینوی پس از اهریمن، کماریگان یا سردیوان قرار دارند که آفریده اهریمناند کماله در پهلوی Kamalag و در اوستایی Kam r sa به معنای "چه سری" و به مفهوم" چه سر نفرت انگیزی" است اینها دشمن و رقیب امشاسپندان هستند و فقط در ادبیات زردشتی دیده میشوند و گویا وجود آنها مثل وجود اهریمن و امشاسپندان در اوستا از نوآوریهای زرتشت است.[ 7 ]تعداد سردیوان شش عدد است و عبارتند از:شمارهنام دیووظیفهی دیودر مقابل امشاسپند 1 اکومن دیودیو اندیشهی بدبهمن امشاسپند 2 اندر/ ایندر/ ایندره دیودیو ضد نظماردیبهشت امشاسپند 3 ساوول دیودیو پادشاهی بد ، ستم و بیدادشهریور امشاسپند 4 ناهیه دیودیو نارضایتی و ناسپاسیسپندارمذ امشاسپند 5 تیریز /تییری دیودیو زهرآگین کردن گیاهان و دامانخرداد امشاسپند 6 زیریز / زییریدیو زهرامرداد امشاسپندگاه خود اهریمن و گاه ایشمه ( دیو خشم) را بر شش دیو فوق میافزایند تا رقم هفت گانه شود . دیوان و دروجان علاوه بر سردیوان ، همه جلوههای زشت و صفات پلید نیز به صورت دیوان و دورجان در برابر ایزدان شخصیت مییابند.دروج نامی برای ماده دیوان است، دیوها نیز مانند ایزدان سلسله مراتب دارند و از نظر اهمیت و قدرت عمل در مقامهای بالا و پایینی قرار میگیرند ، ولی شخصیت وجودی آنها به اندازه ایزدان روشن و واضح نیست. تعداد دیوزنان به نسبت دیوان مذکر کمتر است، اماجنسیت دیوان کمتر از ایزدان مشخص است.تعدادی از این دیوان عبارتند از : 1 . جه / جهی: نماد همه پلیدیها و آلودگیهای زنانه و نماد روسپیگری است . 2 . استویداد / استوهات: دیوی که مفهوم نام او در هم شکننده و از هم جدا کننده استخوانهاست . او دارای کمندی است که آن را بر گردن قربانی مورد نظر خود میاندازد . اوست که برای نخستین بار مرگ را بر کیومرث ، پیش نمونه انسان ، مستولی میکند . دیوی است که چون دست بر مردم زند ، خواب آورد و چون سایه بر آنان افکند ، تب چون دیده بر آنان دوزد ، مرگ. 3 . ویزرش : همکار استویداد دیو است که با روان گذشتگان در آن سه شبانه روزی که هنوز در گیتی هستند نبرد میکند و آنان را میترساند . او نیز بر دوزخ مینشیند و روان گناهکاران را با زنجیر تا پل چینود میکشد . 4 . وای بد : بخشی از فضا را در اختیار دارد که روان درگذشتکان از آن میگذرد . اوست که جان را از تن جدا میکند. 5 . نسو / نسوش: دیوی است که به بدن انسان ، در حالی که هنوز زنده است ، یورش میبرد و آن را میگنداند و چون بدن فاسد و گندیده شد ، روان دیگر نمیتواند در آن بماند، در حقیقت نخستین عامل مرگ این دیو است. 6 . بوشاسب ( بوشیانستا): دیو خواب مفرط و تنبلی. هنگامی که خروس در بامداد میخواند او همه کوشش خود را به کار میبرد که جهان را در خواب نگه دارد . سحرگاهان پلکها را سنگین میکند و بدینسان مردم را از برخاستن و رفتن به سرکار باز میدارد . 7 . خشم (ایشمه): دیوی است که با نیزه خونین ظاهر میشود او نیز از پیام آوران اهریمن است. 8 . آز : دیوی است که صفت سیری ناپذیر دارد و در پایان جهان ، اهریمن او را میبلعد . 9 . سیج / سیز: دیو درد و بلاست. 10 . هیز ( هیچه ): دیو قحطی و خشکسالی است. 11 . اپوش ( اپوشه ): دیو خشکی و خشکسالی است. 12 . سپزگ دیو: دیو سخن چینی و غیبت است. 13 . ورن: دیو شهوت است و همراه با دیو آز در متون اخلاقی از بزرگترین دیوان به شمار میرود. 14 . چشمک: دیوی است که موجب گردباد ، زمین لرزه و ویرانی میشود . در اسطوره زندگی زردشت نقش این دیو این است که شهر و ده را ویران میکند و درختان را درهم میشکند تا مایع مقدسی را که فروهر و گوهر تن زردشت در آن است از میان ببرد. 15 . زرمان : دیو پیری است و صفت بد نفس دارد و به عبارت دیگر ، نفس مردمان را بد میکند. 16 . بوت / بود: دیوی است که نماد بت پرستی است. 17 . ملکوس / مرکوس: دیوی است که سرما و زمستان سخت را در پایان هزاره اوشیدر به وجود خواهد آورد. 18 . میتوخت: دیوی است که نماد گفتار نادرست است و به قولی ، نخستین آفریده اهریمن به شمار میرود و بدگمانی میآورد. 19 . اکه تش : دیو انکار است که مردمان را وادار میکند که هر چیز خوبی را انکار کنند. 20 . اشموغ / اهلموغ : دیو بدعت است 21 . اودگ : دیو زنی است که به قولی هفت سردیو ( کماریگان ) و ضحاک را به وجود میآورد . او جمشید را به سوی لذتهای دنیوی میراند و مردم را به سخن گفتن در جایی که باید سکوت کرد وامیدارد. 22 . ترومد / ترومت / ترومتی : دیو زنی است که نخوت و تکبر و گستاخی میآفریند. 23 . پنی ( پنیه ) : دیو خست است که مردمان را وادار میکند که انبار کنند و نخورند و به کس ندهند. 24 . رشک : به مفهوم حسد ، دیوی است که کینه و بدچشمی میآورد. 25 . اناست : دیو تباهی است. 26 . اگاس / اگاش : دیو شورچشمی است که مردمان را چشم میزند.[ 8 ]در این فهرست که متعلق به دیوان مینوی است ، نام دیوانی که در رویدادیهای زمینی نقش دارند و همچنین ( پری) ها ، یعنی ماده دیوانی با ظاهر زیبا که غالبا به فریب دادن قهرمانان در دوران گیتی میپردازند نیامده است.منابع: 1 . آموزگار، ژاله ( 1387 ) تاریخ اساطیری ایران باستان، انتشارات سمت، تهران. 2 . بهار، مهرداد. ( 1381 ) پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و دویم)، نشر آگه. تهران. 3 . رضی، هاشم ( 1376 ) وندیداد، انتشارات فکر روز، تهران. 4 . زرینکوب، عبدالحسین ( 1343 ) تاریخ ایران بعد از اسلام، انتشارات اداره کل نگارش وزارت آموزش و پرورش. تهران. 5 . فرنبغ دادگی ( 1369 ) بندهشن،ترجمه مهرداد بهار، انتشارت توس. تهران. 6 . مینوی خرد ( 1379 ) ترجمه احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار، نشر توس. تهران[ 1 ] وندیداد یا در اصل وی - دیو - داد که از واژه اوستایی وی دیو دات به معنی قوانین بر ضد دیو یا پلیدی میباشد یکی از نسکهای پنجگانهی اوستای امروزی است / وندیداد، فرگرد 7 ، فقره 53 - 58 8 و فرگرد ، فقره 73 [ 2 ] وندیداد فرگرد 16 و 17 [ 3 ] زرینکوب، 1343 : 216 [ 4 ] مینوی خرد، 1379 :فصل 7 ،بند 8 [ 5 ] فرنبغ دادگی، 1369 : 122 [ 6 ] مینوی خرد، 1379 ،فصل 44 ،بند - 7 [ 7 ] بهار، 1381 : 121 [ 8 ] آموزگار، 1387 : 37 - 42 |
آمریکای طلسمشده: یادداشتی از سیدرضا رودکی سال 1979 میلادی هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، "سایروس ونس" وزیر امور خارجه آمریکا معتقد بود که ما برای حفظ منافعمان باید بر موج انقلاب سوار شویم و با افراد مایل به غرب در ایران ارتباط برقرار کنیم و انقلاب را از دست مذهبیهایی که به ما اعتماد نمیکنند در بیاوریم، اما در این بین "برژینسکی" مشاور امنیت ملی آمریکا تفکر دیگری در ذهن میپروراند: جنگ! کودتای نظامی علیه ایران! 1 . ژنرال هایزر برای انجام ماموریت به ایران میرود تا به واسطه عوامل سلطنتی، کودتا علیه انقلاب اسلامی ایران را سازماندهی کند اما اولین اقدام نظامی آمریکا با شکست مواجه میشود. 2 . ماهها بعد با تسخیر سفارت آمریکا در ایران و ایجاد بحرانی بزرگ برای این کشور، گزینه جدیدی برای ایالات متحده جهت آزاد سازی گروگانها به وجود آمده بود و دولت ایران حاضر بود مذاکره کند، اما برژینسکی فکر دیگری در سر میپروراند: جنگ! او معتقد بود عملیات نظامی علیه ایران و آزادسازی گروگانها ایران را تنبیه خواهد کرد و بدین وسیله در نظر داشت جزایر خارک و بنادر ایران را نیز مین گذاری کند.با بی تدبیری و دست غیب الهی در صحرای طبس و در مرحله دوم طرح نجات، عملیات شکست میخورد. نه گروگانها آزاد میشوند و نه ایران متنبه میشود، بلکه ایالت متحده آمریکا بابت این تصمیم نیز تحقیر میشود و دومین شکست آمریکا در عرصه نظامی در ایران رقم میخورد. 3 . کودتای نظامی نوژه جهت سرکوب جمهوری اسلامی با حمایت سازمان امنیت آمریکا سومین عملیات نظامی آمریکا علیه ایران است، اما عملیات شب قبل از اجرای آن، لو میرود و شکست مکرر تجربه میشود. 4 . حمله نظامی عراق علیه ایران آغاز میشود، آمریکا به معنای واقعی کلمه همراه با متحدانش به حمایت تسلیحاتی، انسانی و سیاسی دولت صدام میپردازد. 8 سال این روند ادامه مییابد. پس از هشت سال ایالات متحده با مردمی روبرو میشود که به آمریکا ستیزیشان بیش از قبل افزوده شده و برای آمریکا آش همان آش و کاسه همان کاسه است و چهارمین ناکامی نظامی آمریکا در ایران نیز رقم میخورد. 5 . دولت اسلامی عراق و شام آرام آرام خلق میشود و کلینتون در خاطراتش تصریح میکند آمریکا داعش را برای کنترل منطقه و ایران به وجود آورد. داعش، آخرین طرح نظامی برای سرکوب ایران بود. اما ایران نه تنها سرکوب نمیشود بلکه به قدرت و نفوذ نظامیاش در منطقه نیز افزوده میشود .همه اینهایی که ذکر شد نتیجه 40 سال تفکر آمریکایی گزینه نظامی علیه ایران است و آمریکاییها به خوبی میدانند هیچگاه به نتیجهی دلخواه خود نخواهند رسید. ولی هنوز هم، همفکران پرژینسکی در آمریکا حضور دارند و در رسانهها ادعا میکنند گزینه نظامی راهکار موثری برای سرکوب ایران است. زیرا در ایران نیز اشخاصی حضور دارند که به این بهانه از اذهان ملتی که تاریخ نمیداند و تاریخ نمیخواند، برای رسیدن به منافع قدرت سوء استفاده میکنند. وگرنه آنها هم میدانند این گزینه برای کشوری که ثابت کرده در حوزه نظامی، از تهدیدها فرصت میسازد کارساز نیست.یادداشتی از سیدرضا رودکیدانشجوی علوم قرآن دانشگاه علوم قرآنی تهران |
قرار بود ایران هم اشغال شود: اشغال هفت کشور در پنج سال ترجمه صحبتهای وزلی کلارک که در این ویدیو قابل مشاهده است: حدود ده روز پس از حوادث یازده سپتامبر (سال 2001 میلادی) به پنتاگون رفتم. پس از آنکه با دونالد رامسفلد (وزیر دفاع وقت) و پل ولفوویتس معاون وی دیدار کردم به طبقه پایین آمدم تا با برخی از کسانی که تحت امر من بودند ملاقات کنم. یکی از ژنرالها مرا صدا کرد و گفت قربان تو باید بیایی و با من برای مدتی صحبت کنی. به او گفتم اما تو کار داری؟ گفت نه. ما تصمیم جنگ با عراق را گرفتهایم. این حرف برای حدود بیستم سپتامبر آن سال (سال 2001 میلادی) است. به او گفتم ما با عراق بجنگیم!؟ برای چه؟ گفت نمیدانم (خنده حاضران در استودیوی تلویزیون). سپس او (ژنرال آمریکایی) به من گفت: گمان میکنم آنها (تصمیم گیران جنگ) کاری به جز این ندارند. به او (ژنرال) گفتم هیچ دلیل و مدرکی پیدا کردهاید که نشان دهد بین او (صدام)و القاعده ارتباط وجود دارد؟ گفت نه. هیچ مطلب جدیدی در این خصوص وجود ندارد.اما آنها به سادگی تصمیم حمله به عراق را گرفتهاند. این شخص سپس به من گفت اما گمان میکنم ما نمیدانیم با تروریسم چه میکنیم ولی نیروی نظامی قدرتمندی داریم و میتوانیم نظامها را سرنگون کنیم. این شخص سپس گفت گمان میکنم تنها ابزار ما قدرت نظامی است که به مثابه چکش است و هر مشکلی نیز باید همانند یک میخ به نظر برسد و با این چکش حل شود.پس از چند هفته به دیدگاه این شخص فکر کردم در آن زمان ما بمباران هوایی در افغانستان را آغاز کرده بودیم. به این شخص گفتم آیا همچنان تصمیم ما برای حمله به عراق به قوت خود باقی است؟ او گفت حتی بدتر از این! سپس در دفترش خم شد و یادداشتی را برداشت و گفت: من همین الان این یادداشت را از دفتر وزیر دفاع در طبقه بالا دریافت کردم. سپس گفت این یاداشت چگونگی اشغال هفت کشور را طی پنج سال تشریح کرده است. ما با اشغال عراق آغاز میکنیم تا نوبت به سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و ایران برسد.مجری پرسید امکان دارد یک بار دیگر نام این کشورها را تکرار کنی؟کلارک بار دیگر نام کشورها را تکرار کرد.اشغال نظامی هفت کشور در پنج سال. این تصمیم زمانی گرفته شده بود که شوروی به تازگی از هم پاشیده بود و آمریکا در اوج مستی قدرت بود و تصور میکرد تنها ابرقدرت جهان است. روسیه به قدری ضعیف شده بود که در برابر گسترش پیمان ناتو به شرق، یعنی جایی که سابقا قلمرو پیمان ورشو (که عملا تحت سیطره شوروی بود) محسوب میشد هیچ مقاومتی نکرد. از جمله، در جریان تهاجم نیروهای ناتو به صربستان و کوزوو، روسیه کاملا منفعل بود. در همان جنگ کوزوو، بمب افکنهای آمریکایی سفارت چین را بمباران کردند. و چین هم هیچ واکنشی نشان نداد. وقتی بزرگترین نیروهای نظامی خارج از پیمان ناتو، یعنی روسیه و چین، اینطور ذلیلانه در مقابل قدرت نظامی آمریکا عقب مینشستند، آیا اشغال هفت کشور کوچک جهان سومی برای آمریکا کار دشواری بود؟اول نوبت عراق بود، چون هم از همه ضعیفتر بود و هم به لحاظ استراتژیک موجب تسهیل استقرار نیروهای آمریکا در منطقه و تسلط بر اهداف بعدی میشد.ایران آخرین هدف بود، چون همان زمان هم میدانستند ایران قدرتمندترین کشور از میان هفت هدف مورد نظر است. بررسیها نشان داده بود که حمله مستقیم از راه خلیج فارس به ایران امکانپذیر نیست، لذا اول باید جای پای نیروهای آمریکایی در منطقه و اطراف ایران محکم میشد تا بعد عملیات اشغال ایران آغاز شود.بعلاوه، ایران روابط خوبی با سوریه داشته و حزب الله لبنان هم زیر نفوذ ایران بود. حمله به ایران میتوانست موجب واکنش غیر منتظره این نیروها شود. مشکل اصلی اسراییل بود که میتوانست در برابر تهاجم نیروهای سوریه و لبنان بسیار آسیب پذیر باشد. پس باید ابتدا خیالشان از بابت سوریه و لبنان راحت میشد و بعد به ایران میپرداختند.اشغال نظامی هفت کشور در پنج سال. در سال 2003 به عراق حمله کردند. طبق برنامه، باید تا سال 2008 هر هفت کشور، از جمله ایران اشغال میشد. امروز کمتر از دو هفته به پایان سال 2020 باقی مانده. یعنی پس از گذشت بیش از هفده سال نه تنها ایران اشغال نشده، بلکه سوریه و لبنان هم سقوط نکردهاند.چطور چنین چیزی ممکن است؟! چطور یک ابرقدرت قدر قدرت با وجود هزینه کردن هفت تریلیون دلار نتوانسته کشوری ضعیف و ذلیل و فقیر را که توسط مشتی آخوند بی سواد اداره میشود و هر لحظه باید خود بخود دچار انقلاب شده و سقوط کند را اشغال نماید؟! این آخوندها که بجز آداب طهارت و احکام نجاسات و نکاح و طلاق چیز دیگری نمیفهمند. از طرفی، "مردم" هم که نود و نه درصد میخواهند این رژیم به هر قیمتی شده برود! پس ایران اگر ضعیفترین نباشد، قطعا یکی از ضعیفترین و ذلیلترین کشورهای جهان است که فروپاشی اش به یک فوت بند است!از آنطرف، چیزی که از رسانهها میبینیم و میشنویم این است که آمریکا و اروپا و ناتو و غرب در اوج قدرت و اقتدار هستند. برعکس موشکهای ایرانی و روسی که یا وسط راه سقوط میکنند، یا دهها کیلومتر دورتر از هدف به زمین اصابت میکنند، و یا اگر هم به هدف بخورند عمل نمیکنند، موشکهای کروز آمریکایی کاملا نقطه زن هستند و میتوانند تک تک فرماندهان نظامی و مسیولین حکومتی ایران را در اتاق خوابشان منفجر کنند، بدون اینکه همسایه بغلی از خواب بیدار شود!پس واقعا معمای عجیبی است. چطور این آمریکایی که در قدرت و ابهت و عظمت و شوکت و جلال و جبروت مثال شیر شرزه و پلنگ قوی پنجه است، نتوانسته از پس یک موش ضعیف و فرتوت و معلول و ناقص العقل برآید؟! - % D8 % A2 % D9 % 85 % D8 % B1 % DB % 8C % DA % A9 % D8 % A7 - % D8 % A7 % D8 % A8 % D8 % B1 % D9 % 82 % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % AA - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - encuc1a8pkk7 البته این سوال را از آقای صادق زیباکلام اگر بپرسید در پاسخ اعتراض خواهد کرد که چرا شما اینقدر دچار توهم توطیه هستید؟! چه کسی گفته آمریکا قصد حمله به ایران را داشته؟! آمریکا اصلا به ما فکر نمیکند! این که حمله نکرده به این دلیل است که اصلا قصد حمله نداشته. چون اگر داشت که ایران (اینجا پوزخندی هم میزند) هرگز توان ایستادگی نداشت!احتمالا ژنرال وزلی کلارک، فرمانده سابق آمریکایی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، جزو همان دسته متوهمین است که به اشتباه تصور میکنند آمریکا قرار بوده به ایران حمله کند. و البته تمام این تحریمها و فشارهای اقتصادی و سیاسی هم به این دلیل است که آمریکا اصلا به ما فکر نمیکند! و عقب نشینی از عراق و سوریه و افغانستان هم به این دلیل است که سربازان آمریکایی دلشان برای زن و بچه شان تنگ شده بود، یا به قول خودشان ( home sick ) شده بودند، لذا گفتند اینها هم بروند کنار اهل و عیال.حکایت قمارباز و لفظ معروفش را همه میدانیم.امنیت ملی کیلویی چند؟! دموکراسی را بچسب که از نان شب هم واجبتر است! - % D8 % AF % D9 % 85 % D9 % 88 % DA % A9 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % B3 % DB % 8C - % D9 % 85 % D9 % 88 % D8 % AC % D8 % A8 - % D8 % B9 % D8 % B2 % D8 % AA - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - % DB % 8C % D8 % A7 - % D8 % B0 % D9 % 84 % D8 % AA - ef8jenxuhvsj |
ساختن یک ملت فردوسی فرمانروا نبود ولی بر ویرانههای یک فلات دیرپای فرهنگی که بیش از سیصد سال در اخگر چکاچک شمشیر بربرها میسوخت، شکوه تمدنی نوین را بنا کرد.فردوسی پیامبر نبود ولی زبان فروکشته و خاموش پارسی را در حلقوم به خون نشسته مردمانش زنده کرد.فردوسی، حکیم ابولقاسم فردوسی نبود. پدری که هنوز نامش را به درستی نمیدانیم و هربار او را با کنیهای که به رسم فاتحان بر گردهاش نهاده بودند، میخوانیم. چون داغی که بر پیشانی و دست دیگر موالیان به هنگام ستاندن جزیه میگذاشتند.او یکی از هزاران هزار مردمی است که در تندباد یورش، کشتار و سرکوب بیگانگان زانو نزد، برخاست و درفش سرافرازی یک ملت را از زیر سم تاراج و یغما بیرون کشید و بر فراخنای زمان برافراشت.و همچنان از پس غبار دورانها پدری سالخورده بر گذرگاه وجدان تاریخ، چشم به راه فرزندانش است تا از راه برسند، او را بشناسند و به نام خویش بخوانند. |
پارسی را پاس داریم به نام خدازبان پارسی زبان مشترک همه ایرانیان در سرزمین ایران اسلامی استزبان پارسی زبان مردمان پاک سرشت ویکتا پرستان از آغازین روز بوجود آمدن این سرزمین بوده است ایرانیان مهد تمدن بزرگ باستان همیشه میزبان یکتا پرستانی بوده که ازستم حاکمان جور بدین سرزمین پناه آوردهاند همچون مسیحیان ارامنه آشوری وکلیمیان ایران که مرکز پارسی گویان جهان بوده وهست اگر چه در قرون گذشته مورد یورش عربها مغولان ترکان قرار گرفته وبخشی از فرهنگ خودرا ازدست دادند اما بمرور بر اوضاع مسلط گردیده ودشمن را وادار به خروج از فرهنگ خود نموده وبه آیین یکتاپرستی باز گشتهاند.دستور سه گانه پیامبران بزرگ ایرانی که همان پندار گفتار وکردار نیک بوده در پندار وگفتار وکردار همان پیامبران وپیامبران راستین بعدی جلوهگر بوده وهست.ما ایرانیان در سراسر جهان باید به زبان پارسی سرافراز باشیم وآنرا پاس داریمزبان پارسی زبانی فاخر وبدور از دریدگی وناسزاست زبان حکمت سعدی وفردوسی بزرگ است بکوشیم این زبان را از کجی وناروا ودریدگی بدور داریم واگر عادت کردهایم به بد گویی تلاش کنیم از این عادت بد دور شویم وزبان پارسی را محترم شمرده وبه ایرانی وایرانیان ناسپاسی نکنیم زبان پارسی زبان پاکان بوده وهست واگر بدان توجه کنیم کمتر به ناروا نوشته وسخن میگوییم که خردمند کسی است که در نادانی سکوت اختیار میکند ودر دانایی به کم گویی وگزیده گویی دست میآزد پارسی را پاس داریم وحرمت نیاکان خودرا که یادگار گرانمایهای بجا گذاردهاند نگه داریم سپاس |
داستان یک جدایی نویسنده: مهدی مهدیهسکولاریسم چگونه به یکی از ارکان اساسی تمدن غرب بدل شد؟روزی در میان بحثهای یک گعده دانشجویی، پیشنهادی مطرح شد که درخورد توجه بود. پیشنهاد قریب به مضمون این بود که: "همه علمای اسلام به قم مهاجرت کنند و در آن کشوری تشکیل شود مستقل از ایران و ایشان هر چه خواستند در سیاست دخالت کنند". بدیهی است این نگاه از یک نمونه اروپایی برخاستهاست از کلیسای واتیکان و مدل جداسازی ایتالیا از عالمان دینی. سکولاریسم یک مکتب عقیدتی است که وجوه گوناگون دارد. ایده کلی آن، این است که عقاید دینی نباید در سیاست، اجتماع، آموزش و . وارد شوند.برای یافتن ریشه سکولاریسم، باید نگاه دقیقی به زادگاه آن یعنی قرون وسطی داشتهباشیم. زمانی که کلیسا که بهاصطلاح یک عنصر دینی بود، نه تنها در اداره جامعه نقش داشت، که حتی در امر حکومت همواره قدرتی داشت حتی ورای شاهان و شاهزادگان. هر چند تفاوتهای جدی در قدرت و نفوذ کلیسا در طول قرون وسطی وجود دارد و از اروپای قرن 3 که حتی مردان آن اجازه ازدواج نداشتند و کشیشی به نام والنتاین یا والنتیوس به خاطر اینکه میان مردان و زنان صیغه ازدواج میخواند، کشته میشود[ 1 ] تا قرن 17 که کلیسا گالیلیو گالیله را در دادگاه تفتیش عقاید به جرم بیان اینکه زمین به دور خورشید میگردد نه خورشید به دور زمین، اجبار به امضای توبهنامه زیر کرد:در هفتادمین سال زندگی، در مقابل شما به زانو درآمدهام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس میکنم، توبه میکنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار میکنم و آن را منفور و مطرود مینمایم. [ 2 ]عدهای از تاریخنگاران مسیحیت اروپا را نه آنچه مسیح (علیهالسلام) گفت، که آن را میراثی از متافیزیک یونانی - رومی، یهودیت ممسوخ و روحی از شرک اسطورهای - تاریخی اروپا میدانند.[ 3 ] بیراه نیست که بگوییم روح ایمان در کلیسای غربی آمیخته به شرک است.بر همگان مبرهن است که حضرت عیسی (علیهالسلام) در اورشلیم میزیستند. نخستین پیروان ایشان هم در شام و بینالنهرین حضور داشتند. ورود مسیحیت به اروپا همزمان شد با زوال امپراتوری روم. روحانیونی که وارد اروپا شدند تغییرات اساسی در باورهای مردم انجام ندادند. مسیحیت اروپایی ممزوج شد با اسطورههای شرکآمیز مثلا کلیسای کاتولیک میلاد مسیح را در 25 دسامبر همزمان با آغاز انقلاب زمستانی دانست. روزی که روزها طولانیتر و خورشید ساعات بیشتری در آسمان نمایان میشود. دقیقا روزی که اروپاییان 300 سال قبل از مسیحی شدن به مناسبت دوباره زنده شدن یا از خواب بیدار شدن خدای بزرگ خورشید، آن را جشن میگرفتند![ 4 ] نکته جالب اینجاست که بر خلاف کاتولیکها، کلیسای ارتودوکس شرقی میلاد مسیح را 7 ژانویه میداند! هر چند که تاریخ دقیق تولید عیسی (علیهالسلام) همچنان به طور دقیق مشخص نیست.[ 5 ]یکی از نکات جالب دیگر درمورد مسیحیت این است که خاستگاه مسیحیت یعنی فلسطین و به طور کل خاورمیانه، امروز جمعیت بسیار کمی از مسیحیان را در خود جای داده به طوریکه 91 ٫ 2 % مردم خاورمیانه مسلمان هستند.[ 6 ] با تحلیل این آمار، سوالاتی مطرح میشود سوالاتی از قبیل اینکه: " آیا پیروان بیواسطه و خالص حضرت عیسی (علیهالسلام) اساسا امروز بر دین خود ماندهاند یا همان گونه که به ایشان خبر آمدن پیامبر خاتم (صلیاللهعلیه) داده شده، به آن گرویدهاند؟" یا "چرا با وجود نشانههای متقن، مسیحیت اروپایی نه تنها به اسلام نگرودیدند، که از همان نخست سر ناسازگاری را با اسلام درنهادند و با وجود دلایل کافی، بر صحت ادعای پیامبر، مسلمان نشدند؟"[ 7 ]در شمارههای بعد به این خواهیم پرداخت که کلیسا چگونه فرصت را برای تقویت اندیشه سکولار فراهم کرد و سکولاریسم با چه ادعایی پس از قرنها دوباره قوت گرفت.[ 1 ] کشیش عشق، دنیای اقتصاد، شماره 1495 ، 25 اسفند 1386 .[ 2 ] گالیله، دانشنامه رشد.[ 3 ] شهریار زرشناس، نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران، جلد اول، نشر معارف، ص 15 .[ 4 ] David Keys ، Three centuries before Christ ' s birth , people celebrated 25 December , archaeologists claim ، 24 December 2003 ، Independent [ 5 ]حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، انتشارات سمت، تهران، 1391 .[ 6 ] MAPPING THE GLOBAL MUSLIM POPULATION ، Middle East - North Africa Overview ، Pew Research Center ، OCTOBER 7 , 2009 [ 7 ] ضروری است اشاره شود این نکات درباره تصمیمات کلیسا و روحانیت کاتولیک است. امروز با در دسترس بودن اطلاعات و فضای آزادتر رسانهای مشاهده میکنیم گرایش به اسلام روزبهروز در جامعه اروپا افزایش پیدا میکند. |
ایران تنها کشور یکتاپرست دردرازنای تاریخ به نام خداسرزمین ایران از 7000 سال پیش دارای تمدن گردید وازآن تاریخ تا کنون همیشه برمدار یکتاپرستی بوده وهست.چه آن زمان که آیین مهر ومزدیسنا مجوس زردشتی در عصر باستان بود وچه بهنگام حمله عرب اسلام اهل سنت واسلام اهلبیت پذیرفته شد. در طول این مدت متدینین به ادیان دیگر صابیین حنیف یهودیت مسیحیت نیز مهمان این سرزمین گردیده ودر دوره جدید نیز بابیت وبهاییت بدان افزوده گردید.در همه دورانها مردم شریف ایران با یکتاپرستی زندگی کردهاند ودارای زبان مشترک پارسی ودیگر زبانهای بومی ومحلی بوده اندگرچه با بدعمل کردن مسوولان جمهوری اسلامی برخی از دین گریزان شده ومحتملا به بی دینی ویا مادیگرایی پیوستهاند اما این امر حاصل انحراف از اصل دین خدا بوده وبا اصلاح آن مردم به فطرت دیرینه خود باز میگردندوظیفه ما اصلاح انحرافات است وچون کشور دارای قانون اساسی است باید با اصلاح درآن مسیر انحرافات را مسدود کرد خداوند همه را آزاد آفریده ودر انتخاب راه مختار قرار داده است پس هیچ مامنعی برای اصلاح انحرافات وجودندارد خدا حکومت خودرا در زمین برعهده مردم قرار داده است تا خود سرنوشت خودرا برگزینند وتنها راه ایجاد همیستگی ملت ایران وهمه هموطنان خارج ازکشور طی همین راه است. هرگز به اجانب دل نبندیم که آنها در پی منافع خودند. بربازوان توانای خود سرزمین یکتا پرستی را دوباره بسازیم وبامید اینکه روزی عدالت جهانی از این سرزمین سرچشمه بگیرد.آمین |
