text
stringlengths
13
1.02k
ولی توجه داشته باشید که این کودکان نباید واجد علائمی باشند که ملاک‌های تشخیصی اختلال دو قطبی را برآورده می‌کند و در صورت وجود آن فقط تشخیص اختلال دو قطبی مصداق پیدا می‌کند در کودکانی که علائم آن‌ها ملاک‌های تشخیصی اختلال نافرمانی مقابله جویانه یا اختلال انفجاری متناوب و اختلال کر تنظیمی خلقی ایذایی را برآورده می‌سازد، فقط تشخیص اختلال کر تنظیمی خلقی ایذایی مطرح می‌شود. همچنین همان طور که قبلاً نیز ذکر شد، در صورتی که علائم این اختلال فقط در شرایط اضطراب برانگیز یا مختل شدن روال عادی کودک در اختلال طیف در خودماندگی اختلال وسواسی جبری یا در زمینه افسردگی اساسی بروز کنند، نباید این تشخیص را عنوان نمود. اختلال افسردگی اساسی Major Depressive Disorder ملاک‌های تشخیصی . پنج مورد یا بیشتر از علائم زیر در یک دوره دو هفته‌ای وجود داشته و نشان‌دهنده تغییری نسبت به کار کرد قبلی فرد باشند؛ حداقل یکی از علائم باید یا (۱) خلق افسرده یا (۲) از دست رفتن علایق یا لذات باشد. نکته علائمی را که مشخصاً مربوط به یک بیماری طبی دیگر هستند محسوب نکنید.
ا خلق افسرده در اکثر ساعات روز و تقریباً تمام روز‌ها وجود دارد یا خود فرد به آن اذعان دارد (مثلاً احساس اندوه ناامیدی یا پوچی یا توسط دیگران قابل مشاهده است مثلاً ظاهری گریان دارد) (توجه در کودکان و نوجوانان می‌تواند به شکل خلق تحریک‌پذیر دیده شود). کاهش مشخص علایق یا لذات در تمام یا تقریباً تمام فعالیت‌های شبانه روزی و تقریباً تمام روز‌ها یا خود فرد به آن اذعان دارد با دیگران مشاهده می‌کنند. کاهش چشمگیر وزن بدون گرفتن رژیم غذایی با افزایش وزن مثلاً تغییر بیش از ۵ درصد وزن بدن طی یک ماه یا کاهش یا افزایش اشتها در تقریباً همه روز‌ها (توجه در کودکان عدم دستیابی به وزن مورد انتظار). بی خوابی یا پرخوابی در تقریباً همه روز‌ها. ه سراسیمگی یا کندی روانی حرکتی در تقریباً تمام روز‌ها باید توسط دیگران تأیید شود و تنها احساس ذهنی بی قراری یا کند شدن خود فرد کافی نیست.
خستگی و فقدان انرژی در تقریباً همه روز‌ها احساس بی ارزشی یا احساس گناه مفرط یا نامتناسب که می‌تواند هدیانی باشد در تقریباً تمام روز‌ها نه فقط احساس گناه با سرزنش خود به خاطر بیمار بودن کاهش توانایی تفکر و تمرکز در تقریباً تمام روز‌ها یا احساس ذهنی خود فرد یا مشاهده توسط دیگران. افکار مکرر مربوط به مرگ نه فقط ترس از مرگ افکار مکرر خودکشی بدون هیچ نقشه خاص با داشتن یک نقشه به خصوص برای اقدام به خودکشی با یک بار اقدام به خودکشی علائم فوق باید از نظر بالینی سبب ناراحتی چشمگیر یا افت. کار کرد اجتماعی شغلی یا سایر جنبه‌های مهم کارکردی فرد شود. دوره فوق ناشی از اثرات فیزیولوژیک یک ماده یا یک بیماری طبی دیگر نیست. نکته ملاک A-C نشان‌دهنده یک دوره افسردگی اساسی هستند. نکته واکنش‌هایی که در مقابل فقدان‌های چشمگیر مانند داغدیدگی ورشکستگی مالی خسارات ناشی از بلایای طبیعی بیماری‌های طبی یا کم توانی‌های جدی به وجود می‌آیند می‌توانند واجد احساس‌های شدید اندوه نشخوار ذهنی مربوط به فقدان مزبور بی خوابی بی اشتهایی و کاهش وزنی که در ملاک ذکر شده باشند و شبیه به یک دوره افسردگی اساسی به نظر برسند.
با اینکه معمولاً بروز این گونه علائم قابل درک است و متناسب با شرایط پیش آمده در نظر گرفته می‌شود، ولی همیشه احتمال بروز یک دوره افسردگی اساسی در کنار واکنش‌های طبیعی به یک فقدان چشمگیر را در نظر داشته باشید. تصمیم‌گیری و تشخیص این موارد بر اساس قضاوت بالینی بالینگر و با توجه به شرح حال فرد و هنجار‌های فرهنگی ابراز ناراحتی برای فقدان پیش آمده در جامعه وی صورت می‌گیرد. ۱ دوره افسردگی اساسی حاضر توسط اختلال اسکیزوافکتیو اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنی فرم اختلال هذیانی یا سایر اختلالات معین و نامعین طیف اسکیزوفرنی و سایر اختلالات روان پریشی بهتر توجیه نمی‌شود. هیچگاه دوره مانیا یا هیپومانیا بروز نکرده است. نکته اگر همه دوره‌های شبه مانیا یا شبه هیپومانیا ناشی از اثرات مواد با اثرات فیزیولوژیک یک بیماری طبی دیگر باشد، ملاک E نقض نشده است.
روند‌های ثبت و کدگذاری که تشخیص اختلال افسردگی اساسی بر اساس منفرد یا مکرر بودن دوره‌ها شدت فعلی بیماری وجود ویژگی‌های روان پریشی و وضعیت فروکش فعلی تعیین می‌شود ویژگی‌های روان پریشی و شدت فعلی بیماری فقط در مواقع وجود کامل ملاک‌های ۱ برای افتراق سوگ از دوره افسردگی اساسی (MDF) بهتر است این نکته منتظر باشد. که عاطفه غالب در سوگ احساس تهی بودن و فقدان است در حالی که در MIDE عاطفه غالب خلق افسرده مداوم است و فرد نمی‌تواند انتظار شادی یا لذت داشته باشد. شدت ملال ناشی از سوگ با گذشت روز‌ها و هفته‌ها به تدریج رو به کاهش می‌گذارد و به صورت موجی بروز می‌کند. به همین جهت به نام موج غیر‌های آنی سوگ معروف است. این موج‌ها معمولاً در رابطه با فکر و خاطرات فرد فوت شده بروز می‌کند. خلق افسرده MDE تداوم و ثبات بیشتری دارد و به افکار یا مشغولیت ذهنی خاصی مربوط نیست. گاهی ناراحتی موجود در سوگ با هیجانات مثبت و شوخ طبعی همراه است که با اندوه فراگیر و احساس فلاکت شدیدی که از مشخصات دوره افسردگی اساسی است تفاوت زیادی دارد.
محتوای افکاری که در سوگ دیده می‌شود اغلب حول و حوش افکار و خاطرات فرد فوت شده سیر می‌کند و سرزنش خود با نشخوار‌های ذهنی بدبینانه‌ای که در MDE دیده می‌شود در سوگ وجود ندارد. در سوگ عزت نفس عموماً حفظ می‌شود. در حالیکه در اپیزود افسردگی اساسی احساس بی ارزشی و تنفر از خود شایع است. اگر افکار خود سرزنشی در سوگ دیده شود به طور معمول مربوط به احساس عدم رسیدگی کافی به فرد فوت شده قبل از مرگ است مانند عدم ملاقات وی به حد کافی عدم ابراز علاقه به وی اگر افکاری مربوط به مرگ و میر به ذهن فرد عزادار خطور می‌کند. معمولاً درباره شخص فوت شده و یا پیوستن به او است در حالی که در دوره افسردگی اساسی این گونه افکار به دلیل احساس بی ارزشی نداشتن لیاقت زندگی یا عدم توانایی سازگاری با رنج باشی از افسردگی به پایان دادن زندگی خود بیمار تمرکز می‌یابد. تشخیصی دوره افسردگی اساسی به کار برده می‌شود. شاخص‌های فروکش فقط در مواقعی به کار گرفته می‌شوند که تمام ملاک‌های دوره افسردگی اساسی وجود ندارند. کد‌های تشخیصی در جدول زیر ذکر شده‌اند.
ه در صورت وجود فواصل حداقل دو ماهه متوالی بین دوره‌های مجزای افسردگی اساسی می‌توان اختلال موجود را مکرر محسوب کرد. در مدت این دو ماه ملاک‌های تشخیص اختلال افسردگی اساسی برآورده نمی‌شوند. تعاریف شاخص‌های فوق در صفحات ذکر شده موجود است. ده در صورت وجود ویژگی‌های روان پریشی باید شاخص همراه با ویژگی‌های روان پریشی را بدون در نظر گرفتن شدت بیماری به کار برد. در هنگام ثبت نام یک تشخیص عبارات لازم باید به ترتیب زیر فهرست شوند اختلال افسردگی اساسی دوره منفرد یا دوره‌های مکرر شدت ویژگی‌های روان پریشی وضعیت فروکش و در آخر هر تعداد از شاخص‌های زیر که برای دوره فعلی با دوره اخیر اگر اختلال افسردگی اساسی در وضعیت فروکش نسبی یا کامل باشد کاربرد دارند بدون اینکه کدی برای آن‌ها در نظر گرفته شود. مشخص کنید: با ناراحتی اضطرابی با ویژگی‌های مختلط با ویژگی‌های ملانکولیک (مالیخولیایی) همراه با ویژگی‌های آتیپیک (نامتعارف) همراه با ویژگی‌های روان پریشی هماهنگ با خلق همراه با ویژگی‌های روان پریشی ناهماهنگ با خلق با کاتاتونی نکته کد‌گذاری از که اضافه ۴۰۶٫۱ استفاده کنید.
با شروع پیراز ایمانی با الگوی فصلی برای الگویی از دوره‌های مکرر افسردگی اساسی کاربرد دارد ویژگی‌های تشخیصی اختلال افسردگی اساسی با وجود حداقل یک دوره افسردگی اساسی در غیاب دوره‌های مانیا و هیپومانیا مشخص می‌شود. ویژگی اصلی اختلال افسردگی اساسی وجود یک دوره حداقل دو هفته‌ای است که در طی آن یا خلق افسرده یا فقدان علایق یا لذات در تقریباً تمام فعالیت‌ها دیده می‌شود (ملاک (۸) علاوه بر ملاک فوق بیمار باید حداقل چهار علامت از فهرست علائم ذکر شده را در این دوره دو هفته‌ای داشته باشد که شامل تغییرات اشتها یا وزن خواب و فعالیت‌های روانی حرکتی؛ کاهش انرژی احساس بی ارزشی یا گناه مشکلات تفکر تمرکز یا تصمیم‌گیری یا افکار مکرر مرگ یا افکار خودکشی یا طرح نقشه خودکشی یا اقدام به آن است برای اینکه علامتی به عنوان علامت اختلال افسردگی اساسی محسوب شود، باید یا به تازگی بروز کرده باشد یا نسبت به زمان قبل از بروز بیماری فرد تغییری محسوس کرده باشد.
علائم باید در اکثر اوقات روز و تقریباً تمام روز‌ها برای حداقل دو هفته متوالی ادامه داشته باشند به جز افکار خودکشی و فکر به مرگ که باید مکرر باشند و اقدام به خودکشی یا طرح نقشه خودکشی که می‌تواند یک بار باشد. دوره افسردگی موجود باید از نظر بالینی موجب ناراحتی چشمگیر یا افت کار کرد شغلی اجتماعی و سایر جنبه‌های مهم کارکردی فرد شود. در برخی از افرادی که دچار دوره‌های خفیف بیماری هستند کار کرد فرد با تقلای زیاد طبیعی می‌ماند. شکایت این افراد معمولاً بی خوابی و خستگی است، نه خلق افسرده یا فقدان لذت بنابراین ناتوانی در یافتن علائم افسردگی به کم تشخیصی می‌انجامد خستگی و آشفتگی خواب در اکثر موارد دیده می‌شود؛ آشفتگی روانی حرکتی کمتر رایج است اما همچون احساس گناه هذیانی یا شبه هذیانی نشانگر شدید بودن علائم است. معمولاً در دوره‌های افسردگی اساسی فرد خلق خود را به شکل افسرده غمگین ناامید مایوس یا ناشاد ذکر می‌کند.
ملاک (A) گاهی اوقات بیمار در ابتدا اندوه خود را بیان نمی‌کند ولی بعداً در حین مصاحبه به تدریج مشخص می‌شود مثلاً به نظر می‌رسد هر لحظه امکان گریه کردن بیمار وجود دارد در برخی از بیماران که از کسالت نداشتن احساس یا احساس اضطراب شکایت دارند وجود خلق افسرده را می‌توان از چهره و نگاه بیمار تشخیص داد برخی بیماران بیشتر از آنکه از خلق افسرده شکایت داشته باشند مشکلات جسمی را مطرح می‌نمایند مانند درد و کوفتگی بدنی یا بسیاری از بیماران تشدید تحریک‌پذیری را گزارش می‌کنند (مثلاً خشم مداوم تمایل به ابراز عصبانیت در واکنش به وقایع یا سرزنش دیگران احساس درماندگی شدید در برابر مشکلات جزیی در کودکان و نوجوانان خلق تحریک‌پذیر یا تندخو شایع‌تر از خلق افسرده و غمگین است. این گونه علائم خلقی را باید از الگوی تحریک‌پذیری در قبال ناکامی افتراق داد. از دست رفتن علایق یا لذات به درجات متفاوت در اکثر قریب به اتفاق بیماران مشاهده می‌شود.
معمولاً افراد از کاهش علاقه به سرگرمی و تفریحات بی تفاوتی نسبت به همه چیز یا لذت نبردن از اعمالی که قبلاً برای آن‌ها لذت بخش بوده شکایت می‌کنند ملاک (A) در اکثر موارد انزوای اجتماعی یا بی اعتنایی فرد به فعالیت‌های لذت بخش از دید اعضای خانواده پنهان نمی‌ماند و از آن شکایت می‌کنند (مثلاً کسی که قبلاً شدیداً به گلف علاقه داشته به آن رغبتی نشان نمی‌دهد؛ کودکی که از فوتبال لذت می‌برده دیگر ورزش نمی‌کند گاهی در برخی افراد کاهش شدید میل و فعالیت جنسی مشاهده می‌شود. کاهش یا افزایش اشتها یکی دیگر از علائم است. برخی از مبتلایان به افسردگی اظهار می‌کنند خودشان را مجبور به خوردن می‌نمایند.
برخی دیگر از بیماران دچار پرخوری می‌شوند و میل شدید به بعضی غذا‌های خاص پیدا می‌کنند مانند شیرینی یا سایر کربوهیدرات‌ها در مواقع کاهش یا افزایش شدید اشتها، تغییر بارز وزن کاهش یا افزایش و در کودکان عدم کسب وزن مورد انتظار ممکن است دیده شود ملاک (A) آشفتگی خواب یا به صورت مشکل در به خواب رفتن یا پرخوابی بروز می‌کند ملاک (A) در صورت وجود بی خوابی مشکل غالب بی خوابی اواسط خواب است یعنی خیلی زود از خواب برخاستن و ناتوانی در به خواب رفتن مجدد یا بی خوابی پایانی یعنی بیدار شدن خیلی زود و ناتوانی در برگشتن به خواب بی خوابی اولیه یعنی مشکل در به خواب رفتن نیز دیده می‌شود. افزایش خواب پرخوابی در افراد مبتلا یا به صورت خواب طولانی شبانه یا افزایش چرت‌های روزانه تظاهر می‌کند. گاهی مشکلات خواب علت مراجعه فرد برای درمان است.
تغییرات روانی حرکتی شامل سراسیمگی مثلاً طاقت نشستن نداشتن مالیدن دست‌ها به هم وول خوردن کشیدن و مالش پوست لباس یا سایر اجسام یا کندی (مثلاً تکلم، تفکر و حرکات بدنی آهسته وقفه طولانی قبل از پاسخ‌ها کاهش حجم مقدار و تنوع محتوا یا سکوت (کامل) است ملاک (A) سراسیمگی یا کندی روانی حرکتی باید به اندازه‌ای شدید باشد که توسط دیگران قابل مشاهده باشد و احساس ذهنی فرد به تنهایی کافی نیست افرادی که هر یک از این دو آشفتگی روانی حرکتی (یعنی سراسیمگی یا کندی روانی حرکتی را نشان می‌دهند، احتمالاً سابقه‌ای از داشتن علامت دیگر را نیز دارند. خستگی کاهش انرژی و ضعف شایع است ملاک (۸) گاهی بیمار از احساس ضعف دائم شکایت دارد که بدون انجام فعالیت فیزیکی خاصی احساس می‌شود. حتی برای انجام کار‌های خیلی جزیی تلاش زیادی باید به خرج دهد. نتیجه مورد انتظار از کار‌های انجام شده به دست نمی‌آید. برای مثال ممکن است بیمار از دشواری استحمام و لباس پوشیدن صبحگاهی شکایت داشته باشد و دو برابر زمان معمول صرف آن نماید. این علامت نشانگر افت عملکردی است که در نتیجه اختلال افسردگی اساسی هم در دوره‌های حاد و هم در دوره فروکش نسبی به وجود می‌آید.