پیرامون جشن مهرگان "مهر" در معنای لغوی به معنای محبت و دوستی آمده است ( 1 ) و رابط بین آفریدگار و آفریدگان میباشد در گاتهای زرتشت، کلمهی مهر به معنای عهد و پیمان است ( 2 )، مهر در اوستا از مخلوقات اهورامزدا است و حافظ عهد و پیمان و فرشتهی روشنایی و فروغ، تا هیچ چیز بر وی پوشیده نماند.ماه هفتم هر سال و روز شانزدهم هر ماه و یشت دهم اوستا و جشن مهرگان از آن اوست تفکر مهر از ایران به بابل و آسیای صغیر رفت و سپس پرستیده شد و به کیش مهر پرستی (میتراییسم) مبدل گردید.مهرگان در ایران چون نوروزگان به یاد حوادثی است که در تفکر ایرانی در آغاز آفرینش جهان رخ داده است و شاید به یاد ماجراهایی باشد که تنها در تاریخ داستانی ایرانیان مذکور است در روز مهرگان، شاهان و خسروان ایران باستان تاجی بر سر میگذاشتند که به شکل آفتاب در میان چرخی گردون به آن منقوش بود، در هنگام طلوع آفتاب یکی از سپاهیان در حیاط قصر سلطنتی میایستاد و فریاد میزد: ای فرشتگان عالم فرود آیید و شیاطین و بدکاران را بزنید و از دنیا ببرید. در روز مهرگان، خوردن انار و استشمام گلاب ضیافت میبود و عامل دوری از بدبختی ( 3 ) این جشن را در قدیم متراکانا مینامیدند و بعدها مهرگان شد و در عربی مهرجان نامیده گردید، این جشن شش روز طول میکشید و از مهر روز یعنی شانزدهمین روز مهر آغاز و به رام روز ختم میگردید و روز آغاز را مهرگان عامه و روز آخر را مهرگان خاصه مینامیدند( 4 )"کتزیاس" پزشک یونانی اردشیر دوم هخامنشی چنین مینگارد: پادشاهان هخامنشی به هیچ گونه نباید مست میشدند مگر در روز جشن مهرگان که لباس فاخر و ارغوانی میپوشیدند و در باده خواری میخوارگان شرکت مینمودند "دوریس" مورخ چنین میگوید که پادشاهان در این روز پایکوبی و رقص مینمودند مراسم این جشن بسیار شبیه نوروزگان بود و هفت سین نیز در این جشن مرسوم بود، اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان در این روز رخت و لباس نو به مردم میبخشیدند( 5 )شرق شناس معروف "کومون" بلژیکی در کتاب آیین میترا مینگارد: بدون شک جشن مهرگان که در کشورهای روم قدیم روز ظهور خورشید تصور میگردد و نام آن ( سل ناتالیس این وکتی) یعنی روز تولد خورشید مغلوب نشدنی میگفتهاند که به 25 دسامبر کشیده شد و پس از نفوذ دین عیسی در اروپا روز ولادت مسیح قرار گرفت ( 6 ) چنین میتوان برداشت کرد که کریسمس عیسویان به نام روز مهر ایران باستان میبوده.دکتر "ذبیح الله صفا" میگوید: در روزهای مهرگان و نوروزگان پارسیان مشک و عنبر و عود به هم میدادند و طبقات مردم هر کدام به فراخور شغل خود برای پادشاه هدیه میآوردند. ( 7 )در ایران باستان فقط دو فصل موجود بود، اول تابستان که آن را (همه) میگفتند و اول زمستان که آن را (زین) مینامیدند که دی از این کلمه به جای مانده زین رو نوروزگان جشن آغاز تابستان بود و مهرگان جشن آغاز زمستان. ( 8 )"ابوریحان بیرونی" در "آثارالباقیه" در پیرامون جشن مهرگان میگوید: گویا مهر نام خورشید است و در چنین روزی ظاهر شد، زین رو این روز را به وی منسوب کردهاند شاهان در چنین جشنی تاجی به شکل خورشید که در آن دایره هایی مانند چرخ موجود بود بر سر میگذاشتند،گویا در چنین روز فریدون به ضحاک دست یافت، و فرشتگان از آسمان به یاری فریدون آمدند به یاد آن روز در جشن مهرگان در سراسر قلمروی پادشاهی مردی دلیر میگماردند که بامدادان به آواز بلند ندا دهد: ای فرشتگان به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمن برهانید و گویا خداوند در این روز زمین را بگسترانید و در اجساد روان بدمید، در این روز ماه که تا آن روز گویی تاریک بود از خورشید روشنایی کسب کرد و از سلمان فارسی نقل گردیده است که ایرانیان در زمان ساسانیان بر این باور بودند که خداوندگار یاقوت را در روز نوروز برای زینت مردمان خلق کرد و زبرجد را در مهرگان و این دو روز را بر سایر روزها فضیلت داد چنان که یاقوت و زمرد را بر سایر جواهرات. در آخرین روز این جشن که بیست و یکم ماه است فریدون ضحاک را در کوه دباوند (دماوند) به زندان انداخت و خلایق را از گزند او برهانید لاجرم در این روز عید گرفتند و آفریدون (فریدون) مردمان را امر کرد که گشتی به میان ببندند و واج زمزمه کنند و در هنگام خوردن و آشامیدن لب از سخن فروبندند. زردشت آغاز و انجام جشن مهرگان را در عظمت یکی میدانسته است و گفته که هر دو روز را عید بگیرند و از آن پس هرمز پسر شاپور در تمام روزهای مهرجان تا مدت سی روز چون نوروز جشن میگرفتند و هر پنچ روز را به یک طبقه از شاهزادگان و موبدان و بزرگان و بازرگانان و از میان اهل حرفه و صنایع مخصوص نمودند. ( 9 )"بلعمی" مینویسد: آفریدون ظفر یافت و ضحاک را بگرفت و بکشت و همان روزتاج بر سر آفریدون نهاده،جهان بر وی سپرده و آن مهرروز بود و آن را مهرگان نام کردند و عید کردند و آفریدون به ملک بنشست.( 10 )نام ایزد مهر در دین زرتشتی و همانطور در اوایل حکومت هخامنشی ذکر گردیده است در دوران اشکانیان مهر از عظمت و شکوه بالایی برخوردار گشت و از ایران به غرب رفت و در آنجا به شکل آیین مهرپرستی درآمد و مرکز ستایش همهی طبقات امپراطوری روم قرار گرفت و دهقانان و پیشه وران و سپاهیان و شهریاران روم همه پیرو او گردیدند زین روست در این دوران نام مهرداد چه در ایران و چه در آسیای صغیر در میان شاهان بسیار به چشم میخورد میبینیم پس از رواج دین مسیح در روم تمام مراسم و سلوک مهرپرستی در این دین رسوخ میکند.در روزگار ساسانیان نیز مهر در میان همهی طبقات اجتماعی ایران مورد ستایش بود،ولی بیشتر در میان مردمان تهی دست ایرانی اهمیت داشت که علت آن داشتن ریشهی بخشندگی در این ایزد بود در تفکر میتراییسم موعظهی غالب برابری و برادری بود و اقشار میان حال و تهی دست را به خود میخواند زین رو عظمت و گسترش یافت."جان هیلنز" در مورد مهر و جشن مهرگان چنین مینویسد: در دین زرتشتی کنونی مهر نقش بسیار مهمی در آییههای دینی برعهده دارد همهی روحانیون در آتشکده طی مراسمی رسما به حلقهی روحانیون شرف مییابند و در این مراسم به آنان گرزمهر به عنوان نمادی از وظایف آنان در نبرد با نیروهای شر اعطاء میشود. مقدسترین آیینهای همه در تحت حمایت او اجرا میشود و یکی از جشنهای بزرگ که مهرگان نام دارد، جشنی است به افتخار مهر،داور سرزمین ایران. این جشن هنوز در ایران به مدت پنج روز همراه با شادمانی بسیار و با خلوص نیت عمیق برگزار میگردد. ( 11 )دکتر علی نیکویی منابع و ماخذ عمید،حسن فرهنگ عمید تهران انتشارات جاویدان 2535 ص 1030 .دوستخواه،جلیل اوستا کهنترین سرودهای ایرانیان تهران انتشارات مروارید 1387 ص 1057 .کریستین سن،آرتور ایران در زمان ساسانیان ترجمهی رشید یاسمینی،تهران انتشارات علمی فرهنگی 1374 ص 252 .محمدی،حسن جشنهای ایران باستان انتشارات جهاد دانشگاهی 1380 ص 119 .بهار،مهرداد پژوهشی در اساطیر ایران(پارهی نخست و دویم) تهران انتشارات آگاه 1375 ص 497 .پورداود،ابراهیم ادبیات مزدیسنا،یشتها ج دوم انتشارات طهوری 1374 ص 396 .مجله مهر شمارهی 10 سال اولمحمدی،حسن جشنهای ایران باستان انتشارات جهاد دانشگاهی 1380 ص 120 .بیرونی،ابوریحان آثارالباقیه ترجمهی اکبرداناسرشت تهران امیرکبیر 1363 صص 337 - 340 پورداود،ابراهیم ادبیات مزدیسنا،یشتها ج اول تهران انتشارات انجمن زرتشتیان 1307 ص 399 هینلر،جان شناخت اساطیر ایران ترجمهی ژاله آموزگار تهران نشر چشمه 1371 ص 124 |
بررسی نوروز در اساطیر ایرانی دکتر علی نیکویینوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟ اسطورهی جمشید و جم و جام شمایید!نوروز بمانید که ایام شمایید!نوروز یک جشن کیهانی است که مرتبط با تولد و مرگ کسی نیست. در فرهنگهای دیگر این جشن در ارتباط با میلاد یک فرد مانند مسیح قرار میگیرد. در نوروز اما صحبت از رستاخیز طبیعت است، دومین تمایز را میتوان در تغییر زمان برگزاری این جشن دانست که در بسیاری فرهنگها در وسط زمستان است. اما مزیت فوقالعادهای که نوروز دارد در این است که با آغاز بهار آغاز میشود، هنگامی که پرتو آفتاب به برج حمل میافتد. امتیاز فوقالعاده این جشن بر فرهنگهای دیگر در این امر است که ممکن است به مرور زمان از یادها رفته باشد، اما همزمانی نوروز ایرانی با طبیعت نکته برجسته و امتیازی برتر به حساب میآید. در نوروز نوشدگی عالم کبیر با نوشدگی عالم صغیر همراه میشوند طبیعت نو میشود، من و شما نیز نو میشویم. در مراسم نوروز لباس نو پوشیده میشود، شست و شو صورت میگیرد، آراستگی انجام میشود و . که این اعمال و نوشدگی رفتار همزمان با نوشدگی عالم طبیعت میگردد. تقارن آدمی و طبیعت از امتیازات نوروز است.[ 1 ]از داستان سیاوش تا نوروزدر ارتباط با فرارسیدن سال نو، فرهنگ بومی وسیعی با وجوه مشترک از درهی سند تا آسیای غربی به چشم میخورد (بهار، 1376 : 339 ) بدین ترتیب که هرساله جشن آیین باشکوهی، در بزرگداشت ایزد گیاهی برگزار میشدهاست. هر چند که مناسک این جشن، در همه جا کاملا همسان نبودهاست. معمولا در این جشنها که به جشن مرگ و رستاخیز ایزد گیاهی معروف بود، ابتدا مراسم سوگواری برگزار میشد و سپس، گو اینکه ایزد گیاهی زنده شده، به شادی و پایکوبی میپرداختند. به این ترتیب، میپنداشتند که ایزد گیاهی، لطف خود را شامل حال آنها خواهد کرد و آن سال محصولات پربارتری خواهند داشت. مرگ و رستاخیز ایزد گیاهی، همواره با آغاز سال نو همراه بودهاست و هدف از برگزاری این آیینها، جلب ترحم ایزد باروری و در نتیجه، برانگیختن نیروهای زایای طبیعت بودهاست. در قلب هر اسطورهی باروری، ایزدانی موسوم به "ایزدان گیاهی" قرار داشتند که مرگ و رستاخیز آنها نمایانگر زمستان و بهار طبیعت بود. این ایزدان که سرشتی گیاهی داشتند، به شدت مورد احترام اقوام بدوی بودند. مردم با ادای احترام بسیار به پیشگاه این ایزدان، میکوشیدند با جلب محبت آنها سالی پربار و فراخ پیش رو داشته باشند. از جمله ایزدان گیاهی میتوان به اوزیریس (در اساطیر مصر) و آتیس (در اساطیر یونانی) و دموزی (در اساطیر سومری) اشاره کرد. (رضایی و .، 1390 : 57 ) اعتقاد به مرگ ایزد گیاهی شهید شونده در بین بومیان نجد ایران و دیگر ادیان آسیای غربی نیز به چشم میخورد و در هر منطقه بنابر آیین محلی خود اجرا میشدهاست. در شهادت این ایزد، عزاداریهای عمومی برپا میشد. سینهزنی، زنجیرزنی، زخم زدن به خویشتن و زاریها، از مراسم معمول در این عزاداریها بودهاست، به ویژه زنان در گریستن و زار زدن عهدهدار وظایف مشخصی بودند. در کتاب تاریخ بخارا (نوشته شده در 332 قمری) آمدهاست که زمان انجام عزاداریهای سیاوشی قبل از نوروز بودهاست. آثار متعددی به صورت نقش بر دیوار در پنجکینت در درهی رود زرافشان در تاجیکستان یافت شدهاست که عزاداریهای سیاوشی را میرساند. (بهار، 1376 : 170 ) در ایران، آیین مرگ و رستاخیز سیاوش با نوروز پیوند خوردهاست به این ترتیب که چند روز پیش از عید، به سوگ سیاوش مینشستند و با فرارسیدن نوروز، به جشن و شادی دست میزدند چنانکه گویا سیاوش، زنده شده باشد. (رضایی و .، 1390 : 57 )سیاوش در اوستا به معنی دارندهی اسب سیاه است، مهرداد بهار در مورد سیاوش مینویسد: آیین سیاوش به آیینهای ستایش ایزد مربوط است و بدین روی شاید از واژه اوستایی به معنی مرد سیاه یا سیهچرده باشد که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم به چهره میمالند یا به صورتکی سیاه است که به کار میبرند مهرداد بهار مراسم حاجی فیروز را با آیین سیاوش مربوط میداند و آن را از آیینهای کهن بومی ایران بحساب میآورد.در اوستا از سیاوش به نیکی یاد شده و مورد ستایش قرار گرفته و او همراه کیکاووس در شمار کویان (برابر کیانیان شاهنامه فردوسی) آمد است. پدر سیاوش، کیکاووس دو همسر داشت یکی سودابه که دختر شاه هاماوران (یمن) و دومی دختر افراسیاب تورانی که سیاوش از این این دختر زاده شد. در شاهنامهی فردوسی شرح مفصلی از داستان سیاوش میآورد گه: رستم پهلوان تربیت سیاوش جوان را عهدهدار میگردد و شاهزاده را با خود به سیستان میبرد، سیاوش هنگامی که جوان و زیبا روی شد و پهلوانی را از رستم دستان آموخت به سوی پدر تاجدار خویش باز میگردد اما سودابه همسر شاه شیفتهی سیاوش میگردد و قصد کامجویی از او را دارد، سیاوش تسلیم هوسرانی زن نمیگردد و این خود باعث توطیه چینی علیه سیاوش میشود. سودابه در نزد شاه کیکاووس به سیاوش تهمت خیانت میزند پس شاه و موبدان مجبور میشوند برای اثبات بیگناهی سیاوش به او رسم کهن گذشتن از آتش را پیشنهاد دهند و سیاوش در حضور شاه و موبدان و بزرگان وارد دریای آتش میشود و سالم بیرون میآید. چون بیگناهی سیاوش ثابت میشود کیکاوس قصد تنبیه سودابه را میکند اما سیاوش پادرمیانی مینماید و جان زن را میخرد از این رخداد چندی نمیگذرد که آتش جنگ میان ایران و توران بپا میخیزد و سیاوش به همراه رستم پهلوان به سوی جنگ با افراسیاب تورانی رهسپار میشود. در میدان جنگ پیروزی با سپاه ایران به فرمادهی سیاوش اتفاق میافتد و میان سیاوش و افراسیاب پیمانی بسته میشود و خبر پیروزی سیاوش به پدر تاجدارش میرسد اما کیکاووس شاه از روی طمع نتیجهی پیماننامهی سیاوش را نیک نمیشمارد و به سیاوش دستور میدهد پیمان خویش را با افراسیاب بشکند[ 1 ] و دوباره بر توران بتازد! سیاوش که حاضر به پیمانشکنی نبوده از پدر دلگیر میشود و بناچار به لشکر تورانیان پناه میبرد، افراسیاب سیاوش را شکوهمندانه پذیرا میشود و دختر خویش فرنگیس را به همسری او در میآورد و شهری بنام سیاوشگرد یا "گنگسیاوش" را بنا میکند اما روزگار شوم بر سیاوش میرسد زیرا گرسیوز برادر افراسیاب به سیاوش حسادت مینماید و علیه او نزد افراسیاب توطیه میچیند و عاقبت افراسیاب دستور کشتن سیاوش را میدهد و سر سیاوش را تورانیان میبرند اما قطرهای از خون سیاوش بر زمین میریزد و گیاهی رشد میکند. فرنگیس همسر سیاوش به همراه پسرش کیخسرو نزد پیران ویسه پهلوان نامی توران پنهان میگردد.در این مدت در ایران دو مصیبت رخ میدهد یکی خشکسالی و دیگری حملات افراسیاب تورانی گودرز پهلوان در خواب حل مشکل را در مییابد و پسر خویش گیو پهلوان را به دنبال همسر و فرزند سیاوش به توران میفرستد گیو پس از هفت سال جست و جو کیخسرو و فرنگیس را مییابد و به ایران میآورد زمان آمدن کیخسرو و نجات ایران از خشکسالی در بهار است.اکنون از متن اسطوره دست میشوییم و به تفسیر آن میپردازیم سیاوش نماد و نشان خدای نباتی است زیرا با مرگ او از خونش گیاه میروید، سیاوش نمادکشتزارها است نشان این امر از به آتش رفتن او میتوان بازیافت که نماد خشک شدن و زرد شدن گیاه در هنگام انقلاب تابستانی[ 2 ] است که هنگام برداشت محصول است و تصدیق تفاسیر بالا آن است که آیین سیاوش در ماورالنهر که خواستگاه اصلی این اسطوره است در آغاز تابستان انجام مییافته و تقویمهای سغدی و خوارزمی با آغاز تابستان شروع میشده سیاوش در نوروز کشته میشود و در ششمین روز سال نو یا نوروز بزرگ رستاخیز میکند در تقویم زرتشتی این پنجروز بنام پنجه دزدیه به آخر اسفند منتقل شده است و جشن رستاخیز سیاوش عملا به اول فروردین افتاده است. اسطورهی سیاوش هزارهها پیش از میلاد مسیح آیینی وسیع در آسیای مرکزی بود که حتی پس از پذیرش اسلام در آن سامان رواج کامل داشت چنانکه مولف تاریخ بخارا پس از آنکه شرح کوتاهی از ماجرای سیاوش میدهد مینویسد: بخارا را بر کشتن سیاوش سرودههای عجیب است و مطربان آن سرودهای را کین سیاوش میگویند.اساطیر زرتشتی میگوید آفرینش جهان 365 روز به درازا کشید و خداوند اول فروردین استراحت کرد پس از نظر مذهبی پایان آفرینش خدا روز نوروز است که تا آن روز همه چیز بوجود آمد. (محمدی، 1380 : 78 ) روز اول فروردین فروهر گذشتگان به زمین فرود میآیند و از خانه و کاشانه و صاحب خانه دیدن میکنند، در دیانت زرتشتی فروهر یکی از نیروهای مقدس و معنوی انسان است که پیش از آفرینش در عالم بالا وجود داشته و هنگام آفرینش بر جسم او داخل میگردد و اسباب رشد و ترقی انسان را فراهم میآورد و هنگام مرگ بار دیگر بهمان پاکی و تقدس اولی به جای خویش باز میگردد. کلمهی فروهر در اوستا فرهوش و در فارسی هخامنشی فرورتی و در پهلوی ساسانی فروهر میباشد. در فارسی فرور و معمولتر آن فرورد میباشد. فروردین که اسم عید ملی ایران و نام نخستین ماه سال است از همین کلمه است یعنی فر+ور یا فرا به معنی پیش و مقدم در سر یک دسته از لغات فارسی موجود است مثل فرزانه، فرزند و فرمان و کلمه "باور" در خود اوستا "ور" چند معنی درد و نبابر وظیفه فروهر معنی آن حمایت نمودن و پناه دادن است. (پورداوود، 1307 : 583 )در اساطیر ملی ایرانیان که ماخذ شاعران ایرانی و نویسندگان عرب گردیده ریشهی نوروز به جمشید پادشاه پیشدادی میرسد، در شاهنامهی فردوسی پیرامون جمشید و نوروز اینگونه سخن به میان میآید: که جمشید شاه تختی بساخت که دیوان آن را به دوش گرفتند و به هوا بردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل فرود آمدند، مردم با مشاهدهی این عمل در شگفت شدند و آن روز خاص را نوروز خواندند.حکیم عمر خیام در نوروزنامه راجع به نوروز و ارتباطش به جمشید شاه بهترین تفسیر را از این اسطوره انجام میدهد: سبب نام نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب در هر 365 شبانه روز و ربعی به اول دقیقهی حمل باز آید و چون جمشید از آن آگاهی یافت آن را نوروز نام نهاد پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان به او اقتدا کردند و آن روز را جشن گرفتند و به جهانیان خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند . (محمدی، 1380 : 80 )نوروز در زمان هخامنشیانگرچه اطلاعات دقیقی از نوروز در دوره هخامنشیان در دست نیست اما در اینکه آیینهای این جشن در روزگار آنان مرسوم بودهاست، تردیدی نیست. از پژوهشهایی که در تطبیق نوروز ایرانی و نوروز قبطی (مصری) و ت ثیر و ت ثر آن دو، به عمل آمده بر میآید که نوروز ایرانی در زمان داریوش بزرگ و توسط او در مصر رایج گردید و نیز برخی اصول گاهشماری مصری را ایرانیان از مصر اقتباس کردند و در مقابل آیینهای نوروز ایرانی ت ثیر فراوانی در مراسم نوروز قبطی به جای گذاردهاست. (اذکایی، 1353 : 6 ) آن طور که از کتیبههای دوران هخامنشی برمی آید، زمان آغاز سال نو زمان مشخص و دقیقی نداشته بلکه متغیر بوده و دلایل آن بسیار پیچیدهاست. بنا بر مدارک باقیمانده در سرتاسر دوران هخامنشی، زمان آغاز سال نو از 21 اسفند ماه ( 12 مارس) تا 9 اردیبهشت ( 29 آوریل) در نوسان بودهاست. (رمزجو، 1379 : 179 ) در زمان هخامنشیان، شاه، نوروز را در تخت جمشید برپا میداشت. گیرشمن باستانشناس فرانسوی در مورد مراسم نوروز در دربار هخامنشیان نوشتهاست همه چیز در تخت جمشید برای بزرگداشت این جشن ملی بنا شدهاست. پیش از انجام تشریفات نوروز، بزرگان شاهنشاهی و نمایندگان کشورها به تخت جمشید میآمدند و در دشت پهناور مرودشت که رود پلوار از میان آن میگذرد و در مغرب تخت جمشید قرار گرفته هزاران چادر میزدند. در نمای خارجی پلکان تخت جمشید اشخاصی که در تشریفات نوروز شرکت دارند، نشان داده شدهاند. در این سنگ برجستهها نمایندگان 23 ملت پیرو شاهنشاهی و درباریان پارسی و مادی به همراه اسبها و گردونههای پادشاهی و سربازان شوشی دیده میشود. (کیوان، 1349 : 28 )نوروز در زمان اشکانیاندربارهی نوروز و نوروژ و نکروژ و نوکروژ و سنتهای وابسته بدان تا چند دهه قبل منابعی قدیمتر از ایام ساسانیان که به دست نویسندگان مسلمان نوشته شده بود وجود نداشت. اما با کشف بایگانیهای دولتی اشکانیان بر روی چوب توز و چرم نبشته در کوه مغ تاجیکستان و بر سفالنبشتهها که در خرابهی شهر نسا (در 18 کیلومتری شمال غرب عشق آباد) بدست آمد و با ترجمه و کشف رمز بعضی قسمتهای آن معلوم گردید که نوروز در دوران شاهنشاهی اشکانیان و ایامی قدیمتر از دو هزار سال پیش در آغاز بهاران بودهاست. (حقیقی، 1348 : 315 ) از اجرای مراسم مهرگان در زمان اشکانیان میتوان پی برد که نوروز به ویژه در میان عامهی مردم به وسعت و با اهمیت جشن گرفته میشدهاست. پورداوود دربارهی نوروز در این دوره مینویسد. پس از دورهی سلوکی هر چند که اشکانیان اقوام ایرانیتبار و زرتشتی کیش بودند ولی تسلط 80 سالهی یونانیان در آنها اثر کرده و در خصوص آداب و رسوم ایرانی بیقید بودند. اما در اواخر این دوره 476 ساله دوباره ملیت ایرانی قوت گرفت. (اذکایی، 1353 : 7 )نوروز در زمان ساسانیاندر تمام دوران ساسانی نوروز جشن ملی همهی ایرانیان بهشمار میرفتهاست. به همین جهت حتی مردمی که پیرو آیین زرتشت نبودهاند اما در حوزهی حکمرانی ایران زندگی میکردند، مانند آرامیان مغرب ایران آن روزگار، گرجیان، ارمنیان و ملل دیگر قفقاز در آن شرکت داشته و برخی از مراسم آن را در زندگی خود وارد کردهاند و حتی برخی از مراسم این جشن در مراسم مذهبی ارمنستان و گرجستان راه یافتهاست. (کیوان، 1349 : 34 )از رسوم خسروان ساسانی در نوروز این بود که: شاه جشن نوروز را افتتاح میکرد و به مردمان اعلام میداشت که وی آنان را بار خواهد داد و به آنان نیکی خواهد کرد. دومین روز، بلندپایهترین کسان را بار میداد، یعنی دهقانان و اعضای خاندانهای بزرگ (اشراف بلند پایهی موروثی، ویسپوهران). سومین روز، اسوران و بلندپایهترین موبدان را بار میداد. چهارمین روز، خانوادهی خود و نزدیکان خویشان و درباریان را بار میداد و پنجمین روز، فرزندان و کارگزاران خود را بار میداد. بدین ترتیب به هر کدام رتبه و اکرامی را که شایستهی آن بود ارزانی میداشت چون روز ششم فرا میرسید، شاه که وظایف خود را نسبت به آنان انجام دادهبود، نوروز را برای خود و در خلوت جشن میگرفت.در نوشتههای جاحظ ( 160 255 قمری، متولد بصره) مطالبی در مورد نوروز در زمان ساسانیان به ثبت رسیدهاست. از جمله "پیک نوروزی" نخستین کسی بود که به آیین ویژهای به پیشگاه شاه، بار مییافت و خوان نوروزی را بر شهریار میگسترانید و گفتگویی دلپذیر با شاه میکرد که کنایهها و آرمانهایی در آن نهفته بود. شاه، بامدادان جامه میپوشید و به پذیرایی آغاز میکرد. نخستین کسی که بار مییافت، خوشنامترین و خوششگونترین شخص بود. چون وی به حضور شاه میرسید با خوشرویی میایستاد و میگفت: اجازهی ورود میخواهم! شاه میپرسید کیستی و از کجا میآیی و به کجا میروی و چه کسی با تو هست و چه همراه آوردهای؟ پیک میگفت از سوی دو نیکبخت میآیم و به سوی دو نفر پربرکت میروم و با من پیروزمندی همراه است و نام من "خجسته" است و با خود سال میآورم و برای پادشاه خبر خوش و درود و پیام میآورم. پادشاه میگفت راهش بدهید. آن مرد میز و خوان نوروزی که به شکل نمادین بر میزی سیمین بود میگشود و برای پادشاه زندگی دراز، خوشبختی و خوشنامی آرزو میکرد. (حقانی، 1382 : 16 - 13 )اثرگذاری نوروز بر سایر مللنوروز و مهرگان در ایران باستان در میان مردم شبهجزیره عربستان هم دو جشن بزرگ شناخته شده بودند و در برخی از نقاط عربستان متداول بود. بخصوص این رسم در بین پادشاهان حیره که سنن درگاه خویش را بر آیین شهریاران ساسانی نهاده بودند و در پیرامون خلیج فارس رواج کامل داشت. (همایونی، 1379 : 256 ) نوروز در نزد ترکان نیز جشنی بزرگ بود و سغدیان آن را "نوسرد" به معنای سال نو مینامیدند و به روش مرسوم به دوستان و بستگان خود شیرینی میدادند به همین علت در ترکیه نوروز را "جشن شیرینی" یا "شکریایرامی" مینامند. (وحدتی، 1379 : 310 ) قلقشندی ( 756 821 قمری) نویسندهی کتاب صبح الاعشی نوشتهاست، نوروز که یکی از مشهورترین اعیاد مصر است از ایران باستان گرفته شده و به آن نام نیروز قبطی دادهاند. این عید با همان نام و آداب و سنن ایرانی در مصر برگزار میشود. این نویسنده همچنان نوشتهاست: مصریان در آن روز شادی کرده، آتش میافروزند و آب بر روی هم میپاشند که از مراسم ایرانیان به مراتب مفصلتر است. مردم شام نیز همین آیین را در اول ماه نیایش که یکی از ماههای رومی است برگزار میکنند. بنابر فرضیهها احتمالا کمبوجیه دوم نوروز باستان را به مصر بردهاست. بر طبق نظریهای دیگر تاریخ ورود نوروز در مصر باستان در عهد حکومت داریوش بزرگ جانشین کمبوجیه بودهاست. در زمان این پادشاه روابط فرهنگی میان مصریان و ایران محکم و استوار بودهاست. حتی پس از فتح مصر از طرف اعراب نیز این جشن باستانی در این کشور ادامه داشتهاست. (اخوانبهبهانی، 1379 : 227 ) هنوز هم در مصر در اوایل بهار درست همان روزی که در ایران مراسم سیزدهبدر برپا میشود مردم تحت ت ثیر فرهنگ ایرانی از شهر بیرون میروند و مراسمی دارند که به سیزده ما بسیار شبیه است و آن را "شمالنسیم" میگویند. (همایونی، 1379 : 256 ) ایموتو یهایچی ایرانشناس اهل ژاپن، نظریهای درخور توجه دارد که: احتمالا "ابن Bon Festival " یا "جشن اموات در ژاپن" از رسوم ایرانی منش گرفته شدهاست. در دوران فرمانروایی امپراتریس کوگیوکو (امپراتریس سایمی) (زاده 594 ، درگذشته 661 میلادی) برای نخستین بار جشن اموات یا ابن برگزار شد. در نیهون شوکی (در سال 720 ت لیف آن پایان یافته) آمدهاست که در زمان حکمرانی امپراتریس کوگیوکو در روز سوم از ماه هفتم (اوت) سال 657 میلادی ( 36 هجری شمسی) چند مرد و زن از راه دریا با کشتی به کیوشو جزیره جنوب غربی ژاپن رسیدند سپس در روز پانزدهم ماه هفتم در معبد بودایی آسوکا انگارهای بودایی ساخته شد و پیش از آن "اورابون" را جشن گرفتند به عقیده ایموتو یهایچی نام رهبر این گروه راهگمکردگان دریا که در این کتاب آمده تحریفشده نام "دارا" به زبان ایرانی است و احتمالا کسانی که با کشتی به ژاپن وارد شده و این جشن را برای اولین بار برگزار کردند، ایرانی بودند.(ایموتو، 1368 : 745 )منابع: 1 . اذکایی، پرویز ( 1353 ). نوروز تاریخچه و مرجعشناسی. تهران: وزارت فرهنگ و هنر، مرکز مردمشناسی ایران. 2 . ایموتو، یهایچی ( 1368 ). "نگاهی به رسم ژاپنی اورابون از دیدگاه فرهنگ ایران". ایرانشناسی. تهران ( 4 ) . 3 . آموزگار، ژاله رزمجو، شاهرخ درویشی، محمدرضا همایونی، صادق وجدانی، بهروز کریمیان سردشتی، نادر مزداپور، کتایون قریب، بدرالزمان ذکاء، یحیی وحدتی دانشمند، مهرداد ( 1379 ). مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور. 4 . بهار، مهرداد ( 1376 ). از اسطوره تا تاریخ. تهران: نشر چشمه. 5 . حقانی، مهری ( 1382 ). "نوروز انوشه جشنهای ایرانی". گزارش ( 150 ): 16 13 ٫ 6 . حقیق، فضلالله ( 1348 ). "آیین نوروزی و میرنوروزی". بررسیهای تاریخی ( 19 ): 303 325 ٫ 7 . رضاییدشتارژنه، محمود گلیزاده، پروین ( 1390 ). "بررسی تحلیلی - تطبیقی سیاوش اوزیریس و آتیس". ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی ( 22 ): 84 57 ٫ 8 . کیوان، مصطفی ( 1349 ). نوروز در کردستان. تهران: سازمان چاپ تبریز. 9 . محمدی، حسین ( 1380 ) جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی تربیت معلم. 10 . نیکویی، علی ( 1399 ). ) "تاثیر باورهای دینی ایرانیان باستان بر آیین مسیحیان". ( 127 ): 14 - 29 پینوشت:[ 1 ] پیرامون پیمان و اهمیت پیمان و شوم دانستن پیمان شکنی و ارتباط آن با ایزد مهر نگاه کنید به: نیکویی، علی ( 1399 ) تاثیر باورهای دینی ایرانیان باستان بر آیین مسیحیان. ماهنامه سرزمین من. شماره 127 . ص 29 - 14 [ 2 ] Summer solstice [ 1 ] متن فوق از استاد برجسته، اسطورهشناس حاذق جناب دکتر جلال ستاری است که من سالیان پیش در جایی آن را شنیدم یا خواندم! و بر پشت کاغذی مرقوم کردم، شوربختانه منبع آن را ننوشتم اما در اصالت سخن که مرتبط با دکتر ستاری است شکی ندارم. علی نیکویی / مولف. |
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من: شاعری که جهانی و مترجمی که ماندگار شد 28 اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام در تقویم هجری خورشیدیحکیم عمر خیام نیشابوری را استاد ایجاز در شعر فارسی میدانند. کسی که در ایام زندگی اش شناخته شده نبود و صد سال پس از مرگش به اولین اشاره و نقل یک رباعی از او بر می خوریم. با این حال، او معروفترین شاعر پارسی در غرب است. بی شک این شهرت مرهون ترجمه ادوراد فیتز جرالد از رباعیات اوست. ادوراد فیتز جرالد بین سال های 1809 و 1883 زندگی می کرد. زبان فارسی را به کمک دوستش ادوراد بایلز کاول، استاد زبان سانسکریت در دانشگاه کمبریج یاد گرفت. و با اشعار فارسی از قبیل غزلیات حافظ و سرودههای مولوی آشنایی پیدا کرد و سلامان و ابسال جامی و پند نامه ء عطار را به انگلیسی ترجمه کرد. علاقه ء او به فارسی به قدری زیاد بود که هر جا کتابی درباره ء ادبیات فارسی می یافت آن را خریداری می کرد. در 1856 ، کاول رونوشت نسخه ء خطی رباعیات خیام را به فیتز جرالد هدیه کرد و فیتز جرالد نیز دست به ترجمه آن زد. او از خلاقیت شخصی خود استفاده کرد و می توان گفت رباعیات را دوباره سرود. به این شکل که مضامین خیام را نگه داشته و از کلمات و تعابیری که برای خواننده انگلیسی زبان قابل درک است استفاده نمود. و در مواردی برای حفظ رنگ و بوی فارسی شعر، از اسامی فارسی که در اثر مطالعه ء زیاد آثار فارسی با آن ها آشنا بود استفاده کرد. از دیگر کارهای مهم او در این ترجمه این است که سعی کرده قافیه بندی اصلی رباعیات را حفظ کند. کاری که کمتر مترجمی قادر به انجام آن است. نسخه چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - 1354 فیتز جرالد کار ترجمهاش را در 1859 به پایان برد و اثرش را به پاس همه ء راهنماییها و کمکهای کاول به او تقدیم کرد. کاری که علی رغم انتظارش هیچ با استقبال کاول رو به رو نشد. کاول طی نامه ای ضمن تشکر و اذعان زیبایی ادبی اشعار خیام، عذرخواهی کرد و از فیتز جرالد خواست که در چاپ دوم، کتابش را به او تقدیم نکند. چرا که مکتب فکری خود را با اشعار عمر خیام یکی نمی دانست. به جز این در ابتدا ترجمه ء او از رباعیات خیام مورد پذیرش جامعه عصر ویکتوریایی انگلستان هم قرار نگرفت. فیتز جرالد از روی نا امیدی حتی از ناشرش خواست که در روزنامههای کثیرالانتشار آن زمان برای کتابش تبلیغ کند. ولی تبلیغات اثر چندانی نداشت و او در 1860 با چندین کتاب فروش نرفته و نامه ء دل سرد کننده ء کاول تنها مانده بود. تا اینکه حدود دو سال بعد، وایتلی استوکس این ترجمه را کشف و دوباره معرفی کرد و در محافل ادبی رواج و گسترش پیدا کرد. بعد از این استقبال و توجه، فیتز جرالد در چاپهای بعدی کتابش، بر تعداد رباعیات افزود و در سال 1868 به 110 رباعی افزایش داد. پس از انتشار چاپ دوم و سوم، نه تنها در انگلستان بلکه به تدریج در سراسر جهان غرب مورد استقبال قرار گرفت. در ادامه این "پذیرش ادبی" در ادبیات انگلیسی تا جایی پیش رفت که این ترجمه بومی شد و در زمره آثار اصیل انگلیسی قرار گرفت. عوامل مختلفی باعث این توفیق چشمگیر بودند که از آن جمله می توان به کیفیت ترجمه، ناشران، انجمنهای ادبی و هنری، چاپ های غیر مجاز، چاپهای مصور، تفریظهای اهل قلم و کتابگزاریهای ادبی اشاره کرد. اما شاید مهم تر و پیش تر از آنها، باید به مفاهیم جهان شمول و زمان شمول رباعیات خیام اشاره نمود.منابع:رباعیات خیام، برگردان ادوارد فیتز جرالد، به کوشش روشنک بحرینی، تهران: نشر هرمس 1399 مصطفی حسینی، پذیرش رباعیات عمر خیام ترجمه ء ادوراد فیتز جرالد در انگلستان، مطالعه زبان و ترجمه، شماره سوم، پاییز 1398 ، صص 53 - 73 |