احساس بی ارزشی یا گناه در دوره افسردگی اساسی معمولاً به صورت ارزیابی منفی و غیر واقع بینانه ارزش خویشتن یا دل مشغولی با گناه یا نشخوار ذهن در مورد خطا‌های جزئی گذشته بروز می‌کند ملاک (A) این افراد اغلب وقایع عادی و خنثای روزمره را سوء تعبیر می‌کنند و آن‌ها را به عنوان شاهدی برای نقاط ضعف فردی خویش در نظر می‌گیرند و احساس مسئولیت شدیدی نسبت به وقایعی پیدا می‌کنند که ارتباطی با بیمار ندارند. گاهی این احساس بی ارزشی یا گناه آن قدر شدید است که به شکل هذیان در می‌آید مثلاً بیماری که معتقد است وی شخصاً مسئول فقر موجود جهانی است. سرزنش خویش به دلیل بیماری و ناتوانی در انجام وظایف و مسئولیت‌های بین فردی که در اثر افسردگی به وجود آمده، بسیار شایع است و نباید به عنوان ملاک تشخیصی محسوب شود، مگر اینکه که به حد هذیان برسد. بسیاری از افراد گزارش می‌دهند که در فکر کردن تمرکز کردن یا تصمیم‌گیری‌های جزئی ناتواناند (ملاک A) ممکن است به راحتی دچار حواس پرتی شوند یا از مشکلات حافظه شکایت کنند. افرادی که به فعالیت‌هایی می‌پردازند که از لحاظ شناختی طاقت‌فرسا است. اغلب عملکرد خوبی ندارند.
در کودکان افت شدید نمرات ممکن است منعکس‌کننده تمرکز ضعیف باشد. در افراد سالخورده شکایت اصلی ممکن است مربوط به مشکلات حافظه باشد و امکان دارد با علائم اولیه زوال عقل زوال عقل کاذب اشتباه گرفته شود. اگر دوره افسردگی اساسی با موفقیت درمان شده باشد، مشکلات حافظه اغلب فروکش می‌کنند با این حال در برخی افراد به ویژه افراد سالخورده دوره افسردگی اساسی ممکن است جلوه‌ای اولیه از زوال عقل دمانس برگشت ناپذیر باشد. افکار مرگ و خودکشی یا اقدام به خودکشی ملاک و A) متداول هستند.
این موارد از بی میلی برای بیدار شدن در صبح یا باور به اینکه اگر فرد بمیرد دیگران راحت خواهند شد تا افکار گذرا اما مکرر مرگ از طریق خودکشی تا برنامه‌ای خاص برای خودکشی گسترش دارند افرادی که گرایش شدیدتری به خودکشی دارند ممکن است ترتیب امور را بدهند برای مثال به روز کردن وصیت نامه پرداختن بدهی‌ها لوازم مورد نیاز را به دست آورند مثل طناب یا تفنگ و مکان و زمانی را برای اقدام به خودکشی تعیین کنند موارد مقابل ممکن است انگیزه‌ای برای خودکشی باشند مواجه شدن با موانع برطرف نشدنی میل شدید برای پایان دادن به آنچه وضعیت هیجانی بی پایان و مشقت بار تلقی می‌شود؛ ناتوانی در پیش‌بینی کردن هرگونه لذت در زندگی یا آرزوی بار اضافی نبودن بر دوش دیگران برطرف کردن چنین تفکری در مقایسه با انکار برنامه‌ریزی‌های بیشتر فرد برای خودکشی ممکن است اقدام پیشگیرانه معنادارتری برای کاهش خطر خودکشی باشد.
میزان افت عملکرد در یک دوره افسردگی اساسی متفاوت است اما حتی در موارد خفیف‌تر باید پریشانی شدید یا اخلال نسبی را در زمینه اجتماعی شغلی و سایر ابعاد عملکرد فرد ایجاد کند ملاک (B) اگر افت عملکرد شدید باشد، فرد ممکن است از نظر کار کرد اجتماعی و شغلی ناتوان شود در موارد شدید فرد ممکن است قادر نباشد از خود مراقبت کند غذا خوردن و لباس پوشیدن یا به طور حداقلی به بهداشت خود رسیدگی کند. گزارش فرد از علائمش ممکن است به دلیل مشکل در تمرکز نقص حافظه یا میل به انکار و دست کم گرفتن یا توجیه علائمش مخدوش شود. به همین دلیل گرفتن اطلاعات از سایر منابع می‌- تواند به روشن شدن روند دوره‌های فعلی یا قبلی افسردگی اساسی کمک کند و نشان دهد که آیا دوره‌های مانیا یا هیپومانیا وجود دارد یا نه از آنجا که دوره‌های افسردگی اساسی ممکن است به تدریج شروع شوند، مرور اطلاعات بالینی متمرکز بر وخیم‌ترین قسمت دوره فعلی می‌تواند به شناسایی علائم کمک کند. ارزیابی علائم دوره افسردگی اساسی زمانی که برای فرد دارای بیماری طبی برای مثال، سرطان، سکته انفارکتوس میوکارد دیابت و بارداری انجام می‌شود بسیار دشوار است.
برخی از نشانه‌ها و علائم ملاک دوره افسردگی اساسی شبیه به بیماری طبی عمومی برای مثال کاهش وزن مربوط به دیابت درمان نشده؛ خستگی مربوط به سرطان پرخوابی در اوایل بارداری؛ بی خوابی در اواخر بارداری یا پس از زایمان است. چنین علائمی به تشخیص افسردگی اساسی مربوط می‌شوند مگر در زمانی که یک بیماری طبی مطرح باشد. در این موارد علائم غیر نباتی ملال بی لذتی احساس گناه یا بی ارزشی افت تمرکز ناتوانی در تصمیم‌گیری و افکار خودکشی باید با دقت ارزیابی شود. به نظر می‌رسد تغییر دادن تعریف دوره‌های افسردگی اساسی برای منظور کردن علائم غیر نباتی صرف تقریباً به اندازه علائم کامل معرف این افراد است. ویژگی‌های همراه مؤید تشخیص میزان مرگ و میر ناشی از افسردگی اساسی بالاست و اکثر موارد آن ناشی از خودکشی است اما تنها علت آن محسوب نمی‌شود. برای مثال میزان مرگ و میر افراد افسرده در سال نخست اقامت در مراکز نگهداری به نحو چشمگیری افزایش می‌یابد.
این افراد اغلب گریان تحریک‌پذیر غمگین و عصبانی مضطرب و ترسیده به نظر می‌رسند و نشخوار‌های ذهنی و سواس گونه نگرانی مفرط راجع به سلامتی فیزیکی و شکایات مربوط به درد مانند سردرد، درد شکم و مفاصل یا سایر نقاط بدن در آن‌ها شایع است. گاهی در کودکان اضطراب جدایی بروز می‌کند. متون گسترده‌ای در ارتباط با مسائل نورو آناتومیکی غددی عصبی و فیزیولوژی عصبی اختلال افسردگی اساسی در دسترس است با این حال هیچ گونه آزمون آزمایشگاهی نتایج حساس و اختصاصی قابل قبولی ارائه نکرده است که بتوان از آن به عنوان ابزار تشخیصی قطعی افسردگی استفاده نمود. تا همین اواخر پرکاری محور هیپوتالاموس - هیپوفیز - عدة فوق کلیوی مهمترین و شایع‌ترین ناهنجاری مربوط به دوره‌های افسردگی اساسی بود که مورد بررسی گسترده‌ای قرار گرفته بود. به نظر می‌رسد که وجود این ناهنجاری با خودکشی موفق ویژگی‌های روان پریشی و علائم ملانکولیک همراه باشد.
مطالعات مولکولی نقش عوامل حاشیه‌ای همچون تنوع ژنتیکی عوامل رشد عصبی (Neurotrophic) و سیتوکین‌های پیش برنده التهاب را نیز مطرح کرده‌اند به علاوه مطالعات MRI کار کردی شواهدی از ناهنجاری‌های کارکردی را در دستگاه‌های عصبی پشتیبان پردازش هیجان پاداش طلبی و تنظیم هیجان در بزرگسالان دچار افسردگی اساسی نشان داده‌اند. شیوع ماهه اختلال افسردگی اساسی در آمریکا حدود ۷ درصد برآورد شده است که البته بین گروه‌های مختلف سنی تفاوت‌های فاحشی دیده می‌شود؛ به طوری که شیوع آن در سنین ۱۸ تا ۲۹ سالگی حدود سه برابر بیشتر از افراد بالای ۶۰ سال است. پرتکرارترین یافته در شیوع‌شناسی اختلال افسردگی اساسی مربوط به شیوع بالاتر این اختلال در زنان است؛ این نرخ در نوجوانی به اوج می‌رسد و سپس ثابت می‌شود. زنان به ویژه در بازه زمانی بین اولین قاعدگی تا یائسگی حدود دو برابر بیشتر از مردان دچار افسردگی می‌شوند زنان در مقایسه با مردان علائم نامتعارف افسردگی پرخوابی افزایش اشتها و فلج سربی بیشتری از خود نشان می‌دهند. مطالعات نظام‌مند نشان می‌دهند که شیوع نقطه‌ای و ۱۲ ماهه اختلال افسردگی اساسی ۸ تا ۹ برابر در مناطق جغرافیایی مختلف تفاوت دارد.
در ایالات متحده آمریکا، شیوع این اختلال از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ افزایش یافته است و نرخ آن برای کودکان و نوجوانان نسبت به گروه سالخورده بیشتر بوده است. بعد از طبقه‌بندی گروه‌های نژادی نرخ شیوع برای سفید پوستان غیر اسپانیایی تبار افزایش چشمگیری نشان داد در حالی که بعد از کنترل ویژگی‌های جمعیت شناختی هیچ تغییری در نرخ افسردگی در بین سیاه پوستان غیر اسپانیایی تبار یا اسپانیایی تبار‌ها دیده نشد. بروز و سیر اولین دوره اختلال افسردگی اساسی در هر سنی می‌تواند بروز نماید ولی به نظر می‌رسد شروع آن پس از بلوغ به نحو قابل توجهی افزایش می‌یابد در آمریکا حداکثر بروز در دهه سوم زندگی دیده می‌شود؛ هر چند شروع آن در سالمندی ناشایع نیست.
اختلال افسردگی اساسی سیر کاملاً متغیری دارد؛ برای مثال در برخی از بیماران دوره‌های فروکش به ندرت رخ می‌دهد یک دوره حداقل دو ماهه که یا هیچ علامتی وجود ندارد و یا فقط یک یا دو علامت خفیف دیده می‌شود در حالی که در گروهی دیگر دوره فروکش برای سال‌ها ادامه می‌یابد و فاصله دو دوره بیماری چندین سال خواهد بود روند افسردگی ممکن است بازتاب‌دهنده ناملایمات اجتماعی ساختاری مرتبط با فقر تبعیض نژادی و حاشیه رانی باشد. افتراق افرادی که افسردگی مزمن داشته‌اند و اخیراً دچار تشدید علائم شده‌اند از گروهی که به تازگی دچار بیماری شده‌اند در امر درمان اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. مزمن شدن علائم افسردگی احتمال وجود اختلالات زمینه‌ای شخصیتی مصرف مواد و اضطراب را افزایش می‌دهد و در نتیجه احتمال موفقیت کامل درمانی در برطرف کردن همه علائم را کاهش می‌دهد. لذا در کسانی که با علائم افسردگی مراجعه می‌کنند کندوکاو جهت یافتن آخرین دوره حداقل دو ماهه‌ای که طی آن هیچ گونه علائم افسردگی وجود نداشته مفید خواهد بود. در مواردی که علائم افسردگی در اکثر روز‌ها وجود داشته باشد تشخیص اختلال افسردگی پایدار دقیق‌تر است.
به طور معمول بهبودی برای ۴۰ درصد افراد دارای افسردگی اساسی در سه ماهه نخست و برای ۸۰ درصد افراد در ۱ سال نخست رخ می‌دهد تازگی شروع علائم عامل مهم تعیین‌کننده بهبودی تقریباً کامل بیمار است و می‌توان انتظار داشت اکثر افرادی که فقط در چند ماه گذشته دچار افسردگی بوده‌اند خود به خود بهبود یابند. به غیر از طول مدت دوره فعلی بیماری سایر عواملی که می‌توانند تأثیری منفی بر بهبودی بگذارند شامل وجود ویژگی‌های روان پریشی، اضطراب چشمگیر اختلالات شخصیت و شدت علائم هستند. هر چقدر طول مدت دوره فروکش افزایش یابد، احتمال عود دوره‌های بیماری به شکل فزاینده‌ای کاهش می‌یابد. احتمال عود در کسانی که دوره قبلیشان شدید بوده در افراد جوان‌تر و در کسانی که قبلاً دچار دوره‌های متعددی شده‌اند بیشتر است. عامل دیگری که خطر عود را تشدید می‌کند وجود مستمر علائم حتی خفیف افسردگی در طول دوره فروکش است. بسیاری از موارد اختلال دو قطبی با یک یا چند دوره افسردگی آغاز می‌شود و درصد بالایی از کسانی که در ابتدا به نظر می‌رسد دچار اختلال افسردگی اساسی هستند، در طول زمان نهایتاً به اختلال دو قطبی تبدیل می‌شوند.
این مسأله بیشتر در مورد کسانی صدق می‌کند که افسردگیشان در نوجوانی آغاز شده همراه با علائم روان پریشی بوده و سابقه خانوادگی اختلال دو قطبی دارند. وجود ویژگی‌های مختلط نیز احتمال بروز تشخیص مانیا یا هیپومانیا را در آینده افزایش می‌دهد. اختلال افسردگی اساسی به خصوص اگر همراه با ویژگی‌های روان پریشی باشد گاهی به اسکیزوفرنی تبدیل می‌شود، تغییری که برعکس آن به ندرت رخ می‌دهد. به نظر می‌رسد که سن فعلی بیمار تأثیری بر سیر یا پاسخ درمانی اختلال افسردگی اساسی ندارد. تفاوت‌هایی در برخی علائم مشاهده می‌شود مثلاً پرخوابی و پرخوری در بیماران جوان‌تر شایع‌تر است و علائم ملانکولی به ویژه اختلالات روانی - حرکتی در سنین بالا شیوع دارد. هر چه سن شروع افسردگی کمتر باشد، میزان همراهی آن با اختلالات شخصیتی و سابقه خانوادگی افسردگی بیشتر است. معمولاً سیر اختلال افسردگی اساسی در یک فرد خاص با گذشت زمان و افزایش سن تغییری نمی‌کند. ظاهراً در بلند مدت میانگین زمان لازم برای بهبودی مقدار ثابتی است و در مجموع با گذشت زمان احتمال بودن در یک دوره بیماری نه افزایش و نه کاهش می‌یابد.
عوامل خطرساز و عوامل مربوط به پیش آگهی مزاجی هیجان‌پذیری منفی روان رنجوری عامل خطر اثبات شده‌ای برای بروز اختلال افسردگی اساسی است و هر چه میزان آن افزایش یابد، احتمال بروز دوره‌های افسردگی اساسی در واکنش به وقایع استرس زای محیطی بیشتر می‌شود. محیطی تجارب ناخوشایند دوران کودکی به ویژه اگر چند واقعه منفی به اشکال گوناگون رخ داده باشد، مجموعه‌ای از عوامل خطر قوی را برای بروز اختلال افسردگی تشکیل می‌دهند. زنان با احتمال بیشتری در معرض خطر تجارب ناخوشایند کودکی از جمله سوء استفاده جنسی قرار دارند که ممکن است نقشی در شیوع بالای افسردگی در زنان داشته باشد. سایر عوامل اجتماعی سلامت روان از جمله درآمد کم تحصیلات رسمی محدود تبعیض نژادی و سایر اشکال تبعیض با خطر بالای اختلال افسردگی اساسی مرتبط است. رویداد‌های استرس زای زندگی عواملی شناخته شده برای دوره‌های افسردگی اساسی به حساب می‌آیند ولی به نظر می‌رسد که وجود یا نبود چنین وقایعی قبل از دوره‌های افسردگی راهنمای خوبی برای انتخاب نوع درمان یا پیش آگهی بیماری نیست.
از منظر سبب - شناختی زنان در طول زندگی به شدت در معرض عوامل خطر اصلی افسردگی از جمله آسیب بین فردی قرار دارند. ژنتیک و فیزیولوژیک اعضای درجه یک خانواده فرد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی دو تا چهار برابر جمعیت عمومی دچار این بیماری می‌شوند احتمالاً این خطر در انواع با شروع زودهنگام یا مکرر افسردگی بیشتر هم خواهد بود. وراثت‌پذیری حدود ۴۰ درصد است و صفت شخصیتی روان رنجوری بخش عمده این استعداد وراثتی را به خود اختصاص می‌دهد. زنان ممکن است در مراحل خاصی از زندگی خود از جمله دوره پیش از قاعدگی دوره پس از زایمان و دوره پیرایائسگی دچار اختلالات افسردگی شوند. عوامل تغییر‌دهنده سیر بیماری اصولاً تمام اختلالات غیر خلقی اساسی یعنی اضطراب مصرف مواد، اختلالات مربوط به آسیب و و استرس اختلالات تغذیه و خوردن اختلال وسواسی - جبری و سایر اختلالات مرتبط احتمال ابتلای فرد به افسردگی را افزایش می‌دهند. در اغلب موارد دوره‌های افسردگی اساسی که در زمینه یک اختلال دیگر به وجود می‌آیند سیر مقاوم‌تری دارند.
اختلال شخصیت مرزی مصرف مواد و اضطراب شایع‌ترین اختلالات همراه با افسردگی هستند که گاهی به دلیل ظهور علائم دوره افسردگی تشخیص داده نمی‌شوند؛ با این حال باید توجه داشت که بهبودی بالینی پایدار علائم افسردگی بستگی به درمان مناسب اختلالات زمینه‌ای همراه با آن دارد. بیماری‌های طبی مزمن و ناتوان‌کننده نیز خطر بروز دوره‌های افسردگی اساسی را تشدید می‌کنند شایع‌ترین این بیماری‌ها عبارت‌اند از دیابت چاقی و بیماری‌های قلبی عروقی که حملات افسردگی وضعیت آنان را پیچیده‌تر می‌کند در عین حال افسردگی همراه با آن‌ها نیز اغلب مزمن‌تر و پیچیده‌تر از سایر انواعی است که در افراد بدون بیماری طبی رخ می‌دهد. مسائل تشخیصی مرتبط با فرهنگ اگر چه گوناگونی فرهنگی بارزی در شیوع سیر و نشانه‌شناسی افسردگی وجود دارد نشانگانی را که شبیه به اختلال افسردگی اساسی است می‌توان در موقعیت‌های فرهنگی گوناگون مشاهده کرد. علائم متداولی که در فرهنگ‌های مختلف با افسردگی ارتباط دارند اما در ملاک‌های DSM لحاظ نشده‌اند شامل انزوای اجتماعی یا تنهایی خشم گریه کردن و درد منتشر می‌شوند.
طیف گسترده‌ای از شکایات جسمی نیز شایع هستند و با توجه به موقعیت فرهنگی متفاوت‌اند. درک اهمیت این علائم مستلزم کاوش معنای آن‌ها در بافت اجتماعی محلی است. علائم اختلال افسردگی اساسی ممکن است به میزان کمی شناسایی و گزارش شوند و این موضوع به تشخیص اشتباه بیانجامد؛ نمونه‌ای از این مورد تشخیص بیش از اندازه اختلالات طیف اسکیزوفرنی در آن دسته از گروه‌های نژادی و قومیتی است که با تبعیض مواجه می‌شوند. در سطح بین‌المللی میزان بالای نابرابری درآمد در جامعه با شیوع بالای اختلال افسردگی اساسی مرتبط است به نظر می‌رسد در ایالات متحده آمریکا مزمن بودن اختلال افسردگی اساسی در بین آمریکایی -‌های آفریقایی تبار و سیاه پوستان کارائیبی بیشتر از سفید پوستان غیر لاتین باشد و دلیل آن تأثیر نژاد پرستی، تبعیض، مشکلات اجتماعی ساختاری گسترده و کمبود دسترسی به خدمات سلامت روان است. مسائل تشخیصی مرتبط با جنس ٫ جنسیت هیچ تفاوت جنسیتی بارزی در رابطه با پاسخ درمانی با نتایج کارکردی وجود ندارد. شواهدی از تفاوت جنسی و جنسیتی در خصوص پدیدارشناسی و روند بیماری وجود دارد.
زنان معمولاً آشفتگی بیشتری را در اشتها و خواب از جمله ویژگی‌های نامتعارفی چون پرخوری و پرخوابی تجربه می‌کنند و با احتمال بیشتری دچار حساسیت بین فردی و علائم معده‌ی روده‌ای می‌- شوند. با این حال مردان افسرده در مقایسه با زنان افسرده با فراوانی و شدت بیشتری به سراغ راه کار‌های غیر انطباقی مقابله‌ای و حل مسأله از جمله سوء مصرف الکل و مواد ‌می‌روند خطر می‌کنند و با کنترل تکانه پایین مواجه می‌شوند. ارتباط با افکار و رفتار خودکشی در دو دهه گذشته نرخ خودکشی بعد از کنترل سن در ایالات متحده آمریکا از ۱۰. ۵ به ۱۴ نفر در هر ۱۰۰ هزار نفر رسیده است. مروری بر ادبیات پژوهشی نشان داد که بعد از کنترل سن و جنس اختلال افسردگی خطر خودکشی را ۱۷ برابر در جمعیت عمومی افزایش می‌دهد. احتمال اقدام به خودکشی در میان سالی و سنین بالا کاهش می‌یابد گرچه خطر مرگ از طریق خودکشی کم نمی‌شود. احتمال خودکشی در تمامی دوره‌های افسردگی اساسی وجود دارد. سابقه قبلی اقدام یا تهدید به خودکشی ثابت‌ترین و مهمترین عامل خطر خودکشی است ولی باید به خاطر داشت که در اکثر موارد قبل از خودکشی‌های موفق سابقه‌ای از اقدام ناموفق خودکشی وجود نداشته است.
بی لذتی ارتباط نیرومندی با افکار خودکشی دارد. سایر ویژگی‌هایی که می‌توانند خطر خودکشی موفق را افزایش دهند عبارت‌اند از جنس مذکر مجرد بودن تنها زندگی کردن فقدان ارتباط اجتماعی وقایع ناگوار اولیه زندگی در دسترس بودن روش‌های مرگبار خودکشی از جمله داشتن سلاح آشفتگی خواب مشکل در تصمیم‌گیری و داشتن احساس ناامیدی بارز نرخ اقدام به خودکشی در زنان بیشتر از مردان است در حالی که مردان با احتمال بیشتری از طریق خودکشی جان خود را از دست می‌دهد. با این حال تفاوت در نرخ خودکشی در میان زنان و مردانی که دارای اختلالات افسردگی هستند از جمعیت عمومی کمتر است. در صورت وجود ویژگی‌های پرخاشگرایانه تکانشی اختلال شخصیت مرزی اختلال مصرف مواد اضطراب، سایر بیماری -‌های طبی و نقص کارکردی خطر اقدام به خودکشی آتی به میزان قابل توجهی افزایش می‌یابد. پیامد‌های کارکردی اختلال افسردگی اساسی بیشتر پیامد‌های کارکردی اختلال افسردگی اساسی ناشی از ماهیت علائم آن است.
گاهی مشکلات حاصل از بیماری آن قدر خفیف است که اطرافیان بیمار که با وی در تعامل هستند علائم افسردگی او را احساس نمی‌کنند با وجود این گاهی تخریب ناشی از افسردگی چنان شدید می‌شود که فرد افسرده را کاملاً از پای در می‌آورد در حدی که حتی از عهده کار‌های شخصی و مراقبت‌های فردی خویش برنمی آید یا ساکت و کاتاتونیک می‌شود. از بین کسانی که به مراکز درمانی عمومی مراجعه می‌کنند افراد مبتلا به افسردگی اساسی از درد و ناخوشی جسمی بیشتری شکایت دارند و کارکرد جسمی اجتماعی و فردی آنان افت بیشتری دارد زنان افسرده بیش از مردان دچار نقص کارکردی در روابط می‌شوند. تشخیص افتراقی دوره‌های مانیا همراه با خلق تحریک‌پذیر یا دوره‌های مختلط گاهی افتراق افسردگی اساسی با خلقی تحریک‌پذیر از دوره‌های مانیای همراه با خلق تحریک‌پذیر یا دوره‌های مختلط امری دشوار است. برای افتراق صحیح این دو از یکدیگر باید دقت ویژه‌ای در بررسی علائم مانیا به خرج داد یعنی سه مورد اگر خلق مانیک باشد و چهار مورد اگر خلق تحریک‌پذیر باشد.
اختلال دو قطبی نوع یک اختلال دو قطبی نوع دو یا سایر اختلالات دو قطبی معین و مرتبط دوره‌های افسردگی اساسی همراه با یک دوره مانیا یا هیپومانیای قبلی موجب منتفی شدن تشخیص اختلال افسردگی اساسی می‌شود. دوره‌های افسردگی اساسی همراه با دوره‌های هیپومانیای قبلی در نبود دوره‌های مانیا موجب تشخیص اختلال دو قطبی نوع دو می‌شود در حالی که دوره‌های افسردگی همراه با دوره‌های مانیای قبلی (با بدون دوره‌های هیپومانیا) موجب تشخیص اختلال دو قطبی نوع یک می‌شود از سوی دیگر وجود دوره‌های افسردگی اساسی همراه با دوره‌های هیپومانیای قبلی که فاقد ملاک‌های یک دوره هیپومانیا است ممکن است بسته به قضاوت متخصص بالینی به دو تشخیص مقابل بیانجامد سایر اختلالات دو قطبی معین و مرتبط یا اختلال افسردگی اساسی برای مثال زمانی تشخیص سایر اختلالات دو قطبی معین و مرتبط مناسب است که علائم زیر آستانه‌ای هیپومانیا از نظر بالینی مهم تلقی شود؛ یا زمانی می‌توان از تشخیص اختلال افسردگی اساسی استفاده کرد که علائم زیر آستانه‌ای هیپومانیا در بین دوره‌ها وجود داشته باشد.
اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر تشخیص اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر زمانی مناسب است که یک بیماری طبی علت علائم باشد. اگر اختلال افسردگی ناشی از تبعات مستقیم آسیب شناختی یک اختلال طبی مانند اسکروز متعدد ضربه مغزی پرکاری تیروئید باشد، تشخیص اختلال افسردگی اساسی تشخیص مناسبی نخواهد بود. اختلال افسردگی ناشی از دارو مواد برای افتراق این اختلال از اختلال افسردگی اساسی باید به این نکته دقت نمود که آیا یک ماده مواد سوء مصرفی، دارو، سموم عامل سبب شناختی اختلال خلقی موجود است یا خیر برای مثال خلق افسرده‌ای که فقط در هنگام ترک کوکائین بروز می‌کند اختلال افسردگی ناشی از کوکائین نامیده می‌شود. اختلال افسردگی پایدار اختلال افسردگی پایدار با خلق افسرده‌ای که در اکثر روز‌ها وجود دارد و حداقل دو سال طول می‌کشد شناخته می‌شود اگر ملاک‌های اختلال افسردگی اساسی و اختلال افسردگی پایدار به طور همزمان برآورده شوند هر دو تشخیص مناسب است.
اختلال ملال پیش از قاعدگی اختلال ملال پیش از قاعدگی با خلقی ملال اور شناخته می‌شود که در آخرین هفته قبل از شروع قاعدگی وجود دارد و چند روز از پس از آغاز قاعدگی بهبود می‌یابد و در هفته پس از پایان قاعدگی به حداقل می‌رسد یا پایان می‌یابد در مقابل دوره‌های اختلال افسردگی اساسی از نظر زمانی با چرخه قاعدگی ارتباط ندارند. اختلال کر تنظیمی خلقی ایذایی اختلال کر تنظیمی خلقی ایذایی با فوران‌های مکرر خشم شدید شناخته می‌شود که به صورت کلامی و یا رفتاری روی می‌دهد و با خلق ناپایدار یا مداوم در اکثر اوقات روز و تقریباً همه روز‌ها همراه است و در حد فاصل بین فوران‌های خشم مشاهده می‌شود. در مقابل در اختلال افسردگی اساسی تحریک‌پذیری محدود به دوره‌های افسردگی اساسی است. دوره‌های افسردگی اساسی که به هنگام اسکیزوفرنی اختلال هذیانی اختلال اسکیزوفرم یا سایر اختلالات معین یا نامعین طیف اسکیزوفرنی روی می‌دهند علائم افسردگی اساسی ممکن است به هنگام اسکیزوفرنی، اختلال هذیانی اختلال اسکیزوفرم یا سایر اختلالات معین یا نامعین طیف اسکیزوفرنی وجود داشته باشند.
در اغلب موارد این علائم افسردگی ممکن است با ویژگی‌های این اختلالات مرتبط باشند و نیازی به تشخیصی مجزا نباشد. با این حال زمانی که علائم افسردگی ملاک‌های کامل یک دوره افسردگی اساسی را برآورده می‌کنند می‌توان تشخیص سایر اختلالات افسردگی معین را علاوه بر تشخیص اختلال روان - پریشی مطرح کرد. اختلال اسکیزوافکتیو اختلال اسکیزوافکتیو از این منظر با اختلال افسردگی اساسی تفاوت دارد که در آن هذیان‌ها یا توهمات به مدت حداقل ۲ هفته در غیاب یک دوره افسردگی اساسی وجود دارند. اختلال کم توجهی - بیش فعالی حواس پرتی و آستانه پایین تحمل ناکامی هم در ADHD و هم در اختلال افسردگی اساسی دیده می‌شود. اگر ملاک‌های تشخیصی هر دو اختلال کامل باشد باید اختلال ADHD را در کنار اختلال افسردگی اساسی مطرح نمود. در عین حال بالینگران باید مراقب باشند در کودکان مبتلا به که ADHD آشفتگی خلقی مشخصاً به شکل تحریک‌پذیری و نه غمگینی یا فقدان علایق است، از تشخیص بی مورد و بیش از اندازه افسردگی اساسی پرهیز نمایند.
اختلال سازگاری با خلق افسرده دوره افسرده اساسی که به دنبال یک عامل استرس زای روانی اجتماعی بروز می‌کند از این منظر با اختلال سازگاری با خلق افسرده تمایز دارد که در دومی تمام ملاک‌های تشخیص دوره افسردگی اساسی برآورده نمی‌شود. داغدیدگی داغدیدگی تجربه مرگ یک عزیز و از دست دادن اوست. داغدیدگی منجر به پاسخ سوگی می‌شود که ممکن است شدید باشد و با بسیاری از ویژگی‌های یک دوره افسردگی اساسی از جمله ناراحتی مشکل در خواب و تمرکز ضعیف همپوشی داشته باشد. ویژگی‌هایی که می‌توانند پاسخ سوگ ناشی از داغدیدگی را از یک دوره افسردگی اساسی متمایز کنند به شرح زیر است: عاطفه غالب در سوگ احساسات تهی بودن و فقدان است. در حالی که ویژگی‌های غالب در دوره افسردگی اساسی خلق افسرده دائم و کاهش توانایی در لذت بردن است. علاوه بر این شدت خلق ملال‌آور در سوگ با گذشت چند روز کاهش می‌یابد به شکلی موجی روی می‌دهد و در رابطه با افکار یا خاطرات فرد متوفی است در حالی که خلق افسرده در دوره افسردگی اساسی پایدارتر است و به افکار یا دل مشغولی‌هایی خاص مرتبط نیست.
لازم به ذکر است که در یک فرد آسیب‌پذیر برای مثال کسی که سابقه اختلال افسردگی اساسی داشته است داغدیدگی ممکن است نه تنها موجب پاسخ سوگ شود بلکه یک دوره افسردگی را ایجاد یا تشدید کند. ناراحتی بروز دوره‌های غمگینی بخشی از جنبه‌های زندگی طبیعی و تجارب انسانی است. این دوره‌ها را نباید به عنوان اختلال افسردگی اساسی تشخیص داد مگر اینکه ملاک‌های تشخیصی شدت یعنی ۵ علامت از ۹ علامت، مدت (یعنی اغلب اوقات روز تقریباً تمام روز‌ها و حداقل دو هفته کامل باشد. و از نظر بالینی سبب ناراحتی و تخریب قابل توجهی شده باشد. زمانی که خلق افسرده همراه با افت قابل توجه وجود داد اما ملاک‌های مدت و شدت برآورده نمی‌شود، تشخیص سایر اختلالات افسردگی معین مناسب است.