آشنایی با چیچن ایتزا Chich n Itz همه ما سال 2012 را یادمون نرفته سالی که معروف بود به نابودی زمین حتی فیلمی نیز با نام 2012 ساخته شد.کاری به راست و دروغ بودن خبر ندارم جالبه بدونید داستان سال 2012 مربوط به پیشگویی قوم مایا بود که در سال 2012 تقویم آنها به پایان میرسید قوم مایا یکی از تمدنهای قدیم بود که در علوم نجوم دانش خاصی داشتند.امروز میخوام درباره تمدنی که از این قوم بجا مانده صحبت که این مکان نیز مانند شهر پترا یکی از عجایب 7 گانه جهان میباشد.?مکزیکآشنایی با چیچن ایتزا Chich n Itz اطلاعات کامل این بنا در این سایت قرار گرفته است. بسیاری ساخت این بنا را توسط موجدات فضایی میدانند زیرا در نقاشیهای کشف شده از آن عکس یوفوها و بشقاب پرندهها یافت شده است.?چیچن ایتزااین بنا در کشور مکزیک قرار گرفته است.این بنا در قدیم یکی از مراکز مهم اقتصادی مکزیک حساب میشده است و از رونق خاصی برخوردار بوده است. جالبه بدانید معنی اسم آن به زبان مکزیکی ( در کنار دهانهی چاه ایتزا ) میباشد.?معروفترین بنابرای بازدید معبد کوکولکان میباشد که عکس آن نیز دربسیاری از شبکههای اجتماعی مشاهده کردید.این شهر از اواخر دورهی کلاسیک ( 600 تا 900 میلادی) تا پایان کلاسیک ( 800 تا 900 میلادی) و اوایل دورهی پسا کلاسیک ( 900 تا 1200 میلادی) نقطهکانونی در نواحی شمالی شبه جزیره یوکاتان به شمار میرفت. چیچن ایتزا یکی از بزرگترین شهرهای تمدن مایا بود که تاریخی اسطورهای پشت آن نهفته است. این شهر متنوعترین جمعیت تمدن مایا را در خود نگه میداشت که همین موضوع عاملی مهم برای رخنه کردن سبکهای مختلف معماری در آن شده است. این مکان در سال 2007 میلادی به عنوان یکی از عجایب هفتگانهدنیای جدید انتخاب شد. چیچن ایتزا همچنین به عنوان میراث جهانی تحت حفاظت یونسکو قرار دارد. در دورانی بین قرون 9 تا 12 میلادی، حکمرانان چیچن ایتزا، هرمی را ساختند که به "کوکولکان" ( Kukulcan )، نامگذاری شد.(منبع:کجارو )?چیچن ایتزاارتفاع هرم سنگی مایاها به 24 متر میرسد.معبد مذکور بین قرنهای نهم و دوازدهم میلادی بر روی هرمی قدیمیتر ساخته شده و شهرت خود را بیشتر بواسطه اینکه خونبارترین وقایع مذهبی تاریخ در آن رخ داده بدست آورده است بطوری که گفته میشود در هر مراسم مذهبی هزاران نفر در بالای معبد قربانی میشدند و کل معبد را با خون انسانها به رنگ سرخ در میآوردند.(منبع:جهانگردی شهاب چراغی)?تمدن مایاجنس این بنا از سنگ و آهک میباشد مانند معبد پاسارگاد در شیراز و نکته قابل توجه آن بجا ماندن آثار نقاشی هایی است که مایاها برروی این سنگها کشیدهاند که پس از گذشت چند هزار سال همچنان میدرخشد.مایاها تسلط خاصی به علوم ریاضی داشتند و توانسته بودند تقویم خود را بسازند.حتی این بنارا به صورتی ساخته بودند که بتوانند کسوف و. را مشاهده و پیشبینی کنند.?هرم مایاهاجالبه بدونید طبق پیشبینیها اولین قومی که عدد 0 یا صفر را کشف کرد مایاها بودند عدد صفر عدد مورد علاقه من میباشد که در درباره سایت مفصل درباره آن صحبت کردم.مایاها توانسه بودند با موی بدن بدن انسان را بخیه بزنند که این علم در چندهزار سال پیش جای تعجب و تفکر دارد.روش سفر به چیچن ایتزا?سفر به مکزیکبرای سفر به این مکان جالب و مرموز لازم است اول به مکزیک سفر کنید سپس بلیتهای تور که به مقصد چیچن ایتزا میباشد خرید نمایید که در آینده دراین باره مفصل توضیح خواهم داد.همواره هرچه بیشتر در باره بناهای تاریخی تحقیق میکنیم بیشتر در فکر فرو میرویم که بشر چگونه توانسته با امکانات آن زمان به این صورت با نظم و دقیق بناهای حیرت انگیزی بسازد به این علت همواره شراکت موجدات فضایی را در ساخت این بناها مطرح میکنند.از شما دعوت میکنم از ویدیو زیر که درباره چیچن ایتزا Chich n Itz میباشد دیدن فرمایید.جهت مشاهده ویدیو و کامل پست کلیک نمایید |
شهادت، اجر مجاهدتهای "حاج قاسم" حاج قاسم سلیمانی فرمانده خستگیناپذیر جبهههای حق علیه باطل سحرگاه امروز ( 13 دیماه) در حمله بالگردهای آمریکایی به خودروی حامل وی در اطراف فرودگاه بغداد، شهد شیرین شهادت را سر کشید و به یاران شهیدش پیوست.به گزارش خبرنگار اتاق خبر 24 :سرلشکر شهید قاسم سلیمانی در سال 1335 در روستای کوهستانی و دورافتاده قنات ملک در شهرستان رابر استان کرمان به دنیا آمد.وی در 12 سالگی، پس از پایان تحصیلات دوره ابتدایی، زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان شد و چندی بعد نیز به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سالها نیز فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد.وی که پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. او در ابتدای جنگ فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده داشت تا اینکه با پیشنهاد شفاهی سردار شهید حسن باقری، تیپ جدیدی از نیروهای کرمان را تشکیل داد که اندکی بعد در زمستان سال 61 به لشکر 41 ثارالله ارتقا یافت که شامل نیروهایی از کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان میشد.?وی در طول دوران دفاع مقدس، با لشکر تحتامر خود در عملیاتهای زیادی از جمله، والفجر 8 ، کربلای 4 ، کربلای 5 و تک شلمچه حضور موثر داشت.لشکر 41 ثارالله را باید جزو لشکرهای خط شکن سپاه در سالهای دفاع مقدس نامید که نیروهای آن نقش بسزایی در عملیاتهای بزرگی مثل والفجر 8 ، کربلای 5 و . داشتند.?اگر برای بسیاری از همرزمان قاسم سلیمانی، جنگ در تابستان سال 67 به پایان رسید، ولی برای او آغاز دوران جدیدی در میادین نبرد بود.وی به واسطه حضور مدر مرزهای شرقی و سابقه مبارزه با اشرا و باندهای مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان، در سال 1376 از سوی حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا از کرمان به تهران فراخوانده و مسیولیت نیروی قدس سپاه به او سپرده شد.?از جمله نقاط درخشان فرماندهی سردار سلیمانی بر نیروی قدس، تقویت حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی بود که نمود عینی آن را در نبردهای متعددی ازجمله جنگ 33 روزه حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی و پیروزی مبارزان فلسطینی در جنگ 22 روزه غزه علیه ارتش مجهز اسراییل دیدیم.در واقع قاسم سلیمانی توانسته بود استراتژی جمهوری اسلامی یعنی کمک به گروههای مبارز علیه اسراییل را به خوبی دنبال کرده و هر روز در این مسیر گامهای دیگری بردارد.?قاسم سلیمانی در سال 1389 با حکم حضرت آیتالله خامنهای فرمانده معظم کل قوا با یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری نایل آمد اما هنوز هم در افکار عمومی همه او را "حاج قاسم" میخوانند.اما این پایان ماجرا نبود. با توطیه جدید غرب و پشتیبانی مالی کشورهایی مانند عربستان سعودی، که به شکلگیری گروهکهای تروریستی تکفیری اعم از داعش و جبههالنصره در منطقه انجامید، قاسم سلیمانی ماموریتی تازه یافت و آن هم مقابله با این تهدیدات در دو کشور عراق و سوریه بود.?سلیمانی در عراق "حشد الشعبی" و در سوریه "بسیج مردمی" (قوات دفاع وطنی) را شکل داد و با کمک آنها و هدایت و مشاوره نیروی قدس سپاه، طی 6 سال، بساط تروریستها در این دو کشور تقریبا جمع شد.در واقع باید این طور گفت که او و نیروهایش که با درخواست رسمی دولتهای سوریه و عراق، به این دو کشور رفتند، مانع سقوط دمشق و بغداد شدند و هم او بود که با سفر به مسکو، نقش بسزایی در همراه کردن روسیه و پوتین برای ورود به میدان نبرد سوریه داشت.شاید یکی از اهداف اصلی دشمنان برای سقوط سوریه، قطع کردن ارتباط ایران و حزبالله لبنان بود ولی با شکست داعش و نقش آفرینی نیروی قدس در سوریه و عراق، یک حلقه مستحکم به نام حلقه مقاومت تشکیل شد و زنجیره ایران، عراق، سوریه و لبنان و فلسطین را به هم متصل کرد.جای تردید نیست که این موضوع خلاف خواست آمریکا و اسراییل است ولی با فرماندهی "قاسم سلیمانی" در عمق میدان و تشکیل بسیج مردمی در سوریه و عراق این موضوع به واقعیت بدل گشت و اتحادی از جنس پاسداران، فاطمیون، زینبیون، حیدریون و . ایجاد کرد.نقش بیبدیل سردار سلیمانی در مدیریت منطقه و مقابله با دشمنان، القابی چون "شبح فرمانده"، "قدرتمندترین فرد خاورمیانه" و "کابوس اسراییل" را از سوی آمریکاییها و اسراییلیها، برای او به دنبال داشته است.حضور موثر حاج قاسم در صحنه مبارزه با داعش و شکست این توطیهصهیونیستی در منطقه باعث شد تا در اسفندماه 1397 نشان ذوالفقار بعنوان عالیترین نشان نظامی ایران از سوی فرمانده معظم کل قوا به سردار سلیمانی اهدا شود.?سرانجام این فرمانده خستگیناپذیر جبهههای حق علیه باطل سحرگاه امروز ( 13 دیماه) در حمله بالگردهای آمریکایی به خودروی حامل وی در اطراف فرودگاه بغداد، شهد شیرین شهادت را سر کشید و به یاران شهیدش پیوست. |
پیشگفتاری بر زبان و ادبیات پهلوی اشکانی پهلوانیک نمونه ازی از دبیرهای که اشکانیان بدان بر روی سکهها، کوزه و خمرهها یا سنگ نگارهها مینوشته انددر زمان شاهنشاهی هخامنشی، استان (ساترپ) "پارت" در اپاختر (شمال) خراسان امروزی و بخش هایی از کشور ترکمنستان کنونی بوده است. پس از یورش اسکندر، ساتراپ پارت تا زمانی زیر فرمانروایی سلوکیان، جانشینان اسکندر بود. تا اینکه در سال 247 پیش از زادروز، "اشک یا ارشک" به یاری بردارش "تیرداد" در برابر سرکرده آنتوخیوس دوم، پادشاه سلوکی قیام کردند تا اینکه دودومان اشکانی را برپا کردند. پارتها یکی از اقوام ایرانی بودهاند.در سنگ نبشتههای هخامنشی و به زبان پارسی باستان واژه پارت امروزی ، "پرثو ( par ava )" نامیده شده است و به دبیره میخی به گونه ???? نوشته میشود.پارت به زبان پهلوی اشکانی که پهلوانیک نیز نامیده میشود، "پرثو ( par aw )" نامیده شده است و به دبیره پارتی (برای سنگ نبشتهها) به گونه ???? نوشته میشود.به زبان پهلوی ساسانی که پارسیگ یا پارسی میانه نیز گفته میشود، "پهلو ( pahlaw )" نامیده شده است و به دبیره سنگ نبشتهای ساسانی به گونه ?????? نوشته میشود.اشکانیان در آغاز بستار تحت تاثیر زبان و فرهنگ یونانی بودند به گونهای که بر روی سکههای به دبیره و زبان یونانی مینوشتند (نه آنکه روزمره یونانی سخن بگویند). به نوشته پلوتارخ، تاریخ نویس یونانی، هنگامی که "ارد دوم" همراه "آرتاپازش پادشاه ارمنستان"، نمایشنامهای یونانی از "اوریپیدس" را تماشا میکرد، سر بریده "کراسوس"، سردار رومی را برایش به ارمغان آوردند. دلبستگی به فرهنگ یونانی به اندازهای بود که از مهرداد یکم، گاه واژه یونانی به چم "دوستدار یونان" را بر روی سکه حک میکردند. این شیوه تا زمان پادشاهی بلاش یکم ادامه داشت. او نخستین کسی بود که زبان و دبیره پارتی را جایگزین یونانی کرد.زبان پارتیزبان پارتی که به آن پهلوی، پهلوانی، پهلوانیک یا پهلوی پارتی اشکانی نیز گفته میشود، از دسته زبانهای ایرانی میانه (شاخه شمال غرب) است. در دسته بندی زبانها ایرانی (نه تنها کشور ایران کنونی)، زبانهای میانه به زبان هایی گفته میشود که پس از براندازی هخامنشیها در ایران رواگ داشتهاند که گونه تحول لافته زبانهای باستانی ایران (پارسی باستان، اوستایی و شاید مادی) بودهاند. از گونه پارتی باستان چیزی در دست نیست. از دیگر زبانهای ایرانی میانه که با زبان پارتی هم خانواده هستند میتوان به پهرست زیر اشاره کرد:سغدیخوارزمیسکایی با دو گویش ختنی و تمشقیبلخی (از شاخه باختری یا شرقی زبانهای ایرانی)پارسی میانه یا پارسیگ یا پهلوی ساسانی (شاخه اواخشتر خاوری یا جنوب غربی)کهنترین یادگارهای به جای مانده از زبان پارتی به سده نخست پیش از زادروز مسیح است. این زبان تا نزدیک سدههای چهارم و ششم ترسایی زنده بود و سپس به تدرج رو به خاموشی نهاد. واپسین یادگارها و نوشتههای به جای مانده از زبان پارتی، نوشتههای "مانوی" هستند که بیشتر آنها به سده نهم ترسایی/سوم هجر باز میگردند.این نوشتهها زمانی نوشته شدهاند که پارتی زبانی مرده بوده است ولی این نوشتههای مانوی تا سده سیزدهم ترسایی/هفتم هجری نیز به نگارش در میآمدهاند ولی در آنها نادرستیها و گاه آمیختگی هایی با پارسی میانه (پهلوی ساسانی) دیده میشود.امروزه هیچ نوشته ادبی و دینی به زبان و دبیره پارتی از روزگار (فرمانروایی) اشکانیان در دست نداریم. در دوران شاهنشاهی پارتیان، در آغاز به زبان آرامی نوشته میشده که زبان دیوانی دوران هخامنشی نیز بوده است. سپس از نیمه دوم (دهه 50 ) سده یکم پیش از زادروز مسیح، زبان پارتی و دبیره آن که از دبیره آرامی (شاهنشاهی) گرفته شده بود، رواگ پیدا کرد. در منار زبان آرامی، زبان یونانی یکی دیگر از زبان رایج در شاهنشاهی پارتیان بوده است.اردوان سوم، نامه خویش به مردمان شوش را به زبان و دبیره یونانی نوشته است و دو سند (بنچاق) اورامان کرمانشان و یک سند یافت شده در دورااروپوس، زبان یونانی برای نگارش به کار رفته است. در زمان پارتیان، همانند سدههای پیشین، ادبیات و روایت داستانها، به گونه شفاهی یاد میشده است.گوسانها، داستان سرایان باستانی بودهاند که همچون نقالان و شاهنامه خوانان و پرده گویان امروزی و سالیان پیش، داستانها را شفاهی روایت میکردهاند. اینان چکامه سرایان (شاعران) و موسیقی دانان دوره گردی بودهاند که داستانها را به ویژه به چکامه (شعر) میخواندند. در تکهای از نوشتههای مانوی پارتی که کهنهتر و دورتر از سده چهارم و پنجم ترسایی نیست، اینگونه آمده است کههمچون گوسانی که هنر شهریاران و کیهای پیشین را بازگو میکند و خود هیچ نکنند.از این گفته چنین بر میآید که گوسانها حافظ داستانهای ملی ایران بودهاند و آنها را به ساسانیان منتقل کردهاند. در آینده، همین داستانها، بن ماله خداع نامه پهلوی را تشکیل داده که سپس در شاهنامه فرودسی نمود پیدا کرد.از میان داستان هایی که در ادبیات پارسی به جای مانده، منظومه عاشقانه "ویس و رامین" ریشهای پارتی دارد. همچنین، گویا که برخی از داستانهای شاهنامه، مانند داستان "بیژن و منیژه" که دارای بن مایههای عاشقانه است، ریشهای پارتی داشته باشد.بن مایه هادستور زبان پارتی رویههای 14 - 11 تاریخ ادبیات پیش از اسلام احمد تفطیلی رویههای 76 - 75 تارنمای کارنامک ای ارانشهر - eran - shahr /% D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C % DA % AF % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 90 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 90 - % D8 % AE % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % B4 - % D8 % B1 % D8 % A7 - % DA % 86 % D9 % 87 - % D9 % 85 % DB % 8C % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 % DB % 8C % D8 % AF % D9 % 86 % D8 % AF - mkzkpxla5smr - eran - shahr /% D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - obouerblwlrc - eran - shahr /% DA % AF % D9 % 88 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B3 % D8 % B1 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 - % DA % A9 % D9 % 87 % D9 % 86 - c0e5jtac0s4q - eran - shahr /% D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B9 % D8 % A7 % D8 % B4 % D9 % 82 % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 87 - % D8 % B2 % D8 % B1 % DB % 8C % D8 % A7 % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % B3 - % D9 % 88 - % D8 % A7 % D9 % 88 % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % AA % DB % 8C % D8 % B3 - % D8 % A7 % D8 % B2 - % D8 % B2 % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % AF % D9 % 87 % D8 % A7 - q1tfc9lenmnn - eran - shahr /% D8 % A2 % D9 % 85 % D9 % 88 % D8 % B2 % D8 % B4 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % A7 % D8 % AF - % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % B4 % D8 % A7 % D8 % A8 % D9 % 88 % D8 % B1 - fcazjjvs7arm |
#بامسافران: چرا اسکندر تخت جمشید را به آتش کشید؟ از طرف سفارت یونان و به واسطه TapPersia درخواست تور با یک مسافر یونانی را داشتم. با جناب آقای Evangelos Kyriakidis چند ساعتی در گرمای عصر شنبه 25 خرداد برنامه پیادهروی و گشتن در بخشی از نقاط شهر تهران را شروع کردیم. ماجراهایی که تعریف میکنم ترجمه یک گفتگوی 3 ساعته است. اگر موضوعات برای شما جذاب است لطفا در کتابهای معتبر به دنبال آنها بروید. به شدت هیجانزده شدم!خیلی عجیب بود. قرار بود من راهنما باشم و صحبت کنم اما استاد بیشتر صحبت میکردند و من لذت میبردم. تقریبا اکثر مواردی که در مورد ایران میخواستم توضیح دهم، با آن آشنایی داشتند. شاهنامه را به خوبی میشناختند و از شنیدن شباهتها در شخصیتهای اساطیری ایران و یونان حسابی لذت بردند. مثل مقایسه رستم با هرکول و اسفندیار با آشیل. هرچند پروفسور میگفتند: به هر کسی بخواهم ایران را معرفی کنم پیشنهاد میکنم به اصفهان سفر کند!من عاشق تاریخ و شخصیتهای اساطیری هستم. آقای اوانگلاس به من گفتند در یونان باستان اعتقادی به زندگی پس از مرگ مثل بهشتی که در ادیان گفته میشود نداشتند - در واقع اعتقاد این بود دنیای بعد از مرگ یک جهنم پر از عذاب است - بنابراین افراد به دنبال جاودانه کردند نام خود در این میرفتند. همین هم انگیزهای شد برای اسکندر که یک عمل جاودانه برای پادشاهی مقدونیه و اتحاد دولت شهرهای یونان انجام دهد.زمانی که آشیل میخواد از مادر خودپری دریاها، ثتیس، برای رفتن به تروآ مشورت بگیرد با این پاسخ مواجه میشود:میتوانی اینجا بمانی و در صلح و آرامش زندگی کنی، فرزندان و نوهها داشته باشی، اما بعد از نوهها کسی اسم تو را به خاطر نمیآورد. ولی میتوانی به تروآ بریو، در جوانی کشته شوی و نام تو تا ابد جاودانه شود!حاشیه: بیت سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز را برای استاد ترجمه کردم و این تفکر با توجه به عقاید اسلامی برایش جالب بود! عباس ملک حسینی و پروفسور اوانگلاس کیراکیدیس در برج آزادیزمینههای آتش زدن تخت جمشیدپیش از هر چیزی باید به این نکته اشاره کنم که تاریخ را نباید یک جانبه و با نیت شخصی خواند. موضوعات تاریخی هم باید از ابعاد مختلف بررسی شوند. امیدوارم بدون نیت قبلی و تعصب خوانده شود.اعتقادات باستانی یونان پروفسور گفتند که در یونان باستان اعتقاد به Vendetta به شدت زیاد بود. ترجمه Vandetta چیزی شبیه به خونخواهی میشود. در آن زمان اگر کسی کشته میشد باید انتقام خون وی گرفته میشد. زمانی که تصمیم به پایان خونریزی داشتند یک دختر از خانواده قاتل به عقد مردی از خانواده مقتول در میآمد. بدین ترتیب دو خانواده فامیل میشدند و Vendetta به نتیجه میرسید. به پروفسور گفتم همیشه فکر میکردم این رسم یک فرهنگ عربی پیش از اسلام بود و ایشان گفتند ریشه این فرهنگ خاص یونانی نیست و تقریبا در اکثر دنیا وجود داشت. نفوذ هخامنشیان در یونان باستانهخامنشیان برای فتح نقاط مختلف از فرماندهان و سربازان محلی استفاده میکردند. هم هزینه حمل نیرو کمتر میشد هم پشتوانه قدرتمندی برای فرمانده محلی بود. یکی از پادشاهیهای محلی یونان، مینوسیها بودند. ایرانیان برای ناامن کردن شهرها و مناطق یونان به این افراد پول پرداخت میکردند و جنگهای داخلی در شبه جزیره بین پادشاهیها و دولتشهرها رخ میداد. دولت شهرهای یوناندر کنار آن چند باری نبردهای کوچکی برای فتح کل یونان رخ داده بود که چون پادشاهیها زیاد بودند و مانند دیگر نقاط یک دولت قدرتمند بر سرزمین بزرگی کنترل نداشت و البته مناطق یونان کوهستانی بودند، به نتیجه خاصی نمیرسید. اما همیشه تهدید ایرانیان برای پادشاهیها و نظام دولت شهر آتن وجود داشت.نجات دموکراسی یونان و تخریب آتندولت شهر آتن هیچوقت پادشاهی نبود و از یک سیستم دموکراسی با رای مردمی برخوردار بود. دموکراسی برای حفظ و بقا نیازمند نیروی نظامی و قدرت دفاع است. همین تهدیدهای ایرانیان سبب شد به فکر نیروی نظامی بیفتند.اما نیروهای نظامی یونان قدرت کافی نداشتند. چرا که در آن زمان شمشیر و آهن بسیار ارزشمند بود و فقط اشرافزادگان اجازه استفاده از آن را داشتند. نبردها معمولا تن به تن بود و بعد از کشته شدن پهلوانان به پایان میرسید. اما به واسطه تهدید ایرانیان مجبور شدند از مردم عادی استفاده کنند و در زمینه نبرد تن به تن بدون سلاح و شمشیر به مهارت برسند! پروفسور گفت شهر یونان و ناحیه آکروپولیس دو بار توسط هخامنشیان (بعد از دوره خشایارشا) به صورت کامل ویران شد. من گفتم در انتقام آتش زدن شهر ساردیس نبود؟ - در نقشه بالا LYDIA نوشته شده - گفتند جنگهای کوچک بین شهرها بود ولی نه نابودی کامل و یکسان کردن شهر با خاک! برای آتن تخریب کامل شهر رخ داد.نکته: شرح کامل تخریب آتن توسط هخامنشیان در ویکیپدیا نبرد ماراتون، استقامت و توقف ماشین جنگی هخامنشیانهمین باعث شد یونانیان مجبور به یادگیری فنون جدید و روشهای جدید مبارزه شوند. چرا که هخامنشیان تیراندازان ماهری بودند و به راحتی با تیر و کمان میتوانستند سربازان را شکست دهند. اوانگلاس ماجرای نبرد ماراتون در دوره داریوش بزرگ رو گفت:هخامنشیان پایین کوه و در ساحل بودند و به سمت سربازان در جنگل تیراندازی میکردند و سربازان فقط سپر داشتند و به سرعت و با فریاد به سمت ساحل حرکت میکردند و وقتی به تیراندازان میرسیدند با مشت و خفه کردن، میتونستند سربازان رو شکست بدن! البته دلیل اصلی شکست محاصره نیروهای ایرانی توسط نیزهداران فالانژ یونانی بود. نکته: ماجرای ماراتون خیلی گستردهتر است و من فقط این بخشی که در مکالمه گفته شد رو نوشتم.در نتیجه به واسطه تهدید خارجی، نیروی نظامی برای نجات دموکراسی تقویت شد!فیلیپ و اسکندرفیلیپ پادشاه مقدونیه بود. او توانست با جنگ یا مذاکره دولتشهرهای یونان را متحد کند. دشمن قدیمی هنوز وجود داشت اما ضعیفتر شده بود. هخامنشیان درگیر فساد داخلی بودند و ارتش و گاردجاویدان نبردی نداشت. وفاداری ایالتها نیز کمتر شده بود. در چنین شرایطی نیاز به Vendetta برای خونخواهی در یونانیان بیشتر احساس میشد. اسکندر فرزند که یک ژنرال و فرمانده نیروهای فالانژ بود، پادشاه میشود و تصمیم به بیرون کردن ایرانیان از یونان میگیرد. پرفسور گفت عملا اسکندر نبرد خاصی نکرد. هر شهری رفت مثل Tyre یا مصر، نیروهای نظامی همراه و مردم متحد او شدند. فقط چند نبرد مهم داشت و در نهایت به تخت جمشید رسید. ایرانیان وفاداری ایالتهای خود را از دست دادند و سربازان انگیزهای برای مبارزه نداشتند! اسکندر به خونخواهی و تلافی آتن، شهر پارسه را به آتش کشید و به فرماندهان و سربازان خود دستور داد با دختران ایرانی ازدواج کنند. بعد گفت Vendetta تمام شد. یونانیان و ایرانیان فامیل هستند و دیگر نبردی نیست!نبرد اسکندر و داریوش سومپس از ورود یونانیاندر دوره اشکانی یکی از زبانها، یونانی بود. همچنین فرهنگ داشتن مجلس وارد ایران شده بود و اشکانیان از سیستمی برخوردار بودند که توانایی عزل پادشاه را حتی برای یک تصمیم اشتباه میداشت!آخرین صحبتی که پروفسور کردند این بود: در یک دوره، ساسانیان از بیزانس پول گرفتند تا به شبه جزیره بالکان برای نبرد با شمالیها بروند! یعنی در یونان برای دفاع از یونان و روم شرقی، مبارزه کنند! freetehrantour . com اینستاگرام | فیسبوک | توییتر | تلگرام | وبسایت انگلیسی تور | وبلاگ شخصی | وبلاگ فارسی تور |
نوشتن و جاودانگی من در حال تفکرات لبخنددار?همیشه به این سوال فکر میکنم.."اگر بنویسم, جاودانه خواهم شد?"واضحه که جاودانگی به نگاه دیگری و دیگران برمیگرده .. یعنی اندازه اثرگذاری و اثرپذیری در ارتباط با مخاطبه.خلاصه نوشته هایی که منتشر میشه قطعا دنبال نگاه مخاطب هستند وگرنه لای ورقها یا نت گوشی میموندن.. پس تز اینکه برای دل خودم مینویسمو اصلا مخاطب کیلو چند میره کنار.از یه طرفم مخاطب محوری هم متن هایی که به موضوعهای روز مربوطن و هم متن هایی که تاریخ انقضا ندارن (محتوای همیشه سبز) رو شامل میشه.درسته که ماهیت نوشتن رهایی و مسکن نیازهای روان و جسم نگارندس ولی تمرکز من اون طرف ماجراس که همون موضوع مفید واقع شدن مطلب برای مخاطبه.اگه خود من کلی کتاب سیاه کنمو بشینم دردهامو بشمورم و بهشون افتخار کنم فقط خودمو خالی کردم..و برای مخاطبم شاید نتیجهای جز همذات پنداری نداشته باشه..یا یه متن پیچیده بنویسم که فقط با کلمههای قلنبه سلمبه پر شده و خودمو یه پسا پست مدرن متعلق به قرنهای بعد بدونمو خودمم نفهمم درد و درمانم چیه بازم سودی برای مخاطب نداره!یا همین کارهای سفارشی و مقالههای بی ارزشی که اکثرشون داستان پردازی و گزارشهایهای فیک و یا کپی پیس): هایی بی کاربردن..منم میدونم باید پول دراورد و پیشرفت کرد ولی اینا فقط تبلیغ هایی تو قالب نویسندگی هستن و موندگاریشون درحد شیر پاستوریزس!البته جاودانه شدن مثبت و منفی داریم. "بدمن واقعی"دیگه الان همه میدونیم که مایو تسه نماد بی رحمیه و اون همه جعل تاریخ هم نتونسته این درصد از خونخواری رو پاک کنه و این آدم جاودانه شده ولی خب با چه تاوانی این جاودانگی به دست اومده..);یا بعضیا که با کارهای غلط یا دم دستی تو فضای مجازی مردم میشناسنشون.. سوال دارماینا معروفیتشون باقی میمونه یا مث یه شایعه میان و میرن..!؟"جوک جاودانگی"موضوع سادس ولی انگار فراموش کردیم یا انقدر دغدغههای دیگه دورو برمون پر شده که دیگه جاودانگی یه موضوع دور و افسانهای یا حتی یه جوک شده.فکر کردن به قدمهایی که همین اسطوره هایی که اسمشونو میاریم برداشتن باعث میشه از اونا تابو نسازیم.برای نمونه مولوی انسانیه که در تاریخ جهان جاودانه شده و کمک زیادی به بالابردن آگاهی و خرد مردم داشته. ماها بعد حدود هفتصد سال خیلی وقتها که نیاز داریم به کتابهاش یه سری میزنیمو حالمون خوب میشه و جواب سوالمونو پیدا میکنیم.ماها براساس سلیقه و زمینه کاریمون اسطوره هایی رو میشناسیم و ته دلمون بهشون فکر میکنیم. منم یه مثال زدم و هدفم از این مثال این بود که میشه به اسطورهها دسترسی پیدا کنیم, کافیه نگاهمونو از نوک قله موفقیت و ماندگاری این اسطورهها برداریمو به تک تک قدمهایی که برداشتن فکر کنیم. انگار ماها داریم از اسطوره سازی دورتر میشیمو همون اسطورههای گذشته هارو تو ذهن خودمون بزرگتر و دست نیافتنیتر میکنیم .بهتر بخوام بگم اینکه محیط و شرایطه که داره مارو به سمت برطرف کردن نیازهای اکنون پیش میبره.یعنی من بنویسمو نیازم همین الان رفع بشه و تمام.درصورتیکه نوشتن موضوع سادهای نیس.. و عمق و کیفیت رو در بلند مدت باید درنظر گرفت .این موضوع بنظرم جای کار زیادی داره. لطفا نظر بدین تا مطلبو کاملتر کنم.? |
تفاوت فلسفه و حکمت اینها واژههای شیکی هستند و هر کس از آنها حرف میزند لاجرم به درجه رفیع روشنفکری ارتقا پیدا میکند! اما واقعا معنای این واژههای شیک و دهان پر کن چیست؟بطور کلی هر تمدنی بر پایه یک سری اصول فکری و عقیدتی شکل میگیرد. این قاعده در مورد تمام تمدنها صادق است، از تمدنهای باستانی تا پست مدرنیته. از شرق تا غرب. تفاوتی نمیکند. هر جامعهای ابتدا باید اصولی داشته باشد که آحاد جامعه در اطراف آن اصول همگرا شوند. اما شیوه شکل گیری این اصول میتواند متفاوت باشد. همچنین این اصول ساکن و ایستا نبوده، بلکه در طول زمان تغییر میکنند.تغییر مداوم اصولی که در هسته تمدنها وجود دارد از مواردی است که در "فلسفه تاریخ" هگل مستتر است. هگل معتقد بود حرکت تاریخ تمدن جهت دار است و به سوی نوعی عقلانیت حرکت میکند. در مطلبی که پیشتر درباره نظریه تکامل داروین منتشر کردم، گفته شد نظریه تکامل در سایر حوزهها هم قابل استفاده است. منجمله در علوم انسانی. بنابراین، عقلانیتی که هگل در حرکت تاریخ مشاهده میکرد با نظریه تکامل و انتخاب طبیعی نوعی قرابت دارد.اما یکی از تفاوتهای اساسی میان تفکر شرقی و تفکر غربی در این نکته است که اساسا فلسفه، شیوهای از تفکر است که ماهیت غربی دارد. یعنی منشا و مرکزیت این شیوه تفکر مغرب زمین بوده است. در مقابل تمدنهای شرقی، با وجود تفاوت هایی که هر تمدن با دیگری دارد، معمولا بر پایه حکمت استوار بودهاند و نه فلسفه. اما تفاوت این دو در کجا است؟هر چند توضیح دقیق این مطلب حکایت مثنوی صد من کاغذ است، اما خلاصه و عصاره آن را اینطور میتوان در نظر گرفت: فلسفه شیوهای از تفکر است که اساسیترین سوال آن کشف واقعیات جهان است. در مقابل حکمت شیوهای از تفکر است که اساسیترین سوال آن کشف رموز جهان است. این دو تعریف قدری گنگ هستند، پس برای روشنتر شدن مثالی میزنیم.یکی از سوالات اساسی فلسفه این است: "منشاء موجودات کجا است؟" برای پاسخ به این سوال فلاسفه یونان باستان به دو دسته ایدیالیست (اصالت اندیشه) و ماتریالیست (اصالت ماده) تقسیم شدند. مثلا ارسطو ایدیالیست بود، و دموکریت ماتریالیست بود. ادامه تفکر این دو تا امروز هم فلاسفه را به همین دو اردوگاه تقسیم کرده.در مقابل از سوالات اساسی حکمت این است: "چطور میتوان به تعالی رسید؟" و البته پاسخهای متفاوتی هم از سوی حکیمان شرقی به این سوال داده شده.ملاحظه میکنید که دو سوال تفاوتی ماهیتی دارند. این بدان معنا نیست که مثلا حکمای شرقی از منشاء موجودات سخنی نگفتهاند، بلکه این مطلب برایشان سوال اساسی نبوده، و با توجیهاتی از پرداختن بیشتر به چنین سوالی طفره میرفتهاند. در مقابل فلاسفه غربی وقت بیشتری را صرف پاسخ به سوالاتی میکردند که از نظر ایشان ریشهای و پر اهمیت بودند.نکته جالب اینجا است که بزرگترین فیلسوف تاریخ تفکر در غرب به بی اهمیت بودن سوالات فلسفی پی برده بود. در یک نظر سنجی که اخیرا بی بی سی انجام داده بود کارل مارکس به عنوان بزرگترین متفکر تاریخ شناخته شد. همچنین ژان پل سارتر، فیلسوف سرشناس فرانسوی در قرن بیستم و از بزرگترین چهرههای مکتب اگزیستانسیالیسم، در مقالهای گفت که تمام فلاسفهای که بعد از مارکس آمدند یا در تفکر عقبتر از مارکس بودند و یا حداکثر به همان نقطهای رسیدند که مارکس قبلا رسیده بود.مارکس جمله معروفی دارد که میگوید: "کار فلاسفه تا کنون این بوده که جهان را توصیف کنند. سوال اساسی اما این است که چطور میتوانیم آن را تغییر بدهیم." به عبارت دیگر مارکس ضعفی ریشهای در اساس تفکر فلسفی رویت کرده بود. میدانیم که مارکس پس از مدتی عملا فلسفه را رها کرده و بیشتر باقی عمرش را صرف مطالعه اقتصاد سیاسی نمود. |
صهیونیسم بهانه یک درگیری در منطقه به نام خداآمریکا به جمهوری اسلامی چنگ ودندان نشان میدهد .جمهوری اسلامی اعلام آمادگی درگیری میکند هردو بهانه کارشان اسراییل است اولی در جهت حفظ آن دولت به ایران اولتیماتوم میدهد ودیگری فرو پاشی اسراییل را نزدیک میبیند.ابرقدرت دنیا با ابرقدرت منطقه رودررو قرار گرفتهاند هردو با یک بهانه صهیونیسم واسراییلچه خوب آشکار میشود که بنیان این دولت در فلسطین مستعمره بریتانیا هدف بلند مدت سلطه گران جهانی بوده است .این بار جنگی دیگر نه در اروپا بلکه در خاورمیانه ولی با همان بهانه صهیونیسم که در جنگ جهانی مطرح بود .بار سوم هم در این مسیر قرار دارد. آیا صهیونیستها در صدد نابودی جهان هستند؟ یا خود بازیچه دست سلطه گران؟مسوولان ما در چه اندیشهای هستند؟ حفظ کشورمان از این بلیه خطرناک؟ ویا نابودی نهای کاشته شده در منطقه؟ |
اسطورههای ایران *در مورد اساطیر ایران من معتقدم در واقع اون چیزی که قبل از ظهور زرتشت در باورهای مردم ایران وجود داشته اساطیر اصلی ایران محسوب میشه. اما به خاطر ساخت قبیلهای و تفاوت فرهنگ مردم مناطق مختلف در ایران که حتی امروز هم دیده میشه، به علاوه این مسیله که بعد از ظهور زرتشت بخش زیادی از اون باورها در اعتقادات زرتشت جذب شد، در مورد اساطیر اصلی ایران نمیشه با قاطعیت صحبت کرد. بخش زیادی از چیزی که به عنوان اساطیر ایران قبول داریم مربوط به جهان بینی، اعتقادات و آموزههای زرتشتیه که در واقع جزء دین شناسیه و نه اسطوره و کلا بحث در این مورد زیاده*آفرینش(سه هزاره اول) اهورامزدا در روشنایی (آگاهی دارد) و اهریمن در تاریکی (آگاهی ندارد) و بین آنها خلاء است. آفریدهها وجود دارند، ولی بی حرکت، بی اندیشه و ناگرفتنی هستند. اهورامزدا فروغی از نور به جهان تاریکی فرستاد و اهریمن به محض مشاهده آن به جهان روشنی تاخت. اهریمن حمله را آغاز کرد. اهورامزدا به اهریمن پیشنهاد صلح داد، اما اهریمن نپذیرفت. اهورامزدا شروع به آفرینش کرد و امشاسپندان و ایزدان را آفرید. اهریمن شروع به آفرینش کرد و دیوان را آفرید.(سه هزاره دوم) بیهوشی اهریمن آفرینش آسمان (در 40 روز)، آفرینش آب ( 55 روز)، آفرینش زمین ( 70 روز)، آفرینش گیاه ( 25 روز)، آفرینش گوسفند و چارپایان ( 75 روز)، آفرینش مردم ( 70 روز) مردم و چارپایان از آتش و بقیه از آب هستند و در نهایت هرمزد آتش را آفرید (مجموعه این آفرینش 365 روز طول کشید).(سه هزاره سوم) جنگ بین نیروهای اهورایی و اهریمنی و شکل گیری دریاها و کوهها و 7 اقلیم: خونیرس (ایرانویج) در وسط، سوه در غرب، ارزه در راست، وروجرش در شمال شرقی، وروبرش در شمال غربی، فرددفش در جنوب شرقی، ویددفش در جنوب غربی پراکنش گیاهان، پدید آمدن غلات و گیاهان از تن گاو، پدید آمدن حیوانات کیومرث که به خواب سی ساله رفته بود بیدار میشود و در زمان مقرر میمیرد، فلزات از بدن او به وجود میآیند. اهریمن در این جهان زندانی میشود، از نطفه کیومرث که بر زمین ریخته نخستین زوج بشر تکوین مییابد (مشی و مشیانه به صورت ریواس). هوشنگ آتش را کشف کرد (جشن سده) و اولین کسی بود که فره به او پیوست (شروع پیشدادیان) تهمورث سی سال اهریمن را به بند کشید. دیوان راز نگارش را به او آموختند. حلقه زرین و تازیانه زرنشان از نشانههای پادشاهی جمشید بود. در زمان او زمین در سه نوبت گستردهتر شد که هر نوبت سیصد سال طول کشید. بنا کردن ورجمکرد (دژ ساخته جمشید)، نرم کردن آهن، بافندگی، خانه سازی و برقراری مدنیت در زمان او انجام شد. سرانجام فره از جمشید گریخت و ضحاک بر جمشید چیره شد. قیام کاوه و به تخت نشستن فریدون (جشن مهرگان) (آغاز افسانهها) تقسیم اقالیم عالم بین سه پسر فریدون. غرب به سلم، شرق یه تور و ایران به ایرج رسید. سلم و تور ایرج را نابود کردند و منوچهر انتقام او را گرفت (دوره پهلوانی) کیقباد (آغاز دوره کیانیان)(سه هزاره چهارم) از زمان لهراسبهزاره اول ظهور زرتشت در زمان گشتاسب دلاوری اسفندیار جنگ رستم و اسفندیار پایان هزاره زرتشت و ظهور هوشیدرهزاره دوم در پایان هزاره هوشیدر ظهور هوشیدرماههزاره سوم در پایان هزاره هوشیدرماه ظهور سوشیانس و بیرون راندن عوامل اهریمنیامشاسپندان عبارتند از:بهمن/ وهومنه: پسر هرمزد و داور واپسین و مسیول چارپایان دشمن او اکومن است.اردیبهشت/ اشاوهیشته: بهترین راستی و پرهیزکاری، مسیول آتش، نگهبان مرغزارها، زیباترین امشاسپند. دشمن او ایندره است.شهریور: شهریاری دلخواه، مسیول فلزات. دشمن او ساوول است.سپندارمذ/ اسپنتا آرماییتی: اندیشه مقدس، مسیول زمین، دختر هرمزد، مظهر تحمل و بردباری. دشمن او ناهیه است.خرداد: تمامیت و کمال، مسیول آب. دشمن او تریز است.مرداد: بی مرگی، مسیول گیاهان. دشمن او زریز است.جهان بینینام برخی از دیوان: جه (روسپیگری)، استویداد (مرگ)، وای بد (مرگ)، بوشاسپ (تنبلی)، اپوش (خشکسالی)، چشمک (گردباد و زمین لرزه)، پریمتی (تکبر)، اکومن (بداندیشی)، ایندره (بی نظمی)، ساوول (ستمکاری)، ناهیه (غرور و نارضایی)نام برخی از ایزدان: مهر/ میترا (پیمان)، اپام نپات/ برزایزد (آبها)، تیشتر (باران)، آناهیتا/ ناهید (رودخانه، عشق، باروری)، بهرام/ ورثرغنه (جنگ و پیروزی)، رشن (عدالت)، سروش (اطاعت)، دینا (وجدان)، چیستا (دانش و فرزانگی)، زروان (زمان)، رام (آرامش)، اشتاد (عدالت)، زامیاد (زمین)، آذر (آتش)جهان بینی هفت طبقه آسمان: 1 . روشنی بیکران (هرمزد)، 2 . گاه امشاسپندان، 3 . گرودمان (خورشید)، 4 . بهشت (ماه)، 5 . ستارگان نیامیزنده، 6 . سپهر اختران، 7 . ابرپایه انواع آتش: 1 . برزیسوه (اورمزد)، 2 . وهوفریانه (مردمان و جانوران)، 3 . اوروازیشته (گیاهان)، 4 . وازیشته (ابرها)، 5 . سپنیشته (کانون خانوادگی)انسان بینی وجوه انسان عبارتند از تن و نیروی مینوی و نیروی مینوی خود پنج چیز است: اهر (نیروی زیست و زنده بودن)، دینا (وجدان)، ثبوذه (درک و حس و حافظه)، اورون (مسیول کردار انسان و گزینش خوب و بد)، فروشی (ایستادگی، دفاع بر ضد اهریمن) فره (موهبت ایزدی)، فروهر (پاسبان آدمی) و جوهر (جسم) نیز از همراهان وجود آدمی هستند.جامعه ایران خاستگاه ایرانیان اییریانم ویجو است که منطقه آن را قره باغ آذربایجان یا منطقه خوارزم دانستهاند. طبقات جامعه عبارتند از روحانیون با جامه سپید (مظهر هرمزد)، ارتشتاران با جامه سرخ (مظهر وای) و برزگران و دهقانان با جامه آبی (مظهر سپهر)اسامی متخصصین ایرانی در زمینه اساطیر ایران: مهرداد بهار و ژاله آموزگار |
نادر: سردار یا پادشاه از قدیم به ما گفتهاند که خواندن تاریخ مهم است. میتواند پرفایده هم باشد اگر به موقع خوانده و یادآورده شود. آنچه مینویسم با استفاده از کتاب خوب "دیباچهای بر نظریه انحطات ایران" سید جواد طباطبایی است. هر جا از کتاب نقل کردم شماره صفحه را مینویسم و هر جا که خود کتاب از منبعی نقل کرده را هم با فونت ایتالیک مشخص میکنم. خواندن کتابهای سیدجواد طباطبایی را با همین دیباچه و حدود 12 سال پیش شروع کردم که ابتدای مواجه به نسبت جدی ام با تاریخ ایران بود. یکی از مواردی که یادم هست همان اوایل شگفت زدهام کرد تفاوت فاحش چهرهای بود که از نادرشاه افشار در ذهن داشتم با تصویری که مورخان از او ثبت کردهاند.نادر در ذهن من و در ذهن بسیاری از ما سردار و فرمانروایی مقتدر و فاتح است. نادر کسی است که تحقیر ناشی از سقوط اصفهان را جبران کرد، ایران را دوباره یکپارچه کرد، دست بیگانگان را کوتاه کرد و دامنه نفوذ ایران را تا هند گستراند. فتح هند و تصاحب کوه نور و دریای نور در ناخودآگاه همهی ما با نوعی غرور تداعی میشود. نادر تجلی غرور ملی ماست که بعد از سقوط صفوی لگدمال شده بود.بعد از بیرون کردن افغانها و کوتاه کردن دست سایر بیگانگان نادر تمام "عظما و اعیان" را به دشت مغان فراخواند تا هر که را میخواهند به پادشاهی برگزینند. طبیعی است که پیشنهاد عظما خود نادر بود که "به دنبال اصرار حاضران در مجلس" این پیشنهاد را پذیرفت. این در حالی است که "سپاه نادر به چماق مسلح شده بود تا آشکارا چنان که مجلسیان او را به شاهی بر نگزینند، همه را بکشند" (صفحه 98 )نادر برای "تامین وحدت سرزمینی ایران" زحمت بسیار کشید و جنگهای فراوان کرد. "از این حیث، نادر شاه یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران زمین به شمار میرود که با نبوغ خود توانست به دنبال انحطاط واپسین سده فرمانروایی صفویان، جان تازهای در کالبد کشور بدمد. اما او که مانند اغلب شاهان ایران به بسیاری از آداب فرمانروایی در جهل مرکب بود از دیدگاه تامین مصالح عالی ملی ایران زمین که نیازمند بازسازی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بود و نه گسترش مرزها، کاری بی فایده و عبث بود. او با نبوغ نظامی خود توانست نه تنها همه بخشهای ایران زمین را زیر پرچم یگانهای گرد آورد، بلکه سرزمینهای گستردهای را نیز به آن افزود، اما از آنجا که برنامهای برای تدابیر امور کشور نداشت، و بیش از هر چیز سرباز بود، در واپسین سالهای فرمانروایی اش، مردمی که منابع مالی لشکرکشیهای او را تامین میکردند، دچار عسرت و تنگدستی شدند و ایران به صحنه شورشها و ناآرامیهای پی در پی تبدیل شد. " (صفحات 100 و 101 )سپس سید جواد طباطبایی از قول لاکهارت مینویسد:"اگر نادر میخواست، میتوانست مورد علاقه ملت خود باشد، اما ذهن او بجای آنکه متوجه اداره کشور باشد، بیشتر گرفتار رویاهای کشورگشایی بود و به زودی با رفتار خودسرانه و وضع مالیاتهای سنگین و از میان بردن دودمان صفوی دشمنی را در رعیت برانگیخت. او رعیت را به چشم موجودی انسانی نمیدید، بلکه بیشتر به فکر توسعه منابع مادی امپراتوری خود بود و افراد کشور را تنها از لحاظ تهیه نیروی انسانی، پول و تامین احتیاجات قوای عظیمش مورد توجه میداد. بسیار جای تعجب است که چگونه چنین مرد تیزهوشی پی نبرده بود که با اقدامات خویش به دست خود مرغی را که تخمهای طلا میگذاشت نابود میکند." (صفحه 102 )سپس چند نقل قول دیگر از معاصران نادر میآورد:مثلا از قول میرزا مهدی خان استرآبادی مینویسد: "در خرگاه جهان مانند فلک گردان ، کودن نوازی پیش گرفت" در این دوره از زندگی نادرشاه، به گفته همان تاریخ نویس، "آز بسیار، نه اندک، بر مزاج نادر طاری شد و سامان دولت را که پهلو بر خرمان ماه میزد، چون خرمن کاه به باد داد و از نابسامانی امور و عدم تمییز شاه و کارگزاران، هر فاسقی، فاجر و هر فاجری، فاخر آمد." (صفحه 103 )یکی از مفاهیمی که سیدجواد طباطبایی درباره زندگی نادر برجسته میکند دوگانه سردار پادشاه است. هر قدر نادر را به عنوان یک سردار فاتح میستاید، به عنوان پادشاهی که دغدغه ملک و درکی از مفهوم مصلحت ملی نداشت نکوهش میکند. "پی آمدهای فرمانروایی نادرشاه و کارنامه نیمه دوم سلطنت او، نادر شاه را به شاه سلطان حسین دوم تاریخ ایران تبدیل کرد. بی هیچ تردیدی، نادر شاه یکی از بزرگترین سرداران تاریخ ایران بود، اما در عین حال، از دیدگاه خرد فرمانروایی در زمره نابخردترین فرمانروایان تاریخ ایران قرار داشت. استبداد نادری، از دیدگاه مصالح ملی ایران، استبدادی ویرانگر بود." (صفحه 210 )چنین سرداری بیش از آنکه به دنبال صلح باشد به دنبال جنگ بود. به تعبیر سید جواد، دوران صلح برایش دورانی کسالت آور بود. "جانس هنوی به مناسبت عهدنامه صلحی که میان شاه طهماسب دوم صفوی، شاه قانونی، و سلطان عثمانی امضا شده بود، با اشاره به جاه طلبیهای نادرشاه میگوید: . پیشنهادهای مسالمت آمیز به هیچ وجه با نقشههای جاه طلبانه سردار ایرانی سازگار نبود. در زمانی که در راس سپاه پیروزمندی قرار داشت، به دشواری میتوانست در برابر کسی سر فرود آورد." (صفحات 211 و 212 )با تمایل روز افزون نادر به جنگ، حتی جواهرات غارت شده از هند دیگر کفاف مخارج سپاه او را نمیداد. از قول هنوی در ادامه میخوانیم:"سرانجام نادر فرمانی صادر کرد که برابر مفاد آن هیچ کس حق نداشت عریضهای مخالف شیونات سلطنت به او تقدیم کند و منظور نادر این بود که او تنها مواجب سربازان را خواهد پرداخت و با شکایات مالی مردم کاری ندارد."(صفحه 213 )همچنین توجه به این نکته که "امنیت جانی خود او وابسته به قدرت نظامی بود، نادر را به حفظ سپاهی گران و ارتشی نیرومند وادار میکرد. تعارضی میان منافع نادر شاه و مصالح ایرانیان ایجاد شده بود." (صفحه 214 )این توصیفی که هنوی از وضعیت و اولویتهای تصمیم گیری نادر میکند هنوز مو به تن خواننده سیخ میکند:"نادر سرکوب ایرانیان را به دفع خطر دشمن ترجیح میداد. خودکامگی نادر به درجهای رسیده بود که تنها میتوانست به شورش منجر شود و نادر به روح سرکش ایرانیان پی برده بود.نادر از روح سرکش آنان بیش از ارتش هند، ترک و تاتار وحشت داشت. اگر او میتوانست سر همه ایرانیان را از تن جدا کند، ناموجه نخواهد بود که باور داشته باشیم، او این کار را انجام میداد. شاید، مایه شگفتی شود اگر بگوییم هرگاه نادر میتوانست اقوام دیگری را در ایران ساکن کند، بی تردید ایرانیان را از دم تیغ میگذراند. کارهای او در هر مقامی گواهی بر این مدعاست، زیرا نادر بی آنکه رفتار خود را که به شورش دامن میزد - تغییر دهد، مردم را به مجازاتهای سخت میرساند و جز با کشتن یا کور کردن مردمانی که مسلحانه علیه او به شورش برخاسته بودند، خشنود نمیشد." (صفحه 215 ) که البته ظاهرا واقعا چنین قصدی داشته اما پیش از آنکه فرصت اجرایش را بیابد به قتل میرسد.جالب است که سید جواد این تعابیر را بیشتر از قول سفرنامه نویسان اروپایی نقل میکند، اما نوک پیکان تمام حملات سمت نابخری نادر نیست. آنها مردم ایران را هم در بلایی که برسرشان آمده مقصر میدانند. از نحوه انتخاب نادر گرفته تا رفتار تک تک آنها. باز هم از قول هنوی حتی انتخاب نادر به سطلنت را نشانه فسادی میداند که "در دیانت و اخلاق" ایرانیان راه یافته بود. "ارزیابی هنوی ناشی از این باور اوست که انتخاب نادر به عنوان پادشاه ایران، در حالی که وارث قانونی سلطنت و ولیعهد او زنده بودند، خطایی بوده است که ایرانیان مرتکب شدند و به سبب همین خطا نادر شاه همچون خشم خداوند بر مردم ایران فرود آمد تا آنان را به کیفر اعمالشان برساند." (صفحات 215 و 216 )و سرانجام ."این آفت کشورهای خاوری، در سن شصت و یک سالگی و پس از یازده سال و سه ماه سلطنت چشم از جهان فروبست و نشان داد در این عصر تباهی بزرگ چگونه فرمانروایی میتواند ملتی را در غرقاب فقر و بدبختی غوطه ور کند .. با دیدن سرنوشت او میتوان دریافت که حتی جاه طلبترین فرمانروایان هرگز نمیتواند تا آن حد بیدادگر باشد، مگر آن که مردم غرق در تجمل و زندگی بی هدف، بی صبرانه در پی ارضای هوسهای پست و بی ارزش و دستخوش تباهی و دور از هرگونه فضیلت باشند. مگر نه این که ایران تنها بر اثر کارهای بد ایرانیان به این بدبختی دچار شد؟ . در کشوری که مردم آن به چنین درجهای از تباهی و پستی رسیده باشند، ظهور چنین فرمانروای بیدادگری مایه شگفتی نخواهد بود."(صفحات 219 و 220 ) |
? چرا عقب ماندهایم؟ ?سریعالقلم میراثدار یک تاریخ است. تاریخ روشنفکری کور مبهوت. کور نسبت به آنچه خود بوده است و مبهوت آنچه در غرب دیده است.?روشنفکری کور مبهوت در پاسخ به پرسش چرا غرب پیشرفت و ما عقبماندیم، هیچگاه متغیر استعمار را ندیده و نمیبیند. هر چه دیده و میبیند زشتی خود و زیبایی دیگری است. این کوری و مبهوتی تاریخی در پیچیدن نسخههای نجات ایشان در هر زمینهای دیده میشود.چرا عقب ماندهایم؟?#مرتضی_فرهادی اما خلاف این جریان غالب میگوید: ??" . این پیشرفت نه به دلیل صرفا علم و تکنولوژی و معرفت همهجانبه و اختلافات بالاتر در همه زمینهها، بلکه به دلیل زور نظامی و حیله گفتمانی و خشونت و درنده خویی نظام سوداگری - استعماری غرب و چپاول سرمایهها و ثروتهای متجسد و گنجینههای کار متبلور جهان و همچنین کار در ازای نان (بردهداری) میلیونها آزاده از آفریقا و آسیا و مناطق دیگر جهان و استعمار مستقیم و غیر مستقیم چند صد ساله جهان کهن و کشورهای پیرامون بوده است. به عبارت دیگر توسعهیافتگی معلول چنین نظام فردگرای رقابتی و با هزینه ملتهای کهن فرهنگ و استثمار نظامیافته ملتهای خودی در نظام سوداگری - استعماری بوده است. بخش در قدرت غرب هرگز حاضر به چنین اعترافی نبوده و نیست و تنها دانشمندان آزاده غرب هستند که با تحمل سختیهای بسیار حاضر به افشا و بازگویی چنین واقعیاتی هستند که غالبا صدایشان در بازار مسگری آوازهگریهای نظام سوداگری گم و کور و خفه میشود و با ت خیر بسیار نسبت به سرعت انتشار کتابهای دیگر ترجمه و با احتیاطهای بسیار به چاپ میرسد و غالبا هم ناشر در شناسه کتاب و با مقدمه مینویسد: "کلیه آثار منتشره این موسسه در جهت ایجاد فضای آزاد علمی و نظر شخصی نویسندگان محترم بوده و لزوما مورد ت یید این پژوهشکده نیست". این جمله را هنگامی که برای کتابهای ترجمهای استادان و دانشمندان بنام غرب مینویسند، آن هم پس از چهل سال از حاکمیت جمهوری اسلامی وضعیت نشر و ترجمه چنین کتابهایی در کشورهای دست نشانده قدرتهای غربی معلوم است، که چگونه خواهد بود ." ???صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن صفحه 1107 @ lotfi74 |
اسطوره با ما و در ما زندگی میکند ( 2 ) .در پنجاه سال اخیر فلاسفه و دانشمندان غربی با نقطهنظراتی متفاوت از باورهای رایج در قرن نوزدهم به مطالعهی اسطوره پرداختند، ایشان بر خلاف اسلافشان که اسطوره را به معانی معمولی کلمه یعنی "متل"، "داستان" و "قصه" مورد بحث قرار داده بودند، اسطوره را به همان شکل که در جوامع باستانی بوده، یعنی به معنای داستان حقیقی پذیرفتند زیرا این داستان حقیقی سرمشق اخلاقی پرمعنی و مقدسی است وگرانمایهترین دارایی بشر بحساب میآید.ارایهی تعریفی از اسطوره که مورد پذیرش تمام اندیشمندان و فلاسفه و در عین حال برای غیرمتخصصان نیز قابل فهم باشد مشکل است. در این صورت آیا یافتن تعریفی که شامل نمونهها و کارکردهای اسطوره در تمام جوامع سنتی و باستانی باشد امکانپذیر است!؟اسطوره یک واقعیت بینهایت پیچیدهی فرهنگی است و از نقطه نظرهای متفاوت و متعارف میتواند مورد گفت وگو و تفسیر قرار گیرد. اسطوره تاریخ مقدسی را روایت میکند، اسطوره به حادثهای که در زمان نخستین اتفاق افتاده و به زمانآغازهای داستانهای نقل شده مربوط میگردد، به عبارت دیگر اسطوره معلوم میدارد که چگونه موجودات مافوق طبیعی با اعمال خود واقعیت را بوجود میآورند این واقعیت، یا کل جهان است یا میتواند یک جزیره، یا نمونهای از گیاه، یا نوع ویژهی رفتار انسان و یک نهاد باشد پس اسطوره همواره علت آفرینش است. اسطوره چگونگی ایجاد چیزی و آغاز بودن آن را روایت میکند. اسطوره از چیزی که "واقعا" اتفاق افتاده یا "کاملا" به ظهور رسیده سخن میگوید، موجودات مافوق طبیعی عاملین فعال در اسطورهها هستند ضابطهی شناسایی این عاملین کارهایی هستند که در ورای زمان جهان مادی یعنی "آغازها" انجام دادهاند، اینگونه فعالیت آفرینندگی اسطوره آشکار میگردد و این فعالیت مقدس و مافوق طبیعی است. اسطورهها از موانع متفاوت عبور کرده و به صورت داستانی مقدس یا "مافوقطبیعی" عبور از این موانع را توصیف میکند، در این حالت است که اسطوره گیتی را بنیان مینهد و آن را به صورت کنونی در میآورد به علاوه وضعیت کنونی انسان یعنی فانی بودن و دارای جنسیت و فرهنگ بودن نتیجهی اعمال موجودات مافوق طبیعی است.اسطوره آنچه را که پشت ادبیات و هنر نهفته است آشکار میسازد، با ما از زندگی خودمان سخن میگوید بدون شک اسطوره موضوعی بزرگ، هیجانانگیز و رنگ دهنده به زندگی است. اسطوره داستانی مقدس بوده و یک تاریخحقیقی است زیرا اسطوره همواره در ارتباط با واقعیتهاست اسطورهی مرتبط با پیدایی عالم وجود "حقیقی" است و وجود عالم دلیل بر آن است و اسطورهی بنیان مرگ نیز حقیقی است و فانی بودن انسان بر آن دلالت دارد. همانگونه که انسان جدید همواره با تاریخ، حیاتش تشکیل یافته انسان باستان نیز خود را نتیجهی تعداد معینی از حوادث اسطورهای میدانست. انسان جدید خود را زاییدهی اموری میداند که بر وی اتفاق افتاده و آن امور را چنین بر میشمرد: کشف اصول کشاورزی در هشت تا نه هزار سال پیش، ایجاد تمدنهای شهرنشینی و گسترش آن در خاور نزدیک باستانی، فتح آسیا به دست اسکندر مقدونی، بنیانگذاری امپراطوری روم توسط آگوستوس، انقلاب علمی گالیله و نیوتندر مفهوم جهان، ایجاد تمدن صنعتی، انقلاب کبیر فرانسهو انتشار آرمانهای آزادیخواهی، مردمسالاری، عدالت اجتماعی که بنیان جهان غرب را پس از جنگهای ناپلیون[ تکان داد اما انسانباستان خود را زاییدهی مجموعهی حوادثی میدانست که در زمانهای اسطورهای اتفاق افتاده است وی این حوادث را به خاطر آنکه عاملین مافوق طبیعی دستاندرکار بروز آنها بودهاند دارای تاریخ مقدسی میدانست. هرچند انسانجدید حاصل دورهی تاریخی جهانی است اما اجباری به دانستن کل آن تاریخ ندارد اما انسان جوامع باستانی نه تنها به یادآوری تاریخ اسطورهای مجبور بود بلکه به ایفای نقشی در بازآفرینی آن حوادث در فواصل معینی از زمان محکوم میبود اینجاست که بزرگترین اختلاف میان انسان جوامع باستانی و انسان جدید مشاهده میشود حوادث تغییر ناپذیری که نشان ویژهی تاریخ معاصر است در مورد تاریخ باستانی صدق نمیکند.مهمترین اصل اسطوره باور به یگانگی جهان و انسان است در جهانبینی اسطورهانسان و جهان در گوهر اولیه از یکدیگر هیچ جدایی و بیگانگی ندارند و در اصل و "بود" یکسانند و تنها در "نمود" از هم دور و جدا افتادهاند. پیوند در میان انسان و جهان در جهانبینی اسطوره چنان است که گویی انسان و جهان دو نامند برای یک موجود به عبارت بهتر یک رو انسان و جهان است و روی دیگر جهان و انسان.یگانگی انسان و جهان در باورها و نمادهای باستانی تا بدانجا بوده است که جهان را با پدیدههای گوناگونش با انسان و اندامهای وی سنجیدهاند و هر کدام از پدیدهها را با یکی از اندامهای انسان برابر دانستهاند آسمان با پوست، کوهها با استخوان، زمین با تن، رودها با رگها و آب روان در آنها با خون و جنگلها با مو سنجیده شدهاند . (ادامهدارد) |
ایران خط قرمز من است . ایران خط قرمز من است . خط قرمزی که هیچ حکومتی نمیتواند آن را به نام خودش بزند. هیچ قدرتمند فعلی و قبلیای خود را صاحباش بداند یا بخواهد آن را به نفع فکر و ایدهاش مصادره کند. اشرف غنی رییسجمهور افغانستان فرموده که ایرانیها زبان دری را از آنها دزدیدهاند و به نام خود زدهاند و بعد هم اراجیف دیگری سر هم کرده که ارزش تکرار هم ندارد. اما این اتفاقها هشداریست جدی. چه نسلهای جدید بهواسطهی برخی رفتارهای دولتها چندان اهمیتی به ایران نمیدهند این روزها و کم برنخوردهام با نوجوانان و جوانانی که سودای مهاجرت دارند و ایران اهمیتی برایشان ندارد. دستمریزاد به حضرات که این دستآوردشان بوده و برای بسیاری مفهوم وطن را بیارزش کردهاند . من نه پانایرانیست هستم، نه قایل به آویزانشدن از گذشتهی تاریخی ایران، اما جملهی داریوش شایگان را در آخرین دیدارم با او از یاد نمیبرم که گفت"ایران همیشه امپراتوری بوده" و این میلیست که در تمام ادوار در این ساختار وجود داشته. ایران امروز فقط تکهای از ایران بزرگ است که در آخرین نمونهها منطقهای که افغانستان نامیده شد و بعدها بحرین از آن جدا شدند. بخش عمدهی افغانستان تحتنام خراسان بزرگ قرنها تحت زعامت امپراتوری ایران بوده و برای همین مفهوم ایران فرهنگی به قول دکتر محمدعلی موحد از همینجا میآید. یعنی زبان، هنر، تنوع قومیتی و . متاسفانه انگار در دهههای اخیر میل چندانی برای برخورد و مواجهه با کسانی که چنین دروغهایی میگویند وجود ندارد. اوایل انقلاب که شور اسلامگرایی بیش از پیش بود از امت اسلامی گفته میشد و بعد که جنگ شد کمی ایران و مفهوم تاریخیاش جدیتر شد بالاخره، هرچند نهچندان . درواقع برای بسیاری دولتها اسلامیت بسیار بیشتر از ایرانیت اهمیت داشته و حتا نظریهپردازیهای مندرآوردی در حوزهی حکمت هنر اسلامی نیز از نتایج همین نگاه است. ایران مفهومی بسیار گسترده و کهن است، همانطور که مصر، چین، یونان و . و این مفهوم و دستآوردهایاش ربطی به حکومتهای وقت ندارد که بتوانند مصادره یا نفیاش کنند. این میراثیست که از دلاش ادبیات، حماسه، شکستها و حتا غمهای همهگانی بیرون آمده و هر کس بخواهد با اباطیلاش آن را مال خود کند و از بیتوجهی ارگانهای فرهنگی امروز ایران سوءاستفاده باز راه به جایی نمیبرد. این گذشتهگرایی نیست بلکه حفظ زبان و فرهنگیست که باید به نسلهای بعدی برسد. و چه بسیار که زبان و قومیتهای ایران را نشانه رفتهاند تا به جاهی برسند. و تاسفام برای ارگانهای فرهنگی که خواباند. خواب . |