هم ابتلایی سایر اختلالاتی که هم زمان با اختلال افسردگی اساسی دیده می‌شوند عبارت‌اند از اختلالات مرتبط با مواد اختلال وحشت - زدگی اختلال اضطراب فراگیر اختلال استرس پس از سانحه اختلال وسواسی جبری بی اشتهایی عصبی پرخوری عصبی و اختلال شخصیت مرزی زنان با احتمال بیشتری دچار اختلالات همبود اضطرابی پرخوری عصبی و اختلال جسمانی شکل همزمان اختلال علامت جسمانی و سایر اختلالات می‌شوند در حالی که مردان بیشتر دچار اختلال همبود سوء مصرف الکل و مواد می‌شوند. اختلال افسردگی پایدار افسرده خویی Persistent Depressive Disorder (Dysthymia) ملاک‌های تشخیصی این تشخیص ترکیبی از اختلال افسردگی اساسی مزمن و اختلال افسرده خوبی DSM-IV است. خلق افسرده در اکثر اوقات روز و در بیشتر روز‌ها که یا خود فرد به آن اذعان دارد یا دیگران آن را مشاهده می‌کنند و برای حداقل دو سال ادامه دارد. نکته در کودکان و نوجوانان خلق ممکن است تحریک‌پذیر باشد و مدت آن باید حداقل یک سال باشد. . در حالی که فرد افسرده است. حداقل دو علامت زیر وجود داشته باشد. .
کاهش اشتها یا پرخوری بی خوابی یا پرخوابی کاهش انرژی با خستگی کاهش عزت نفس ه تمرکز ضعیف یا قدرت تصمیم‌گیری پایین در طی مدت دو سال اختلال در کودکان و نوجوانان یک سال هیچ گاه بیمار بیش از دو ماه متوالی فاقد علائم ملاک‌های A و B نبوده است. ممکن است ملاک‌های تشخیص اختلال افسردگی اساسی برای دو سال متوالی استمرار داشته باشند. هیچ گاه دوره مانیا یا هیپومانیا وجود نداشته است و هیچ گاه ملاک‌های تشخیصی اختلال خلق ادواری برآورده نشده است. اختلال موجود توسط اختلال اسکیر وافکتیو، اسکیزوفرنی، اختلال هذیانی با سایر اختلالات معین و نامعین طیف اسکیزوفرنی و سایر اختلالات روان پریشی مداوم بهتر توجیه نمی‌شود. اختلال موجود را نمی‌توان به اثرات فیزیولوژیک یک ماده مانند مواد سوء مصرف دارو با یک بیماری طبی دیگر (مثلاً کم کاری تیروئید) ربط داد. علائم موجود از نظر بالینی باعث ناراحتی قابل توجه با افت. کار کرد اجتماعی شغلی با سایر جنبه‌های مهم کارکردی فرد می‌شوند.
نکته اگر ملاک‌ها برای تشخیص دوره افسردگی اساسی در هر زمانی در طول دوره دوساله خلق افسرده کافی باشند، آن گاه باید در کنار تشخیص افسردگی پایدار تشخیصی مجزا برای اختلال افسردگی اساسی با شاخص مرتبط برای مثال با دوره‌های افسردگی اساسی متناوب با دوره فعلی مطرح شود مشخص کنید اگر همراه با ناراحتی اضطرابی با ویژگی‌های آتیپیک مشخص کنید اگر در فروکش نسبی در فروکش کامل مشخص کنید اگر شروع زودرس اگر قبل از ۲۱ سالگی شروع شده است. شروع دیررس اگر در ۲۱ سالگی با بالاتر شروع شده است. مشخص کنید اگر در مدت دو سال اخیر اختلال افسردگی پایدار همراه با نشانگان افسرده خوبی به تنهایی در حداقل دو سال گذشته ملاک‌های تشخیصی دوره افسردگی اساسی وجود نداشته است. همراه با دوره مداوم افسردگی اساسی تمام ملاک‌های تشخیصی دوره افسردگی اساسی در طول دو سال گذشته وجود داشته‌اند. همراه با دوره‌های متناوب افسردگی اساسی با دوره جاری در حال حاضر ملاک‌های تشخیصی دوره افسردگی اساسی به طور کامل وجود دارد ولی حداقل در دو سال گذشته دوره‌های حداقل ۸ هفته‌ای وجود داشته که علائم بیمار کمتر از آستانه تشخیص اختلال افسردگی اساسی بوده است.
همراه با دوره‌های متناوب افسردگی اساسی بدون دوره جاری در حال حاضر تمام ملاک‌های تشخیصی دوره افسردگی اساسی وجود ندارد ولی حداقل در دو سال گذشته یک با چند دوره افسردگی اساسی وجود داشته است. شدت فعلی بیماری را مشخص نمایید. خفیف متوسط شدید ویژگی‌های تشخیصی ویژگی اصلی اختلال افسردگی پایدار خلق افسرده‌ای است که در اکثر اوقات روز و در بیشتر روز‌ها برای حداقل دو سال یا حداقل یک سال در کودکان و نوجوانان ادامه دارد (ملاک (۸) این اختلال ترکیبی بهتر و کامل‌تر از اختلال افسردگی اساسی مزمن و اختلال افسرده خوبی DSM-IV را ارائه می‌دهد. گاهی افسردگی اساسی پیش از اختلال افسردگی پایدار دیده می‌شود و امکان بروز دوره‌های افسردگی اساسی در حین دوران افسردگی مداوم نیز وجود دارد. در بیمارانی که به مدت دو سال واحد تمام ملاک‌های تشخیص اختلال افسردگی اساسی بوده‌اند می‌توان تشخیص اختلال افسردگی پایدار و نیز اختلال افسردگی اساسی را مطرح نمود. افراد مبتلا به اختلال افسردگی پایدار خلق خود را غمگین یا ماتم‌زده توصیف می‌کنند. در دوره خلق افسرده باید حداقل دو مورد از شش علامت ملاک B وجود داشته باشد.
از آنجا که این علائم در واقع بخشی از تجارب روزمره زندگی فرد به ویژه در موارد شروع زودرس (اختلال شده است مثلاً من همیشه این جوری هستم امکان دارد خود بیمار از آن شکایتی نداشته باشد و در صورتی که از وی مستقیماً سؤال نشود آن را ذکر نکند. در طی دوره دوساله فوق در کودکان و نوجوانان یک ساله هیچ - گاه بیمار بیشتر از دو ماه بدون علامت نبوده است ملاک (C) شیوع اختلال افسردگی پایدار ترکیبی مؤثر از اختلال افسرده خوبی و اختلال افسردگی اساسی مزمن DSM-IV است. شیوع دوازده ماهه اختلال افسردگی پایدار در آمریکا حدود ۰٫۵ درصد و اختلال افسردگی اساسی مزمن حدود ۱٫۵ درصد برآورد می‌شود و شیوع اختلالات افسردگی پایدار و اختلال افسردگی مزمن به ترتیب تقریباً ۱. ۵ و ۲ برابر بیشتر از مردان برآورد شده است. بر اساس پژوهش‌های قیاس‌پذیر برآورد طول عمری و ۱۲ ماهه افسرده خوبی DSM-IV ممکن است در کشور‌های پردرآمد بیش از کشور‌های کم درآمد و متوسط باشد. با این حال زمانی که این اختلال روی می‌دهد با خطر بالای خودکشی و ناتوانی همراه است.
بروز و سیر اختلال افسردگی پایدار اغلب بروزی زودرس و تدریجی دارد یعنی در کودکی، نوجوانی یا اوایل دوره بزرگسالی و سیر بالینی آن تقریباً همیشه مزمن است. اختلال شخصیت مرزی عامل خطری نیرومند برای اختلال افسردگی پایدار محسوب می‌شود. در افرادی که هم دچار اختلال شخصیت مرزی و هم اختلال افسردگی پایدار هستند کوواریانس ویژگی‌های مشابه در طول زمان احتمال وجود یک سازکار مشترک را نشان می‌دهد. شروع زودهنگام اختلال یعنی قبل از سن ۲۱ سالگی با احتمال بیشتر هم ابتلایی اختلال شخصیت و اختلال مصرف مواد همراه است. گاهی علائم افزایش می‌یابند و به حد دوره افسردگی اساسی می‌رسند اما معمولاً دوباره پس از مدتی به سطوح پایین‌تری برمی گردند. با وجود این به نظر می‌رسد این علائم افسردگی که در زمینه اختلال افسردگی پایدار بروز می‌کنند. نسبت به علائمی که در اختلال افسردگی اساسی دیده می‌شوند مقاوم‌تر هستند و در بلندمدت از بهبودی کمتری برخوردار خواهند بود. عوامل خطرساز و عوامل مربوط به پیش آگهی پیش آگهی بدتری را رقم می‌زنند عبارت‌اند.
از سطوح بالاتر گرایش هیجان‌پذیری منفی روان رنجوری) شدت بیشتر علائم کارکرد کلی ضعیف‌تر و وجود اختلالات اضطرابی یا اختلال سلوک محیطی عوامل خطر دوران کودکی عبارت‌اند از مرگ والدین یا جدایی آنان ژنتیکی و فیزیولوژیک تفاوت بارزی بین سیر بروز یا سابقه خانوادگی اختلالات افسردگی اساسی مزمن و افسرده خوبی که در DSM-IV آورده شده است وجود ندارد. لذا یافته‌های قبلی مربوط به هر یک از دو اختلال فوق را می‌توان در مورد اختلال افسردگی پایدار نیز به کار برد؛ به این معنی که اختلال افسردگی پایدار در خویشاوندان درجه اول فرد مبتلا به این اختلال بیشتر از کسانی که دچار اختلال افسردگی اساسی هستند دیده می‌شود و در مجموع شیوع اختلالات افسردگی در آن‌ها بیشتر است. برخی از مناطق مختلف مغزی مانند قشر پیش پیشانی سینگولای قدامی آمیگدال (هیپوکامپ در این اختلال درگیر هستند. احتمال ناهنجاری‌های خواب‌نگاری چندگانه (پلی - سومنوگرافی نیز وجود دارد.
مسائل مربوط به فرهنگ ناهنجاری ادراک شده یا تحمل علائم افسردگی ممکن است در فرهنگ‌های مختلف تفاوت داشته باشد و بر شناسایی علائم و مقبولیت درمان اثر بگذارد برای مثال برخی از گروه‌های اجتماعی یا سنی ممکن است علائم افسردگی بلند مدت را واکنشی طبیعی به وقایع ناگوار بدانند. ارتباط با افکار و رفتار خودکشی بدون در نظر گرفتن درآمد بالا متوسط یا پایین یک کشور، اختلال افسردگی پایدار با خطر بالای خودکشی و ناتوانی همراه است. پیامد‌های کارکردی اختلال افسردگی پایدار میزان تأثیر اختلال افسردگی پایدار بر عملکرد شغلی و اجتماعی فرد به میزان قابل توجهی در افراد مختلف فرق می‌کند ولی گاهی این اثرات در حد افسردگی اساسی و حتی بیشتر از آن است. تشخیص افتراقی اختلال افسردگی اساسی اگر خلق افسرده به اضافه دو یا چند علامت ملاک B تشخیص اختلال افسردگی پایدار به مدت حداقل دو سال ادامه داشته باشد تشخیص‌گذاری این اختلال صحیح است.
اگر در هر زمانی از این دو سال ملاک علائم برای تشخیص دوره افسردگی اساسی کافی بود، باید تشخیص اختلال افسردگی اساسی نیز منظور شود؛ البته یک کد تشخیصی جداگانه نمی‌گیرد بلکه یک شاخص همراه با اختلال افسردگی پایدار به کار می‌رود اگر علائم فعلی بیمار تمام ملاک‌های دوره افسردگی اساسی را برای حداقل دو سال متوالی برآورده کرده باشند و دوره‌هایی حداقل ۸ هفته‌ای در دست کم دو سال گذشته با علائمی زیر آستانه‌ای برای دوره افسردگی اساسی وجود داشته باشند آنگاه شاخص همراه با دوره‌های متناوب افسردگی اساسی با دوره فعلی مطرح می‌شود. اگر در حال حاضر ملاک‌های تشخیصی دوره افسردگی اساسی وجود نداشته باشند ولی حداقل یک دوره افسردگی اساسی در طی مدت دو سال علائم افسردگی مداوم وجود داشته باشد باید شاخص همراه با دوره‌های افسردگی اساسی متناوب بدون دوره فعلی را به کار برد اگر دوره افسردگی اساسی به مدت حداقل ۲ سال باقی بماند شاخص با دوره افسردگی اساسی پایدار به کار می‌رود اگر در دو سال گذشته هیچ گونه دوره افسردگی وجود نداشته باشد شاخص همراه با نشانگان افسرده خوبی به تنهایی مصداق پیدا می‌کند.
اختلال افسردگی معین دیگر از آن جا که ملاک‌های دوره افسردگی اساسی شامل علائمی می‌شود یعنی کاهش شدید علاقه یا لذت در فعالیت‌ها سراسیمگی یا کندی روانی حرکتی افکار مکرر خودکشی اندیشه ورزی برای خودکشی اقدام یا برنامه‌ریزی برای خودکشی که در فهرست علائم اختلال افسردگی پایدار وجود ندارد یعنی خلق افسرده و دو علامت از علامت ملاک (B) تعداد بسیار کمی از افراد علائمی از افسردگی از خود نشان می‌دهند که بیش از ۲ سال تداوم دارند اما ملاک‌های اختلال افسردگی پایدار را برآورده نمی‌کند. اگر ملاک‌های کامل اختلال افسردگی اساسی در برهه‌ای از دوره فعلی اختلال برآورده شود تشخیص اختلال افسردگی اساسی مطرح می‌شود. در غیر این صورت اختلال افسردگی معین یا نامعین دیگر تشخیص‌گذاری می‌شود. اختلالات دو قطبی نوع یک و دو سابقه دوره مانیا یا هیپومانیا تشخیص اختلال افسردگی پایدار را منتفی می‌کند. سابقه دوره‌های مانیا با یا بدون دوره‌های هیپومانیا نشانگر تشخیص اختلال دو قطبی نوع یک است.
سابقه دوره‌های هیپومانیا بدون دوره مانیا در افرادی که دارای علائم افسردگی پایدار هستند و همزمان ملاک‌های دوره افسردگی اساسی را برآورده می‌کنند تشخیص اختلال دو قطبی نوع دو را مطرح می‌سازد. اختلال دو قطبی معین دیگر برای افرادی به کار می‌رود که علائم‌شان شامل سابقه‌ای از دوره‌های هیپومانیا است و واجد علائم افسردگی پایداری هستند که هیچگاه ملاک‌های کامل دوره افسردگی اساسی را برآورده نکرده‌اند. اختلال خلق ادواری تشخیص اختلال خلق ادواری تشخیص اختلال افسردگی پایدار را منتفی می‌سازد. به همین دلیل اگر خلق افسرده در دوره‌ای حداقل ۲ ساله در اکثر اوقات روز و در بیشتر روز‌ها وجود داشته باشد در شرایط زیر تشخیص اختلال خلق ادواری به جای اختلال افسردگی پایدار به کار می‌رود: اگر (۱) دوره‌های متعددی از علائم هیپومانیا وجود داشته باشد که ملاک‌های دوره هیپومانیا را برآورده نمی‌کند؛ (۲) دوره‌های فاقد علامت که بیش از ۲ ماه طول می‌کشند مشاهده نشود؛ (۳) ملاک‌های دوره افسردگی اساسی مانیا یا هیپومانیا برآورده نشده باشد.
اختلالات روان پریشی علائم افسردگی از ویژگی‌های شایعی است که در اختلالات روان پریشی مزمن دیده می‌شود مثلاً اختلال اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنی، اختلال هذیانی اگر علائم افسردگی فقط در دوره سیر اختلال روان پریشی بروز کرده باشد شامل مرحله باقیه‌ای از تشخیص اختلال افسردگی پایدار استفاده نمی‌شود. اختلال افسردگی یا دو قطبی و اختلالات مرتبط ناشی از یک بیماری طبی دیگر اختلال افسردگی پایدار را باید از این اختلال تفکیک نمود. در مواقعی که بر اساس شرح حال، معاینات جسمی و نتایج آزمایشگاهی نتیجه گرفته می‌شود که اختلال خلق موجود ناشی از اثرات مستقیم آسیب شناختی یک بیماری مشخص و معمولاً مزمن طبی است مانند اسکلروز چندگانه باید از این تشخیص استفاده نمود. اگر قضاوت بالینی بر این نکته استوار باشد.
که علائم افسردگی حاضر ناشی از اثرات فیزیولوژیک یک بیماری طبی دیگر نیست اختلال روانی اولیه مانند اختلال افسردگی پایدار ثبت می‌شود و بیماری طبی موجود به عنوان بیماری همراه با اختلال ذکر می‌شود مثلاً دیابت قندی اختلال افسردگی یا دو قطبی ناشی از دارو مواد در مواقعی که یک ماده مانند ماده سوء مصرفی دارو یک سم به عنوان عامل سبب شناختی اختلال خلقی شناخته می‌شود، باید از این تشخیص استفاده کرد و تشخیص اختلال افسردگی پایدار را کنار گذاشت. اختلالات شخصیت ویژگی اختلال شخصیت الگوی پایداری از تجربه درونی و رفتاری است که به شدت از انتظارات فرهنگ فرد فاصله می‌گیرد و در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی آغاز می‌شود. در اکثر موارد شواهدی از اختلال شخصیت همزمان دیده می‌شود. اگر علائم یک فرد برای ملاک‌های تشخیصی اختلال شخصیت و اختلال افسردگی پایدار کافی باشد باید هر دو تشخیص را ثبت نمود. هم ابتلایی احتمال کلی ابتلای همزمان به اختلالات روان پزشکی به ویژه اختلالات اضطرابی اختلال مصرف مواد و اختلالات شخصیت در افرادی که دچار اختلال افسردگی پایدار هستند، بیشتر از کسانی است که به اختلال افسردگی اساسی مبتلا هستند.