9 حقیقت عجیب و جالب تاریخی!! 1 . رومیها عادت داشتند از پنبه نسوز در لباسهایی که هر روز میپوشیدند استفاده کنند. (پیشینیان پلینی (یک طبیعت گرای رومی) گفته آنها به این دلیل لباسهایی با الیاف پنبه نسوز میپوشیدند که آنها سفیدتر از پارچههایی با الیاف معمولی بودند و میتوانستند خیلی راحت لباسهایشان را درون آتش پرتاب کنند. او همچنین خاطر نشان کرد که خدمتکارهایی که لباسهایی با الیاف معدنی میپوشیدند اغلب از بیماریهای ریوی رنج میبردند. 2 . در مصر باستان قلب انسان را جایگاه هوش و اطلاعات میدانستند نه مغز. مصریهای باستان فکر میکردند مغز فقط چیزی است که درون سر را پر میکند. بنابراین آنها هنگام مومیایی کردن مغز را بیرون آورده و دور میانداختند، درحالیکه درمورد قلب دقت و توجه خاصی مبذول میداشتند! 3 . زمان رواج امراض مسری در قرون وسطی برخی از دکترها لباسها و ماسکهایی با نقوش ابتدایی و باستانی میپوشیدند به نام "لباس بیماری یا مرض". این ماسک دارای چشمیهای شیشهای قرمز رنگ بود که آنها تصور میکردند شخص را در برابر شیطان غیرقابل نفوذ میسازد. قسمت بالایی ماسک با گیاهان معطر و ادویه جات پر میشد تا محافظی باشد دربرابر "هوای بد" که اعتقاد داشتند مرض و بیماری را با خود حمل میکند. 4 . 3 ٫ 500 سال پیش تخمین میزدند که جهان دوران باشکوه 230 سالهای را داشته که در آن دوران هیچ جنگی اتفاق نیفتاده است. 5 . در چرخههای شهرنشینی اروپای غربی و آمریکاییها، بعد از اوایل قرن 17 تزیین ریش از دنیای مد خارج شد برای مثال در سال 1698 پیتر پادشاه روسیه دستور داد مردها ریشهایشان را به طور کامل بتراشند و سال 1705 برای کسانی که ریش داشتند مالیات گذاشتند تا جامعه روسیه هم سو با معاصرانش در جوامع غربی شود. 6 . پرفروشترین کتاب قرن پانزدهم کتابی شهوانی به نام "داستان دو عاشق" بود که هنوز هم خوانده میشود! نویسنده این کتاب اگرچه پاپ پیوس دوم (که سالهای 1464 - 1458 سلطنت میکرد) بود،اما تفاوتی با "آنیس سیلوییوس پیکولومینی" نداشت. 7 . در مصر باستان گربهها را مقدس میدانستند. وقتیکه گربه خانگی یک خانواده میمرد، تمام اعضای آن خانواده ابروهایشان را میتراشیدند و تا موقعی که ابروها کامل رشد کند عذادار میماندند. 8 . مدل عمو سام در اثر معروف "تو را میخواهم" سال 1917 صورت نقاشی به نام جیمز مونتگومری فلاگ بود. برای تاثیرگذاری بیشتر او پرترهاش را مسنتر نقاشی کرد و ریش بزی بهش اضافه کرد. 9 - 200 سال قبل از میلاد وقتیکه شهر اسپارتای یونان در اوج قدرت خود بود به ازای هر شهروند 20 نفر خدمتکار وجود داشت. تصور کنید خانههای مردم آن زمان حتما از تمیزی برق میزد!!منبع: سیمرغ |
برج آزادی تعالی مقرنس ایرانی در نمای ایران مدرن عماری یادمانی، به برپایی بنایی گفته میشود که به منظور پاسداشت رویداد و یا فردی ساخته میشود. بنای برج آزادی که پیش از انقلاب به برج شهیاد معروف بود نمونهء متعالی از یک معماری یادمانی ست و به عنوان نشانی از دروازهء ورودی ایران به جهان مدرن توسط "حسین امانت" طراحی شد. نمای اصلی این برج شباهت نزدیک و آشکارایی به یکی از نمادهای اصیل در تزیینات معماری ایرانی یعنی "مقرنس" دارد که در کمتر منبعی به آن اشاره شده است. - % D9 % 85 % D8 % B9 % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C / 147 - % D8 % A8 % D8 % B1 % D8 % AC - % D8 % A2 % D8 % B2 % D8 % A7 % D8 % AF % DB % 8C درباره حسین امانت بیشتر بدانیمامانت در سال 1321 در خانوادهایی اهل هنر، در تهران متولد شد. پدرش اهل کاشان و مادرش نیز کاشانی - همدانی بود. آنطور که خودش در میان خاطراتش عنوان میکند بازدید ویرانههای پارسه(تخت جمشید) تاثیر عمیقی در کودکی و دیدگاه هنری وی در بزرگسالی گذاشت.ورود وی به دنیای معماری کاملا تصادفی بود. امانت در یکی از مصاحبههاش بیان کرده است:" ابتدا علاقمند به فیزیک اتمی بودم و برای تحصیل در این رشته، قصد مهاجرت به آمریکا را داشتم، اما با صحبتهای پدرم از این کار منصرف شدم" به همین منظور امانت وارد دانشکدهء فنی دانشگاه تهران شده و رشتهء مهندسی مکانیک را انتخاب میکند و این در حالی است که وی در رشتهء مهندسی معماری نیز پذیرفته شده بود. در جایی دیگر امانت عنوان میکند:" حدود دو ماه در دانشکدهء فنی تحصیل کردم، روزی برای کمک به دوستانم برای تکمیل پروژهء معماری در آتلیهء آقای غیاثی به آنها ملحق شدم و این ماجرا سرآغازی برای ورود من به دنیای معماری بود".شروع زندگی حرفهایی حسین امانت مسابقهء معماری و آفرینش برج آزادیدر دوران پهلوی دوم، اندیشه ایجاد تغییرات و تحولات نمادین در ایران بسیار مورد بحث بود. در آستانهء برگزاری جشنهای 2500 سالهء شاهنشاهی، دولت وقت به فکر طراحی نمادی در مسیر ورودی شهر تهران از سمت غرب(فرودگاه مهرآباد) بود. این نماد بایستی، در میانه میدانی که بعدها به عنوانی یکی از بزرگترین میادین شهری خاورمیانه، لقب میگرفت، بنا میشد تا گردشگران به محض ورود به تهران این نماد را ببینند و با ایران نوین آشنا شوند.این بنا بایستی، زیباییهای بصری خاصی میداشت که در عین مدرن بودن حاوی المانهای شاخص تاریخ و هنر ایران زمین نیز بود. بنایی که قرار بود از آن به عنوان نماد پایتخت ایران ، در کل دنیا یاد شود. به همین منظور، در شهریور سال 1345 ، آگهی مسابقهایی با عنوان (طرح ساختمان شهیاد آریا مهر) در روزنامهء اطلاعات به چاپ رسید. در این آگهی که بسیار کوتاه و با حروف ریز چاپ شده بود از آرشیتکتهای ایرانی خواسته شده بود که طرحهای پیشنهادیخود را تا دهم آبان به دفتر شورای مرکزی تسلیم کنند. برای این مسابقهء معماری که در نوع خودش تا آن زمان بینظیر بود، 21 شرکت کننده طرحهای خودشان را هرکدام بر روی دو تابلوی بزرگ در سالنی در کاخ سعد آباد امروزی در معرض دید داوران قرار دادند.در میان طرحها یک طاق پیروزی پیچیده و بسیار جالب از سردار افخمی که بسیار مورد توجه فروغی(رییس اسبق دانشکدهء هنرهای زیبا) بود، به چشم میخورد. به گفتهء حسین امانت داوران این مسابقه شامل: هوشنگ سیحون، فروغی، غیاثی، کوهنگ(از سازمان برنامه و بودجه) و شروین (شهردار تهران) بودند.در میان بیست و یک طرح ارایه شده، طرح حسین امانت معمار جوان 24 سالهایی که به تازگی از دانشکدهء هنرهای زیبا فارغالتحصیل شده بود، به عنوان برنده مسابقهء اعلام شد. حسین امانت از دانشجویان مورد علاقهء هوشنگ سیحون معمار نامی ایران بود. 40 سال بعد، در مصاحبهایی هوشنگ سیحون عنوان کرده است که سهم بسزایی در برنده شدن طرح امانت داشته و با قاطعیت تمام از آن دفاع کرده است.لازم به ذکر است که در آن دوران تب و تاب طراحی برج شهیاد بسیار داغ بود و بسیاری از دانشجویان معماری همدوره با حسین امانت، طراحی شهیاد را به عنوان پروژهء پایان نامهء خود انتخاب میکردند. با جرات میتوان گفت بسیاری از این طرحها غرابت ظاهری زیادی با شهیاد کنونی داشتهاند.تنها اسکیس باقی مانده از برج شهیاد(حسین امانت)هوشنگ سیحون سهم بسزایی در برنده شدن طرح امانت داشتآگهی که در شهریور سال 1345 شمسی در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.جریان معماری ایران در دوران پهلوی اول و دومجو غالب معماری ایران در دورهی پهلوی اول، منشعب از 3 جریان اصلی یعنی: " معماری اواخر قاجار، مدرنیسم و سبک نیوکلاسیک باستان گرا (سبک ملی)" بود.این جریانات در دورهی پهلوی دوم، به یک جریان غالب و ت ثیرگذار معماری مدرن تبدیل شد معماری مدرن شکل گرفته در این دوره، عمدتا، از مجرای کارهای معماران و اندیشههای جریان ساز اروپا، از جمله سبک بینالمللی، مدرسهی باوهاوس، کارهای لوکوربوزیه، فرانک لوید رایت، ریچارد نویترا، آلوار آلتو، جیمز استرلینگ و غیره حمایت میشد و ماحصل آن صورت ایرانی معماری مدرن بود که با این عنوان نام گذاری گردید. کارها و اندیشههای معماران مت خر نسل دوم را که حضوری چشمگیر در "شبه مدرنیستی " معماری فعالیتهای معماری ایران، حتی بعد از انقلاب داشتند نیز به دو دسته میتوان تقسیم کرد: دستهی اول، در اصل، همان تداوم اندیشههای مطرح شدهی معماران پیشگام نسل دوم است که فرزندان خلف آن اندیشهها و در پی آشتی دادن سنت با مباحث و تحولات مدرنیته بودند. دستهی دوم، کارها و اندیشهی معمارانی است که تحصیلات آکادمیک خود را درخارج از ایران پی گرفته بودند و بیان و نگاه این معماران به فرهنگ ایرانی و سنتی متفاوتتر از بقیهی هم نسلانشان است.برج شهیاد(برج آزادی) معماری یادمانی ایران معاصرمعماری یادمانی که برگرفته از واژهء لاتین " monumental architecture " به معنای بنایی است که چیزی را به دیگران یادآوری میکند. از گذشته تا به امروز، همواره طراحی و ساخت بناهایی با مفهوم یادمانی در تمامی تمدنها جایگاه بسیار ویژهایی داشته است. برای مثال زیگورات جغازنبیل در شوش یکی از کهنترین، نمونههای معماری یادمانی در ایران است که معبدی برای بزرگداشت الههء اینشوشیناک(نگهبان شهر شوش) بوده است. طراحی و ساخت برج آزادی را صراحتا میتوانیم به عنوان معماریی بشناسیم که نه تنها هدف آن ارج نهادن به تاریخ یک ملت است، بلکه دروازهایی میشود تا با بهرهگیری از تکنولوژی مدرن زمان خود نمادی برای ورود ایران به جریان مدرنیته باشد. تاریخ معماری ایران مملو از دستاوردهای شکوهمند معماری است که این دستاوردها به شکل منحصر به فردی در ساخت این برج نمود پیدا کردند در ادامه به بررسی این دستاوردها در قالب عناصر و ارکان معماری برج شهیاد میپردازیم.بررسی عناصر و ارکان معماری ایرانی در برج شهیاد(برج آزادی)معماری برج شهیاد (آزادی) که از آن به عنوان دروازهء ورود به ایران مدرن نیز یاد میشده است سبکی مدرن - تلفیقی (پست مدرن) دارد. سبکهای معماری به کار رفته در این برج از دورانهای باشکوه تاریخ این سرزمین یعنی هخامنشیان، ساسانی و دوران اسلامی منشعب شده است.به گفتهء خود امانت، ایده بنای برج از 4 طاقیهای ایران دوران ساسانی الهام گرفته شده است. چهار ستون بزرگ و افراشته این برج با یک گنبد چهار بخشی پوشانده شده استبرج آزادی و یا شهیاد، بدون ستونهای پایه یا دیوارهای باربر طراحی شده و در واقع همانند تندیسی تنها به خود متکی و استوار است. طراحی برج و 4 ستون آن که هر یک ابعادی معادل 42 * 62 دارند، مثال زدنی و در نوع خود بی همتاست. 4 ستون این برج گویی به دور خود میچرخند تا کوچک میشوند و بام را نگه میدارند.در برج شهیاد میتوان عناصر معماری ایرانی را به شهر زیر را مشاهده کنیم.چهارطاقی یادگار معماری ساسانیمقرنس تزیینات معماری به جای مانده از دوران مادهاطاق کسری معماری ساسانیعناصر معماری سلجوقیمفهوم کثرت و وحدت معماری اسلامیکاشیکاری فیروزفام معماری اسلامیکاربندیهای زیر گنبد معماری ساسانی و معماری اسلامیبرج آزادی نمونه متعادل مقرنس ایرانینگاهی به تاریخچهء ساخت مقرنس در معماری ایرانییکی از عناصر تزیینی معماری ایرانی که در مساجد و مدارس اصیل ایرانی به کار برده میشده است مقرنس است. مقرنس اغلب در گوشههای زیرین سقف و در سطوح فرو رفته آن ایجاد میشده است. یک واحد مقرنس، میتواند یک چهارم، یک هشتم و یا یک شانزدهم یک گنبد را در برگیرد.یعنی اگر بر روی یک چهارم طاقی، گنبدی ایجاد شود، فرم مقرنس نیز بسته به بالا رفتن گوشههای زیر گنبد تغییر پیدا خواهد کرد. برای مثال اگر یک بنای چهار طاقی را در نظر بگیرید که دارای گنبد سادهایی باشد، تنها در چهار گوشه زیر آن چهار واحد مقرنس وجود خواهد داشت. اما اگر چهار ضلع به هشت ضلع و هشت ضلع به شانزده و در نهایت قسمت زیرین گنبد به دایره تبدیل شود، به خاطر آنکه مقرنسها بسته به زیاد شدن اضلاع نیز وسعت مییابند، در هر مرحله به گونهایی که در بالا گفته شد یک واحد مقرنس اضافه خواهد شد.ردپای مقرنسسازی در دوران پیش از اسلامبا بررسی آثار معماری به جای مانده از دوران پیش از ورود اسلام به ایران، میتوان به این نتیجه رسید که هنر مقرنس کاری از دیرباز مورد توجه معماران و هنرمندان ایرانی بوده است. مقرنس با ورود اسلام به ایران در بناهایی چون مسجد و مدارس اسلامی جنبهء تزیینی داشته و در نخستین مراحل کاربرد آن بیشتر جنبههای ایستایی آن مورد توجه بوده است.قدیمیترین نشانههای مقرنس سازی در معماری ایرانی را بایستی در دوران مادها( 750 - 550 ق.م) و در نمای مقبرهایی صخرهایی دکان داوود(در سر پل ذهاب) پیگیری کنیم.در دوران هخامنشی( 330 - 550 ق.م) مقرنس سازی به شکل متنوعتر و بیشتری مورد استفاده قرار گرفت که در این دوره میتوان به ساخت مقرنسهای زیبای کعبهء زرتشت اشاره کنیم.مقرنس سازی در دورانهای اشکانی و ساسانی نیز تداوم پیدا کرد. به طوری که در دوران اشکانی میتوان به مقرنسهای زیبای کاخ آشور و بر سرستونهای این کاخ اشاره کنیم.در دوران ساسانی در قسمت فوقانی دیوارهای خارجی کاخ سروستان مقرنسهای پهنی وجود دارند همچنین در نمای تالار بزرگ کاخ بیشابور و طاق کسری نیز مقرنسهای زیبایی به چشم میخورد.نمای اصلی برج شهیاد یاد آور مقرنس معکوسبا بررسی سابقهء حضور طراحی و ساخت مقرنس در معماری ایرانی که نشانههایی از آن از دوران مادها(هزارهء اول ق.م) و تجلی تعالی این شیوهء تزییناتی در معماری دورههای بعدی، میتوان گفت نمای اصلی برج آزادی(برج شهیاد) شباهت آشکارا به مقرنسهایی دارد که به زیبایی در دوران اسلامی به خصوص در مساجدی چون مسجد جامع عباسی و یا مسجد نصیر الملک شیراز ساخته شدهاند دارد.در معماری سنتی ایرانی شاهد تبدیل خطوط راست گوشه به خطوط شکسته در پلانهای معماری ساده هستیم و در نهایت تبدیل خطوط شکسته به خطوط منحنی و قوسهای ایرانی. قوسهای ایرانی که در دورههای بعدی آنها را به کرات در معماری میبینیم. حال در این بنا، این خطوط منحنی و شکستگیها را با پیچش آرام و شبکههای متقاطع شاهد هستیم. گویی معمار بنا به درستی از این مفاهیم وام گرفته و نمای اصلی برج را آفریده است. نمای برج شباهت فراوان و واضحی به مقرنس ایرانی با یک شمسه تخت دارد که پایههای برج همانند ترنجهای زیبایی هستند که در رسیدن به زمین در میان طاسها، انحنای منحصر به فردی را به خود میگیرند.طاسهای این مقرنسعظیم با پیچش آرام و شکستکیهای ظریف، نمایی طاقی شکل با شبکههای متقاطع و رسمیبندیهای ایرانی ایجاد میکنند. ترنجهای این مقرنس(برج آزادی) 4 نما دارند این نماها دو به دو متقارن هستند.نمادگرایی به شکل آشکارا در این مقرنس عظیم دیده میشود. پایهها یا همان ترنجهای این برج به سمت آسمان(نماد معنویت در معماری ایرانی) اوج میگیرند. از طرفی، پیچش پایههای این برج، فرم سیال ترنجهای مقرنس ایرانی را یادآور میشوند که با استفاده از خطوط و سطوح منحنی، نما را به آسمان میرسانند.چهارطاقی، بنایی مذهبی در تاریخ معماری ایران باستانچهارطاقی یا آتشکده، شاخصترین سبک معماری ساسانی است که پلان آن پس از ساسانیان و به ویژه در مساجد اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. معمولا این چهارطاقیها پلانی مشابه داشتند که چهارطاقی گنبددار در مرکز بنا برپا میشد، سپس اجزاء ساختمان از جمله تالارها و اتاقهای پیرامون هسته اصلی ساخته میشد. بناهای چهارطاقی پلانهای متفاوتی نیز دارند.چهارطاقیهای ساسانی کاربریهای مختلفی داشتهاند که البته شاخصترین کاربری آنها را در آتشکدهها میدانستهاند.برجستهترین نشانههای سبک ساختمانی چهارطاقی، محراب مربع شکل، چهارستون داخلی، راهروی مسقف در دور بنا و همچنین پیوند آتشگاه و محل آیینهای عمومی در یک طرح کلی ساختمانی برای این مجموعه توسعه یافته از نیایشگاههای آتش در ایران است. حسین امانت در بسیاری از مصاحبههاش عنوان کرده برای ساخت نمای اصلی برج آزادی ، از مفهوم چهارطاقی ایرانی - ساسانی استفاده کرده است.تکرار استواری طاق کسری در نمای شرقی - غربی برج آزادیطاق بالایی برج آزادی(قوس اصلی میان برج) با الهام از طاق کسری(کاخ تیسفون عراق امروزی) ساخته شده است. این کاخ و ایوان(طاق) باشکوه آن به هدف نمایش عظمت و شکوهمندی پادشاهی ساسانیان(خسرو یکم) در سالهای پایانی این امپراطوری بنا شد. طاق کسری در حدود 30 متر ارتفاع، 25 متر عرض و در حدود 43 متر عمق دارد. طاق نمای شهیاد به رسم طاق کسری به شکل سهمی طراحی شده است با این تفاوت که طاق نمای شهیاد در رسیدن به زمین پهنتر و بزرگتر میشود.در قسمت بالای طاق کسری شاهد نمایش یک قوس نیمه جناقی هستیم که در نمای شمالی جنوبی باز هم تکرار میشود. اما، نکتهء بدیع دربارهء برج آزادی که حتی در معماری اسلامی نیز بی سابقه است، پهن و عریض شدن کنارههای طاق به هنگام رسیدن به زمین است. سطح بین این طاق و لوزیهای تو رفته بیشباهت به بنای کمال الملک هوشنگ سیحون نیست.پنجرههایی که با الهام از برجهای سلجوقی طراحی شدندپنجرههای بالایی برج نیز به شکلی طراحی شده که بازهم به نوعی با برجهای دوران سلجوقی که برخی از آنها کاربری برج دیده بانی را داشتند قابل قیاس هستند. پنجرههای بالایی شهیاد نیز طوری طراحی شده که اگر از طریق آنها بیرون را نظاره کنیم تمامی شهر قابل مشاهده باشد. پنجرههای برج شهیاد را بیشتر از هر برجی با برج طغرل شهر ری قابل قیاس میدانند.نمای شمالی - جنوبی برج آزادی (شهیاد) کمتر در معماری ایرانی دیده میشود شاید تنها و نزدیکترین نوع معماری را به آن، بتوان معماری سلجوقیان دانست که در ساخت برجهای نمادین و بلند مشهور بودند.نمایش مفهوم کثرت و وحدت در طراحی فضای سبز میدان آزادیوقتی از بالا، عکسی هوایی از میدان آزادی گرفته شود طراحی باغچهها و فضای سبز میدان، بی درنگ انسان را به یاد مفهوم کثرت و وحدت در زیر گنبد مسجد شیخ لطف الله اصفهان میاندازد و تقسیم بندی آن اقتباسی کامل از چهارباغ ایرانی پاسارگاد است. باغچههایی که با فرم لانه زنبوری طراحی شدهاند نقوش زیر سقف را یادآور میشوند که بسیار شبیه تقسیم بندی مقرنس است. فرم قرار گیری برج آزادی در وسط میدان بر اساس نظریات مرکزگراست و عناصر اطراف آن به نوعی تحت تاثیر این مرکزیت قرار دارند.اما، تفاوت فضای سبز میدان آزادی با گنبد شیخ لطف الله، وجود دو بیضی با دو کانون متفاوت اما با چرخشی کاملا مدرن است(در حالی که در مسجد تنها شاهد دایرهایی با کانون مشخص هستیم). همچنین طراحی آبنماهای این میدان نیز آشکارا، از باغهای ایرانی چون باغ فین کاشان الهام گرفته شده است. طراحی میدان آزادی مفاهیمی چون تشابه، تکرار، کثرت و وحدت، تغییرات فرم و در نهایت تکامل در عین تقارن را به هر فردی یاد آوری میکند.کاربندیهای زیر گنبد فیروزهایی برج آزادی با الهام از سایر بناهای تاریخیزمانی که به طبقهء سوم برجمیرویم، شاهد طراحی و ساخت کاربندیها زیبایی هستیم که بی شباهت به نمونه کاربندیهای منحصر به فردی که در دوران صفویه و در بازارها و بناهای ایرانی ساخته میشد نیست. در مرکز این کاربندی نور زیبایی با طرح شمسه از مقرنس ایرانی ساخته شده است این کاربندی نور طبقات دوم و سوم را نیز تامین میکند.لازم به ذکر است که کاربندی طبقه سوم برج شهیاد، شباهت فراوانی با کاربندی زیر طاق آرامگاه خیام که یکی از بناهای ساخته شده توسط هوشنگ سیحون است دارد. کاشیکاریهای پر طاووسی داخلی برج(طبقه دوم) و زیر طاق نمای بیرونی برج شهیاد تماما یادآور کاشی فیروزفامی است که در دوران معماری اوایل اسلام کاربرد داشته است.جمعبندی پایانیاهمیت به هویت فرهنگی در طراحی و ساخت برج آزادی به عنوان نماد ایران مدرن و گرایش به سنتگرایی پیش از هرچیزی در این برج خودنمایی میکند. آمیختگی سنت و مدرنیته (سبک پست مدرن) اساس کار معمارانی بوده که به نوعی در ساخت یرج آزادی(شهیاد) با یکدیگر همکاری مستقیم و یا غیر مستقیم داشتهاند. عناصر و مفاهیم به کار رفته در ساخت این برج که در این مقاله نیز بررسی شدند همگی الهامی آشکارا از عناصر معماری ایرانی بودند. فرم اصلی برج شباهتی نزدیک و واضح به طرح مقرنس ایرانی با شمسهایی 8 وجهی دارد. ترنجهای این مقرنس با پیروی از انحنای خطوط در معماری ایران برای رساندن این برج در بالاترین نقطه به زیبایی به دور هم چرخش دارند.از طرفی چهارطاقی، کاربندی، اجرای قوسها و طاقبندی ساسانی، مفهوم کثرت و وحدت ، تقسیم بندی چهارباغ ایرانی پاسارگاد و دهها و صدها المان دیگر را میتوان در این برج و میدان اطراف آن واکاوی کرد. |
ما را بهجز خیالت، فکری دگر نباشد . جستاری در باب سریال محبوب "افسانه جومونگ"در افسانههای کهن هندوستان آمدهاست که بهدلیل عدم استفاده آدمیان از تواناییهای خداگونه خود، "برهما"، خدای خدایان، بر آن میشود تا این ویژگیها را درون انسان پنهان کند زیرا بشر تمامی نقاط ممکن را در پی یافتن گوهرش زیرورو میگرداند، لیکن کندوکاوی در اندرون پرغوغای خود نخواهدکرد چه خوش گفت "لسانالغیب":سالها دل طلب جامجم از ما میکرد / وانچه خود داشت، ز بیگانه تمنا میکرد"جومونگ"، این گوهر درونی را کشف میکند! همان جوهری که "پاندای کونگفوکار"، آن را "آرامش درون" نام مینهد. هنر زندگی در همین ظاهر آرام، در عین پارهپارهشدن از داخل است قهرمان قصه ما، بارها با رنجهایی نابودکننده مواجه میگردد، اما نمیگذارد این آلام، سببسوز "هدف والا"یش شود هدفی که معنای زندگی بوده و ما این روزها بیشازپیش محتاج تعیین آن برای خودمان هستیم .پرنده سهپا، نماد جومونگ و کشور گوگوریو هیچکدام از ما، زاده سنگ نیستیم و بیگمان، لحظاتی را با اشک و آه سپری کردهایم فرمانده جومونگ هم از این قاعده مستثنی به شمار نمیرود، اما نمیخواهد کسی ترشدن چشمانش را به نظاره بنشیند به بلندایی میرود و خیره در افق، با قبضوبسطهای روحش، تنها، جدال میکند .ما در این سریال تاریخی، با شخصیتهای گوناگونی مواجه میشویم که گرچه تجربه زیسته آنان، تقریبا مربوط به 2000 سال پیش است، ولی میتوانیم تناظری یکبهیک با آدمیان امروز برقرار کنیم. از "یونگپو"، نماینده حزب باد و فرمانده "هوکچی"، نماد وفاداری گرفته تا "موگول"، نشانگر مبارزه تاسرحدمرگ و "تسو"، نمایانکننده فقدان شرافت."ادوگاوا رانپو" در کتاب "اتاق قرمز"، جمله قابلت ملی دارد: "من معتقدم که درونیترین اسرار انسان در چشمهایش خوانده می شود". در عمق نگاه جومونگ، میتوان آمیزهای از خشم، نفرت و اندوه، یا امید، انرژی و سرمستی را تماشا کرد. موسس گوگوریو، در عین اینکه با آغوشی باز، پذیرای نزدیکان است، با دشمنانش، چون کارد و پنیر به حساب میآید جاذبه و دافعهای مثالزدنی! جومونگ اما علاوهبر این مرزبندی، یک نکته دیگر به ما میآموزد: "گاهی برای نابودکردن یک دشمن، باید با دشمنی دیگر، دست دوستی داد". این مورد، در سیاستگذاری، "خلق ارزشمشترک" نامگذاری شدهاست.جومونگ در نهایت، به هدف والای خود دست مییابد و حکومتی را پایهریزی میکند که 705 سال دوام دارد. تسو نیز علیرغم فرازونشیبهای فراوان در زندگی طویلش، تا نودوپنجسالگی حاکم بویوست. اما در این میان، یونگپو، چونان گربهای، صرفا بر این و آن چنگ میزند و در نهایت نیز ره به جایی نمیبرد. باز هم به سراغ گنجینه گرانقدر ادبیات برویم جایی که "نیکوس کازانتزاکیس" در رمان مشهورش، "زوربای یونانی"، میآورد: "علت اینکه دنیا در حال حاضر، به چنین وضع اسفناکی افتاده، این است که همه، کارشان را نیمهکاره انجام میدهند . خداوند از نیمهشیطان، بسیار بیش از شیطان تمامعیار نفرت دارد!"اهمیت سفر، بهخوبی در این سریال نشان داده شدهاست. "سوسانو"، بارها جهت تغییر فضای زندگی خود و اطرافیان و همچنین در تلاش برای شتابدادن به جریان حیات و جلوگیری از رکود آن، از بسیاری خواستههایش گذر میکند و با سفر به نقطهای دیگر، سرنوشت را به مومی در دستش مبدل میسازد.گرچه نبرد کرهایها برای بازپسگیری اراضی چوسان قدیم، مربوط به دوران بردهداری است، اما میتوان دودمان هان را یک رژیم امپریالیستی دانست! چین میخواست با تحتسلطهدرآوردن شبهجزیره کره و گسترش مرزهای خود از جهات گوناگون، نظامی طبقاتی پدید آورد. از دیگر سو، عدهای، سوارهنظام آهنین را غارت فرهنگی سریال از تاریخ ایران دانسته و میگویند برای سلسله اشکانیان بودهاست. فارغ از درستی یا نادرستی این مدعا، پرواضح است که ما ضعفی شدید در شناساندن اسطورههایمان به جهانیان داریم. کره جنوبی که اندکی از شکوه تاریخ ایران را هم ندارد - محصولاتی فرهنگی از تاریخ خود ارایه میدهد که چنددهبرابر تولیدات سینمایی ما زیبا و گیراست، درحالیکه پتانسیل ما در این امر، فوقتصور است تجسم کنید چه سریال جذابی، از "کوروش کبیر" میتوان ساخت.افسانه جومونگ، داستانی تمامشدنی نیست بلکه در تمامی اعصار جریان دارد. نبردی بهدرازای تاریخ، در برابر ظلم، نفاق، ارتجاع، دروغ و پلیدی، و برای احیای شرافت، صداقت، عدالت، آزادی و در یک کلام "انسانیت".پس "اویی، ماری، هیوبو"، "جوسا، ماگاک، موگول" و دیگر یاران باوفا را بیابید، ارتش خود را مهیا گردانید و تا آخرین لحظه عمر که خون در رگهایتان جریان داشتهباشد، با شمشیرهای آخته، "حمله کنیییییید" . |
مرحوم عبدالحسین زرین کوب در پستهای قبلی مطالبی در مورد نحوه ورود اسلام به ایران و پاسخ به این سوال که آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در حمله اعراب به ایران حضور داشتند پرداخته شد.در طی مدتی که از نوشتن این مطالب میگذرد توفیق پیدا کردم تا با دو کتاب دیگر از مرحوم عبدالحسین زرین کوب (نویسنده کتاب دو قرن سکوت) آشنا گردم و مایلم که با علاقمندان هم درمیان بگذارم.همانند ویرایش دوم کتاب دو قرن سکوت که در آن به تفصیل به تغییر آرای نویسنده منتج شده و هیچگاه مخالفان اسلام و متعصبان نژاد پرست در بحثها و نوشتههای خود به آن اشاره نمیکنند و تنها از نسخه اول بهره میبرند، این دو کتاب دیگر را نیز معمولا هیچگاه از همین نویسنده به شما معرفی نمیکنند و سخنی از آن به میان نمیآورند.عبدالحسین زرین کوب ( 1301 - 1378 )عناوین این دو کتاب عبارتند از:بامداد اسلامکارنامه اسلامایشان در ابتدای کتاب کارنامه اسلام خود اینگونه مینویسد:کارنامه اسلام یک فصل درخشان تاریخ انسانی است.نه فقط از جهت توفیقی که مسلمین در ایجاد یک فرهنگتازه جهانی یافتهاند بلکه نیز بسبب فتوحاتی که آنها را موفق کرد به ایجاد یک دنیای تازه، ورای شرق وغرب.فتح اسلامی البته با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود.آگاهی از واقعیت بسیار مهم است، مرحوم عبدالحسین زرین کوب هم بعد از تحقیقات بیشتر و درک بهتر از واقعیت به مواردی که به اشتباه در ویرایش نخست کتاب دو قرن سکوت خود نوشته بود پی برد و سعی نمود آن را جبران نماید.در صورت علاقه شما را دعوت به مطالعه این دو کتاب مینمایم. خداوند ایشان را بیامرزد.مرحوم عبدالحسین زرین کوبپی نوشت:کلیه ارجاعات در متن بوسیله لینک قابل دسترسی است. |