شروع زودهنگام اختلال افسردگی پایدار همبستگی شدیدی با اختلالات شخصیت خوشه B و C تقسیم‌بندی 5-DSM دارد. اختلال ملال پیش از قاعدگی Premenstrual Dysphoric Disorder ملاک‌های تشخیصی در اکثر دوره‌های قاعدگی باید حداقل ۵ علامت در هفته آخر قبل از شروع خونریزی وجود داشته باشد بهبودی پس از چند روز از شروع خون‌ریزی آغاز شود و در عرض هفته بعد خون‌ریزی قطع یا خیلی خفیف می‌شود. یک با چند مورد از علائم زیر باید وجود داشته باشد.
تغییرات چشمگیر خلقی (مثلاً نوسانات خلقی، احساس غم یا کریه ناگهانی با افزایش حساسیت به طرد شدن تحریک‌پذیری با عصبانیت شدید با افزایش درگیری‌های بین فردی خلق افسرده بارز احساس ناامیدی با افکار خود سرزنشی اضطراب تنش یا احتباس برافروختگی و بی تابی چشمگیر یک یا چند مورد از علائم زیر نیز باید وجود داشته باشند که در مجموع وقتی با علائم موجود از ملاک B جمع می‌شوند از پنج مورد بیشتر شود: کاهش علایق در اکثر فعالیت‌ها (مثلاً شغل، مدرسه دوستان سرگرمی و تفریحات) احساس ذهنی اشکال در تمرکز ضعف و خسته شدن سریع یا فقدان انرژی چشمگیر تغییر بارز انتها پرخوری یا میل به غذا‌های خاص ه پرخوابی یا بی خوابی و احساس خارج از کنترل بودن یا از با درآمدن علائم جسمی مانند حساسیت یا ورم پستان‌ها، درد مفاصل و عضلات احساس ورم یا افزایش وزن توجه علائم ملاک‌های A-C باید در اکثر دوره‌های قاعدگی سال گذشته وجود داشته باشند. علائم موجود از نظر بالینی موجب ناراحتی با تداخل قابل توجهی در فعالیت‌های شغلی تحصیلی اجتماعی با روابط فرد با دیگران مانند اجتناب از فعالیت‌های اجتماعی کاهش کار کرد و بازدهی شغلی مدرسه یا خانه می‌شوند.
اختلال موجود فقط تشدید علائم یک اختلال دیگر مانند اختلال افسردگی اساسی اختلال وحشت زدگی اختلال افسردگی پایدار یا یک اختلال شخصیت نیست گرچه احتمال بروز هم زمان اختلال فوق با هر یک از اختلال‌های ذکر شده وجود دارد. ملاک ۸ باید توسط اندازه‌گیری روزانه آینده نگر در حداقل دو دوره قاعدگی تأیید شود توجه می‌توان قبل از قطعی شدن ملاک F از تشخیص موقتی استفاده نمود. علائم موجود ناشی از اثرات فیزیولوژیک یک ماده (مانند ماده سوء مصرفی یک دارو سایر درمان‌ها با یک بیماری طبی دیگر مانند پرکاری تیروئید نیست. روند‌های ثبت اگر علائم بعد از ارزیابی‌های آینده نگر حداقل دو دوره قاعدگی دارای علامت تأیید نشده باشند باید از عبارت «موقتی» بعد از عنوان اختلال استفاده نمود یعنی اختلال ملال پیش از قاعدگی موقتی». ویژگی‌های تشخیصی ویژگی اصلی اختلال ملال پیش از قاعدگی بروز تغییرات سریع خلقی، تحریک‌پذیری ملال و علائم اضطرابی است که مکرراً در حین مرحله پیش از قاعدگی هر دوره دیده می‌شود و در حول و حوش شروع خون‌ریزی یا بلافاصله پس از آن شروع به فروکش می‌نماید این علائم گاهی با علائم جسمی و رفتاری همراه است.
این نشانگان باید در اکثر دوره‌های ماهانه سال گذشته رخ داده باشد و بر کارکرد اجتماعی یا شغلی فرد تأثیر منفی بگذارد. میزان بروز و شدت علائم همراه بستگی زیادی به زمینه فرهنگی و اجتماعی شخصیت زن مبتلا، دیدگاه‌های خانوادگی و عوامل اختصاصی‌تری مانند عقاید مذهبی پذیرش اجتماعی و مسائل مربوط به نقش زنانه بیمار دارد. به طور معمول حداکثر شدت علائم در نزدیکی شروع خون‌ریزی ماهانه دیده می‌شود گرچه تداوم علائم در روز‌های نخست خون‌ریزی نیز دیده می‌شود باید در هر ماه پس از شروع دوره ماهانه و در مرحله فولیکولار چند روز بدون علامت وجود داشته باشد. با آن که علائم اصلی اختلال شامل علائم خلقی و اضطرابی است ولی معمولاً علائم جسمی و رفتاری هم شایع هستند. با وجود این باید توجه داشت که در غیاب علائم خلقی و اضطرابی بروز علائم جسمی و رفتاری برای تشخیص‌گذاری این اختلال کافی نیستند. شدت نه مدت علائم با علائم سایر اختلالات روانی مانند افسردگی اساسی یا اختلال اضطراب فراگیر قابل مقایسه است. برای تأیید و قطعی شدن تشخیص موقتی باید برای حداقل دو دوره ماهانه آتی، علائم را هر روز مورد ارزیابی قرار داد.
علائم باید موجب آشفتگی معنادار بالینی شوند و یا در هفته پیش از خون‌ریزی به افت عملکرد فرد در زمینه اجتماعی بیانجامند. ویژگی‌های همراه مؤید تشخیص هذیان و توهم در اواخر مرحلة لوتئال دوره ماهانه دیده شده ولی نادر است. شیوع شیوع ۱۲ ماهه اختلال ملال پیش از قاعدگی بر اساس مطالعه گسترده‌ای که روی نمونه آلمانی انجام شد، ۵۸ درصد برآورد شده است. مطالعه‌ای دیگر که روی شیوع دوماهه دوره قاعدگی متمرکز بود نشان داد که ۱. ۳ درصد زنان قاعده در ایالات متحده آمریکا دارای این اختلال هستند. اگر به جای ارزیابی روزانه آینده نگر فقط گزارش‌های گذشته نگر را مورد توجه قرار دهیم میزان شیوع به نسبت قابل توجهی افزایش می‌یابد ولی در عین حال تنها تکیه کردن بر شیوع به دست آمده از ثبت روزانه علائم در ۱۲ ماه نیز صحیح نیست زیرا در موارد شدید اختلال فرد مبتلا قادر به تحمل فرایند ثبت علائم نیست.
دقیق‌ترین تخمین‌ها برای اختلال ملال پیش از قاعدگی در ایالات متحده آمریکا از ارزیابی‌های آینده نگر برای دو دوره قاعدگی متوالی استفاده کرده است؛ بر اساس این مطالعه شیوع این اختلال در زنانی که واجد همه علائم هستند، کارکردشان مختل شده است و هیچ اختلال روانی همزمان ندارند، حدود ۱. ۳ درصد برآورد شده است. شیوع اختلال ملال پیش از قاعدگی در نوجوانان بیشتر از زنان بزرگسال است. بروز و سیر پس از شروع اولین دوره قاعدگی امکان بروز اختلال ملال پیش از قاعدگی در هر سنی وجود دارد بروز موارد جدید در یک تحقیق ۴۰ ماهه آینده نگر در آلمان ۲٫۵ درصد گزارش شده است (۳٫۷-۱۷ - فاصله اطمینان ۹۵ درصد گزارش‌های موردی از تشدید علائم در سنین یائسگی دیده شده اصولاً بعد از یائسگی علائم برطرف می‌شوند گرچه درمان جایگزین با هورمون می‌تواند سبب بروز مجدد آن‌ها شود.
عوامل خطرساز و عوامل مربوط به پیش آگهی محیطی عوامل محیطی مرتبط با تظاهر اختلال ملال پیش از قاعدگی شامل موارد مقابل می‌شوند استرس، سابقه آسیب‌های بین فردی تغییرات فصلی و جنبه‌های عمومی فرهنگی اجتماعی رفتار جنسی زنان و به ویژه نقش جنسیتی زنانه ژنتیک و فیزیولوژیک میزان وراثت‌پذیری در اختلال ملال پیش از قاعدگی نامعلوم است؛ نقش وراثت در بروز این علائم را حدود ۳۰ تا ۸۰ درصد برآورده کرده‌اند با این حال مشخص نیست که این علائم وراثت‌پذیر هستند یا اینکه صرفاً با سایر عوامل و صفات وراثت‌پذیر مرتبط هستند. مسائل تشخیصی مرتبط با فرهنگ اختلال ملال پیش از قاعدگی با دامنه شیوعی گسترده در ایالات متحده آمریکا اروپا هند نیجریه، برزیل و آسیا مشاهده شده است.
با این حال مانند اکثر اختلالات روانی فراوانی شدت و بروز علائم آن پیامد‌های ادراک شده الگو‌های درمان جویی افراد و مدیریت ممکن است تا حد زیادی تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی مختلف از جمله موارد مقابل قرار گیرد سابقه سوء استفاده جنسی یا خشونت خانگی حمایت اجتماعی محدود و تفاوت دیدگاه فرهنگی در رابطه با قاعدگی نشانگر‌های تشخیصی همان طور که پیشتر ذکر شد برای تشخیصی قطعی اختلال ملال پیش از قاعدگی باید اندازه‌گیری روزانه علائم را به مدت دو ماه ادامه داد. چند مقیاس ارزیابی شامل اندازه‌گیری روزانه شدت مشکلات و مقیاس‌های آنالوگ دیداری علائم خلقی پیش از قاعدگی اعتبار سنجی شده‌اند و در کارآزمایی‌های اختلال ملال پیش از قاعدگی از آن‌ها به وفور استفاده شده است. مقیاس سنجش نشانگان تنش پیش از قاعدگی هم نسخه خودسنجی و هم نسخه مشاهده‌گر دارد که هر دو شکل آن اعتبار سنجی شده و به شکل گسترده‌ای برای اندازه‌گیری شدت علائم زنان مبتلا به اختلال فوق مورد استفاده قرار گرفته است. ارتباط با افکار و رفتار خودکشی برخی معتقدند که دوره پیش از قاعدگی خطری برای خودکشی به حساب می‌آید.
پیامد‌های کارکردی اختلال ملال پیش از قاعدگی افت کار کرد اجتماعی گاهی به صورت اختلافات زناشویی و درگیری با فرزندان سایر اعضای خانواده با دوستان بروز می‌نماید. باید دقت نمود که مشکلات مزمن زناشویی را به حساب این اختلال نگذاشت افت عملکرد شغلی و کیفیت سلامت زندگی نیز بارز است. شواهد نشان می‌دهند که اختلال ملال پیش از قاعدگی موجب افت عملکرد و کیفیت سلامت زندگی فرد می‌شود و میزان آن با آنچه در اختلال افسردگی اساسی و اختلال افسردگی پایدار مشاهده می‌شود برابر است. تشخیص افتراقی نشانگان پیش از قاعدگی نشانگان پیش از قاعدگی از این جهت با اختلال ملال پیش از قاعدگی فرق می‌کند که نیازی به وجود حداقل ۵ علامت از ملاک‌های تشخیصی ندارد. به علاوه وجود علائم خلقی در فرد مبتلا به این نشانگان الزامی نیست. نشانگان پیش از قاعدگی از اختلال ملال پیش از قاعدگی شایع‌تر است و برآورد می‌شود که شیوع آن تقریباً ۲۰ درصد باشد.
با وجود اینکه بروز علائم نشانگان پیش از قاعدگی همانند علائم مرحله پیش از قاعدگی چرخه قاعدگی است وجود علائم جسمی و رفتاری ملاک‌های تشخیصی بدون نیاز به وجود علائم خلقی ملاک‌های نشانگان پیش از قاعدگی و نه اختلال ملال پیش از قاعدگی را برآورده می‌کنند. درد قاعدگی دیسمنوره درد قاعدگی نوعی نشانگان خون‌ریزی دردناک ماهانه است و با نشانگانی که وجه مشخصه آن تغییرات خلقی است تفاوت می‌کند. به علاوه، علائم درد قاعدگی با شروع خون‌ریزی آغاز می‌شود، در حالی که طبق تعریف اختلال ملال پیش از قاعدگی چند روز قبل از آن شروع می‌شود حتی اگر در چند روز نخست خون‌ریزی هم ادامه داشته باشد. اختلال دو قطبی اختلال افسردگی اساسی و اختلال افسردگی پایدار تعداد زیادی از زنان مبتلا به اختلال دو قطبی یا افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی پایدار چه نوع اولیه چه ثانویه به دارو مواد معتقدند که دچار اختلال ملال پیش از قاعدگی هستند با این حال هنگامی که علائم آن‌ها ثبت می‌شود، نبود الگوی پیش از قاعدگی این علائم مشخص می‌شود.
از آنجا که زنان معمولاً روز شروع خون‌ریزی ماهانه را فراموش نمی‌کنند بیشتر از علائمی که در حین یا حوالی خون‌ریزی بروز یا تشدید پیدا می‌کنند شکایت دارند. این نکته یکی از دلایلی است که برای تشخیص‌گذاری شرط ثبت روزانه علائم در دو ماه آتی در نظر گرفته شده است. در صورتی که بالینگر فقط به اطلاعات موجود از شرح حال و علائم ماه‌های گذشته تکیه نماید، روند تشخیص افتراقی به دلیل همپوشانی علائم اختلال ملال پیش از قاعدگی با سایر تشخیص‌ها مشکل‌تر خواهد شد. همپوشانی علائم به ویژه در تشخیص افتراقی اختلال فوق از دوره‌های افسردگی اساسی، اختلال افسردگی پایدار اختلال دو قطبی و اختلال شخصیت مرزی به چشم می‌خورد. استفاده از درمان‌های هورمونی برخی از زنانی که دچار علائم متوسط تا شدید پیش از قاعدگی می‌شوند از درمان‌های هورمونی مانند قرص‌های ضدبارداری هورمونی استفاده می‌کنند. اگر این علائم به دنبال مصرف هورمون خارجی شروع شده‌اند. شاید به دلیل استفاده از این هورمون‌ها باشد و نشانگر اختلال ملال پیش از قاعدگی نباشد در این موارد، در صورتی که علائم پس از قطع هورمون مصرفی بر طرف شدند، تشخیص اختلال افسردگی ناشی از دارو مواد گزینه مناسبی است.
سایر بیماری‌های طبی زنانی که دچار بیماری‌های طبی مزمن هستند، ممکن است علائم ملال پیش از قاعدگی را تجربه کنند. مانند هر اختلال افسردگی دیگری هر بیماری طبی از جمله کم کاری تیروئید و کم خونی که علائم را بهتر توجیه می‌کنند باید کنار گذاشته شوند. هم ابتلایی دوره افسردگی اساسی شایع‌ترین اختلال از پیش موجود در افراد مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی گزارش شده است. طیف وسیعی از بیماری‌های طبی مانند میگرن، آسم، آلرژی‌ها تشنج‌ها یا سایر اختلالات روانی مانند اختلالات افسردگی و دو قطبی اختلالات اضطرابی پرخوری عصبی، اختلال مصرف مواد در حین مرحله پیش از قاعدگی تشدید می‌شوند ولی نبود فواصل فاقد علائم پس از پایان خون‌ریزی ماهانه تشخیص اختلال ملال پیش از قاعدگی را منتفی می‌کند.
بهتر است این حالات را تشدید‌کننده بیماری طبی یا روانی موجود در دوره پیش از قاعدگی نظر گرفت در مواردی که بیمار در مرحله پیش از قاعدگی دچار تشدید علائم یک اختلال طبی یا روانی دیگر می‌شود نباید آن را به عنوان تشخیص اختلال ملال پیش از قاعدگی در نظر گرفت؛ با این حال در صورتی که فرد دچار علائمی می‌شود که سطح کارکردی وی را تا حد تشخیص اختلال ملال پیش از قاعدگی تغییر می‌دهد و شدت علائمش به نحو چشمگیری با سیر همیشگی اختلال یا بیماری طبی زمینه‌ای تفاوت دارد می‌توان این اختلال را به عنوان تشخیص اضافه‌ای در کنار اختلال روانی یا بیماری طبی موجود مطرح نمود. اختلال افسردگی ناشی از دارو مواد Substance٫Medication-Induced Depressive Disorder ملاک‌های تشخیصی . اختلال چشمگیر و مداوم خلقی که وجه غالب نمای بالینی فرد را تشکیل می‌دهد و به شکل خلق افسرده یا کاهش بارز علایق یا لذات در تمام یا تقریباً تمام فعالیت‌ها بروز می‌کند. یافته‌های شرح حال معاینات جسمی با نتایج آزمایشگاهی نشانگر وجود هم (۱) و هم (۲) است ۱ علائم ملاک A در حین یا بلافاصله پس از مسمومیت یا ترک محرومیت مواد یا پس از مصرف یک دارو به وجود آمده‌اند.