افسانهی بحران هویتی در صورت کنار گذاشتن تاریخ ایران باستان بسم الله الرحمن الرحیم.سلام.این متن توسط آقای آرش SVD و در کانال تلگرامی [ email protected ] و در این لینک، نوشته شده و من فقط یکم مرتبش کردم.زمانیکه 15 - 18 ساله بودم، به کتابهای تاریخ ایران باستان علاقه زیادی داشتم و دایما در اینباره مطالعه میکردم. همانند برخی از مردم از دید مثلا ناسیونالیستی و میهن پرستی با چاشنی خوش بینی و افتخار آمیز در حد افراط، به آن برهه تاریخی نگاه کردم. تا اینکه گذشت و مبارزات اعتقادی ام به صورت جدی در سال 1390 شروع شد و مشاهده کردم که یک جبههای از باستانگرایان وجود دارند که علی رغم اینکه نشان میدهم مشکلی با موضع ناسیونالیستی ندارم، لکن مسلمانم، بازهم مشمول رکیکترین الفاظ و توهینها به خودم و مقدساتم میشوم و این مرا بسیار آزار میداد، اما کماکان از هر دو موضع دفاع و عقب نشینی نمیکردم. و پنج سال پیش که مدیر یکی از بزرگترین و حرفه ایترین گروههای نقد الحاد بودم، اجازه نقد وسیع به تاریخ ایران باستان را به ادمین هایم و اعضای گرامی تا حد توان نمیدادم. چه بسیار دشمنان اسلام که از این موضعم خوشحال میشدند. وضع به همین منوال گذشت تا اینکه دیدگاهم در مورد فضای مجازی وسیعتر و جدیتر گردید.با نظامی سازی این محیط و ترسیم درستتر جنگ سایبری متوجه شدم، هر چه روی این تاریخ پوشالی و سراسر دروغ و افسانه سازی ایران باستان تاکید کنم به دشمنان دین و مقدساتم خدمت کردهام. کسانیکه با ارایه یک تصویر رویایی و افسانهای و در نظر نگرفتن حقایق میدانی و مواضع متناقض شان از آن دوران پلکان و سلاحی ساختهاند تا عقول عوام الناس را بربایند و دینشان را سست کنند.چند اتفاق و مشاهده مهمچند اتفاق و مشاهده مهم وجود دارد که مرا به این نقطه رساند: 1 متوجه شدم که باستان پرستان اهل بیت علیهم السلام را نقد میکنند ولی هیچ بار نشد که به صورت خاص به نقد خلفای مهاجم و اصلی در جنگ بزرگ ساسانیان و مسلمانان بپردازند! و کانال هایشان از نقد این حمله کنندگان بسیار خالی یا مطالبی در جهت عوام فریبیست. 2 در چند دفعهای که از پشت پردهی مراکز اصلی آنها باخبر شدم به وضوح مشاهده نمودم، آنهایی که مدام کوروش کوروش میکردند، هیچ علاقهای به تاریخ باستان ندارند! و در حال استحمار مردم کم اطلاع برای مقاصد خاص خود میباشند! 3 متوجه شدم که هیچ گونه پایبندی به مرزهای ساسانی قبل اسلام ندارند و کشورهایی که آن زمان جز ایران بودند را به حساب نمیاورند، مخصوصا در قضیه جنگ یمن، جنگ سوریه و مناسبات با لبنان و غزه کاملا نگاهی دشمنانه و ریاکارانه دارند! 4 هیچ علاقهای به شهدای دفاع مقدس و ناراحتی نسبت به جنگ هشت ساله با عراق ندارند، حال اینکه آن جنگ هم جنگ ایران و اعراب بود. 5 افتخار به ایران باستان ریشه درست و حسابی ندارد و بیشتر ساخته برخی از دشمنان اسلام از زمان قاجاریه است و از کینهها نشات میگیرد. 6 توجه نمیکنند که در بسیاری از مسایل اشتراکات وجود دارد و نقد اسلام مساوی است با توهین به باستان! ولی کماکان و با آگاهی نسبت به این قضیه به توهین هایشان ادامه میدهند. این دلایل و البته دلیل اصلی که همان افزایش توهین به مقدسات توسط باستانگرایان بود، مرا از یک جوان فوق العاده متعصب نسبت به آن دوران، به ارتداد کامل از موضع ناسیونالیستی افراطی رساند.یکی از حربههای اصلی اما یکی از حربههای اصلی که از قدیم الایام روی ملت ما اعمال کردهاند اینست که اگر بخشی از آن تاریخ را به عنوان هویتمان نادیده بگیریم، غرورمان چنین و چنان میشود و دچار افسردگی و انواع و اقسام بیماریهای روحی، روانی و جسمی میشویم! این ادعا دروغی بیش نیست و منشا اصلی آن، تلقین دشمنان است تا بتوانند به اهداف شوم خود دست پیدا کنند. و جای تاسف است برای برخی از اساتید اسلامی، که کاملا ناخواسته در حال بازی در زمین دشمن هستند و از اوضاع میدانی خبر ندارند یا اگاه نسبت به تنوع دشمنان نیستند. به عقیدهی راقم این سطور میتوان تاریخ را گزینشی و از دید تجربه نگریست و عبرت گرفت حال برای هر سرزمینی که باشد. در عین حال برههی دیگری از گذشته مانند دفاع مقدس به این سمت را برکشید.چرا که این گریه و زاریها برای باستان و جنگ اعراب و ساسانی، دکانی شده برای فریب مسلمانان و ضربه زدن به اسلام عزیز.اکنون زمان بیداری و هوشیاریست مسلمان بزرگوار. هیچ نیازی به آن دوران باستان (که تبدیل به سلاحی علیه مقدساتمان شده) نداریم و هیچ اتفاقی در روحیات والایتان نخواهد افتاد.کمترین خدمت یک مسلمان آگاه به دینش اینست که جهادگرانی را که در حالت مقابله با این بخش از دشمنان فرصت طلب و روباه صفت (این قسمت رو از خودم اضافه کردم: روباهصفتهایی مثل امید دانا و غیره) قرار میگیرند را افرادی اگاه به جنگیدن برای پیروزی بر محور شرارت بدانند و مقابلشان قرار نگیرند. آنها افرادی بصیر و حکیم اند. هر چند که راه خود را تحت هر شرایطی با قدرت خواهند رفت. {بازهم در این باره خواهم نوشت و نکاتی برای علاقه مندان عرض خواهم کرد}.""" پایان """انشاءالله در نوشته بعدی از این انتشارات، مطلبی رو میزارم که گوشهای از پشت پردهی شاخهای فعال از جریان باستانگرایی و ضد اسلامی رو نشان میده.اگه خواستید میتانید به کانال تلگرام من هم سر بزنید. برای ارتباط با من هم میتانید از این ID تلگرامی استفاده کنید.موفق باشید،یا علی. |
سقوط 1177 خوب میخواهم در این پست کتابی را معرفی کنم که به تازگی به پایان رسانیدهام و به نگرم بسیار شگفت و آمد البته پیش از هر چیز باید متذکر این نکته هم بشوم که شاید این موضوع مورد علاقهی مخاطب عام نباشد.در این نوشتار قصد ندارم که به چکیده نویسی درباره موضوع کتاب و مرور نویسی به شکل معمول آن بپردازم تنها به اشاره به موضوع کلی و چند نکته که برای من جالب توجه بود خواهم پرداخت باشد که در ضمن خوانش کتاب شما نیز به آن توجه کنید و نظراتتان را بیان کنید. 1177 BC - the year Civilization collapsed - سقوط 1177 خوب البته طرح روی جلد کتاب ترجمه شده که در انتها میآورم بدین شکل نبود و بسیار اتفاقی با این کتاب برخورد کردم و به نظرم جالب آمد. روایتی تازه درباره همانندی تمدن ما و تمدنهای 3 هزار سال پیش این کتاب از گزارش نبرد فرعون مصری با مردمانی که اقوام دریایی نامیده میشوند آغاز شده و ما را با دوران پسین عصر مفرغ و اکو سیستم سیاسی و اقتصادی تمدنهای شکوفا آن دوره آشنا میکند و اطلاعات بسیار جلبی در مورد اتصاد و موضوع جهان وطنی و فرهنگهای آن دوره به ما میدهد.اطلاعات جالبی از هیتی و تروا، یونان میسنی، مینوسیهای جزایر کرت، فلسطین، عبرانیان و کلدانیان و کنعانیان و قبطیها و آشور و بابل و کاسیها میدهد.ورای مسایل و گزارشات تاریخی آن چه از این کتاب پسندیدم روایت نحوه کشفهای باستان شناسی آثار و مطابقت تاریخهای روایی و متون کهن با یافتههای علمی باستان شناسان، نظریه پردازی و تغییر دیدگاهها با گذر زمان نسبت به یک موضوع و یافته تاریخی بود.شاید بسیاری که با خواندن یکی دو مطلب به اصطلاح تاریخی در اینستاگرام و تلگرام و . تبدیل به ترول هایی تاریخ دان میشوند باید اینچنین کتابهایی را بخوانند تا درک کنند تاریخ را برمبنای احساسات و حس خوب عدهای بررسی نمیکنند بلکه با روال و روش علمی نظریت میآیند و میروند تا به نتیجهای واحد برسند و گاه شاید چند نظر متعارض باشد که تا کشفی نهایی کننده نمیتوان به روشنی به برخی پرسشها پاسخ داد. برای نمونه به نحوه بررسی تروا و ارتباط آن با تاریخ واقعی و روایات یونانی دقت کنید.در این کتاب پس از بعد تاریخی و جستار عواملی که باعث فروپاشی تمدنهای عصر مفرغ پسین شد به مقایسه آن با دوران کنونی میپردازد و اگر مانند من به موضوع دلایل ظهور و سقوط تمدنها و امپراتوریها علاقمند باشید و دوست داشته باشید مسایل تاریخی را با چاشنی بررسی دلایل علمی و به نوعی از منظر اقتصاد بررسی کنید بسیار جالب است.و این کتاب را شاید بتوان به علاقمندان به کتابی مانند "چرا ملتها شکست میخورند" نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز ای. رابینسون معرفی کرد.البته چندین کتاب دیگر هم به مانند این کتاب هستند جوامع و تمدنهای بشری را از منظر مختلف برری میکنند و دلایل اوج و نابودی آنها را زیر ذره بین میبرند باشد که بخوانیم و بدانیم و تکرار نکنیم که صد البته تکرار خواهیم کرد.البته در نوشتههای آتی به معرفی این کتابها هم خواهم پرداخت.سقوط 1177 - یاشار معرف 99 / 10 / 10 به صورت چکیده قسمت هایی که برای من به شخصه جذابیت داشت :تمدن اژه ایفلسطینیان باستانتمدن هیتی و ترواجایگاه آلاسیا (قبرس)فراعنه رود نیل (مخصوصا اگر کنیز ملکه مصر را خوانده باشید برخی مطالب آشنا را خواهید دید.)سیستم اقتصادی مبتنی بر تجارت دورانتیوری هایی که درباره نحوه نابودی این تمدنها تقریبا در یک دوره وجود داردفقط در حین خواندن کتاب قلم و کاغذ داشته باشید و یادداشت برداری کنید تا چرخه ارتباطات سوشال نتورک عصر مفرغ را گم نکنید.من این کتاب را متاسفانه در اپلیکیشن #کتابراه مطالعه کردم.چرا میگویم متاسفانه به این دلیل که این اپ هیچگونه امکانی برایهای لایت و یاداشت برداری و غیره ندارد و تنها امکان اشتراک گذاری مختصر و کپی محدود متن را داراست و در عمل به شدت آزار دهنده میباشد باشد که این مشکلات را مرتفع کنند.این کتاب نوشته اریک اچ کلاین است به ترجمهی فاطمه شمسی و امیر قاجارگر و توسط انتشارات دنیای اقتصاد منتش شده است.سقوط 1177 - یاشار معرف 99 / 10 / 1 یاشار معرف 99 / 10 / 10 |
همه چیز درباره جنوب شرقی آسیا(بخش 2 ) نقشه جنوب شرقی آسیاآسیای جنوب شرقی حدود 4 میلیون کیلومتر مربع مساحت و حدود 600 میلیون نفر جمعیت دارد. چشم انداز این منطقه بیشتر سرزمینهای بلند کوهستانی و جنگلهای استوایی، همراه با ساحل ماندابی است. در کشور هایی مانند تایلند، که در شمال استوا واقع شدهاند، از ماه اردیبهشت تا شهریور بارانهای سنگینی میبارد. فصل بارندگی در اندونزی، در جنوب خط استوا، از ماه اکتبر تا می(آبان تا اردیبهشت) است. میانگین دمای سالانه در این منطقه بیش از 25 درجه سانتی گراد است.طبیعت جنوب شرقی آسیامراکز اولیه تمدن در منطقه آسیای جنوب شرقی، در دره رودهای ایراوادی، کایوپرایا و مکونگ به وجود آمدند. رسوبات ناشی از سیلابهای سالانه در این منطقه باعث حاصلخیزی خاک میشد. کشت فراروان محصول برنج، تامین غذای طبقههای حاکم، جنگجویان و روحانیان را امکان پذیر میساخت. در مراکز تمدن آسیای جنوب شرقی، در طول تاریخ قصرهای زیبا، قلعهها و معبدهای بسیاری ساخته شده است. دو کشور تایلند و میانمار(برمه) به سبب معابد تاریخی خود مشهورند. در کامبوج، از شهر - معبد آنگوروات، پایتخت بزرگ امپراتوری خمر( از 900 تا 1500 میلادی) خرابه هایی به جای مانده است.معبد آنگورواتزنجیرهای از کوههای آتش فشانی از جزیرههای سوماترا، جاوه و مجموعه جزایر سوندای کوچک، که همگی به اندونزی تعلق دارند، میگذرد. طی دویست سال اخیر، بیش از 70 آتش فشان در این منطقه فعال بودهاند. فوران آتش فشان در جزیره کاراکاتوا در سال 1883 میلادی، مهیبترین انفجار در تاریخ معاصر است.فوران آتش فشان کاراکاتوا در سال 2018 آسیای جنوب شرقی از نظر مواد خام مثل نفت، قلع و الوار(چوبهای جنگلی) بسیار غنی است. میانمار و تایلند بیشترین یاقوت و یاقوت کبود جهان را تولید میکنند. 500 سال پیش، بازرگانان اروپایی برای تجارت ادویه هایی چون میخک، جوز هندی و دارچین به این منطقه آمدند. اروپاییها به تدریج بیشتر قسمتهای منطقه، به جز تایلند، را به زیر سلطه خود در آوردند و در این منطقه، شرکتهای بزرگ محصولات کشاورزی مانند کایوچو و قهوه تاسیس کردند. همین امر باعث مهاجرت شمار زیادی از کارگران و بازرگانان چینی و هندی به این منطقه شد.تصویری از یاقوت کبود، یکی از تولیدات تایلند و میانماراز سال 1945 میلادی، بسیاری از کشورهای جنوب شرقی آسیا استقلال خود را به دست آوردند. با وجود وقوع جنگ در ویتنام از سال 1965 تا 1973 میلادی، استانداردهای زندگی در زمینههای سلامت و آموزش در این منطقه بالا رفته است. کشورهای مالزی، سنگاپور و تایلند صنایع جدید خوردرو سازی و لوازم برقی را توسعه دادهاند اما هنوز هم کشاورزی، شغل اصلی مردم این سرزمین هاست. برنج، ذرت، روغن نخل(پالم)، شکر، چای و قهوه مهمترین محصولهای کشاورزی این سه کشور به شمار میرود.کارخانه نساجی در کامبوجبهره برداری گسترده از منابع طبیعی منطقه، سبب توجه به مشکلاتی نظیر آلودگی محیط زیست، تخریب جنگلها و تهدید حیات وحش شده است. اغلب کشورهای منطقه، عضو اتحادیه کشورهای آسیای جنوب شرقی(آسه آن) هستند که در سال 1967 میلادی، برای همکاری در زمینههای تجاری، آموزش و پرورش، رشد و توسعه تشکیل شد.درود بر انسانیت |
معبد بهشت معبد بهشت ( Temple of Heaven )، واحهای بی نظیر که به روش کنفوسیوسی در 267 هکتار طراحی شده. در ابتدا صحنهای وسیع به منظور اجرای آیینهای رسمی بوده که هر سال در انقلاب زمستانی (شب یلدای خودمون)، توسط امپراتور (فرزند بهشت)، برای برداشت محصول فراوان، پاکسازی روحی و پرداخت کفاره انجام میشده. این قلمروی خصوصی سلطنتی، در سال 1918 به روی عموم باز میشه و هر روزه مردم میتونستن اینجا دور هم جمع بشن و فعالیت هایی مثل تایچی و ژیمناستیک انجام بدن یا سرودهای انقلابی بخونن.وقتی میگیم "معبد" انتظار نداشته باشید که اطراف اون عبادت کننده هایی رو در حال دعا ببینید. اینجا بیشتر از اینکه معبد باشه، محلی پر از ساختمانهای عجیب الهام گرفته از سبک کنفوسیوسی هست. امپراتور (پسر بهشت) ( , Ti nz )، سالی دو بار به معبد بهشت میومده ولی مراسم مهمتر همونی بوده که در انقلاب زمستانی (ماه اول سال قمری) هر سال برگزار میشده. درباریان همه ساله در سکوت، از شهر ممنوعه تا معبد بهشت، امپراتور رو همراهی میکردند، در حالی که به مردم عادی دستور داده شده بود پنجره هاشون رو ببندند، تو خونه هاشون بمونن و بیرون نیان. همراهان امپراتور شامل ارابههای فیل و اسب، صفهای طویلی از سواره نظام، اشراف، درباریان و نوازندگان میشد. کجاوهی امپراتور هم که 12 متر طول و 3 متر عرض داشت، توسط 10 نفر حمل میشد.اگرچه معبد بهشت چهار ورودی اصلی داره (دسترسی ورودی شرقی و غربی برای بازدیدکنندگان از بقیه بهتره، ساعت 4 به بعد هم دیگه بلیط نمیفروشن)، امپراتور همیشه از دروازهی Zhaoheng در جنوب وارد میشد که مستقیما به محراب مدور میرسید. درهمین فضای باز شاه نشین بود که مراسم برای بهشت، توسط شخص امپراتور و طبق تشریفات رسمی، در هر انقلاب زمستانی برگزار میشد.محراب مدور یا Round Altar محراب مدور ( Round Altar )، حول محور عدد سلطنتی 9 میگرده. در دربار همایونی چین، اعداد فرد، مقدس شمرده میشدند. عدد نه - 9 - یا ( ji - ) بزرگترین عدد فرد تک رقمیه که هم آوا با واژهی طول عمر یا ( ji - ) هست. محراب از سه ردیف تراس سنگی سفید ساخته شده، که ردیف بالایی از 9 حلقهی سنگی هم مرکز تشکیل شده، پلهها، نردهها و . همگی مضربی از 9 هستند.ردیف بالایی محراب مدور و 9 حلقهی هم مرکزدر سمت شمال محراب مدور، طاق سلطنتی بهشت قرار گرفته که توسط دیواری کم ارتفاع معروف به دیوار انعکاس ( Eco Wall ) محصور شده. طاق سلطنتی بهشت ( Imperial Vault of Heaven )، علی رغم ظاهر باشکوه و زیباش، انباری بوده برای نگهداری از لوحههای روحانی خدایان و سایر مواد موردنیاز برای مراسمی که روی محراب مدور استفاده میشد. اگر از بالا به معبد بهشت نگاه کنیم، ساختار خود معبد دایرهای شکل و پایه و زمینهای که معبد توش قرارگرفته مربعی شکله، الگویی نش ت گرفته از باور چینیان باستان که اعتقاد داشتند بهشت دایرهای شکل و زمین مربعی شکله.طاق سلطنتی بهشت ( Imperial Vault of Heaven ) و دیوار انعکاس ( Eco Wall ) اطرافشدیوار انعکاس ( Eco Wall ) دیواری محکم، مدور با سطحی نرم و قطر 65 متر به ویژگیهای آکوستیک منحصر به فردش معروفه. وقتی در فاصلهی چند پایی از دیوار بایستیم و چند کلمه آروم صحبت کنیم، صدای ما در نقطهی مقابل ( 180 درجهای) به راحتی شنیده میشه. (اگرچه غوغای بازدیدکنندگان و صدای صحبت کردن مداوم شون مانع از تجربهی این ویژگی میشه!) در ادامه از طاق سلطنتی بهشتی به پل 360 متری باشکوهی میرسیم که نردههای قرمز داره، یک شاهراه سلطنتی که ما رو به بخش مرکزی و شگفت انگیز معبد بهشت یعنی "تالار عبادت برای برداشت خوب" ( Hall of Prayer for Good Harvests ) هدایت میکنه.پل Danbi "تالار عبادت برای برداشت خوب" ( Hall of Prayer for Good Harvests )نمادی از معبد بهشت که بیشترعکسها از همین ساختمانش گرفته میشه، تالار عبادت برای برداشت خوب با سقفی سه طبقه که تماما از چوب ساخته شده بدون استفاده از حتی یک میخ! و سقف سنگین اون رو 28 ستون چوبی پشتیبانی میکنند. این بنا اولین بار در حدود سال 1420 ساخته میشه ولی در سال 1889 توسط ضربهی یک صاعقه میسوزه و سیاه میشه. با تکیه بر روش مرسوم در دورهی مینگ، این بنا بازسازی میشه، البته با الوار وارداتی از آمریکا! چون در اون زمان چین فاقد درختانی بود که برای انجام این کار به اندازهی کافی بلند باشند. غنی از نمادهای رمزگونه، چهار ستون بزرگ مرکزی سمبل چهار فصل سال، دوازده ستونی که در حلقهی بعدی هستند نماد دوازده ماه سال، و دوازده ستون حلقهی بیرونی نمایانگر دوازده گاهشمار روز (ساعت سنتی چین که اعتقاد داشتند هر روز دوازده گاهشماره و هر گاهشمار معادل دو ساعت امروزی ماست) هستند. نقش برجستهی پیچ و تاب خوردهی اژدها - ققنوس روی سقف هم نماد امپراتور و همسرش هست.ستونهای حامل سقف و نقش برجستهی اژدها - ققنوس در مرکز سقفتالار عبادت برای برداشت خوب توسط یک راهروی دراز و پر نقش و نگار به "عمارت کشتن حیوانات" ( Animal Killing Pavilion ) وصل میشه، که در اونجا گاو، گوسفند، آهو و جانواران دیگر ذبح و برای پیشکش به درگاه خدایان آماده میشدند.راهروی دراز و پرنقش و نگاردر غرب مجموعهی معبد بهشت، ادارهی موسیقی الهی ( Divine Music Administration ) قرار داره که در اونجا ردیفهای طبل زنان، فلوت زنان و زنگ زنان، قبل از مراسم سلطنتی به اجرای موسیقی میپرداختند. در حال حاضر موزهای است که به نمایش موسیقی تشریفاتی مختص دربار امپراتوری ( zh ngh sh ol ( )) میپردازه. همچنین گالری هایی وجود داره که به نمایش آلات موسیقی چین باستان اختصاص داده شدهاند. درمجاورت دروازهی بهشتی غرب ( West Heavenly Gate )، کاخ روزه ( Fasting Palace ) قرار گرفته، جایی که امپراتور یک یا دو روز قبل از انقلاب زمستانی به اونجا میرفته و از تمام لذتهای زمینی پرهیز میکرده و برای مراسم آماده میشده. این کاخ مشابه شهر ممنوعه ولی در سایز مینیاتوریه و اطرافش رو خندقی احاطه کرده و برج طبل و برج ناقوس مخصوص به خودش رو داره.کاخ روزه ( Fasting Palace )از سال 1918 معبد بهشت، دروازههای خودش رو به روی مردم عامی باز کرد. الان، در میان بیش از 4000 سرو گره خورده، میشه مردمی رو دید که با ذوق و شوق در حال اجرای برنامههای تایچی، روتینهای کونگ فو، رقص، گروههای کر یا ارکسترهای بداهه هستند. شمال شرقی مجموعه قسمت ورزشی هست که بهترین مکان برای تماشای مردم پکن هست. جایی که میتونید شاهد اجرای حرکات ژیمناستیک یا سایر شاهکارهای ورزشی توسط سالمندان باشید. |
آیا ایران از جهان عقب ماند؟ این تیتر گفتگوی اینستاگرامی ای است که در تاریخ جمعه، ششم تیرماه سال جاری با آقای دکتر تورج دریایی انجام شده است. دکتر تورج دریایی، استاد دانشگاه کالیفرنیا در تاریخ ایران و جهان باستان است. در لینک زیر میتوانید این گفتگوی اینستاگرامی را ببینید و بشنوید. مدت زمان آن حدود پنجاه دقیقه است.چند نکته بارز در این گفتگو وجود دارد، و چند نکته معترضه در کنار آن قابل یادآوری است: 1 - برخلاف تمام گفتگوهای عامه در مورد تاریخ ایران، خصوصا در پانصد سال اخیر، دکتر دریایی تاریخ ایران را بخشی از تاریخ جهان میبیند. وی سعی دارد در پازل نقشه جهانی، ایران را چون دیگر کشورهای جهان متاثر از سیر کلی تاریخ جهانی تعریف کند. ذکر این نکته برای عموم مردم ما بسیار مهم است. ما جزیرهای خارج از کره زمین نیستیم. همان طور که نمیتوانیم نقاط ضعف یا اشتباهات خودمان را منکر شویم، دقیقا به همان میزان، تاثیرپذیری مان از تحول بشری را نمیتوانیم نادیده بگیریم. در سیر تمدن و مدرنیته، که معنی پیشرفت گرفته، پیشرفتی که تنها در افزایش توان بشر به بهره گیری بیشتر از منابع طبیعی معنی دارد، پیشرفتی که با توحش قابل ملاحظهای همراه بوده، پیشرفتی که خیلی جلوتر از انسانیت انسان رفته و به آن پیشی گرفته، پیشرفتی که سنگ بنای انقراض نوع بشر در حال کنونی است، اروپاییان نقشی اصلی داشتند. با فتح قسطنطنیه توسط عثمانیان، راه تجارت اروپا با هند و چین بسته شد و این امر باعث آن شد که اروپاییان راهی را پیدا کنند تا بتوانند از طریق آن به قاره آسیا برسند. آنها دریانوردی را توسعه دادند و این توسعه باعث کشف قاره آمریکا و به تبع آن قتل عام بیشتر از پنجاه میلیون بومی آمریکایی، برده داری سیاهپوستان آفریقایی، نیروی کار مجانی بردگان، استفاده از منابع طبیعی فراوان قاره آمریکا برای اروپاییان، استعمار شبه قاره هند و غارت منابع آسیا شد. (یادآوری: آمریکا تا سال 1776 مستعمره بریتانیا بود) از دول اروپایی، انگلستان با استعمار شبه قاره هند به قدرت بزرگی تبدیل شد و روسیه نیز قدرت مقابل آن بود. اتفاقات تاریخی ایران را باید در همین بستر تاریخی جهانی دید. تفاوت تولید ناخالص ملی کشورهای اروپایی با کشورهای غیر اروپایی به بیش از پنجاه برابر رسید. بقیه داستان در گفتگوی اینستاگرامی قابل شنیدن است. 2 - در همین جا باید این نکته را یادآور شد. این داستان، داستان بشر است، داستان انسان. انسانها در قابلیتهای انسانی در همه جا و در همه زمانها یکی هستند. کسی نمیداند اگر گردش تقدیر ما هم به گونهای بود که میتوانستیم به منابع گستردهای دست پیدا کنیم چه میکردیم. در کنار آن باید درک کنیم که بشر در سرنوشت همنوع خود سهیم است. در عالم بشریت، هر اقدامی بقیه ما را متاثر میکند. شاید تخریب منابع طبیعی از اروپا و آمریکا آغاز شده باشد اما بقیه جهان تاکنون اگر از آنها پیشی نگرفته باشند هم پا هستند. پس دنیای بشریت را یگانه ببینیم. 3 - در این گفتگو صحبتهایی در جهت مخالف مطرح میشود. دلایلی که میخواهد ثابت کند که ایران عقب مانده چون اشتباهاتی داشته است، دلایلی که از این گفتار کوتاه خارج است.من یکی از بدترین تلههای گفتگو در ایران را خلط مبحث میدانم. در بررسی یک موضوع واحد، ما علل طولی و علل عرضی داریم. در علل طولی، یک علت زیربنای معلول بعدی است، یعنی اگر علت اولیه نباشد معلول که خود علت حادثه بعدی است به وجود نمیآید. علل عرضی اینگونه نیستند. علل عرضی همراه با هم در یک پدیده مشارکت میکنند و وجود یکی، عدم یا وجود دیگری را ثابت نمیکند. اگر تمامی علل خارجی را در یک اتفاق داخلی بررسی کنید از ریشه یابی علل داخلی خلاص نمیشوید. تمام جغرافیایی سیاسی و اقتصادی و جریانهای حاکم بر سرنوشت بشر و هزاران علت دیگر را هم کنار هم بگذارید نمیتوانید اهمال، سستی، خودخواهی و بقیه نقاط ضعف داخلی را منکر شوید. پس اینها جای بحث ندارد. با قاطی کردن مباحثی که به هم مربوط نیستند باعث میشوید به جای آن که زاویه دیدتان گستردهتر شود، در یک جا گیر بیفتد و ساکن شود. اگر بتوانیم مباحث را از هم باز کنیم، دسته بندی کنیم، میزان نفوذ هر کدام را اندازه گیری کنیم مثل آن خواهد بود که یک لام از یک بافت را زیر میکروسکوپ گذاشته باشیم. در کنار آن باید یادآور شد که دسته بندی به خوب، بد، خاین و خادم و از این دست پیشداوریها ما را از پژوهش علمی دور میکند. در بررسیهای علمی هیچگونه جهت گیری و جانبداری وجود ندارد وگرنه آن پژوهش علمی نیست. اگر چشم ما در آن چه میبیند دخالت میکند بهتر است وارد آن بحث نشویم. 4 - نکته بسیار جالب دیگری که در این گفتگو مطرح شد پویا بودن تاریخ است. همه ما تاریخ را یک گنجه گردگرفته میدانیم که تغییر نمیکند چون مربوط به گذشته است. اما این اشتباه مصطلح را باید اصلاح کرد. تاریخ در گذر پژوهشها به روز میشود و اطلاعات جدید ممکنست فرضیههای قدیم را باطل کنند. 5 - خلاصه جمع بندی آن پنجاه دقیقه و این دو صفحه نوشتار آن است که تاریخ را میخوانیم و پژوهش میکنیم تا جای درست خودمان را در سرنوشت بشر بیابیم و حرکتمان را به جلو ببریم. تا حال را بهتر بفهمیم و به سامانتر کنیم. ما در حال انقراضیم، طبیعت جهان در حال انقراض گونه انسان است. مگر آن که ما بتوانیم به طمع خود مهار بزنیم، جایگاه انسانی خود را بازتعریف کنیم، مسوولیتمان را در قبال جهان بپذیریم و اشتباهاتمان را اصلاح کنیم. هیچ افتخاری در پیشرفتی که بر خون و اشک و عرق و استخوان همنوع بنا شده وجود ندارد. توحش در گونه انسانی تمام پیشرفتهای تکنولوژیکی که به دست آورده را نابود میکند و از میان میبرد. آن چه که پیشرفت نام گرفته توانایی بی حد و حسابی است که هدفی جز لذت طلبی ندارد، در مقابل هیچ تخریبی مسیولیت ندارد و به هیچ چیزی جوابگو نیست، توانایی ای که تنها خودش را قبول دارد و فرای جهان ماده قدرت دیگری را به رسمیت نمیشناسد.آیا این یک جانبه گرایی است؟ نه، نیست. هیچ کس منکر خدمت تکنولوژی به نوع بشر نیست، صحبت آن است که در مقام انتخاب، آن چیست که سرآخر هدف نهایی تعریف میشود؟ این همه پیشرفت برای چیست؟ چرا هر روز مدل جدیدی از تکنولوژی به بازار میآید؟ و سوال آخر، روح انسان در این گردونه شلوغ چه جایگاهی دارد؟ |
جنگنده رافال از منظر سیاسی بایدن میآید و ما احتمالا سوخو 30 خواهیم داشت ولی ای کاش ما برای تو سازی ناوگان بسیار فرسوده نیروی هوایی ترکیبی از رافال و سوخو 30 بخریم که هر دو جنگنده بسیار توانا هستند البته دوره هر دو در حال تمام شدن است اما با امدن بایدن احتمالا ما صاحب سوخو 30 خواهیم شد و من ناراحت نداشتن رافال هستم اما چرا؟ من رافال را دوست دارم به دلایل سیاسی و نه بخاطر کیفیت سوخو 30 یا 35 . در باب کیفیت و توانایی هر کدام از این دو جنگنده بسیار گفته شده که نمیخواهم اینجا درباره آنها حرف بزنم ,اینجا تنها به مساله سیاسی موضوع نگاه میکنم. خرید جنگنده و فناوری هوایی از کشور رقیب ایران!!! نیروی هوایی در چند جنگ اخیر نشان داده است که تایین کننده جنگ است جنگ اول و دوم خلیج فارس و جنگ قره باغ .اگر آسمان را از دست بدهیم زمین را هم از دست دادهایم. باتوجه به اهمیت جنگنده ما چرا باید از روسیه خرید کنیم یادمان باشد هکه ایران و روسیه در قفقاز تضاد منافع خواهند داشت و اگر ما روزی بخواهیم در قفقاز کاری کنیم نمیتوانیم از سلاحهای روسی استفاده کنیم. روسیه اجازه نخواهد داد ایران در آسیایی میانه میدان داری کند و هر دو کشور صادر کننده گاز هستند که بر اختلافات میافزاید. حکومت ایران یک حکومت مذهبی شیعه است و داغستان پر از شیعیان در نتیجه روسیه در هر حال ایران شیعی را تهدید میبیند و گرایش بسیاری دارد تا جنس بد بما بدهد. ما کلا برای اتحد و شریک نظامی باید فکری دیگر کنیم. یا باید بسمت چین برویم یا اروپا البته اروپا به ما جنگنده نخواهد فروخت و ما باید در سیاست خارجیمان تجدید نظر کنیم و با اروپاییها بهتر باشیم.چین از روسیه در بعد فناوری پیشی میگیرد و با ایران اختلاف استراتژیک ندارد اروپا اما دوست دوشمن متحد خود نمیشود . بنظرم جنگ تحمیلی نشان داده فناوری امریکایی چقدر مفید است و اگر ایران با آمریکا متحد شود خیلی بهتر است .اما اتحاد با آمریکا مقدور نیست حتی اتحاد با اروپا هم مقدور نیست اما ما باید بدانیم از روسیه برای ما متحد درست نمیشود. ما در بحث خرید جنگنده تنها مجبور به خرید از روسیه و چین هستیم و این خیلی بد است برای ما ما نباید خود را در تله بیندازیم. رافال را فرانسه به ایران نمیدهد و ماباید کاری کنیم که سیاست خارجی ایران بهتر عمل کند. |
ما دلخوشیم یا سرخوش؟ چه سفر کرده باشیم و چه در فیلم و سریالها دیده باشیم همه میدانیم که چطور بسیاری از مردمان در کشورهای دیگر سرخوشاند و تجربهای که از شادی دارند زمین تا آسمان برای ما ایرانیها متفاوت و در پارهای از مواقع حتی غیر قابل درک است. چند ساعتی خوش بودن بعد از یک روز کار و درس و دانشگاه آنهم هر شب برای بسیاری از ما عجیب است. انگار که ما شادی را یک کار مقطعی بدانیم و از کودکی آموخته باشیم که شادی کوتاه، گذراست و همیشگی نیست. حالتی است که در سال، چند باز مجازی داشته باشی و بعد برگردی به حالت اصلیو ثابت که عادی و ساده و عبوس و جدی بودن است. خوشی مدام چیزی نیست که آموخته باشیم و بتوایم به عنوان سبک زندگی بپذیریم. اما چطور شد که ما ایرانیها "عیشم مدام است از لعل دلخواه" حافظ را فراموش کردیم و از مردمانی سرخوش و شاد که زندگی را سخت نمیگیرند و مدام در فکر میو همخوابگی با یار و چنان که حافظ گوید تبدیل شدیم به مردمانی دلخوش.وه که دردانهای چنین نازک/ در شب تار سفتنم هوس استدمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمیارزد/ به میبفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزددلخوش به دنیایی دیگر و مواهبی بیحد و اندازه که در آن دنیا قرار است نصیبمان شود و سپری کردن یک عمر با خیال رسیدن به آنها. دلخوشانی که یکسره به انکار این دنیا و مواهب دنیوی میپردازند و از هر شادی و خنده و هوسبازی هراسانند که مبادا بلیطشان به بهشت موعود لغو شود. بسیاری این نوع تفکر را که آرامآرام از زمان سنایی غزنوی و عطار نیشابوری تا مولوی و شاه نعمتالله ولی در جریان ادبی ایران شکل گرفت و تا به امروز ادامه دارد را دلیل خرابیها و سقوط ایران میدانند. آیینیکه مبلغ این تفکر است که این دنیا جیفهای است و دل بستن به این جیفه در خور ش ن آدمی نیست. آدمی در این دنیا یکسره باید خود را برای آن دنیا آماده کند و ذرهای به خوشیهای این سری دل نبندد. منتقدان غلبهی این نوع نگاه را آغاز خرابیها و سقوط ایران میدانند: شروع انحطاط اندیشهی ایران و ایرانی با نوعی دنیاگریزی و دوری از دانش و منطق و کار و سازندگی و پیشرفت و تمدن و فرهنگ برتری جوی و پیشرو بشری چنانکه پیشتر در روزگار ابنسیناها و ابوریحانها یا عصر کوروشها و داریوشها بود. گرچه این نوع زیستن خلاف آن چیزی است که حافظ و خیام و سعدی در گوش اجداد ما خواندهاند اما امثال علامه مجلسیها سالهاست که گوش ما را پر کردهاند از "قهقهه کردن از شیطان است" و "گناه کسی که درهم و دیناری در راه شنیدن آواز یا خرید آلات موسیقی بپرداز نزد خدا شدیدتر از زنا با مادر هفتاد بار". زمزمههایی که در طی سالیان حالا به فریادی آزادانه و از سر قدرت برای حاکمیت با هدف کنترل تودهی مردم تبدیل شده است. ما مردمان سابقا سرخوش حالا شدهایم تودهی مردمی دلخوش به دنیایی واهی. تفاوت از همین جا آغاز میشد: تکلیف انسان چنان که هست: انسان واقعی تکلیف انسان چنان که باید باشد: انسانی آرمانی.و ما که حالا خسته از زمزمهها و امیدهای واهیایم نه میتوانیم دلخوشانه زندگی کنیم و از آنجایی که با این تفکر مسموم بزرگ شدهایم، نه میتوانیم سرخوشانه زندگی کنیم و همچون خیام زندگی را فریاد بزنیم:ای دل تو به اسرار معما نرسی/ در نکته زیرکان دانا نرسیاینجا به میلعل بهشتی میساز/ کانجا که بهشت است رسی یا نرسیدر آرزوی سرخوشیسرخوشان دنیا را زیاد سخت نمیگیرند. سرخوشی نوعی رضا به دادهدادن و از جبین گره گشودن است. آنها زمانه را به ساز خود کوک میکنند و خودشان را مقهور موقعیت نامراد نمیکنند. هدفشان شاد بودن در این دنیا است و هر آنچه برای این شادی لازم باشد به دست میآورند. سرخوشان آنهاییاند که انسان را آنگونه که هست میپذیرند و دنیا را محلی برای زندگی سرخوشانه و و شاد زیستن و کام دل ستاندن میدانند نه جای اندوه. در مقابل، دلخوشان آدمهاییاند که زندگی را سخت میگیرند و دنیا را بد و فریبنده میدانند و عیش و عشرت دنیایی را باطل.ما قرنهاست در جنگی میان این دو تفکریم. حافظ و سعدی و عبید زاکانی و خیامها فریاد زدهاند کهای انسان، دنیا دو روز است خوش باش شاد باش مست باش و به روی یار بخند چرا که:روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست/ نقد را باش ای پسر که آفت بود تاخیر راو اگر زندگی مجالی دهد کاش بتوانیم اندکی از این تفکر را درک کنیم و زندگی سرخوشانهای داشته باشیم. به دور از همهی حسابگریها برای آیندهای نزدیک یا دور. در صورتی که ناقوس مرگ دیر یا زود به صدا درخواهد آمد و جهان به یکباره برایمان تاریک و خاموش خواهد شد. پس چه خوش که در مستی بمیریم تا هشیاری.این نوشته برداشتی آزاد بود از نوشتهای با عنوان "خوشباشی عیاران" اندیشهی سرخوشی در امروز و دیروز ادبیات فارسی، نوشته محمد میرزاخانی، منتشر شده در فصلنامهادبی سان، شماره پنجم.هر هفته یک ویدیو در کانال یوتوب صفحه 77 ، کانال یوتوب را سابسکرایب کنید و اگه دوستی رو میشناسید که به کتاب و ادبیات علاقه داره منو بهش معرفی کنید :)پ.ن: این نوشته پیشتر در وبلاگ صفحه 77 منتشر شده است. |
فوایدگاوبودن . .. گاو شیری نژاد هلندبا عرض سلام یه روز که به طویله پدربزرگم رفته بودم ،پدربزرگم فوایدی که گاوها دارند را توضیح میداد یهو من به ذهنم رسید این مطلب رابنویسم امیدوارم خوشتون بیاد،اگر به اطراف خود بنگریم درمی یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد من مقداری در موردش فکر کردم وبه این نتیجه رسیدم که مهمترین فایدهی گاوبودن این است که آدم دیگر آدم نیست ،بلکه گاواست هرچند نتیجه گیری درپایان باید باشد،حالا بیایید یک لحظه خداییش فکر کنیم گاویم تا بفهمیم گاو بودن چه فوایدی دارد،مثلا درامر ازدواج وقتی گاوی پدر خانواده است ومیخواهد دخترش را شوهر دهد هرگز نگران جهیزیه دخترش نیست،نگران ترشیده شدن دخترش نیست( البته خواهرا ناراحت نشن) نگران رفتن ابرویش پیش فامیل نیست،مجبورنیست بخاطر تهیه جهیزیه برای صاحبش بیشتر کارکند و زمین شخم بزند،یا بدتر ازان پاچه خواری کند.هیچ گاوی نگران کرایه خانهاش نیست،همهی گاو انقدر باهوشند که میدانند بهترین عمرشان را قرار نیست پشت کنکور باشند وسربازی برند،گاوها حیوانات مهمی هستند وازنظر والدین مثل من انگل جامعه نیستن،خدایش شما تابحال گاو معتاد دیدهاید؟ گاوی رادیدهاید سرکوچه بمونه و شماره به ناموس مردم بده،( آخه گاوها خودشان خواهر و مادر دارن) تاحالا شما گاو بیکار دیدهاید؟ تاحالا دیدهاید گاوی زیر آب گاو دیگر راپیش صاحبش بزنه،تابحال دیدهاید گاوی غیبت گاو دیگر رابکنه،تابحال دیدهاید گاوی زنش یامادرش را کتک بزنه؟ یاگاوی یکی از فامیل را تو سر شوهرش بزنه ،مثلا بگه ازفلانی یادبگیر مثلا توگاوی، هیچ گاوی دروغ نمیگوید،هیچ گاوی اختلاس نمیکنه،هیچ گاوی استرس نمیگیره،هیچ گاوی دل گاو دیگر رانمی شکند،هیچ گاوی خیانت نمیکنه،هیچ گاوی انقدر پرخوری نمیکنه که از پرخوری مریض بشه و گاو طویله همسایه از گرسنگی وبی علفی شیر نداشته باشه به گوسالهاش بده،هیچ گاوی . ..گاو فایده داره شیر ،ماست،پنیر،کره،از پوست و چشمش لباس،از کود برای کشاورزی،قربونش برم نمیگه دخترمن، ،پسرمن،میگه( ما) ازهمه مهم ترخوش به حالش اصلا گاوه ادم نیست،خداروشکر من خاندان ما به من وخانوادهام که فقیر ترهستیم فخر نمیفروشه،خداوندا شب فقرم بسوزان ولی محتاج نامردان مگردان ..الهی امین ...خواهش میکنم نظر تون رابگین،خوشحال میشم، |
تبارشناسی اخلاق هزارهها اگرچه هرکسی میتواند به صرف زاده شدن در یک خانواده هزاره و زندگی در یک کامیونیتی هزارگی تا حدی خود را در زمینه اخلاق مردم هزاره آگاه بداند اما کماکان شناخت کامل اخلاق هزارگی نیاز به مطالعات بسیار عمیق تاریخی و میدانی دارد. جز با تبارشناسی راستمنشی( moral ) هزارهها و شناسایی چگونگی تکوین آن تا به امروز نمیتوان به نتایجی رسید که در تحلیل شرایط حاضر ما را یاری کند. در ابتدای این گفتار باید روشن کنم که مقصود از اخلاق در اینجا "ترجیحی مقبول در زمینه فرهنگی خاص" است و هرگز لزوما خوب یا بد نیست، و صرفا حکایتگر نوع برخورد هر جامعه با پیرامون است. همچنین منظور از اخلاق در اینجا بهمنشی( ethic ) نبوده و به هیچ مجموعه قوانین مدون اخلاقی خاصی اشاره ندارد.در شناسایی اخلاق هزارگی باید به زمینه کلی جغرافیایی و تاریخی هزارهها نگریست زندگی در شیوه تولید آسیایی در کنار سابقه کوتاه یکجانشینی هزارهها که با انزوای شدید همراه بوده است.از دید من سه خلق خاص در پیکربندی اخلاق هزارگی نقش محوری دارند 1 - مهتردوستی: که در عموم جوامع شرقی و خاورمیانهای بصورت صفت بارزی قابل مشاهده است و ناشی از سابقه طولانی زندگی فیودالی است. زیربنای ارباب دوستی نوعی همسانسازی با کمال مطلوب من( ego ideal ) است که با مهتر و بزرگتر رخ میدهد. در این همسانسازی که به رابطه هیپنوتیست و فرد تحت هیپنوز شباهت دارد، رعیت خود را از عاملیت تهی کرده و فنای در ارباب میشود.در طول تاریخ هزارهها تمایل شدیدی به دنباله روی بیچون و چرا از شخصیتهای مطرح داشتهاند. فقط کافی است فولکلور برجای مانده در باب نجف بیگ، ابراهیم بیگ گاوسوار و کلبی رضا بیگ را بخوانیم که چطور از تبدیل شدن آنها به چهره هایی نیمهخدایی حکایت دارند. همچنین در دوران معاصر ما داستانهای غریب مردمی در مورد اشخاصی چون آقای محمد اکبری، آقای محمدحسین صادقی(اینکه تیر دشمنان به آنها اثر نمیکند یا تیر مجاهدین آنها خلاص نمیشود) را مطالعه کنیم و بیاییم تا غرب کابل و ظهور و پرداخته شدن یک ابرقهرمان و ابرمنجی تحت عنوان "بابه مزاری" که برتر از ماندلا و گاندی است. حتی رگههایی از این صفت تا به امروز در مورد آقای علیپور و مقام پرسشناپذیرش وجود دارد. همچنین در سطح گفتگوی عمومی مردمان هزاره "جستجو برای رهبر و مرادی که آنها را نجات دهد" امری کاملا آشکار است.رعیت هزارگی یاد گرفته است که خود را در مقابل مهتر در دو زمینه عقل و اختیار خلع سلاح کند. البته همانطور که میدانیم، در هر اثباتی نفیی وجود دارد و این خلق برده شدن و "بردهگری" شدید و بیش از حد تظاهری است از میل شدید رعیت هزارگی به برده کردن دیگران و "بردهگیری". رعیت هزاره میخواهد از طریق برده کردن خود و گردن گذاشتن به بردگی، دیگران را هم برده کند. این دوسوگرایی( ambivalence ) در جاهایی به کشتن و له کردن ارباب هم منتهی میشود، آن گونه که هزارهها در عین حال که مطیعترین بردهها بودند، بیشترین میزان اربابکشی تاریخ را هم به خود اختصاص دادهاند. همچنین آنها مستعد تغییر سریع ارباب هستند، زیرا اربابهایی که بر هزاره مستقر هستند جز به فرمانبرداری خود هزارهها به چیز دیگری مستظهر نیستند. قتل عام کردن اربابها در دو دوره نسبتا دور از هم(جنگهای عبدالرحمانی و ظهور مجاهدین) و قتل یک شاه و چندین تن از رهبران پرنفوذ تاریخی هم به دست هزارههایی رخ داده است که در قالب و پیکر یک "رعیت" ارباب را کشتهاند و به دنبال بر تخت نشاندن ارباب نوینی بودهاند. 2 - مذهب: در اینجا باید نخست یاد شود که منظور از مذهب، مذهب نمادین هزارهها(دین اسلام و مذهب امامی) نبوده بلکه مقصود "روح مذهبی" است که متکی به تمامیت دیگری( autre ) در انگارش( imaginaire ) است. در کنار "ارباب" و "رهبر" که به شکل یک دیگری متجسم درآمده و تبعیت بی چون و چرای رعیت هزارگی را برای خود دارد، باید از نوعی روح مذهبی در تفکر هزارهها سخن گفت که همواره در پی تمامیت دادن به دیگری و همسان سازی با آن است. این روح مذهبی حداقل در دو صورت تاریخی رخ نموده است: مذهب تشیع، ناسیونالیسم هزارگی. همانطور که در مطالعات روانکاوی آمده، تمامیت دادن به دیگری، نوعی تلاش برای متعین کردن تمنای دیگری و زدودن این فرایافت است که دیگری محذوف و خالی است. این گزاره فرمول دقیق "روانکژی" ( perversion ) است و به همین دلیل است که مردمان هزاره مستعد افراطیگریهای فرقهای هستند و نظریههای توطیه خوراک مناسبی برای ذهن آنان است. دلیل توفیق بسیار سیاستمداران پوپولیست در بین هزارهها همین روح مذهبی است. 3 - دیگرستیزی: در بین هزارهها مرزگذاری شدت بسیاری دارد. هویتگرایی هزارهها بیش از اینکه نوعی تلاش برای تعریف خود باشد، نوعی تقلا برای افتراق خود از دیگران است. گارد بسته هزارهها نسبت به بیگانگان سابقهای به درازای آمدن آنها در سرزمینهای کنونی هزارهجات دارد. اقوال متعدد مستشرقین و جهانگردان از بسته بودن مرزهای هزارهجات برای غیر خودیها حکایت دارد. هزارهها در طی قرون نسبت به دیگران کمترین میزان اختلاط قومی با دیگران را داشتهاند که صدالبته اختلاف مذهبی در شکل گیری آن نقش اساسی داشته است.بیگانهستیزی نوعی جداسازی( spaltung ) است که در طی آن فرد میان خوب و بد تمایز میگذارد و خوبی را به خود درون میافکند و بدی را به دیگری فرا میافکند. البته که این بیگانهستیزی تا حدی سبب پیدایش ماهوی هزاره شده، اما در عین حال همزمان باعث تفرقه شدید گشته و حتی به کشیدن مرز بین درون قبیلهها(دایزنگی - جاغوری) طایفهها(مالستانی و جاغوری) و حتی در موارد بسیار عجیبی قریهها(قول خویشگی و سایر بهسودیها) منجر شده است. همچنین میزان حسادت و رقابت بین هزارهها(بیگانه ستیزی در سطح فردی) هم در حد بسیار بالایی است و خسارات حسادتپیشگی و سیالداری همیشه بر گرده جامعه هزاره سوار بوده است. |
تاریخ ایرانباستان ( 7 ) سکاها[ 1 ]سکاها که یونانیان ایشان را "سیت" مینامیدند از هزارهی دوم همراه با گروههای دیگر آریاییها به سمت جنوب سرازیر شدند سرزمین اصلی آنها نواحی جنوبی روسیه، جایی بنام "دشتهای اوراسی[ 2 ]" بود و کانون آنها سواحل شرقی دریای مدیترانه و همچنین کریمه بود. سکاها به شعب و گروههای متعدد تقسیم میشدند که این انشعابات تشخیص هویت آنها را اکنون دشوار نموده است به گونهای که گروهی سکاها را از نژاد ترک دانستهاند مهمترین دلیل آنکه برخی از محققین سکاها را از آریاییها جدا مینمایند چگونگی آداب و رسوم ایشان است که حاکی از خشونت طبع، سفاکی و خصلت ویرانگری است که با روح و سبک فکری آریاییها سازگار نبوده است. اما قرآین مستحکمی وجود دارد که سکاها را آریایی نژاد نشان میدهد. هرودت در مورد ایشان میگوید: نام مشترک تمام آنها "سکولوت" (سکوت) بود، آنان خود را از دیگر اقوام منطقه جوانتر میدانستند و باور داشتند از زمان ایجاد این قوم تا زمانی که داریوش هخامنشی به سرزمین اصلی ایشان حمله کرده هزار سال بیشتر زمان بیشتر نگذشته است، آنان در سرزمینی زندگی مینمدند که برف در آن بسیار میبارید بدین جهت از رود "آراکس" که احتمالا "ارس" میباشد گذشتند و از غرب دریای خزر وارد فلات ایران شدند و منطقه پرآکنده گردیدند.در سالنامههای آشوری از تهاجمات سکاها گفتگو به میان آمده است، سکاها مردمی سختکوش، سفاک، ویرانگر و سوارکارانی چالاک بودند که زندگی را در کوچنشینی سپری مینمودند، دربارهی خونخواری آنها حکایات بسیاری نقل شده است، یک سکایی هنگامی که در جنگ برای اولین بار دشمنی را میکشت مقداری از خون او را میآشامید و هنگام تقسیم غنایم میبایست سر کشتگان را نزد فرمانروای خود ببرد تا به تعداد سرها غنیمت دریافت نماید، سکاها خدایان متعددی را میپرستیدند که بزرگترین خدای ایشان خدای آتش و خانواده بود، آنها در عبادتهای خود مراسم قربانی نیز بجای میآوردند، سکاها مردمی بودند که در حفظ آداب و رسوم خویش بسیار کوشا بودند زین رو بود که از اقوام متمدن پیروی نمینمودند سکاها پیش از ورود به ایران به دنبال جنگ و گریزهای خود در سرزمینهای متمدن و آباد و ثروتمند با گردآوری غنایم بسیار دارای فرهنگ و تمدنی شده بودند که بقایای آن در گورهای شاهانشان در منطقهی وسیعی از دامنههای کوههای آلتی و دشتهای اوراسی به دست آمده است.سکاها در حماسهها و اساطیر ایرانیهای شرقی یا کیانیان با عنوان تور و تورانی شهرت داشتند که بخش بزرگی از کشمکشها و رویاروییهای آنان با سکاها به خود اختصاص داده است، آنچه بر ما روشن است گروههای سکایی با سایر دستههای آریایی در فلات ایران تا قفقاز و آسیای صغیر پراکنده شدند و آریایی بودهاند ولی از نوشتههای هردوت بر میآید مهاجرت آنان هزار سال دیرتر از اولین گروههای آریایی آغاز شده است، دستههای سکایی مانند سایر گروههای این منطقه به علت افزایش جمعیت، کمبود آذوقه و نیز فشار اقوام دیگر چون ماساژتها (ماساگت) که در حوالی رود جیحون میزیستهاند از این رود گذشته و به سرزمین کیمریها وارد شدند (ادامه دارد .)[ 1 ] Scythians [ 2 ] West Siberian Plain |
علم در خدمت صلح وتوسعه اصولا علاقمند به بررسی عمیق و موشکافانهی نامگذاریهای روزها در تقویم نیستم، اما خیلی اتفاقی تبلیغ رویدادی مرتبط با روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه دیدم و متوجه شدم گویا همچین روزی در تقویم خود داریم. اینکه چرا 10 نوامبر به این مناسبت تخصیص یافته است و نه 11 نوامبر و سابقه تاریخی این روز را نمیدانم ولی نکته جالب برای من این بود که چرا این روز "علم در خدمت صلح و توسعه" نام گرفته و نه فقط روز " علم" ؟حقیقت آن است که همهی این نامگذاریها و برنامهها در جهت ترویج پیام صلح و توسعه علم، تلاش برای فراموش نکردن این اصل است که علم جهت دارد و هم میتواند در خدمت صلح و توسعه قرار گیرد و هم خشونت و جنگ و همه اینها بستگی به این دارد که چه کسی مدیریت علم را برعهده دارد و چقدر قایل به این نکته هستیم که علم مجرد از ارزشها نیست و نباید باشد. در واقع، قدرتی که ابزار علم برای جوامع گوناگون به ارمغان آورده است، ما را به این نقطه رسانده است که بیش از پیش درخصوص همراهی آن با ارزشها صحبت کنیم.اینکه عملکرد دنیای غرب در خصوص علم و علمآموزی چقدر با شعارهایی که در خصوص صلح و توسعه دارد، همخوانی دارد را میتوان از اقداماتی که در سالیان اخیر علیه پیشرفتهای علمی سایر جوامع داشته است، متوجه شد. حذف فیزیکی دانشمندان از طریق ترور و حبس ، یکی از روشهای جلوگیری از دسترسی داشتن کشورهای اسلامی به جدیدترین مسایل علمی روز دنیا است. ترور دانشمندان در ایران از اواخر دهه هشتاد به طور جدی کلیک خورد و پس از ترورهای زنجیرهای دانشمندان هستهای ایران همچون شهید شهریاری و شهید احمدی روشن، اهمیت مسیله علمآموزی و پیشرفتهای علمی کشور بیش از پیش برای مردم آشکار شد. در همان برهه زمانی بسیاری از روزنامههای مطرح دنیا بیان کردند که پشت این ترورهای زنجیرهای سرویس جاسوسی موساد قرار دارد ، اما فعالیت این سرویس در دهههای گذشته تنها معطوف به کشور ما نبوده است و به ویژه در خصوص از بین بردن دانشمندان اسلامی در زمینه هستهای فعالیتهای متمرکزی از سوی این سرویس انجام شده است. یکی از جدیدترین این اقدامات کشته شدن ابوبکر عبدالمنعم رمضان، دانشمند هستهای مصر است و اطلاعات موجود نشان میدهد که مرگ ناگهانی و مشکوک این دانشمند هستهای توسط موساد انجام شده است. روزنامه الموجز مصر توضیح میدهد که پیش از این نیز بسیاری از دانشمندان مصری در معرض ترور توسط دولتهای متخاصم یا سرویسهای جاسوسی آنها قرار گرفتهاند. حتی برخی نویسندگان ضد اسراییلی و ضد آمریکایی نیز وجود داشتهاند که ترور شدهاند. ترور شخصیتهای علمی و دانشمندان مطرح در دیگر کشورهای اسلامی همچون سوریه، عراق و لبنان هم اتفاق افتاده است و در جدول زیر تعدادی از این دانشمندان نام برده شده است.مصرسمیر نجیب (دانشمند هستهای) - علی مصطفی مشرفه ( دانشمند هستهای) - یحیی المشد (اتم شناس و استاد دانشگاه) - سعید السید بدیر( مطالعات ماهوارهای) - سمیره موسی( دانشمند هستهای) - نبیل القلینی ( دانشمند هستهای) - نبیل حمد فلیفل(دانشمند هستهای) - عبده شکر(دانشمند هستهای) - ودیع وهاب جرجس(فیزیک هستهای)لبنانرمال حسن رمال - حجاز عادل الشویخعراقمجید حسین علی(مطالعات فیزیک هستهای) - دکتر علی حسین کامل (فیزیک) - محمد تقی حسین الطالقانی(فیزیک هستهای) - طالب ابراهیم الظاهر (فیزیک هستهای) - ماجد الجنابی (دانشمند هستهای) - دکتر حسین یاسین (دانشمند هستهای)سوریهمحمد سلیمان (مسیول اداره پروژه اتمی سوریه ) - اوس عبدالکریم خلیل( مهندسی شیمی) - نایل الدخیل(مهندسی شیمی) - نبیل ابراهیم زغیب (مغز متفکر برنامه موشکی سوریه)همانطور که در جدول هم دیده شد، تلاش رژیم صهیونیستی و آمریکا در خصوص متوقف کردن پیشرفتهای علمی دانشمندان اسلامی با تمرکز بر فعالیتهای هستهای و علوم مرتبط با برنامه موشکی کشورهای اسلامی بوده است، این نشاندهنده آن است که آنها علاقمند هستند علم روز را در انحصار خودشان نگهدارند، و در بلندمدت آن را وسیلهای برای تحمیل سیاستهای خود در کشورهای دیگر قرار دهند. جملهی معروف "اگر علم نبود، استعمار هم نبود" از همین ایده انحصارگرایی کشورهای قدرتمند دنیا در زمینههای علمی بیان شده است و توزیع علم به به صورت عادلانه در کشورهای مختلف دنیا منجر به انحصارشکنی در این حوزه میشود. حرکت علمی رو به جلوی دانشمندان اسلامی با جدیت در حال مبارزه با این جریان عدم توزیع ناعادلانه علم در دنیا است و روز به روز بر سرعت این پیشرفتها افزوده میشود و کشورهای استعمارکننده بیش از پیش افول قدرت خود را تجربه خواهند کرد. |
خفنترین فیلمهای تاریخی (جنگی، پادشاهی و .) یکی از زیرشاخههای محبوب درام، فیلم تاریخی است وقتی که برای روایت یک قصه به دورههای تاریخی مختلف سرک میکشیم یا لابهلای صفحات تاریخ به دنبال قصه میگردیم.به دلیل ذات این نوع فیلمها و تولید پیچیده و پرهزینه، معمولا درامهای تاریخی با فیلمهای بزرگ استودیویی مترادف بودهاند و این روند تا سالیان طولانی ادامه داشته است. اصولا به دلیل فقر و کبود امکانات تولید، ژانر در سینمای ایران چندان معنایی ندارد. با وجود این، درامهای تاریخی از دیرباز مورد توجه سینماگران ایرانی بوده و هستند. به دلیل بودجه و مخاطب بیشتر، بیش از سینما در آثار تلویزیونی شاهد فیلمهای تاریخی بودهایم و تعداد چنین آثاری با گذشت زمان و سختتر شدن شرایط اقتصادی سینمای ایران، کمتر هم شده است.شجاعدلکسی انتظار نداشت که مل گیبسون جوان و ستاره پرطرفدار فیلمهای عامهپسند در مقام کارگردان، بزرگترین فیلم تاریخی سال را بسازد. اما این اتفاق افتاد و حاصل کار، شجاعدل یکی از موفقترین فیلمهای دهه نود بود، دورانی که ساخت درامهای عظیم تاریخی گزینه محبوب استودیوهای هالیوودی بود.شجاعدل داستان ویلیام والاس در قرن سیزدهم میلادی را روایت میکند که برای استقلال اسکاتلند جلوی انگلیسیها میایستد و در پایان جانش را هم از دست میدهد. قضیه وقتی بیشتر تاثیرگذار میشود که بدانید اسکاتلندیها همچنان و بعد از گذشت قرنها برای استقلال از بریتانیا در تلاشاند. شجاع دل در گذر زمان کمی از نفس افتاده و کمرنگ جلوه میکند اما آنقدر موفقیت عظیمی بود که موجب شد گیبسون باز هم به کارگردانی ادامه بدهد و فقط هم درامهای تاریخی بسازد.الیزابتدرست است که دهه نود درامهای تاریخی در اوج بودند و هر سال در میان نامزدهای اسکار سهمیه داشتند اما مثل امروز نبود هرکدام از اعضای خاندان سلطنتی بریتانیا را در یک سریال پیدا کنید و پادشاه و ملکه سوژه سریالهای مختلف باشند.داستان این فیلم تاریخی درباره الیزابت اول ملکه انگلستان در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی است که در دوران حکمرانی او عصر استعمار، جنگ با اسپانیا و شکوفایی فرهنگی کشور آغاز شد. به همین دلیل از این دوره بهعنوان عصر طلایی دوران الیزابت یاد میکنند. به همان نسبت، ملکه زندگی شخصی پیچیده و تاریکی داشت و فیلم روی این بخش تمرکز بیشتری دارد.الیزابت شکهار کاپور همزمان با گسترش فناوری سیجیآی در دهه نود جزو اولین آثاری بود که برای خلق نماهای باشکوه از جلوههای ویژه کامپیوتری استفاده کرد و نتیجه هم گرفت. دنباله فیلم هم که دهه بعد ساخته شد، بیش از قبل به جلوههای ویژه اتکا دارد اما کمتر از فیلم اصلی مورد توجه قرار گرفت.گاندیدر تمام دنیا گاندی بهعنوان یکی از مهمترین نمادهای قرن بیستم و الگویی سیاسی و اجتماعی شناخته میشود اما تا سالیان سال حکم دشمن درجه یک بریتانیا را داشت و بزرگترین ضربات ممکن به استعمار را زده بود. برای همین فیلم ساختن درباره قهرمان مبارزه با استعمار در غرب کمی سخت به نظر میرسید، حداقل برای مدتی طولانی. ریچارد آتن بورو این قدم بزرگ را برداشت و یکی از مهمترین فیلمهای زندگینامهای و تاریخی را درباره گاندی ساخت.فیلم تاریخی گاندی در رقابت با ای.تی موفق به کسب هشت جایزه اسکار شد و بازی بن کینگزلی در نقش اصلی را خیلیها به عنوان یکی از بهترین نقشآفرینیهای تاریخ سینما برشمردند. عجیب است که در گذر زمان فیلم هرگز شهرت و اعتبار خود را حفظ نکرد و امروز به ندرت از آن بهعنوان فیلمی بزرگ یاد میشود. در واقعیت باید گفت که با وجود اجرای پر از عظمت، استقبال گسترده از گاندی را تا حدودی باید گذاشت به حساب تجلیل از جایگاه و مقام شخصیت گاندی که تا پیش از آن چنین فرصتی برایش فراهم نشده بود.گلادیاتورامپراتور مارکوس اورلیوس در بستر مرگ قرار دارد و پسر ناخلفش کمودوس را چندان لایق پادشاهی نمیداند و در عوض تصمیم دارد که قدرت را به ماکسیموس ژنرال ارتش واگذار کند که به تازگی از جنگ با بربرها بازگشته. کمودوس که از این تصمیم آگاه شده، توطیه میکند و پدرش را به قتل میرساند و ماکسیموس را هم از سر راه برمیدارد. ماکسیموس که جان سالم به در برده، بهعنوان اسیر به یک بردهداری فروخته و تبدیل میشود به مبارز نبردهای گلادیاتوری. ماکسیموس روز به روز محبوبتر میشود و همزمان کمودوس در چشم مردم خار. .منبع: فیلیمو شاتاگر دوست دارید فیلمهای بیشتری در ژانر تاریخی و حماسی معرفی کنم لطفا کامنت بزارید.ادامه دارد . |
اشتراکات تاریخی مردم ایران و ایتالیا متاسفانه تا نام ایران و ایتالیا میآید تاریخ طولانی برادر کشی و جنگهای ایران و روم به ذهن میرسد. اما قبل از این که مردمان ایران و ایتالیا دشمن هم باشند برادر و از پیکره واحد آریا هستند که در طول تاریخ دور از هم جدا شدهاند. اگر فرهنگ کهن روم و ایران را نگاه کنیم متوجه اشتراکات این دو ملت خواهیم برد که از دوران آریایی بجا مانده است. 1 - در دوران آریایی مردم به سه گروه روحانیان نظامیان و پیشه ورزان تقصیم میشدند کاهنان رومی و زرتشتی همه جامه سپید میپوشیدند و از آتش مقدس نگه داری میکردند. م پلوتارخ لباس سفید میپوشیدند. دختران زرتشتی در حال برگزاری جشن سده در سال 99 2 - لباس فرمان روایان , شاهان و امپراتوران . رنگ لباس شاهان هخامنشی سرخ و سفید بود که به معنای ریاست بر طبیقه روحانی و نظامی بود. پیشتر گرفتیم رنگ سفید رنگ روحانیان است و رنگ سرخ رنگ نظامیان در پرچم لاجوردی پیدا شده از تخت جمشید هم ما به سه رنگ سرخ و سفید در حاشیه و سرخ و سفید و سبز در مرکز پرچم که شاهین پرچم را رنگامیزی کردهاند بر میخوردیم. در لباس امپراتوران روم هم مانند ایران از رنگهای سرخ و سفید استفاده شده. بگفته شاهنامه مبدی این رنگها جمشید جم بوده است که خود لباس سرخ و سفید میپوشید این یک سنت آریایی بوده که به مردم ایران و ایتالیا رسیده است. لباس امپراتوران رومکوروش بزرگ اثر اقای جمشیدی پرچم هخامنشی به رنگهای سفید و سرخ که نماد پادشاهی هستند. - % d9 % 81 % d8 % b1 % d9 % 87 % d9 % 86 % da % af % db % 8c - % d8 % a7 % db % 8c % d8 % b1 % d8 % a7 % d9 % 86 - % d9 % 88 - % d8 % a7 % db % 8c % d8 % aa % d8 % a7 % d9 % 84 % db % 8c % d8 % a7 / |