ماده یا داروی مصرفی قابلیت ایجاد علائم A را دارد. اختلالات افسردگی ناشی از مواد دارو توجیهی بهتر برای اختلال موجود نیستند موارد زیر می‌توانند شاهدی بر وجود یک اختلال افسردگی مستقل باشند. قبل از مصرف دارو ماده علائم وجود داشته‌اند؛ علائم پس از رفع علائم مسمومیت یا ترک محرومیت حاد ماده مصرفی به مدت قابل توجهی مثلاً یک ماه ادامه می‌یابند یا شواهد دیگری وجود دارد مبنی بر وجود یک اختلال افسردگی مستقل که در اثر مواد دارو ایجاد نشده است. مانند سابقه دوره‌های مکرر و مستقل از مواد دارو) اختلال حاضر منحصراً در دوره دلیریوم رخ نداده است. این اختلال از نظر بالینی موجب ناراحتی قابل توجه با افت کار کرد شغلی اجتماعی با سایر جنبه‌های مهم کار کردی فرد می‌شود. نکته این تشخیص در مواقعی به جای تشخیص مسمومیت یا ترک (محرومیت) مواد به کار می‌رود که علائم ملاک ۸ وجه بارز تابلوی بالینی موجود را تشکیل دهند و آن قدر شدید هستند که نیازمند توجه بالینی باشند. نکته کدگذاری کد‌های ICD-10-C در مورد اختلالات افسردگی ناشی از مواد داروی مشخص در جدول زیر آورده شده است.
توجه داشته باشید که کد‌های ICD-10-CM بستگی به وجود یا نبود اختلال مصرف مواد همزمان در همان طبقه ماده عامل دارد. در هر صورت تشخیصی مجزا برای اختلال مصرف مواد گذاشته نمی‌شود در صورت وجود یک اختلال خفیف مصرف مواد همراه با اختلال افسردگی ناشی از مواد رقم چهارم که مذکور عدد یک خواهد بود و بالینگر باید قبل از اختلال افسردگی ناشی از ماده اختلال خفیف مصرف مواد» را ثبت نماید مثلاً اختلال خفیف مصرف کوکائین همراه با اختلال افسردگی ناشی از کوکائین اگر اختلال مصرفی با اختلال افسردگی متوسط یا شدید ناشی از مواد همراه باشد، رقم چهارم که آن عدد دو خواهد بود و بالینگر باید با توجه به شدت اختلال مصرف همزمان عبارت اختلال مصرف متوسط | مواد یا اختلال مصرف شدید مواد را یادداشت نماید. در صورت نبود اختلال مصرف همزمان مثلاً به دنبال یک بار مصرف شدید یک ماده باید در رقم چهارم که مربوط عدد ۹ را به کار برد و بالینگر فقط اختلال افسردگی ناشی از مواد را ثبت می‌نماید.
KD-10-CM مشخص کنید اگر برای ملاحظه تشخیص‌های مربوط به رده‌های مختلف مواد به جدول شماره یک فصل اختلالات اعتیادی و مرتبط با مواد مراجعه نمایید که نشان می‌دهد شاخص در حین مسمومیت وایا در حین محرومیت برای ماد‌های خاص کاربرد دارد یا نه یا با شروع بعد از مصرف دارو مناسب است با شروع در حین مسمومیت اگر ملاک‌های تشخیصی مسمومیت با یک ماده وجود دارد و علائم حین مسمومیت به وجود آمده‌اند. با شروع حین ترک محرومیت اگر ملاک‌های ترک یک ماده وجود دارد و علائم در حین یا کمی بعد از ترک (محرومیت) شروع شده است. با شروع بعد از مصرف دارو اگر علائم بعد از شروع مصرف دارو بعد از تغییر در مصرف دارو یا در حین ترک دارو ایجاد شده باشند. روند‌های ثبت ICD-9-CM نام ماده مشخصی که به عنوان عامل بروز علائم افسردگی تلقی می‌شود مثلاً کوکائین دگزامتازون در ابتدای عبارت اختلال افسردگی ناشی از ماده دارو آورده می‌شود. کد تشخیصی لازم بر اساس طبقه ماده مصرفی از جدول موجود در مجموعه ملاک‌های تشخیصی انتخاب می‌شود.
در مورد موادی که به هیچیک از رده‌های مشخص تعلق ندارند (مثلاً دگزامتازون از کد سایر مواد استفاده می‌شود و در مواردی که طبقه ماده‌ای که به عنوان عامل سبب شناختی اختلال تلقی می‌شود نامعلوم است باید از طبقه ماده نامعلوم استفاده کرد. به دنبال نام اختلال مشخصات زمان شروع شروع حین مسمومیت یا شروع حین محرومیت ذکر می‌شود. برخلاف فرایند ثبت ICD-10-CM که دو اختلال مصرف مواد و اختلال ناشی از مصرف مواد را در یک کد واحد با یکدیگر ترکیب می‌کند در ICD - برای اختلال مصرف مواد همراه یک کد جداگانه در نظر گرفته شده است. برای مثال به هنگام بروز علائم افسردگی در حین دوره ترک در مردی که اختلال مصرف شدید کوکائین دارد تشخیص مربوطه ۲۹۲٫۸۴ اختلال افسردگی ناشی از کوکائین با شروع حین ترک است یک تشخیص اضافه ۳۰۴٫۲۰، اختلال مصرف شدید کوکائین نیز ثبت می‌شود.
اگر قضاوت بالینگر بر این است که در به وجود آوردن علائم افسردگی حاضر بیش از یک ماده نقش برجسته‌ای داشته‌اند باید هر یک از آن‌ها را جداگانه فهرست نماید (مثلاً ۲۹۲٫۸۴ اختلال افسردگی ناشی از متیل فنیدیت با شروع حسین محرومیت ۲۹۲٫۸۴ اختلال افسردگی ناشی از دگزامتازون با شروع حین مسمومیت ICD-10-C نام ماده مشخصی که مسئول بروز علائم افسردگی قلمداد می‌شود مثلاً کوکائین دگزامتازون در ابتدای عبارت اختلال افسردگی ناشی از دارو مواد آورده می‌شود. کد تشخیصی بر اساس وجود یا نبود اختلال همزمان مصرف مواد و طبقه ماده مصرفی از جدول موجود در مجموعه ملاک‌های تشخیصی انتخاب می‌شود در مورد موادی که در هیچ یک از گروه‌های موجود جای نمی‌گیرند مانند دگزامتازون از که سایر موارد (نامعلوم) استفاده می‌شود و در مواردی که عامل سبب شناختی ماده‌ای است که طبقه آن نا معلوم است از کدی مشابه استفاده می‌شود. به هنگام ثبت نام اختلال در صورت وجود اختلال مصرف مواد همزمان نام آن را در ابتدا فهرست نمایید و به دنبال آن واژه همراه و سپس عبارت اختلال افسردگی ناشی از مواد و در نهایت مشخصات شروع یعنی شروع حین مسمومیت شروع حین محرومیت را ثبت نمایید.
برای مثال در مورد بروز علائم افسردگی در حین ترک محرومیت در مردی که دچار اختلال مصرف شدید کوکائین است تشخیص به صورت زیر خواهد بود ۲۴٫ ۲۱۴ اختلال مصرف شدید کوکائین همراه با اختلال افسردگی ناشی از کوکائین با شروع حین ترک محرومیت تشخیص اضافی جداگانه‌ای برای اختلال مصرف شدید کوکائین همزمان به کار گرفته نمی‌شود. اگر اختلال افسردگی ناشی از مواد بدون اختلال مصرف مواد همزمان رخ داده باشد مثلاً پس از یک بار مصرف شدید ماده هیچ اختلال مصرفی ثبت نمی‌شود مثلاً ۹۴٫ ۱۶ اختلال افسردگی ناشی از فن سیکلیدین با شروع حین مسمومیت زمانی که بیش از یک ماده در ایجاد علائم افسردگی نقش داشته باشند. هر کدام باید جداگانه فهرست شوند برای مثال F15.24 اختلال مصرف شدید متیل فنیدیت همراه با اختلال افسردگی ناشی از متیل فنیدیت با شروع حین ترک محرومیت؛ ۹۴٫ ۱۹ اختلال افسردگی ناشی از دگزامتازون با شروع حین مسمومیت ویژگی‌های تشخیصی ویژگی اصلی اختلال افسردگی ناشی از دارو ماده وجود آشفتگی مداوم و برجسته در خلق است.
این ویژگی در تصویر بالینی غالب است و با خلق افسرده یا کاهش علاقه یا لذت در همه فعالیت‌ها یا اکثر آن‌ها مشخص می‌شود ملاک (۸) و به دلیل اثرات مستقیم فیزیولوژیک یک ماده برای مثال ماده مورد سوء مصرف یک دارو یا قرار گرفتن در معرض سموم ایجاد شده است ملاک (B) بروز علائم افسردگی موجود با توجه به شرح حال بالینی معاینات جسمی و نتایج آزمایشگاهی در حین یا کمی پس از مسمومیت با ماده دارو یا ترک آن‌ها رخ داده است ملاک (B) و ماده داروی مورد نظر قابلیت ایجاد علائم افسردگی را دارد ملاک (B) به علاوه اختلال موجود توسط یک اختلال افسردگی مستقل بهتر توجیه نمی‌شود.
شواهد دال بر یک اختلال افسردگی مستقل عبارت‌اند از وجود علائم افسردگی قبل از مصرف یا ترک (محرومیت) مواد تداوم علائم افسردگی فراتر از دوره زمانی که پس از قطع مصرف ماده انتظار وجود آن‌ها می‌رود؛ یا سایر شواهدی که می‌توانند نشانگر یک اختلال افسردگی مستقل باشد ملاک (C) اگر علائم افسردگی صرفاً در دوره دلیریوم رخ داده باشند، نباید این تشخیص را مطرح نمود ملاک (D) نهایتاً اختلال افسردگی ناشی مواد دارو باید ناراحتی قابل توجهی از نظر بالینی ایجاد کرده باشد یا موجب افت عملکرد شغلی اجتماعی و سایر جنبه‌های مهم کارکردی فرد شده باشد تا بتوان این تشخیص را عنوان نمود ملاک (E) تشخیص اختلال افسردگی ناشی از دارو زمانی باید جایگزین مسمومیت با دارو یا ترک آن محرومیت قرار بگیرد که علائم ملاک A در تصویر بالینی غالب باشند و به قدری شدید باشند که توجه را برای یک اختلال بالینی مستقل جلب کنند.
دو طبقه از دارو‌هایی که بیشتر مورد سوء مصرف قرار می‌گیرند کند‌کننده‌ها برای مثال مسمومیت با الکل بنزودیازپین‌ها و سایر دارو‌های رخوت‌زا، خواب‌آور یا ضد اضطرابی و محرک‌ها برای مثال محرومیت مواد شبه - آمفتامین و کوکائین هستند که می‌توانند موجب اختلال افسردگی ناشی از ماده دارو شوند. برخی از دارو‌ها استروئید‌ها دارو‌های ضد فشار خون از جمله کلونیدین گوانتیدین متیل دوپا و رزربین اینترفرون الدویا می‌توانند موجب سندرم افسردگی ناشی از دارو مواد شوند دارو‌هایی که در ایجاد اختلال افسردگی ناشی از دارو دخیل هستند طیف گسترده‌ای را شامل می‌شوند آنتی بیوتیک‌ها عوامل ضدویروسی (فاویرنز) عوامل قلبی عروقی بتا بلاکر‌ها و بلوکه‌کننده‌های کانال کلسیم، مشتقات رتینوئیک اسید (ایزوترتینوئین) دارو‌های ضدافسردگی، ضد تشنج عوامل ضد میگرن (تریپتان) دارو‌های ضدروان پریشی، عوامل هورمونی کورتیکواستروئید‌ها دارو‌های ضدبارداری خوراکی آگونیست‌های هورمون آزاد‌کننده گونادوتروپین تاموکسیفن دارو‌های شیمی درمانی و عوامل ترگ سیگار وارنیکلین این فهرست با کشف مواد ترکیبی جدید احتمالاً گسترده‌تر خواهد شد.
قضاوت بالینی بالینگر برای تعیین اینکه آیا واقعاً دارو‌ها سبب بروز اختلال افسردگی شده‌اند یا یک اختلال افسردگی هم زمان با مصرف دارو‌ها بروز کرده اصل اساسی محسوب می‌شود. تشخیص اختلال افسردگی ناشی از مواد دارو زمانی بسیار محتمل است که فرد مقادیر زیادی از یک ماده داروی مرتبط را مصرف کند و سابقه‌ای از دوره‌های افسردگی مستقل نداشته باشد. برای مثال بروز یک دوره افسردگی در حین چند هفته نخست مصرف آلفا متیل دوپا یک داروی ضد فشارخون در شخصی که اصلاً سابقه اختلال افسردگی اساسی نداشته برای تشخیص اختلال افسردگی ناشی از مواد دارو کفایت می‌کند. گاهی اوقات یک بیماری شناخته شده از قبل موجود مانند افسردگی اساسی مکرر به طور تصادفی در حین مصرف دارویی که توانایی ایجاد علائم افسردگی را دارد مانند ال دویا قرص‌های خوراکی ضدبارداری عود می‌کند؛ در این موارد تصمیم‌گیری در مورد نقش دارو به قضاوت بالینگر بستگی دارد.
با در نظر گرفتن شروع سیر و سایر عوامل مرتبط با مصرف مواد افتراق اختلال افسردگی ناشی از مواد دارو از اختلال افسردگی اولیه امکان‌پذیر است باید از شرح حال، معاینه جسمی یا یافته‌های آزمایشگاهی شواهدی به دست آورد که نشان‌دهنده مصرف سوء مصرف مسمومیت با یک ماده یا ترک (محرومیت) آن قبل از شروع اختلال افسردگی باشد. گاهی تغییرات عصب - شیمیایی مرتبط با حالت مسمومیت یا ترک (محرومیت) برخی از مواد نسبتاً طولانی می‌شود و به همین ترتیب، علائم شدید افسردگی پس از پایان مصرف ماده مورد نظر برای مدتی طولانی‌تر باقی می‌مانند و این علائم ممکن است هم چنان با تشخیص اختلال افسردگی ناشی از ماده دارو همسو باشند. شیوع نرخ طول عمری دوره‌های افسردگی ناشی از الکل و ماده محرک در بین افرادی که دارای اختلال مصرف مواد مرتبط هستند، حداقل ۴۰ درصد گزارش شده است. با این حال در یک تحقیق ملی انجام شده در جمعیت بزرگسال آمریکا، شیوع طول عمر اختلال افسردگی ناشی از مواد دارو ۰٫۲۶ درصد بوده است. این داده‌ها نشان می‌دهند که به هنگام شناسایی و درمان اختلال ناشی از دارو در افرادی که دچار اختلال مصرف الکل و محرک‌ها هستند دقت زیادی باید صورت بگیرد.
بروز و سیر شروع اختلال افسردگی مرتبط با مصرف مواد الکل مواد شبه - آمفتامین و یا کوکایین داروی تجویزی برای درمان یک بیماری طبی باید زمانی باشد که فرد ماده مورد نظر را مصرف کرده است و نشانگان ترک آن ماده باید زمانی بروز کند که فرد در حال ترک آن باشد. شروع مشخص و جداگانه خود را داشته باشد. اغلب اوقات اختلال افسردگی در طی چند هفته نخست یا ماه اول مصرف ماده آغاز می‌شود وقتی مصرف ماده مورد نظر قطع می‌شود علائم افسردگی معمولاً در عرض چند روز تا چند هفته با توجه به نیمه عمر دارو ماده و وجود سندرم محرومیت فروکش می‌کنند. اگر علائم به مدت ۴ هفته بیش از آنچه برای دوره محرومیت ماده مصرفی انتظار می‌رود ادامه یافت، باید به سایر تشخیص‌های افسردگی توجه نمود.