جنگ داخلی در اوایل پادشاهی محمدعلی شاه او مجبور به اطاعت از مجلس بود ولی کم کم با قدرت گرفتن پادشاه توان کودتا و براندازی مجلس ایجاد شد. این جابه جایی قدرت سه عامل داشت. مشکل اول امضای قرداد روسیه و انگلیس در سال 1907 با توجه به این قرداد دو ابرقدرت در واقع با یکدیگر مصالحه کردند و با هم کنار آمدند زیرا از قدریت بسیار آلمانی ها می ترسیدند.مشکل دوم مخالفت های بود که طی اصلاح نظام مالیاتی پدید آمد مجلسی ها خواستار اصلاح سریع نطام مالتیاتی بودند مثل واگذاری املاک از خزانه شاهی به وزارت مالیه نظارت بر مالیات گیری و گرفتن پول نقد برای مالیات و ممنوعیت تیول داری در واقع مجلس به دلیل نداشتن قدرت کافی برای اصلاح دچار مشکل و آن نیمه قدرت هم از دست داد.مشکل سوم خواستار سکولاریزه کردن قوانین و جدا کردن مذهب و دین از قوانین که با مخالفت های بسیاری همراه بود شیخ فضل الله نوری که با این اتفاق ها مشکل داشت از دو مرجع تقلید بزرگ دیگر جدا شد و راه ارتباطی خودد را با شاه باز کرد و فتوای مهمی راجع به لیبرال ها داد و ایشون در دی ماه 1286 راهپیمایی در میدان توپخانه راه انداخت و افراد زیادی در آن شرکت کردند و شیخ فضل الله لیبرال ها را مفسد فی الارض خواند.در خرداد 1287 کودتا شاه با گرفتن پولی از مخبرالدوله آغاز شد شاه پول را بین سربازان قزاق تقسیم کرد و لیاخوف را حاکم نظامی تهران کرد و حکومت نظامی در تهران برپا کرد و مجلس را به توپ بست و بعضی از لیبرالها را اعدام و برخی را زندانی بعضی از نماینده ها هم به سفارت عثمانی فرار کردند. تهران به اشغال شاه درامد، تبریز هم در محاصره نیروهای طرفدار شاه و ایل شاهسون بود. 3 گروه هم به حمایت از مجلس برخاستند.گروه اول مجاهدین و فداییان بودند که به سمت تهران آمدند و تقریبا از اکثر مناطق شمالی بودند حتی از خارج کشور. رهبری داوطلبان تبریزی با ستارخان و باقرخان بود و رهبری ارامنه با یپرم خان بود و قفقازی ها هم که توانایی ساخت بمب و مواد منفجره داشتند خیلی خطرناک بودند.گروه دوم ارتش محمدولی سپهدار بود که متنفذ مازندرانی بود و یکی از بزرگترین فیودال های کشور و املاک زیادی داشت و حاکم شهرهای متفاوتی از شمال بود. به هنگام کودتا سپهدار فرمانده ارتش بود و اسما برای کمک به شاهسون ها اعزام شد ولی به یپرم خان ملحق شدند بعدا سپهدا به لقب سپهدار اعظم را گرفت.گروه سوم که به طرفداری از مجلس برخاست و خیلی در نتیجه جنگ تاثیر گذاشت ایل بختیاری بود که از قبل با قاجارها مشکل داشتند سرداراسعد که پدرش را ظل السلطان کشته بود در پاریس تبعید شده بود او پسر عمویش صمام السلطنه را راضی کرد که به انقلابیون بپیوندد و این ایل تنها ایلی بود که می تواسنت هزینه اعزام سپاهی به این بزرگی را به خارج از منطقه بومی خود بدهد. البته این هزینه ها پاداش خود را داشت و باعث نفوذ بسیار و چند منصب ریاستی بعد از جنگ شد.در تیر ماه 1288 این 3 گروه در تهران به هم ملحق شدند و محمدعلی شاه به روسیه گریخت. بعد از این اتفاق مجلسی با حضور نمایندگان و نمایندگانی از بازار و نظامی با عنوان مجلس اعظم تشکیل شد که احمد شاه را شاه و عمویش عضدالملک را نایب السلطنه کرد. شیخ فضل الله نوری و چند تن دیگر اعدام شدند. مجلس تغییراتی در قانون انتخابات داد و آن دموکراتیزه کرد و یک دولت موقت تعیین کرد که ریوس این دولت افراد سرشناس در جنگ بودند. سردار اسعد و سپهدار از چهرههای سرشناس دولت بودند نظر خوشی به دخالت های مجلس نداشتند و نگران امنیت مالکیت خصوصی بودند و از اعتماد روحانیون و بازاریان با خبر بودند. ایل بختیار نفوذ بسیاری در حکومت پیدا کرد به حدی که به عمده مناطق مرکزی و جنوب حکومت می کرد و حتی بدون اطلاع دولت دو قرارداد پر منفعت با خارجی ها امضا کردند.منبع: یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرنشیخ فضل الله با اینکه اول موافق مجلس اما به دلیل اینکه دید نمایندهها بخاطر شیفتگی بسیار دارند امانیسم رو در کشور رواج میدهند جلوی این حرکت ایستاد البته شفتگی بسیار این دموکراتها برای روشنفکران بعد آنها از جمله ملک الشعرای بهار هم ناراحت کننده بود بخاطر اینکه قوانین دموکراتیک در جامعه که خیلی سازگار نبوده پیاده کردند. |
تلقی از طبیعت در ایران پیشامدرن این نوشتار پیش از این در فصلنامه علمی تخصصی دیالکتیک (نشریه انجمن علمی دانشجویی جامعه شناسی دانشگاه خوارزمی) شماره چهارم پاییز 1397 صفحات 12 و 13 منتشر شده است.رشتههای قناتورود مدرنیته به ایران، آغاز دگرگونی در زیست جهان انسان ایرانی و پیریزی نظم جدیدی بود. از سطح خرد تا کلان، از زندگی روزمره و روابط خانوادگی تا نظام سیاسی، روابط اجتماعی و حتی هنر و ادبیات را دستخوش تغییر و دگرگونی کرد. برخی از این تغییرات به آرامی رخ دادند اما برخی دیگر نیز روندی سریع، از بالا به پایین و آمرانه داشتند. روند تغییرات بسیاری از نهادها و سازوکارهای کهن با قدمتی چندهزار ساله را آگاهانه یا ناآگاهانه از میان برداشتند، و نهادها و سازوکارهای مدرن نیز نتوانستند خلا آنها را پر کنند. یکی از مهمترین این خلاها از میان رفتن دانشها و تجربیات بومی محیط زیستی بود که چه بسا میتوانست پتانسیلی برای روند توسعه پایدار باشد.انسان پیشامدرن ایرانی طبیعت پیرامون خود را میشناخت و به ضعفهایش واقف بود، به همین سبب زندگی و زیست خود را به گونهای در نسبتی هماهنگ با آهنگ طبیعت تعریف کرده بود تا آسیبی به آن وارد نشود. برای روشنتر شدن این موضوع باید اشارهای به نگاه مقابل آن، یعنی نگاه غربی داشته باشیم. "خردی که از بطن مسیحیت شکل گرفت و نهایتا به روشنگری منجر شد، همواره در دو سویه افراط بوده است و این دو سویه افراط گونهای دوگانگی بین خرد و تخیل در بنیاد تفکر غربی نهادینه کرده است. از این رو، از یک سو در چالش و دشمنی با طبیعت آنچنان پیش میرود که به خرد ابزاری میرسد، و در سوی دیگر در واکنش به این افراط، در مقابل تحول خرد در روشنگری و محدودیتهای آن تفکر رمانتیک شکل میگیرد که به تقدس طبیعت گرایش مییابد 1 ." اما نگاه ایرانی نه مروج استیصال در برابر طبیعت و نه در پی تسلط بر آن بود، بلکه بهدنبال زیست مسالمت آمیز و صلح با طبیعت بود.درهم تنیدگی طبیعت با فرهنگ را میتوان در آداب و رسوم و همچنین در آموزهها و باورهای دینی و ملی به وضوح مشاهده کرد. شاید بتوان یکی از نخستین نمونههای آن را سنگنوشتهای منسوب به کوروش هخامنشی دانست: "به فهم آب رسیدن و گندم را گرامی داشتن، این آیین من است، هر که روندهای را بیازارد، جهان را آزرده است 2 ." آب یکی از عناصر کهن فرهنگ ایرانی، که در نزد ایرانیان مقدس بوده است. آناهیتا، الهه آب یکی از اساطیر ایران باستان بوده و همواره از ارزش والایی در فرهنگ، اسطورهها و ادبیات فارسی برخوردار بوده است 3 . در افسانههای قدیم آمده است هنگامی که برای مدت طولانی باران نمیبارید، آناهیتا را بر روی بام میبردند و آن قدر او را شلاق میزدند تا دل آسمان به رحم آید و باران بیارد 4 .معماری و شیوههای بهرهبرداری از طبیعت، نسبت مستقیمی با شرایط اقلیمی مناطق مختلف در ایران داشت. از این رو میتوان به سازههایی همچون کاریز یا قنات، آبانبار، یخچال، کبوترخانه و باغ ایرانی اشاره کرد که اغلب آنها نیز مربوط به مناطق خشک حاشیهی کویر است. معمولا آبادی در جایی پدید میآید که دسترسی به آب امکانپذیر باشد، اما بسیاری از شهرهای حاشیهی کویر که از منابع آب بیبهره بودند همچون کرمان، اصفهان، یزد و سمنان قدمتی چندهزارساله دارند. حال پرسش اینجاست که چگونه در حاشیهی کویر آبادی پدید آمده بود. کاریز و قنات که خاستگاه آن را ایران نوشتهاند و بسیاری از قناتهای شرق ایران، عمری برابر با تاریخ کهن ایران دارند 5 ، برای مثال قدمت قنات جوپار کرمان را به عصر پرستش آناهیتا نوشتهاند 6 . قنات با شیوهای از انتقال و برداشت آب همراه بوده که بهوسیله شیب زمین و حرکت طبیعی آبساخته میشده است. درواقع از منابع آب بهرهبرداری میشده بیآنکه آسیبی به اکوسیستم وارد آید، بهقول یک مقنی یا آبشناس قدیم "چاهها خون زمین را میمکند و قنوات شیر آن را میدوشند" 7 . امروزه دربرابر سازههای کوتاهمدتی همچون چاههای نیمهعمیق و عمیق و سد، قنات، سازهای بلندمدت تلقی میشود چرا که قدیمیترین چاهها در ایران قدمتی بیشتر از پنج یا شش دهه ندارند 8 و قدمت قدیمیترین سدها نیز در ایران در همین حدود است و عمر و بازدهی یک سد نیز بیش از یک سده نیست 9 و این درصورتی است که قنات قصبه گناباد با قدمتی بیش از دوهزاروپانصد سال هنوز فعال است 10 .باغ ایرانی و همچنین یخچال و آبانبار نیز در پاسخ به شرایط اقلیمی و کمآبی پدید آمدهاند و رواج بیشتری نیز در مناطق کویری دارند. باغهای ایرانی که شهرت آن به اساطیر و داستانها و شعر و موسیقی نیز رسیده و نگارههای هنر فرش ایرانی نیز تصویری از همان باغ است 11 ، حکایت از درهمتنیدگی طبیعت و زندگی ایرانیان دارد.میتوان ایران را به سه جامعه بزرگ روستایی (کشتمند)، عشایری (کوچمند) و شهری (شهروند) تقسیم کرد که هر کدام مسایل خاص مربوط به خود را دارا هستند 11 تا حدود پنج دهه پیش، بخش عمده جمعیت ایران روستایی بودند و ساختار جمعیتی ایران بهطور کلی با امروز تفاوت داشت. از این رو میتوان به تکوین انواع مختلف خرد در بستر جغرافیا اشاره کرد که خود میتواند مقدمهای باشد بر نگاهی دیگر به تاریخ ایران بر اساس شرایط خاص و مسایل اقلیمی و شکل گرفتن فرهنگ در بستر جغرافیا، مسیلهای که بیش از پیش معرفتی درونزا را طلب میکند، نه آنگونه که شرقشناسان به تاریخ ایران نگریستهاند که ره به ترکستان می برند.منابع و ارجاعات 1 - مرادی، محمدعلی. خرد و باغ ایرانی. قابل دسترسی در: - قابل دسترسی در: - مسکوب، شاهرخ ( 1396 ). درآمدی به اساطیر ایران. تهران، انتشارات فرهنگ جاوید. 4 - صفینژاد، جواد ( 1396 ). کاریز در ایران و شیوههای سنتی بهرهگیری از آن. تهران، انتشارات پویه مهر اشراق. 5 - صفینژاد، جواد ( 1356 ). قنات در ایران. مجله دانشکده، سال دوم، شماره 8 ، صفحات 86 تا 119 ٫ 6 - باستانی پاریزی، محمد ابراهیم ( 1382 ). حماسه کویر. تهران، نشر علم. صفحه 252 ٫ 7 - فریار، علی اکبر ( 1363 ). سوگنامهای بر قنات: کوششی در بازشناسی قنات و بررسی اجمالی آن در آذربایجان شرقی. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شماره 132 ، صفحات 41 تا 66 ٫ 8 - فرهادی، مرتضی ( 1396 ). آزار مکل مکل مکینگی (دیوک چاهی): ویرانگرترین و دهشتانگیزترین زیرگونه اقتصاد بادآورده و پسامدهای اقتصادی و اجتماعی آن. فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 77 ، صفحات 1 تا 98 ٫ 9 - فرهادی، مرتضی. بانگ آب و کر خواب: سخنرانی در دانشکده علوماجتماعی دانشگاه علامهطباطبایی، مورخ 20 / 09 / 139610 - صفینژاد، جواد ( 1396 ). کاریز در ایران و شیوههای سنتی بهرهگیری از آن. تهران، انتشارات پویه مهر اشراق. 11 - بهشتی، سیدمحمد ( 1387 ). غزل باغ ایرانی. گلستان هنر، شماره 11 ، صفحات 8 تا 12 ٫ 12 - صفینژاد، جواد ( 1395 ). جامعهشناسی ایلات و عشایرایران. تهران، انتشارات سمت. |
به مناسبت 6 فروردین زاد روز اشو زرتشت / فرمان لغو جزیه ناصرالدین شاه و پشتیبانی وی از حقوق اقلیتهای مذهبی در ایران ناصرالدین شاه قاجار در رمضان 1299 قمری با صدور فرمان لغو جزیه گام مهمی در راستای تحکیم وحدت و هویت ملی ایران برداشت ، با فرمان لغو جزیه ملیت و تابعیت ایرانی اساس قرار گرفت و بدین ترتیب هم زمینه برای برابری حقوق مردم و هم ایجاد حس ملی فراگیر فراهم شد ، نکته مهم در فرمان ناصرالدین شاه دید تاریخی وی در تکریم جایگاه زرتشتیان به عنوان یادگار ایرانیان باستان است ، متن فرمان تاریخی ناصرالدین شاه که مطلع جدیدی در دولت و ملت ایران است در ذیل میآید:سواد فرمان مهر نشان هما یونینظر به سپاسداری عنایات وافره و عطایای متاکثره حضرت واهب بی منت عز اسمه که پرتو وجود اقدس ما را آرایش تاج و تخت فرمود و افاضه ذات همایون مارا موجب آسایش قاطبه و سکان ممالک ایران بر ذمت همت ملوکانه فرمود لازم است که رفاهیت حال و فراغت بال عموم رعایا از هر طایفه و ملت و طبقه و عشیرت را که در زیر سایه مرحمت پیرایه ما باید به آسودگی بغنوند مهیا داریم و به زلال موهبتی مخصوص زرع آمال هر یک را سرسبز و شکفته فرماییم، از جمله طایفه زرتشتیان یزد و کرمان که از قدیم سکنه ایران و نتیجه دودمان پارسایانند رعایت احوال آنها زایدا" علی ماکان نظر عنایت گستر همایونی است به صدور این منشور قضا دستور امر و مقرر میداریم که قرار اخذ مالیات املاک و رسوم اضافیه و سایر عوارض و وجوهات دیوان به همان نهج که در شهر و بلوک یزد و کرمان با رعایای مسلم معامله میشود با زرتشتیان سکنه آنجا نیز بلا زیاد و نقصان به همان طور معمول گردد و نظر به این قرار چون مطالبه مبلغ هشتصد و چهل و پنج تومان که به اسم دیگر از طایفه مزبور گرفته شده است مرتفع خواهد بود لهذا از ابتدای هذالسنه یونت ییل خیریت دلیل و مابعدیها مبلغ مزبور را به تخفیف ابدی مرحمت و مقرر میفرماییم که مقرب الخاقان مستوفیان دیوان همایون و سررشته داران دفترخانه مبارکه که مبلغ مزبور را از حشو جمع یزد و کرمان کلیه موضوع و از دفتر اخراج نمایند، و حکام حال و استقبال ولایات یزد و کرمان این مبلغ مخصوص را به تخفیف ابدی برقرار دانسته از هذاه السنه یونت ییل و مابعدها مطالبه آنرا کلا" و جزا" موجب مواخذه و سیاست دانند و در مطالبه مالیات ملک و آب و مستغلات و رسوم اضافیه و غیره به همان قرار که با سایر رعایای آنجا معامله و رفتار میشود با زرتشتیان نیز معمول دارند و در عهده شناسند، تحریر فی شهر رمضان المبارک سنه 1299 . |
پرتره قجری همه شما پرترههای زیادی از پادشاهان و حاکمان اروپایی دیدهاید، اما آیا تابحال پرتره یک پادشاه غیراروپایی را نیز دیدهاید؟ ما در این مقاله قصد داریم یک نمونه از این پرترهها را که در زمان فتح علی شاه قاجار در ایران رواج داشته است را برای شما به نمایش بگذاریم.پادشاهی قاجار مهرعلی، پرتره از فتح علی شاه قاجار، 1815 ، موزه بروکلینپادشاهی قاجار از سال 1174 تا 1304 در ایران حکومت کرده است. هنر، معماری و فرمهای هنری دیگری که در زمان حکومت این سلسله تولید شده است به عنوان هنر قاجار شناخته میشود. در این دوره به لطف صلح نسبی طولانی مدتی که برقرار بود، ایران شاهد رونق هنری چشمگیری بود. فتح علی شاه دومین پادشاه سلسله قاجار بود که حکومتش از سال 1176 در تهران آغاز شد. وی یک حامی هنری قدرتمند بود و پرترههای سلطنتی بسیار زیبایی نیز سفارش داده بود. او این پرترهها را برای پروپاگاندا سفارش میداد و قصد داشت با استفاده از آنها خودش را جاودان نشان دهد.نقاش دربارنسبت داده شده به مهرعلی، پرتره فتح علی شاه، حدود 1815 ، کلکسیون خصوصیمهرعلی از زمان آغاز حکومت فتح علی شاه یکی از نقاشان بزرگ دربار بود. او نقاش باهوشی بود. برای مثال در پرتره زیر در یک جعبه مستطیلی، یک بیت شعر آورده شده است که ادعا میکند خود خدا پادشاه را نقاشی کرده است (با اینکه نقاشی تاریخ و امضای مهرعلی را در برگرفته است). در نقاشی بالا نیز شاه را در حال قلیان کشیدن مشاهده میکنید و پسری که در کنارش است هم به احتمال زیاد نوه فتح علی شاه میباشد.جزییات زیادمهرعلی، پرتره ایستاده فتح علی شاه قاجار، 1810 ، هرمیتاژپرترههای قاجار ترکیبی از تکنیکهای روز اروپا به همراه سنتهای ایرانی بودند. برای مثال در تصویر بالا مانند نقاشیهای اروپایی، شاه به صورت کاملا ایستاده به تصویر کشیده شده است اما در عین حال در این پرتره سمبلهای فراوانی وجود دارد که در هنر اسلامی این کار رواج داشته است. شاه عصایی در دست دارد که بالای آن یک هدهد قرار گرفته است. همانطور که اطلاع دارید هدهد نماد حضرت سلیمان میباشد و در قرآن نیز به آن اشاره شده است. همچنین این پرنده در هنر صوفی نیز نماد خدا میباشد. بالای تاج پادشاه سه عدد پر لکلک سیاه قرار گرفته است که نشاندهنده لیاقت او برای پادشاهی میباشد و با لباس ابریشمی نیز روی همین موضوع تاکید شده است. |
پرچمها را بسوزانید! پرچم هر کشور نماد ملی آن کشور است!؟ واقعا این طور است؟ یعنی پرچم هر کشور برآمده از ملت آن کشور، آرمانها، اهداف و اعتقادات مشترک آنهاست؟ چه کسیمیتواند این اشتباه فاحش تاریخی را تکرار کند؟ کجا پرچم کشوری را مردمش طراحی کردند!؟ و کجا به راحتی حق اصلاح و تغییر و روزآمدی آن را دارند!؟پرچمها اصولا دیالوگی میان حکومتها و سرزمینهاست. همین پرچم ایران خودمان - که برخی به توهم فکر میکنند با تحولات تدریجی هزاران سال پرچم یک ایران بزرگ توهمی بوده است و برخی به توهمی فراتر اساسا فکر میکتند یک "ایران بزرگ تاریخی" وجود واقعی دارد! - اساسا دیالوگ مستقیم حکومتهای تاریخی اعراب و مسلمان در طول تاریخ هزاره اخیر با همین سرزمین است. کمی که فراتر برویم میبینیم این دیالوگ در ملکهای اطراف نظیر عراق، سوریه، افغانستان، پاکستان و .. وجوهی دیگر از خود را نشان میدهد. پرچم ایران دو سده اخیر سبز و قرمز و سفیدش را از قیامهای گوناگون و حکومتهای کوچک و بزرگ دورانهایی خاص گرفته است. یعنی از دیالوگهایی که در عمقی از تاریخ این مملکت شکل گرفتهاند. دقیقتر که بشویم در همین صد و اندی سال اخیر هم یک دیالوگ در بخشی از همین پرچم در جریان بوده است. قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی هر کدام بر نماد مرکزی پرچم ایران و سایر جزییات آن تاثیرات حکومتی خودش را اعمال میکنند. در واقع نماد الله مرکز پرچم ایران دقیقا یک شعار حکومتی در مقابل شعار حکومتی قبلیست و فریاد حاکمیت الله به جای حاکمیت شاهانه بر ایران را دارد.پرچم با این تفاسیر اساسا بیانیه حکومتیست که در دیالوگ با سرزمین شکل میگیرد. پرچم به هیچ وجه از امیال و آرزوها و اعتقادات روز یک ملت حرف نمیزند. چه بسا که اصلا پرچمها گاهی از معنا تهی میشوند و گاهی معانی جدید میپذیرند تا قابل تحمل برای ملتی جدید بشوند. مثلا همین پرچم ایران ما ناگهان سبز و سرخ سیاسی عربی دینیش معانی ملی پیدا میکند تا قابل تحمل و پذیرش برای مردم زمان بشود. پس هر گونه توهمی در مورد پرچم و واقعیت آن و فراتر بردن آن از واقعیتی که پیرامون خود دارد امری خطاست. پرچم به طور دقیق دیالوگ حکومت و سرزمین است. هویتیست که حکومت در تملک سرزمین ایجاد میکند. و مانند نتیجه همه تزویحها، نسب به پدر میبرد .مثلا ما کاملا متوجه هستیم وقتی یکی از اعضای منافقین پرچم ایران را در مقابل سازمان ملل آتش میزند، اساسا دارد حکومت جمهوری اسلامی را هتک میکند. او مسلما با کوه و در و دشت و سرزمین ایران و حتی با مردمی شاد و احیانا بیخیال از ایران سر دشمنی ندارد. پس همه با این فهم مشترک کاملا متوجه دشمنی او و مرجع دشمنی او هستیم.روزهای اخیر و در آستانه بیست و دوم بهمنماه، دوباره حرفهای شاعرانه در مورد سوزاندن یا نسوزاندن پرچم امریکا به راه افتاده است. شگفتآورتر از هر سال، امسال اگرچه دیگر نه فقط در ایران و افغانستان و عراق و سوریه و لبنان، که در کانادا و اروپا و انگلستان و خود امریکا هم سوزاندن پرچم امریکا متداول است، باز هم روحیههای حساس جوانترها در کنار گفتگوهای مهندسیشدهی دولتی و غیردولتی بر مساله تقارن پرچم با هویت ملتها تاکید میکنند و سعی در ایجاد ابهام و تردید در سوزاندن پرچم امریکا در مراسم فردا یعنی بیست و دوم بهمن ماه دارند.پرچم امریکا هم مانند همه پرچمهای دنیا، دیالوگ قوی حکومت با سرزمین ینگه دنیاست. دیالوگی که حتی بعدها و با افزایش ایالتها و تحولات طبیعی ایالات متحده خود را تطبیق نداد و حتی از حیث تاریخی نیز با ملت امریکا همراه نشد چه اگر میشد هم کماکان یک حضور قدرتمند حکومت در سرزمین بود و هست. حکومتی که حالا پس از سی و چند سال فریاد ما مردم ایران، دیگر به چشم همه مردم جهان حکومتی مجرم و سرتاپا خطا و منفعتطلبی مخرب است. حکومتی که حالا نه فقط به تعبیر امام خمینی (ره) که به اذعان بسیاری از مردم جهان حکومت شیطان و شیاطین است.ما با افتخار امسال هم پرچم شیطان را میسوزانیم. به امید روزی که شیطان نه فقط از سرزمین ینگه دنیا که از تمام دنیا رخت ببندد.پرچم سوزی ایالات متحده در ایالات متحدهپ.ن 1 : جوانترها احساسی نشوند. جهان واقعیتر از داستانهای رمانیتک است. با واقعیت جهان روبهرو بشویم.پ.ن 2 : شاید هم روزی برسد که همه پرچمها را آتش بزنیم . کان الناس امه واحده ..این یادداشت در 21 بهمن 1395 در منتشر شده است. |
ازین رویم بدان رویم بگردانید یکی بود یکی نبودغیر از خدا هیچکس چی؟ نبود!سالهای خیلی دور یه سرزمینی بود که تیره و تار بوداسمونش همه ابری دشتاش پر از علف و دریایی که به ساحلش دایم میکوبیدتوی این سرزمین تیره و تار نه شب میشد نه روز میشد و فقط یک اتفاق میفتادیک قایق چوبی توی ساحل این سرزمین کناره میگرفت و 12 مرد به زنجیر شده ازش پیاده میشدن و به مسیری همیشه ثابت میرفتند نگهبان این دوازده مرد شلاقی به دست داشت و هر بار که یکی ازین زندانیا میخواست مسیرش رو عوض کنه با شلاق به گردهاش میکوبید این دواز ده مرد همراه با نگهبانشون میرفتن و میرفتن و میرفتن تا هر بار به سنگی میرسیدن هر دوازده مردی که به همراه زندانبانشون از کنار این سنگ رد میشدنولوله میشد هلهله میشدو تمام این زندانیا دست به دست هم میدن تا به این سنگ بزرگ برسن همزمان زندانبان به پشت و پاهای در غل و زنجیرشون میکوبید میرفتن و در کشاکش بین اونها و زندانبان صدای زجه آدمای زندونی به گوش میرسید . .میرسیدندهر بار یکی از این دوازده مرد به سنگ میرسیدحالا سنگ؟ همون آینهای بود که پیر مغان درش صدگونه تماش میکردو فقط یک جمله رویش بود "ازین سویم بدان سویم بگردانید"هر بار یازده مرد به همراه یک نگهبان دورهاش میکردن که ..اما اون مرد دوازدهم همیشه میگفت "ازین رویم به آن رویم بگردانید" |
جایگاه زن در ایران باستان در ایران باستان مقام زن ارجمند بوده و زنان در تمام شیون زندگی با مردان برابری میکردند. در اوستا همه جا نام زن و مرد در یک ردیف ذکر شده و در کارهای دینی که زنان میبایست انجام دهند و دعاهایی که باید بخوانند، اوستا، زن را با مرد برابر شمرده است..سن بلوغ برای مرد و زن یکسان و 15 سال بوده است. و در کل آنچه در اوستا در مورد زن و مرد میباشد متضمن برابری حقوق است..چنانچه زنان میتوانستند به مقام قضاوت برسند. و نیز در تاریخ میبینیم زنانی همچون همای، پوراندخت و آزرمیدخت به مقام پادشاهی هم رسیدهاند..در اجتماع ایرانی آن دوران نظم و پرهیزکاری و پارسایی حاکم بود. نظم پاسبان عفت و نکاح بود و فواحش در نظر اجتماع منفور بودند و آنان که دختر جوان را از زناشویی مانع میشدند مورد نفرت قرار میگرفتند..برهمین اساس ایرانیان باستان زناشویی را امری مقدس میشمردند و برای آن اهمیت ویژهای قایل بودند. هرودوت مینویسد: در نظر ایرانیان بزرگترین افتخار به جز دلاوری در میدان جنگ، تشکیل خانواده و داشتن فرزندان متعدد است. استرابون مینویسد: خانوادههای پرجمعیت نزد شاه اهمیت و احترام ویژهای داشتند و سالانه هدایایی از طرف شاه برای آنان فرستاده میشد..ایرانیان به همان اندازه که به امر زناشویی اهمیت میدادند با زناکاری به شدت مخالفت و آنرا جز آثار اهریمنی میدانستند. در اوستا و آثار پهلوی علاوه بر دیوهای گوناگون دیوهای دیگری نیز ذکر میکنند که عبارتند از دیو بیشرمی، دیو دروغ، دیو شهوترانی، دیو زناکاری و ..در اوستا آمده خداوند از مردان ستمکاری که دختر را از راه به در برده و مدتی بیزناشویی با او به سر میبرند سخت بیزار است..در آیین زرتشت درباره زناشویی و خانواده چنین آمده:شوهر به منزلهی پادشاه و زن ملکهی خانواده محسوب میشود و فریضهی شوهر، پرستاری از زن و فرزندان و فراهم آوردن سامان لازم خانواده است. همچنین فرمانبرداری زن از شوهر در اوستا از صفات پسندیده و برجسته شمرده شده است..ایرانیان معتقد بودند کسیکه در اثر بدکاری گذشتهی خود یا بدخواهی ستارگان، بیفرزند است، در آن دنیا از پل چینوت یا چینوات "صراط" نمیتواند بگذرد. به همین دلیل بود که شخص بیفرزند، ناچار پسرخواندهای انتخاب میکرد و همچون فرزند خود از او مراقبت و نگهداری مینمود..منابعزن در ایران باستان، هدایت الله علویآموزش و پرورش در ایران باستان، امانالله صفوی. |
تعدادی از منابع آنلاین تجارت با هند ?????? ? نمایشگاه پلاستیک و بسته بندی هند با سیستم شبکه سازی آنلاین????????بزرگترین نشریه و دایرکتوری صنایع غذایی هند?????? ?نمایشگاه زنجیره تامین غذای هند با سیستم شبکه سازی آنلاین?????? نمایشگاه تجهیزات صنایع غذایی هند با سیستم شبکه سازی آنلاین?????????بزرگترین نمایشگاه صنعت غذای هند همراه با سیستم شبکه سازی آنلاین????????یکی از بزرگترین دایرکتوریهای تجهیزات صنایع غذایی جهان با تکیه بر کشور هند?????? |
بهار و نارنج 13 فروردین 1400 دست توی کیف سفرش کرد، بهار نارنجهای خشک شده را از جیب کیفش بیرون کشید. شعله اجاق را روشن کرد، کتری را گذاشت و بهار نارنجها را توی لیوان بلوری ریخت تا در آخرین روز نوروز پای سفره هفت سین، چای بهشتی و بهاری بنوشد، تا زمان آنقدر بگذرد که خودش در حیاط خانهاش درختی داشته باشد که گلهای نارنج بدهد، گلهای بهار نارنج. به سبزهها خیره شد و با خودش تکرار کرد: "چیزهای خوب هیچ وقت از بین نمیروند."گل بهار نارنجدوم فرودین| حوالی بیشابورعید بود و بوی خوش بهار نارنج فضای بیشاپور را پر کرده بود. صدای ساز حیاط اقامتگاه را برداشته بود. صاحب اقامتگاه و پسرش هر دو مینواختند، یکی تنبور و یکی گیتار و شعرهای خیام را میخواندند. خیام خوانی بوشهری در جریان بود و اهالی با دست افشانی همراهیشان میکنند. گفتگوی درونیاش پایانی نداشت، خیام را دوست داشت چون خیام، ارباب لحظهها بود. همین دم و دیگر هیچ که شاید سال دیگری در کار نباشد که شاید همان کوزهای که گوشه حیاط است، خاک روی گلرخی باشد و دستهاش، "دستی است که گردن یاری بوده است" و وفایی در کار نیست که اگر بود "نوبت به تو خود نیامدی از دگران". نوروز بود، زمین و زمان تازه و شکوفا و درختان نارنج آنقدر عطرافشانی میکردند تا هوش از سر مهمان و میزبان برود.اول فروردین| قطار تهران - شیرازشب هنگام قطار تلق و تلق کنان به راهش در دل دشت و صحرا ادامه میداد و گاه به گاه نورهایی نارنجی روی پرده کشیده واگن میافتاد. آهنگ متناوب چرخهای قطار توی سرش تکرار میشد: تتق، تتق، .، تتق، تتق و این صداها و کشیدگیهای بین خواب بیداری از ضربآهنگ حیات میگفت: مثل حرکت موجها، میرفت و میآمد مثل عبور فصلها، میرفت و میآمد مثل زندگی که میرفت و میآمد. چرا اینقدر فکر میکرد؟دی ماه 1399 | بذرهایی که سبزه شدندنارنجها را که خورده بود، هستههایشان را کنار گذاشته بود. تصمیم گرفته بود این هستهها را به بذری تبدیل کند و پای سفره هفت سین بنشاند. پوسته اولیه هسته را گرفته بود، توی آب خیسانده و بعد به خاک و آب سپرده و رویش حفاظی کشیده بود. امید داشت که مجموع این کارها رویشی داشته باشد. یک ماهی که گذشته بود، آرام آرام، چیزهای کوچک سبز رنگی روی خاک ظاهر شده بودند و بعد بهتدریج قد کشیده بودند اما ذره ذره، میلیمتر به میلیمتر و درست نزدیک تحویل سال که حفاظشان را برداشته شد، آنقدری بودند که بشود به آنها بهشکل سبزه سفره نگاه کرد. خوشحال سبزهها را پای سفره گذاشت، سال را همراه همسفرش تحویل کرد و راهی شهر بهار و نارنج شد.دو سال پیش که بهار عروسی کرده بود، بعد از عقدشان و به بهانه پیوند و یکی شدنشان در حیاط تالار عروسی درختی کاشته بودند. با خودش فکر میکرد که چرا دخترش، چنین انتخابی کرده و باز به خودش جواب داده بود که معلوم است چون درختها نماد زندگی، خیر و برکت هستند.با خودش میگفت زندگی چیز شگفتانگیزی است. بچهها بزرگ میشوند، یاری و هممسیری پیدا میکنند، کودک یا کودکانی میآورند، پیر میشوند، و پیرها زندگی را بدرود میگویند ولی این چرخهها هیچوقت متوقف نمیشود و کسی چه میداند شاید آنها هم زمانی که با خاک یکی شدند، عصاره جانشان را با بذری شریک شوند و آرام آرام قد بکشند و درختی زیبا شوند و باز به خودش گفته بود که چیزهای خوب هیچ وقت از بین نمیروند کتری را گذاشته بود روی اجاق که جوش بیاید و روی گلهای نارنج بریزد و پای سفره هفت سین همه آنعطرها را بشنود و بنوشد. نه، زندگی تمامی ندارد. |