چندین کارآزمایی آینده نگر کنترل شده به ارتباط علائم افسردگی با مصرف داروی تجویزی پرداخته‌اند، اما بیشتر گزارش‌های موجود در رابطه با این موضوع شامل بررسی گذشته نگر افرادی می‌شود که وارد درمان شده‌اند یا در مطالعات مقطعی بزرگ شرکت کرده‌اند اغلب پژوهش‌ها در رابطه با سیر بالینی افسردگی‌های ناشی از مواد غیر قانونی الکل صورت گرفته‌اند و اکثر آن‌ها از این باور حمایت می‌کنند که اختلالات ناشی از مواد کمی پس از ترک آن از بین ‌می‌روند. موضوع مهم دیگر این است که افرادی که پس از درمان اختلالات مصرف مواد دارای علائم باقی مانده افسردگی هستند، با احتمال بیشتری دچار عود مصرف مواد می‌شوند.
عوامل خطر و عوامل مربوط به پیش آگهی عوامل خطر برای اختلال افسردگی ناشی ماده شامل موارد مقابل می‌شوند سابقه اختلال شخصیت ضد اجتماعی اسکیزوفرنیا و اختلال دوقطبی سابقه تجربه وثایع استرس‌زا در ۱۲ ماه گذشته سابقه افسردگی‌های ناشی از مصرف مواد؛ سابقه خانوادگی اختلالات مصرف مواد علاوه بر این تغییرات عصب شیمیایی مرتبط با الکل و سایر مواد سوء مصرفی اغلب به هنگام ترک ماده موجب علائم افسردگی و اضطرابی می‌شود و در نتیجه بر مصرف مداوم ماده اثر می‌گذارد و موجب کاهش احتمال بهبودی از اختلالات مصرف مواد می‌شود. سیر اختلال افسردگی ناشی از مصرف ماده ممکن است به دلیل مشکلات اجتماعی ساختاری مرتبط با فقر تبعیض نژادی و حاشیه رانی وخیم‌تر شود. مسائل مرتبط با جنس ٫ جنسیت در بین افرادی که دچار اختلال مصرف مواد می‌شوند خطر ابتلا به اختلال افسردگی ناشی از مواد در بین زنان و مردان یکسان است.
نشانگر‌های تشخیصی بررسی‌های آزمایشگاهی ماده مورد نظر در خون یا ادرار اعتبار کمی در شناسایی اختلال افسردگی ناشی از مواد دارند زیرا سطوح خون و ادرار اغلب زمانی که فرد برای آزمایش حاضر می‌شود منفی است و این حقیقت را نشان می‌دهد که افسردگی‌های ناشی از مواد می‌توانند تا حداکثر ۴ هفته پس از مصرف مواد یا قطع مصرف دارو ادامه داشته باشند. بنابراین نتیجه مثبت آزمایش تنها به این معناست که فرد اخیراً تجربه مصرف یک ماده را داشته اما به خودی خود سیر زمانی را مشخص نمی‌کند و اطلاعاتی از ویژگی‌های مرتبط با اختلال افسردگی ناشی از دارو ارائه نمی‌کند با این حال مهمترین داده‌ها در تشخیص این اختلالات همان طور که برای سایر اختلالات روانی نیز صادق است از طریق سابقه بالینی و ارزیابی دقیق وضعیت روانی به دست می‌آید. خطر خودکشی خطر اقدام به خودکشی در افرادی که دچار اختلال مصرف الکل هستند و دوره‌های افسردگی را چه ناشی از دارو چه مستقل از ان تجربه می‌کنند در مقایسه با گروه کنترل بیشتر است. تشخیص افتراقی مسمومیت با مواد و ترک آن بروز علائم افسردگی در حین مسمومیت با مواد یا ترک محرومیت آن شایع است.
تشخیص افسردگی ناشی از مواد زمانی به جای تشخیص مسمومیت با مواد یا ترک آن به کار می‌رود که شدت علائم خلقی در حدی است که درمان بالینی مجزایی ضرورت می‌یابد. برای مثال ملال یکی از ویژگی‌های مشخص محرومیت کوکائین است. در صورتی باید از اختلال افسردگی ناشی از کوکائین به جای محرومیت کوکائین استفاده نمود که اختلال خلقی موجود شدیدتر و طولانی‌تر از آن چیزی باشد که معمولاً در محرومیت کوکائین دیده می‌شود و آشفتگی خلقی ملاک A در تصویر بالینی غالب باشد و شدت آن به اندازه‌ای باشد که درمانی مجزا ضرورت یابد. اختلال افسردگی اولیه افتراق اختلال افسردگی ناشی از دارو مواد از افسردگی اولیه با توجه به این موضوع امکان‌پذیر است که یک ماده عامل سببی بروز علائم است؛ با این حال اگر نشانگان افسردگی در مواقعی مشاهده شود که ماده یا دارو مصرف نمی‌شود، آنگاه تشخیص درست اختلال افسردگی اولیه خواهد بود.
اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر از آنجا که بیماران مبتلا به بیماری‌های طبی معمولاً چند دارو برای درمان بیماری‌شان مصرف می‌کنند باید به خاطر سپرد که همیشه اختلال افسردگی این بیماران به دلیل عوارض دارو‌های مصرفی نیست و گاهی می‌تواند ناشی از اثرات فیزیولوژیک خود بیماری طبی باشد. در این گونه موارد باید از تشخیص اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر بهره جست. شرح حال فرد معمولاً مبنای قضاوت بالینی است. گاهی لازم می‌شود درمان این گونه بیماری‌های طبی تغییر یابد (مثلاً تعویض یا قطع دارو تا به صورت تجربی مشخص شود که آیا داروی مصرفی نقشی سببی دارد یا خیر اگر بالینگر اطمینان دارد افسردگی موجود حاصل اثرات فیزیولوژیک یک بیماری طبی دیگر و استفاده مواد یا ترک آن‌ها است باید هر دو تشخیص اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر و اختلال افسردگی ناشی از دارو مواد را ثبت نماید.
در مواردی که بر اساس شواهد ناکافی نمی‌توان مشخص کرد که علائم افسردگی ناشی از مصرف یا ترک مواد و دارو با یک بیماری طبی دیگر است یا حاصل یک اختلال اولیه است یعنی نه ناشی از مواد است نه ناشی از بیماری طبی (دیگر می‌توان تشخیص سایر اختلالات افسردگی معین یا اختلال افسردگی نامعین را به کار برد. هم ابتلایی در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی فاقد اختلال مصرف مواد در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی ناشی از دارو مواد وجود همزمان سایر اختلالات روانی DSM-IV در مجموع بیشتر است به ویژه برخی از اختلالات معین DSM-IV مانند اختلال مصرف توتون قماربازی مرضی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی شایع‌تر است ولی اختلال افسردگی پایدار در آن‌ها کمتر دیده می‌شود اختلال مصرف الکل یا سایر مواد در افراد مبتلا به افسردگی ناشی از مواد دارو در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی همراه با اختلال مصرف مواد شایع‌تر است ولی اختلال افسردگی پایدار در آن‌ها شیوع کمتری دارد.
اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر Depressive Disorder Due to Another Medical Condition ملاک‌های تشخیصی یک دوره مشخص و مداوم خلق افسرده یا کاهش چشمگیر علایق با لذات در تمام یا تقریباً تمام فعالیت‌ها وجه غالب نمای بالینی موجود را در بر می‌گیرد. B یافته‌هایی با توجه به شرح حال معاینات جسمی با نتایج آزمایشگاهی وجود دارند که نشان می‌دهند اختلال حاضر ناشی از اثرات مستقیم فیزیولوژیک یک بیماری طبی دیگر است. اختلال موجود با یک اختلال روانی دیگر بهتر توجیه نمی‌شود (مثلاً اختلال سازگاری با خلق افسرده که در آن عامل استرس‌زا یک بیماری طبی وخیم است. اختلال موجود صرفاً محدود به دوره دلیریوم نبوده است. اختلال حاضر از نظر بالینی موجب ناراحتی قابل توجه یا افت عملکرد اجتماعی شغلی با سایر جنبه‌های مهم کارکردی فرد شده است. نکته کدگذاری در ICD-10-C کدگذاری بر اساس شاخص‌های زیر انجام می‌گیرد به ذیل مراجعه نمایید مشخص کنید اگر: ٤٠٦٫٣١ همراه با ویژگی‌های افسردگی همه ملاک‌های تشخیصی دوره افسردگی اساسی دیده نمی‌شود. ٢٠٦٫٣٢ همراه با دوره شبه افسردگی اساسی تمام ملاک‌های تشخیص افسردگی اساسی به جز ملاک (C) وجود دارند.
٢٠٦٫٣٤ با ویژگی‌های مختلط علائم مانیا یا هیومانیا هم وجود دارند ولی وجه بارز تابلوی بالینی بیمار نیستند. نکته کدگذاری نام بیماری طبی دیگر را همراه با نام اختلال روانی بیاورید (مثلاً ۴۰۶٫۳۱ اختلال افسردگی ناشی از کم کاری تیروئید با ویژگی‌های افسردگی به علاوه باید بیماری طبی دیگر را جداگانه درست قبل از تشخیص اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر هم کدگذاری و فهرست نمایید (مثلاً) ۳۰٫۹ کم کاری تیروئید ۴۰۶٫۳۱ اختلال افسردگی ناشی از کم کاری تیروئید همراه با ویژگی‌های افسردگی ویژگی‌های تشخیصی ویژگی اصلی اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر یک دوره مشخص و مداوم خلق افسرده یا کاهش شدید لذات یا علایق در تمام یا تقریباً تمام فعالیت‌ها است که وجه غالب نمای بالینی موجود را تشکیل می‌دهند ملاک (A) و به نظر می‌رسد که علائم فوق ناشی از اثرات مستقیم فیزیولوژیک بیماری طبی دیگری باشند ملاک (B برای قطعی نمودن این نکته که اختلال خلقی موجود ناشی از یک بیماری طبی است در وهله اول بالینگر باید وجود آن اختلال طبی را اثبات نماید.
سپس باید این نکته را ثابت نمود که بیماری طبی عمومی موجود از طریق سازکار‌های فیزیولوژیکی موجب بروز اختلال خلقی شده است. برای اثبات این نکته ارزیابی جامع و دقیق عوامل مختلف ضروری است. گرچه هیچ دستور العمل قاطع و استواری برای تعیین ارتباط سببی بیماری طبی عمومی با اختلال خلقی وجود ندارد ولی ملاحظات متعددی در این زمینه مفید هستند. اول وجود ارتباط زمانی بین شروع، تشدید یا بهبودی بیماری طبی عمومی و اختلال خلقی است؛ دوم وجود علائمی است که برای اختلال خلقی اولیه غیر عادی محسوب می‌شوند (مثلاً سن شروع یا سیر غیر عادی یا نبود سابقه خانوادگی) به علاوه یافته‌های معتبر از منابع موجود که بیانگر ارتباط مستقیم بیماری طبی مورد نظر و بروز علائم خلقی هستند در ارزیابی این گونه موارد کمک شایانی می‌کنند. ویژگی‌های همراه سبب‌شناسی (یعنی ارتباط علی با یک بیماری طبی دیگر که بر اساس شواهد بالینی به دست آمده است متغیر اصلی در اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر است. فهرست بیماری‌های طبی که گفته می‌شود توانایی ایجاد افسردگی اساسی را دارند بی پایان است و قضاوت و تصمیم بالینگر نقشی اساسی در تشخیص‌گذاری دارد.
بین افسردگی و آسیب‌های عروقی مغزی بیماری هانشنگتون بیماری پارکینسون و آسیب‌های مغزی ناشی از ضربه ارتباطات بارز و قرائن کافی عصبی - آناتومیکی مشاهده می‌شود. در بین بیماری‌های عصبی - غددی بیش از همه بیماری کوشینگ و کم کاری تیروئید با افسردگی ارتباطی تنگاتنگ دارند. اختلالات خود ایمنی از جمله لوپوس اریتماتوز سیستمیک و کمبود برخی ویتامین‌ها از جمله ویتامین B12 با افسردگی مرتبط بوده است. به نظر می‌رسد بیماری‌های متعدد دیگری مانند اسکلروز چندگانه یا افسردگی در ارتباط باشند. در منابع موجود رابطه علی برخی از بیماری‌ها بیشتر از سایرین به چشم می‌خورد. در حال حاضر شواهد نشان می‌دهند که مکانیسم پاتوفیزیولوژیک مستقیمی برای علائم افسردگی در ضایعات موضعی (TBI CVA، نئوپلاسم) وجود دارد که روی قسمت‌های خاصی از مغز بیماری پارکینسون، بیماری هانتینگتون کم کاری تیروئید نشانگان کوشینگ و سرطان لوزالمعده اثر می‌گذارد.
شیوع تفاوت جنسیتی در شیوع تا حدی به تفاوت جنسیتی مرتبط با بیماری طبی بستگی دارد برای مثال، لوپوس اریتماتوز سیستمیک در زنان شایع‌تر است؛ سکته مغزی در مردان میان سال شایع‌تر از زنان است بروز و سیر به دنبال سکته مغزی افسردگی به شکلی حاد و طی یک یا چند روز پس از وقوع آسیب مغزی عروقی آغاز می‌شود نتایج حاصل از بزرگترین مطالعه چند موردی البته در برخی موارد شروع افسردگی تا چند هفته و یا چند ماه پس از CVA به تعویق می‌افتد. در بزرگ‌ترین مطالعه چند موردی طول دوره افسردگی اساسی پس از CVA به طور متوسط بین ۱۱-۹ ماه بوده است. به همین ترتیب در بیماری هانتینگتون نیز حالت افسردگی در همان اوایل بیماری به وجود می‌آید در بیماری پارکینسون و هانتینگتون، افسردگی معمولاً قبل از بروز مشکلات حرکتی و نقایص شناختی همراه با بیماری‌های فوق بروز می‌کند. این نکته به خصوص در مورد بیماری هانتینگتون صادق است که در آن افسردگی به عنوان نخستین علامت عصب روان پزشکی در نظر گرفته می‌شود.
شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد پیشرفت دمانس ناشی از هانتینگتون موجب کاهش میزان افسردگی ناشی از آن می‌شود در برخی افراد دارای آسیب مغزی ایستا و سایر بیماری‌های دستگاه عصبی مرکزی علائم خلقی ممکن است دوره‌ی یعنی مکرر باشد و در طی روند اختلال روی دهد. در سندرم کوشینگ و کم کاری تیروئید، افسردگی ممکن است جلوه زودهنگام بیماری باشد. در سرطان لوزالمعده افسردگی اغلب پیش از سایر علائم روی می‌دهد. عوامل خطرساز و مربوط به پیش آگهی خطر بروز حاد اختلال افسردگی اساسی پس از حوادث عروقی مغزی در طی روز نخست تا یک هفته ارتباط زیادی با محل ضایعه مغزی دارد. بیشترین خطر مربوط به سکته‌های لوب پیشانی چپ و کمترین خطر مشخصاً مربوط به ضایعات لوب پیشانی سمت راست است. در مواردی که افسردگی ۶-۲ ماه بعد از سکته مغزی به وجود می‌آید ارتباطی بین سکته‌های مناطق چپ یا راست مغز و لوب پیشانی مشاهده نمی‌شود؛ به نظر می‌رسد این علائم افسردگی بیشتر با اختلال افسردگی اساسی اختلال سازگاری یا تضعیف روحیه فرد مرتبط باشد. در افرادی که دارای بیماری پارکینسون هستند شروع زودهنگام بیماری بار بیشتر علائم حرکتی و مزمن‌تر شدن بیماری با افسردگی مرتبط است.
خطر افسردگی پس از TBI با موارد زیر مرتبط است مؤنث بودن اختلال افسردگی قبلی علائم روانی زودهنگام پس از آسیب حجم کمتر مغز و بیکاری مسائل تشخیصی مرتبط با جنس ٫ جنسیت در بیماری قلبی عروقی به ویژه در دوره پس از سکته مغزی زنان بیش از مردان در معرض خطر افسردگی قرار دارند. نشانگر‌های تشخیصی نشانگر‌های تشخیصی به بیماری طبی زمینه‌ای مربوط هستند (مثلاً، سطح استروئید خون یا ادرار می‌تواند مؤید تشخیص بیماری کوشینگ باشد که با سندرم‌های افسردگی یا مانیا مرتبط است). خطر خودکشی هیچ تحقیق همه گیر شناختی در زمینه مقایسه میزان خطر خودکشی در افسردگی اساسی ناشی از یک بیماری طبی دیگر و خطر خودکشی ناشی از یک دوره افسردگی اساسی اولیه وجود ندارد. در مورد ارتباط خودکشی و افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر فقط گزارش‌هایی موردی در دست است. ارتباط آشکاری بین خودکشی و بیماری‌های طبی وخیم به ویژه در اوایل تشخیص بیماری طبی وجود دارد؛ بنابراین بهتر است. این گونه فرض کنیم که نه تنها خطر خودکشی در افسردگی اساسی ناشی از بیماری‌های طبی کمتر از سایر انواع افسردگی اساسی نیست بلکه احتمالاً بیشتر هم است.
تشخیص افتراقی اختلالات افسردگی که ناشی از یک بیماری طبی دیگر نیستند تعیین اینکه آیا بیماری طبی همراه با اختلال افسردگی عامل بروز اختلال است یا خیر بستگی به موارد زیر دارد (a) نبود دوره دوره‌های افسردگی قبل از ابتلا به بیماری طبی ( توانایی یا عدم توانایی بیماری طبی موجود در ایجاد یا تشدید اختلال افسردگی و (c بروز علائم افسردگی در مدت کوتاهی پس از شروع یا وخامت بیماری طبی به ویژه بهبودی این علائم به دنبال فروکش یا رفع علائم بیماری طبی اختلال افسردگی ناشی از دارو نکته حائز اهمیت این است که برخی از دارو‌هایی که برای درمان بیماری طبی به کار ‌می‌روند مانند استروئید‌ها یا آلفا اینترفرون قادرند علائم افسردگی یا مانیا ایجاد کنند در این موارد قضاوت بالینی بر اساس همه شواهد موجود بهترین راه افتراق محتمل‌ترین و یا مهمترین عامل سبب شناختی است یعنی بیماری طبی در برابر دارو‌های مصرفی دلیریوم و اختلال عصبی شناختی خفیف و شدید تشخیص مجزای اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر در صورتی مطرح نمی‌شود که آشفتگی خلقی منحصراً در طول دوره دلیریوم روی دهد.
با این حال اگر آشفتگی خلقی به دلیل پیامد فیزیولوژیک یک اختلال عصبی شناختی ایجاد شده باشد و اگر علائم افسردگی بخش بارزی از جلوه بالینی باشند تشخیص اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر ممکن است در کنار تشخیص اختلال عصبی شناختی خفیف یا شدید مطرح شود. اختلالات سازگاری افتراق یک دوره افسردگی از اختلال سازگاری اهمیت زیادی دارد زیرا آغاز بیماری طبی و استرس ناشی از آن به خودی خود می‌تواند سبب بروز اختلال سازگاری و یا دوره افسردگی اساسی شود. عوامل اصلی افتراق عبارت‌اند از فراگیر بودن نمای افسردگی و گستردگی تعداد و کیفیت علائم افسردگی که بیمار از آن‌ها شکایت می‌کند و در مصاحبه بالینی مشخص می‌شود تشخیص‌های افتراقی بیماری طبی زمینه‌ای اهمیت زیادی دارد ولی از حوصله این کتاب خارج است. تضعیف روحیه تضعیف روحیه واکنشی شایع به بیماری طبی مزمن است و با احساس بی کفایتی درماندگی ناامیدی و میل به تسلیم شدن مشخص می‌شود تضعیف روحیه اغلب با علائم افسردگی از جمله خلق پایین و خستگی مشخص می‌شود.
تضعیف روحیه معمولاً شامل بی لذتی مرتبط با اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی نمی‌شود افراد معمولاً می‌توانند فعالیت‌های لذت بخش پیشین و شادی را تجربه کنند. هم ابتلایی بیماری‌های همزمان با اختلال افسردگی ناشی از یک بیماری طبی دیگر در واقع همان بیماری‌های طبی عامل اختلال افسردگی هستند. توجه داشته باشید که امکان بروز دلیریوم قبل از یا همزمان با علائم افسردگی در کسانی که به بیماری‌های طبی مختلفی مانند کوشینگ مبتلا هستند وجود دارد. وجود علائم اضطرابی به خصوص علائم اضطراب فراگیر در اختلالات افسردگی با هر علت و شکلی شایع است. سایر اختلالات معین افسردگی Other Specified Depressive Disorder F٨٩/٣٢ این طبقه تشخیصی برای مواردی به کار می‌رود که در آن‌ها علائم اختصاصی افسردگی مشاهده می‌شود. این علائم از نظر بالینی موجب ناراحتی چشمگیر یا افت عملکرد اجتماعی شغلی و سایر جنبه‌های مهم کارکردی فرد می‌شوند اما واجد ملاک‌های تشخیصی هیچ یک از اختلالات طبقه اختلالات افسردگی نیست و فاقد ملاک‌های تشخیصی اختلال سازگاری همراه با خلق افسرده یا اختلال سازگاری همراه با خلق اضطرابی و افسرده مختلط است.
در واقع این طبقه تشخیصی در مواقعی به کار می‌رود که بالینگر قصد دارد علت خاصی را برای توضیح اینکه چرا علائم موجود ملاک‌های تشخیصی هیچ یک از اختلالات معین افسردگی را برآورده نمی‌سازند، بیان نماید. برای این کار باید پس از ثبت سایر اختلالات معین افسردگی علت آن را ذکر نمود (مثلاً مدت کوتاه دوره افسردگی» چند نمونه از علائمی را که می‌توان به عنوان سایر اختلالات معین در نظر گرفت عبارت‌اند از: . افسردگی گذرای مکرر وجود هم زمان خلق افسرده و حداقل چهار علامت از علائم افسردگی برای مدت ۱۳-۲ روز و حداقل ماهانه یک بار ارتباطی با عادت ماهانه ندارد که طی حداقل ۱۲ ماه پیاپی در فردی که هرگز واجد ملاک‌های تشخیصی اختلال افسردگی یا دو قطبی دیگری نبوده یا در حال حاضر واجد ملاک‌های مرحله فعال یا باقیه‌ای اختلال روان پریشی نیست برای تشخیص این اختلال کافی است.
دوره افسردگی کوتاه مدت (٤) تا ۱۳ روز عاطفه افسرده و حداقل چهار علامت از ۸ علامت افسردگی اساسی که از نظر بالینی موجب ناراحتی قابل ملاحظه یا افت کار کرد می‌شود و بیشتر از چهار روز ولی کمتر از چهارده روز ادامه می‌یابد بیمار هیچ گاه واجد علائم ملاک‌های اختلال افسردگی یا دو قطبی دیگری نبوده و در حال حاضر واجد علائمی نیست که ملاک‌های مراحل فعال یا باقیه‌ای یک اختلال روان پریشی را برآورده کند و دچار افسردگی گذرای مکرر نیز نیست. دوره‌های افسردگی با علائم ناکافی خلق افسرده همراه با حداقل یکی از هشت علامت دوره افسردگی اساسی که از نظر بالینی موجب ناراحتی قابل توجه با افت کار کرد می‌شود؛ برای فردی صدق می‌کند که هیچ گاه واجد ملاک‌های تشخیصی اختلال افسردگی یا دو قطبی دیگری نبوده و در حال حاضر در مرحله فعال یا باقیه‌ای هیچ اختلال روان پریشی نیست یا فاقد ملاک‌های اختلال اضطراب و افسردگی مختلط است و این دوره به مدت حداقل دو هفته ادامه یافته است.
دوره افسردگی همزمان با اسکیزوفرنیا، اختلال اسکیزوفرنیا فرم اختلال هذیانی یا اختلال معین یا نامعین طیف اسکیزوفرنیا و سایر اختلالات روان پریشی نکته دوره‌های افسردگی اساسی که بخشی از اختلال اسکیزوافکتیو هستند دلیلی برای تشخیص مجزای اختلال افسردگی معین محسوب نمی‌شوند. اختلال افسردگی نامعین Unspecified Depressive Disorder F۳۲٫A این طبقه تشخیصی برای مواردی به کار می‌رود که در آن‌ها علائم اختصاصی افسردگی از نظر بالینی موجب ناراحتی شدید یا افت عملکرد اجتماعی شغلی یا سایر جنبه‌های کارکردی فرد می‌شود و هیچ گاه واجد ملاک‌های تشخیصی اختلالات افسردگی در طبقه تشخیصی اختلالات افسردگی نبوده است و فاقد ملاک‌های تشخیصی برای اختلال سازگاری همراه با خلق افسرده یا اختلال سازگاری همراه با خلق اضطرابی و افسرده مختلط بوده است.
در واقع این طبقه تشخیصی در مواقعی به کار می‌رود که بالینگر قصد ندارد دلیل خاصی برای اینکه چرا علائم موجود ملاک‌های تشخیصی هیچ اختلال افسردگی مشخصی را برآورده نمی‌سازد مطرح نماید و شامل مواردی می‌شود که اطلاعات موجود برای اتخاذ یک تشخیص مشخص کافی نیستند مثلاً در بخش اورژانس بیمارستان اختلال خلقی نامعین Unspecified Mood Disorder 53 این طبقه برای وضعیتی کاربرد دارد که در آن علائم اختلال افسردگی باعث ناراحتی بالینی شدیدی می‌شوند یا موجب می‌شوند عملکرد فرد در زمینه اجتماعی شغلی یا سایر حوزه‌های کارکردی افت کند اما به هنگام ارزیابی همه ملاک‌های اختلالات را چه اختلالات دو قطبی چه اختلالات افسردگی برآورده نمی‌کند و به سختی می‌توان بین سایر اختلالات نامعین دو قطبی و اختلالات مرتبط و اختلال افسردگی نامعین برای مثال، سراسیمگی حاد تشخیص مناسب را انتخاب کرد. شاخص‌های اختلالات افسردگی مشخص کنید اگر همراه با ناراحتی اضطرابی ناراحتی اضطرابی با وجود حداقل دو مورد از علائم زیر در اکثر روز‌های دوره افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی پایدار مشخص می‌شود. احساس عصبی بودن یا تنش احساس بی قراری غیر عادی مشکلات تمرکز ناشی از نگرانی .
نگرانی از وقوع اتفاقات ناخوشایند ه احساس از دست دادن کنترل خود شدت فعلی بیماری را مشخص نمایید خفیف دو علامت متوسط سه علامت متوسط - شدید چهار یا پنج علامت شدید چهار یا پنج علامت به اضافه سراسیمگی حرکتی نکته ناراحتی‌های اضطرابی همیشه به عنوان یکی از ویژگی‌های برجسته اختلال افسردگی یا دو قطبی چه در مراکز درمانی عمومی چه در درمانگاه‌های تخصصی بهداشت روان مورد توجه قرار گرفته‌اند. هرچه شدت اضطراب بیشتر باشد احتمال خودکشی افزایش می‌یابد دوره بیماری طولانی‌تر می‌شود و احتمال عدم پاسخ مناسب درمانی بیشتر می‌شود. بنابراین تعیین دقیق وجود و شدت ناراحتی‌های اضطرابی برای برنامه‌ریزی و پایش درمانی می‌تواند از نظر بالینی مفید باشد. با ویژگی‌های مختلط حداقل سه مورد از علائم مانیا هیپومانیای زیر تقریباً در تمام روز‌های دوره افسردگی اساسی فعلی یا دوره افسردگی اساسی اخیر اگر اختلال افسردگی اساسی در حال فروکش نسبی یا کامل باشد وجود داشته باشند ا خلق بالا یا منبسط اعتماد به نفس فوق‌العاده یا خود بزرگ بینی حرفی بیش از حد معمول یا احساس فشار برای صحبت کردن .
۴ پرش افکار یا تجربه ذهنی سبقت افکار ه افزایش انرژی یا فعالیت‌های هدفمند یا اجتماعی شغلی، تحصیلی یا جنسی افزایش مداخله یا مداخله مفرط در کار‌هایی که احتمال پیامد‌های ناخوشایند آن‌ها زیاد است مانند ولخرجی و خرید‌های زیاد رابطه جنسی بی محابا سرمایه‌گذاری‌های تجاری احمقانه کاهش نیاز به خواب علی رغم خواب کمتر از معمول احساس شادابی می‌کند برخلاف بیخوابی B علائم مختلط از نظر دیگران مشهود و معرف تغییر سطح پایه رفتاری فرد هستند. در کسانی که علائم موجود ملاک‌های تشخیصی مانیا یا هیپومانیا را برآورده می‌کنند تشخیص اختلال دوقطبی آ یا 11 است. . علائم مختلط ناشی از اثرات فیزیولوژیک یک ماده نیست مانند ماده سوء مصرفی یک دارو یا سایر درمان‌ها نکنه علائم مختلط که همراه با دوره افسردگی اساسی ملاحظه می‌شود عامل خطری جدی برای تبدیل آن به اختلال دو قطبی 1 یا دو قطبی II است. در نتیجه برای برنامه‌ریزی و پایش درمانی دقت نظر در این علائم از اهمیت زیادی برخوردار است.
همراه با ویژگی‌های ملانکولیک یکی از علائم زیر در حین شدیدترین مرحله دوره فعلی یا دوره افسردگی اساسی اخیر اگر اختلال افسردگی اساسی در حال فروکش نسبی یا کامل باشد دیده می‌شود فقدان لذت در تمام یا تقریباً تمام فعالیت‌ها . فقدان واکنش به محرک‌های لذت بخش عادی در هنگام وقوع اتفاقات خوشایند حتی به صورت موقتی هم احساس بهتری پیدا نمی‌کند وجود سه یا چند مورد از علائم زیر ۱ ویژگی متمایزی از خلق افسرده که به صورت احساس دل مردگی عمیق یأس و یا ترش رویی یا به اصطلاح خلق تهی تجربه می‌شود. معمولاً صبح‌ها افسردگی شدیدتر است. از خواب برخاستن زودهنگام سحر خیزی، یعنی دو ساعت زودتر از همیشه سراسیمگی یا کندی روانی حرکتی چشمگیر ه بی اشتهایی شدید یا کاهش وزن احساس گناه یا مفرط یا نامتناسب نکته شاخص با ویژگی‌های ملانکولیک» در صورتی به کار می‌رود که این ویژگی‌ها در شدیدترین مرحله دوره افسردگی وجود داشته باشند ناتوانی تقریباً کامل از لذت بردن و نه فقط کاهش خفیف آن از مشخصات اصلی است. یک رهنمود خوب برای ارزیابی عدم واکنش دهی خلقی آن است که حتی در اتفاقات بسیار خوشایند نیز تغییر چشمگیری در خلق فرد ایجاد نمی‌شود.
خلق یا اصلاً بشاش نمی‌شود یا اگر شادابی هم پیدا شود فقط نسبی است. مثلاً ۴۰-۲۰ درصد حالت عادی یا فقط برای چند دقیقه کوتاه ویژگی متمایز خلقی که علامت خاص شاخص با ویژگی‌های ملانکولیک است به شکل ویژگی کاملاً متفاوتی با دوره‌های افسردگی غیر ملانکولیک تجربه می‌شود. خلق افسرده‌ای را که بدون دلیل شدیدتر یا طولانی‌تر است نمی‌توان به عنوان خلق افسرده یا ویژگی متمایز در نظر گرفت تغییرات روانی حرکتی تقریباً در تمام اوقات وجود دارند و از نظر دیگران قابل مشاهده هستند. معمولاً احتمال تکرار ویژگی‌های ملانکولیک در دوره‌های افسردگی یک بیمار زیاد نیست این ویژگی‌ها بیش از همه در بیماران بستری در مقایسه با بیماران سرپایی رخ می‌دهند و احتمال بروز آن در دوره‌های خفیف افسردگی اساسی کمتر از موارد شدید است و در کسانی که دچار ویژگی‌های روان پریشی هستند بیشتر دیده می‌شود. با ویژگی‌های آتیپیک (نامتعارف این شاخص در مواقعی به کار می‌رود که علائم زیر به شکل قابل توجهی در اکثر روز‌های دوره افسردگی اساسی فعلی یا دوره افسردگی اساسی اخیر اگر اختلال افسردگی اساسی در حال فروکش نسبی یا کامل باشد یا اختلال افسردگی پایدار فعلی وجود داشته باشند.
واکنش‌پذیری خلق یعنی شادابی خلق در واکنش به اتفاقات مثبت واقعی یا محتمل دو یا چند مورد از علائم زیر ۱ افزایش چشمگیر وزن یا اشتها پرخوابی فلج سربی یعنی احساس سنگینی و خشکی در دست‌ها یا پا‌ها الگوی پایدار حساسیت به طرد شدن در روابط بین فردی فقط محدود به دوره‌های اختلال خلقی نیست که موجب افت عملکرد اجتماعی یا شغلی بارزی شده است. در یک دوره واحد ملاک‌های تشخیصی با ویژگی‌های ملانکولیک یا با کاتاتونیا» وجود ندارد. نکته: «افسردگی آتیپیک اهمیتی تاریخی دارد (یعنی آتیپیک برای افتراق نوع خاصی از جلوه سراسیمه و درون زاد» افسردگی کلاسیک به کار می‌رفت؛ در آن زمان افسردگی در بیماران سرپایی یا نوجوانان و بزرگسالان جوان‌تر به ندرت تشخیص داده می‌شد. امروزه مفهوم آن برخلاف آنچه استنباط می‌شود دلالتی بر جلوه‌های غیر عادی و نادر ندارد. واکنش‌پذیری خلق یعنی توانایی شاد شدن در مواقعی که اتفاقات مثبتی رخ می‌دهد مثلاً ملاقات با فرزندان تحسین از سوی دیگران گاهی حتی در صورت تداوم شرایط مطلوب بیرونی خلق برای مدت‌های طولانی عادی نه غمگین باقی می‌ماند.